«نیروهای مترقی» و دمکراسی چرتکهای
امیر طاهری
با تعیین دکتر مسعود پزشکیان بهعنوان رئیسجمهوری اسلامی بعضی فسونکاران جریان ۵۷ بار دیگر امید «حرکت بهسوی یک نوع دمکراسی اسلامی» را مطرح میکنند. چند روز پیشهنگام پیادهروی در یک پارک در پاریس، یک هممیهن تبعیدی با سلاموعلیک بهسوی من آمد تا نظرم را درباره «انتخابات» اخیر بپرسد. از آنجا که نظرم را دراینباره بارها نوشته و گفتهام، ترجیح میدهم که نظر او را برای شما نقل کنم: «خامنهای مجبور شده است که برای جلوگیری از سقوط رژیم، از نیروهای مترقی ۵۷ کمک بخواهد و به نصایح محمد خاتمی (حجتالاسلام) برای حرکت بهسوی مردمسالاری دینی گوش بدهد.»
این ارزیابی چه درست چه نادرست، از یک جهت قابلملاحظه است. آنچه «اسلام» خوانده میشود، هرگاه که اسمی را موصوف کند، آن را از محتوا تهی میسازد و به صورت قالبی تهی از محتوا عرضه میدارد.
این واقعیت درباره خود اسلام نیز بهعنوان یک دین مطرح است. دین در معنای عام آن در همه زبانها عرضهکننده پاسخی است به نیازهای ماوراءالطبیعه انسان. مخالفان تدین حتی همه ادیان را شعبههایی از مبحث متافیزیک میدانند اما اسلام، برخلاف دیگر ادیان، بهویژه یهودیت و مسیحیت، سهم کوچکی برای ماوراءالطبیعه قائل است و موجودیت خود را در چارچوب یک سلسله قواعد و مقررات فیزیکی بنا میکند. اگر دین مربوط به معنویت و روحانیت است، در اسلام معنویت و روحانیت نقشهای حاشیهای دارند. جنبه متافیزیکی اسلام در دو اصل از سه اصل اعلامشدهاشــ یعنی توحید و معادــ خلاصه میشود. اصل سوم متعلق به کائنات فیزیکی است که پذیرای تا ۱۲۴ هزار پیامبر الله بوده است.
از این سه اصل یا کریغمه (Kerygma) که بگذریم، تمامی اسلام بر اساس یک برنامه فیزیکی ساختهشده که میتواند مخلوق هوش مصنوعی باشد که یک چرتکه یا ماشینحساب را به کار میاندازد. نماز، روزه، حج، خمس، زکات، جهاد و امربهمعروف همگی اعمال فیزیکیاند که با محاسبات دقیق باید اجرا شوند. این روش برخورد فیزیکیــمحاسباتی برای تنظیم تمامی زندگی فردی و اجتماعی به کار میرود. در ادیان دیگر، ازدواج یا زناشویی پیوندی است که جنبه مقدس دارد. در اسلام، اما، فقط جنبه فیزیکی آن مطرح است: در عقد نکاح (یعنی قرارداد برای انجام عمل جنسی) تعیین تعداد زوجات کامل و زوجات موقت، مهریه در زمان طلاق، جدایی داراییها، عده نگهداشتن زن پس از طلاق، حد زدن زن از سوی شوهر تماماً محاسبهشده است. در هیچ زمان سخن از عشق و محبت یا حتی مروت و مدارا مطرح نیست؛ زیرا همه آن مفاهیم در عالم ماوراءالطبیعه – یعنی فراتر از وجود فیزیکی قابل تشریح- معنا پیدا میکنند.
قوانین جزایی اسلام نیز در محدوده هستی فیزیکی عمل میکنند. شلاق زدن، سنگسار زانیه، قطع دست یا انگشت متهمان به سرقت، پرداخت خونبهاــ که با توجه به جنس و دین تغییر میکندــ همگی جنبه فیزیکی دارند. در اسلام اولیه زندانی وجود نداشت و مجازات یا عفو متهم در یک جلسه، با حضور یک قاضی تعیین میشد. امربهمعروف و نهی از منکر نیز یک اقدام فیزیکی است از سوی مؤمن که با رودررویی مستقیم با خاطیان، آنان را توجیه و در صورت لزوم، تنبیه میکند.
اسلام برخلاف دیگر ادیان که «اخلاق»، «فلسفه»، «زیباییشناسی» و البته سیاست را بهعنوان مباحثی مستقل و ریشه در خویش میپذیرند، هویت همه آنان را با کمک چرتکه خود تعیین میکندــ همان چرتکهای که غنائم جنگی را بین سهم رسول، سهم مجاهدین و سهم خزانه عام تقسیم میکند، همراه با توزیع «عادلانه» زنان و کودکانی که به اسارت گرفتهشدهاند.
چرتکه اسلامی مجموعه اخلاقیات را در فرض عینی، واجب کفایی، واجب، حلال، مستحب، مکروه و حرام خلاصه میکند و با انتشار جزوههای سالانه «یجوز و لایجوز» مؤمنان را از به کار بردن قوت تمییز و تشخیص خود بازمیدارد.
چرتکه موردبحث نهتنها تعداد رکعات نماز را تعیین میکندــ با احتساب زانو زدنها، پیشانی به مهر مالیدنها، کف دستبرسر کشیدنهاــ بلکه در چارچوب خمس و زکات و سهم امام، توزیع ثروت و درآمد را نیز دیکته میکند. همین چرتکه به شما میگوید در مراسم زیارتی چند بار دور حجرالاسود یا بقعه امام بچرخید.
قرآن مجید با ۷۲ هزار واژه (با تکرار فقط ۲۴۰۰ کلمه) نهتنها نیازهای ماوراءالطبیعه را نادیده میگیرد، بلکه از وارد شدن به مباحث مربوط به اداره جامعه نیز میپرهیزد.
در آن کتاب شریف، لغاتی مانند سیاست، حکومت، دولت، قانون جامعه و اداره دیده نمیشود. همه آن مفاهیم در چارچوب اطاعت محض از خلیفه و پس از او، ولی امر یعنی ملک، سلطان و امیر تلویحاً خلاصه میشوند.
در اسلام از هنر و فرهنگ نیز سخنی در میان نیست. هنرهای تجسمی به عنوان مظاهر شرک حراماند. نمایش (تئاتر)، موسیقی و رقص نیز یا محدودند به تبلیغات رزمیــجهادی یا ممنوع. بدینسان استفاده از مفاهیمی مانند «هنر اسلامی» و «فرهنگ اسلامی» جمع اضداد است.
در ۱۹۷۰ میلادی، در یک گفتوگوی طولانی با مولانا ابوالعلا مودودی، رهبر جماعت علمای اسلام در کراچی، نکات مهمی را درباره اسلام، دستکم از دید علمای مؤمن آموختم. مولانا – که ازقضا یکی از الگوهای آیتالله علی خامنهای است که کتابی از او را نیز ترجمه کرده است، با یک جمله تکاندهنده آغاز کرد: اسلام نیازمند یک لنین است!
صغری کبرای او برای رسیدن به آن نتیجه چنین بود: قادر متعال هنگامیکه آدم را خلق کرد، ترتیبی داد که مخلوق او دارای غرایزی باشد که تسلط بر آنان از عهده مخلوق خارج است، مانند گرسنگی، تشنگی، میل به بقا، میل به ارتباط جنسی برای تولیدمثل، تخلیه از پیش و از پس و… اما خارج از آن غرایز، آدم امکان و اختیار داشت که زندگی خود را چگونه سروسامان دهد، چه چیز را بپسندد یا نپسندد، در پی دانستن، شناختن مجهولات و آزمایش و خطا باشد. این اختیار بود که سبب شد آدم فریب شیطان را بخورد. اعزام ۱۲۴ هزار پیامبر نتوانست این نقص بزرگ را از بین ببرد، زیرا اسلام بدون تشکیلات و نظم و نسق اجتماعی نمیتواند انسان را به صراط مستقیم برگرداند و به همین سبب نیازمند یک لنین است تا با ایجاد یک حزب منظم و رهبری یک انقلاب سیاسی، جامعهای را که چون اسبی است افسارگسیخته، مهار کند. بدون لنین، همه نوشتههای مارکس و پیروان سوسیالیست او ممکن نبود شانس ساختن یک جامعه نوین را به دست آورد.
[مودودی که در حیدرآباد هند زیر سلطه بریتانیا متولدشده بود، در ۱۹۷۹ در ایالت نیویورک، پس از اخذ تبعیت آمریکایی از دنیا رفت.]
آنچه مودودی نمیدانست یا نمیتوانست بداندــ و مریدان او ازجمله آیتالله علی خامنهای نمیدانند یا نمیخواهند بدانندــ این است که اقوام و مللی که به شکلهای گوناگون زیر سلطه اسلام قرار گرفتند، بهسرعت دریافتند که کیش جدید پاسخگوی نیازهای معنویروحانی و به طور کلی ماوراءالطبیعه جوامع انسانی نیست. چرتکه بزرگی انسانها را رباتهایی میپندارد که از کارخانه مطلقسازی بیرون میآیند؛ اما انسان گوسفند یا شتر نیست که به صفکشیده شود، آنچه را بدهند بخورد و راهی را که چوپان یا ساربان تعیین میکنند، بپیماید. انسان فضول، کنجکاو، بهانهگیر، زیباپسند، مهربان، ظالم، بیانصاف، فداکار، خودخواه و از خود گذشته استــ مفاهیمی که با تکیهبر چرتکه بزرگ، یعنی دیننما یا فیکنیوز دینی قابلدرک نیستند.
امیر طاهری
برای مقابله با وضعی که تاریخ بر آنان تحمیل کرده بود، مسلمین یک دنیای موازی آفریدند که در آن نیازهای معنوی، روحانی و به طور کلی ماوراءالطبیعه انسان قابل تأمین است. معتزله با خروج، خود را از مؤمنین جدا کردند تا به آن نیازها بپردازند. پس از آن، مکاتب گوناگون عرفان و تصوف، با نیروگیری از حکمت اشراق ایرانی و آموزههای مسیحی به وجود آمد. بهجای مسجد که محل عبادت فیزیکی حسابشده است، خانقاه، زاویه، خلوت، خرابات، مغان و مصطبه و حتی آرامگاه واقعی یا خیالی قدیسان، پذیرای مؤمنانی شدند که تدین به شیوه گوسفندی را نمیپذیرفتند.
در سالهای پیش از جریان ۵۷ بیش از ۳۰ شبکه یا «سلسله» صوفیان و دراویش در ایران فعالیت داشتند. رهبران بعضی از آنان مانند سلسله «نقشبندیه» مدعی داشتن میلیونها پیرو بودند. یک روز در پاویون دولتی فرودگاه مهرآباد با آقای شیکی روبهرو شدم که منتظر هواپیمای خود بود. پس از چند لحظه صفی تشکیل شد از کسانی که میخواستند دست او را ببوسند. یکی از دستبوسان یک سرتیپ ارتش شاهنشاهی بود. با آنکه ممکن بود برای خودم دردسر درست کنم، از یکی از دستبوسان یواشکی پرسیدم: آقا کی باشند؟ پاسخ داد: پیر مراغه! معلوم شد که پیر مراغه دهها یا شاید صدها هزار مرید داردــ مریدانی که اسلام سنتی نمیتواند نیازهای معنوی و روحی آنان را تأمین کند.
طی سالهای بعد، با دهها فرقه یا سلسله آشنا شدم که همگیــ از چین کمونیست گرفته تا روسیه، اروپای غربی، خاورمیانه، آفریقا و قاره آمریکا با استفاده از خشک و خالی بودن اسلام از روحانیت و معنویت میکوشند تا ابعاد ماوراءالطبیعهای زندگی انسان را پوشش دهند. در بسیار موارد نتیجه کار چیزی جز سودجویی از نیازهای متافیزیکی انسان، گاه با شارلاتیسم آشکار، نیست؛ اما، در هر حال، همه آنان از خلائی بهره میگیرند که اسلام نخواسته یا نتوانسته است، پر کند.
بعضی فرقههایی کهــ مانند دروزیان در سوریه، لبنان و اسرائیل که پیرو تعلیمات حمزه خراسانیاندــ با نُصیریها، بهمنیه در هلال خصیب، علویان در ترکیه، خوجه در هند، سبعیها در بدخشان و تاجیکستان در ظاهر اسلام را حفظ کردند، اما در واقع ادیان مستقلی هستند که برعکس اسلام، به درون یا باطن بیش از بیرون و ظاهر اهمیت میدهند. آنان به دارو دسته و عزاداری و زیارت دستهجمعیــ یعنی نمایش فیزیکی یا قدرتنماییــ نمیپردازند و حتی باورهای خود را نیز تبلیغ نمیکنند.
طی قرون، بسیاری از مسلمانان با بهرهگیری از شگردهایی مانند اعتکاف، چلهنشینی، سیپارهخوانی، انزوا یا زاویهنشینی کوشیدهاند تا خلأ متافیزیکی زندگی اسلامی خود را پر کنند. هدف این شگردها تخلیه ذهنی جزئیاتی است که دین رباتساز تحملیل میکندــ به گفته سعدی،
ز دعوی پری، زان تهی میروی پ
تهی آی تا پر معانی شوی!
برگردیم به موضوعی که در آغاز مقاله مطرح شد: آیا میتوان یک دمکراسی اسلامی یا مردمسالاری دینی اختراع کرد؟
اگر در چارچوب سنتی ظاهرــباطن بنگریم، پاسخ میتواند مثبت باشد. در اسلام هر کس که شهادتین را ذکر کند، مسلمان حساب میشود، حتی اگر در باطن کافر باشد. از آنجا که هدف حفظ ظاهر یا ظاهرسازی است، چرا نباید آقای خاتمی با چراغ سبز آقای خامنهای بتواند یک «فیک دمکراسی» عرضه کند که همانند الماس بدلی، الماسوار بدرخشد.
در «فیک دمکراسی» اسلامی، انتخابات داریم و خواهیم داشت. احزاب داریم و خواهیم داشت. نامزدهای تأییدشده با یکدیگر رقابت خواهند کرد. گروهی اصولگرا خواهند بود، بیآنکه بگویند منظورشان کدام اصول استــ اگر اصول دین باشد که دیدیم همگی جنبه انتزاعی دارد (توحید، نبوت، معاد). گروهی نیز اصلاحطلب خواهند بود، بیآنکه هرگز بگویند چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند. اگر منظورشان مقررات اسلامی باشدــ که از وضو گرفتن تا آداب همخوابگی را دیکته میکندــ چرتکه بزرگ همه محاسبات را کرده است و هیچ روش متفاوتی را نمیپذیرد.
به عبارت دیگر میتوان بهظاهر دمکرات بود، همانطور که بهظاهر دیندارند.
این ادعا که «نیروهای مترقی» میتوانند به آقایان خامنهای و خاتمی برای «حرکت به سوی دمکراسی اسلامی» کمک کنند، مضحکتر از آن است که وقت صرفش کنیم. کدام «نیروهای مترقی»؟ همانها که در ۱۳۵۷ در تخریب چارچوب قانونی-فرهنگی جامعه ایرانیــ به ای کمک به اصلاح و تقویت آنــ با ارتجاعیترین گروهها ائتلاف کردند؟
عمر بن الخطاب، خلیفه دوم، معتقد بود که معیار کار حکومت اسلامی «ایمان العجایز» است، یعنی اعتقادات سالخوردگان و ناتوانان نه نظر فلاسفه، حکما و مصلحین. در نظام خمینیگرا، هدف تبدیل شهروندان به رباتهایی است که داغ مهر بر پیشانیدارند.
شانس مسیحیت این بود که تنها پس از سه قرن به عنوان دین رسمی دولتی شناخته شد و ناخواسته وسیلهای شد برای «اوجب واجبات» یعنی حفظ رژیم موجود. اسلام اما، از آغاز به صورت یک دین حکومتیــ نه دولتی چون دولتی وجود نداشت و در اسلام نمیتواند وجود داشته باشدــ عرضه شد و در نتیجه هرگز نتوانست از حد یک ایدئولوژی آنهم در خامترین شکل آن فراتر برود و به سطح یک دین ارتقاء یابد.
بدینسان «اسلامی» برچسبی است که همهجا و در همه موارد میتوان به کار میرود زیرا معنای خاصی ندارد و اگر موصوف اسم باشد، ناقض آن اسم میشود. دمکراسی میتواند اسلام را در چارچوب خود بپذیرد، اما اسلام هرگز نمیتواند با دمکراسی سازگار شود.
آیتالله مصباح یزدی درست میگفت: «از آنجا که اسلام برتر از دمکراسی است، سخن گفتن از دمکراسی اسلامی توهین به اسلام است.» آیتالله نمیدانست که «دمکراسی اسلامی» در واقع توهین به دمکراسی است.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی
منبع:وبسایت لیبرالدموکراسی