PEZHVAKEIRAN.COM حقیقت، عدالت وآزادی
 

حقیقت، عدالت وآزادی
عزیز فولادوند

 
"هیچ نوع آزادی بدون عدالت معنی نمی دهد و هیچ عدالتی بدون بازگوئی حقایق متضور نیست. این رهنمود من در زندگی است.[1]"

 

این گفته مردی 91 ساله است که در طول سالهای سیاه تسلط نازیسم هیتلری 12 اردوگاه مخوف مرگ را تجربه کرد ه است وبعنوان نام آورترین "شکار چی نازیها" درجهان مشهور است. نازیها کلیه اعضاء خانواده او از جمله همسرش سٌیلا (Cyla) را در منتهای سنگد لی به طرز فجیعی به قتل رساند ند. با پیاده شدن نیروهای نظامی آمریکائیها به خاک آلمان هیتلری بخت با او یار بود و در حالیکه فقط 44 کیلو بیشتر وزن نداشت از اردوگاه مرگ نجات یافت و با کالبدی نحیف قدم به زندگی باز گشت.

اومی گوید:"پس از جنگ برایم واضح بود که به عنوان یکی از بازماندگان کشتارهای فجیع دسته جمعی باید کاری کنم و وظیفه ام را نجام دهم. اگر میخواهی زنده بمانی و ماندگار گردی باید بر علیه امکان تکرار [فاجعه] وارد کار زار شوی. تا زمانیکه بر علیه آنهائی که آگاهانه مرتکب جرم شده اند، دست بکار نشویم، همیشه امکان تکرار [ فاجعه] ما را تهدیدمی کند و در دسترس است."

مسلح به چنین دیدگاهی زیمون ویزنتال (Simon Wiesenthal) عزم را جزم کرده قدم به دنیائی پر از مخاطره نهاد. او کاری سخت، طاقت فرسا و شجاعانه را آغاز نمود. احساس مسئولییت و وجدان بیدار او را دمی آسوده نمی گذاشت. اوبدنبال چیزی است که آن "عدالت" و "حقیقت" می نامد. برای یافتن این دوگوهر نایاب او کفش و کلاه آهنین می پوشد و به شکار 1100 نفر از نازیها، مجرمین،افسران عالیرتبه ، مأمورین امنیتی و جنایتکاران جنگی می پردازد. یکی از برجسته ترین عملیات او شرکت در تعقیب و پیدا کردن محل اختفاء و سرانجام دستگیری آدولف آیشمن ـ طراح اصلی کشتارهای دسته جمعی یهودیان ـ در سال 1960 بود. فعالییتهای مستمروکوششهای خستگی ناپذیر اودر سالهای پس ازجنگ باعث گردید که آمرین، مجریان ودژخیمان زیادی دستگیر شده به دست عدالت سپرده شوند.

ویزنتال در 1908.12.31 در شهر Buczacz, Galizien که در آن زمان بخشی از امپراطوری اتریـش مجارستان بود وامروزجزء خاک اکرائین می باشد دیده به جهان گشود. در سال 1941 توسط سرویسهای امنیتی دستگیر وبه اردوگاهای هیتلری انتقال یافت. مصصم به فرار از اردوگاه، آن را عملی می نماید ولی دوباره دستگیروروانه اردوگاه مرگ می گردد. باز هم فرار و بازهم دستگیری ودوبار اقدام به خود کشی. در ماه می 1345 توسط امریکائیان آزاد  وبه زندگی نوین پا می گذارد. اواکنون مسئول مرکزاسناد یهودیان تحت پیگرد نازیسم در وین می باشد.

اوکه خود زخمهای عمیقی بر پیکر دارد در جواب یکی از دوستانش که از او پرسیده بود: تو مهندس آرشیتکت هستی، چرا در شغل خود دست بکارنمی شوی. در این فضای بعد از جنگ می توانی بسرعت ثروتی دست و پا نمایی. جواب ویزنتال: "اگر در روز رستاخیز میلیونها انسان کشته شده در اردوگاههای مرگ این سوال را جلوی ما بگذارند که در آن جهان به چه کاری مشغول بوده ای. بعضی ها خواهند گفت که مثلأ جواهر فروش بوده اند، یا خانه ای زیبا برای خویش ساخته و الی آلاخر. من به آنها خواهم گفت من شما را فراموش نکردم."

"مردی که به شکار نازیها می پردازد" و خود یکی از قربانیان شکنجه و کشتار "نهادینه" بود به تاریخ، آیندگان وقربانیان استبداد وحشی درسی زیبامیدهد.او می گوید: "مبارزه بر علیه فراموشی جمعی جدای از مبارزه برای عدالت و داد نیست."

آری درهمین راستا باید گفت که نباید گذاشت که ازحافظه جمعی ما جنایات استبداد خونریز مذهبی را محوکنند. نباید اجازه داد که نسل کشی سیتماتیک، تجاوزات، اعدام دخترکان و پسرکان، مادران باردار و پدران داغدار، چشمان از حدقه درآمده و دستهای بریده به نسیان سپرده شود و کمرنگ گردند. نباید گذاشت که گشتاپوهای دیروز باعوامفریبی و شارلاتانیسم در کسوت فیلسوف، اصلاحگر ومنتقد امروزی به طرق دیگر سد راه دگرگونی ریشه ای درجامعه گردند. باید برای دفاع از "عدالت" به ترویج "حقیقت" همت گماشت و شعله اش را روشنتر بر افروخت. زیرا آزادی بدون عدالت وعدالت بدون حقیقت مفهوم ندارد.

26 سال پیش در بهار کوتاه آزادی در سپیده دمان انقلاب هزاران هزار از پاکترین فرزندان این مرز وبوم در هر کوی وبرزن، شجاعانه با سیاستی داهیانه بابکارگیری روشهای مسالمت آمیز واز کانالهای قانونی به دفاع از"قانونییت"، "مدنییت"،"شفافییت"، "مدارا وتسامح" و"قانون مداری" برخاستند و رزمی با شکوه را برعلیه "انحصارگران"،"ارتجاع" و "تمامییت گرایان" با تقدیم هزاران شهید  به پیش بردند. سرکوبگران و "سختسران" آن دوران و "اصلاح گران" امروز پس از گذشت نزدیک به سه دهه تازه به نقطه ای رسیده اند که آن قهرمانان 26 سال قبل رسیده بودند. با توجه به اینکه اکثر آن عزیزان در زمان شهادتشان نصف سن "آقایان فیلسوف" کنونی را داشتند. آری بسیاری از این منتقدان ـ به اعتراف صریح خودشان ـ در گرما گرم روزهای سرنوشت ساز درخیابانهای تهران و یا درکردستان وترکمن صحرا، خوزستان و مازندران به کشتار "قانون گرایان" و مدافعان "شفافییت" و "تسامح" اشتغال داشتند و راه صعود خود در ماشین سرکوب را هموار می کردند.

باید تمامی امکانات را به خدمت گرفت واز به فراموشی سپردن "حقیقت" برای دفاع از "عدالت" جلوگیری نمود.

امروز پس ازگذشت 60 سال ازسقوط رایش سوم هنوز جامعه آلمان درگیر بحث و گفتگو درباره جنایات نازیسم هیتلری است. هنوز هم جنایتکاران جنگی را درسن کهولت برای محاکمه و "شفافییت" مورد تعقیب قضائی قرار می دهندو علل این پدیده شوم در تاریخ آلمان از نظرگاههای متعدد (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، روانشناسی فردی و غیره) مورد و تحقیق قرار می گیرد تا جامعه و نسل جوان ازگذشته بیاموزد و درممانعت از تکرار فاجعه در کنش و واکنشهای اجتماعی حساس تر و فعالتر سهیم گردد. وسائل ارتباط جمعی (رادیو، تلویزیون،سینما،تأتر ومطبوعات) هرکدام به نوعی در پرتوافکنی بر روی این نقطه تاریک تاریخ آلمان سهیم هستند. باید برای دفاع از آزادی و عدالت حقایق رابه مردم گفت وآنرا در معرض دیدهمگان قرار داد.

جامعه آلمان ازگذشته ننگین خود فاصله می گیرد وتبری می جوید.نه تنها به انتقاد ازخود می پردازد بلکه شرم گین است و از قربانیان تقاضای بخشش میکند. زانو زدن سمبلیک تاریخی و یلی برانت صدراعظم فقید آلمان دردسامبر 1970 درمقابل آرامگاه قربانیان اردوگاه مرگ ورشو مثال برجسته ای است برای فاصله گرفتن انسان آلمانی از دوران سیاه تاریخش، ویلی برانت نماد تلاشی است برای مرحم گذاشتن بر زخمهای عمیق بازماندگان این فاجعه.

تازه اینهمه تلاش برای مرحم گذاشتن به زخمهای عمیق از جانب نسلی صورت می گیرد که عملأ در آفرینش آن جنایتها هیچ نقشی نداشته و در زمان وقوع جرم حاضر نبود ه است.

و اما در دیار شیخ گزیده ما:

اکثر مدافعان "مدنییت"، "شفافییت" و مدعیان دمکرات واصلاح طلبان امروز از فعالیین، تئوریسینها و معماران اصلی "حاکمییت الله در روی زمین" بود ه اند. اینان کسانی هستند که "خیمه نظام" را با ضرب شمشیر وگرز، قصاص وتعزیز و با استقرار "قصابانی با کنده و ساطوری در دست"[2] علم نمو دند و دستگاه مخوف گشتاپوی وزارت اطلاعات را سرو سامان داده در هر کوی و برزن به شکار فرزندان مردم پرداختند تا "عمود خیمه نظام" را که "منتسب به وحی" [3] اش می دانند تثبیت نمایند. این طایفه اصلاح طلبان و قانون مداران دیر آمده نه تنها ازگذشته خود انتقادی جدی نکرده وپشیمان نیستند بلکه آن دوران سیاه ووحشت را جزئی از کارنامه درخشان خود دانسته بدان مباهات می ورزند. اقرار به جرم، معذرت خواهی  و یا پوزش (حتی در روابط خصوصی ومناسبات فردی) در پهنه روانشناسی فردی از اهمییت ویژه ای برخوردار است. فرد نادم از "خود" قبلی فاصله می گیرد به "او" و نظرگاهش می تازد او را سرزنش و توبیخ می کند و مستدلأ اعمال و مواضع "او" را به نقد می کشد. او گوئی اکنون با "فردی" به ستیزه برخاسته که نظرگاههایش (حدقل در رابطه با مورد مشخص یک خلاف و یا یک جرم) کاملأ با اومتفاوت است.البته تعمیق این پروسه با توجه به "سکوی اخلاقی" که فرد از فراز آن به جهان می نگردد و مناسباتش را با محیط پیرامون خود تنظیم می کند متفاوت است[4]. حتی درمراحل قضائی اقرار به ارتکاب جرم از جانب مجرم و تلاش لسانی او برای تسکین زخمهای روحی طرف دعوی ویا حتی یک پوزش ساده می تواند بعنوان عامل مخففه در صدور رأی دادگاه عمل نماید.

به گمان من باید حافظه جمعی را همیشه فعال نگهداشت. آزادی کشی، تجاوز به حریم فردی، خاموش کردن شمع حیات انسانی با شنیع ترین و قسی ترین متد ها، شکستن حرمت انسانی وجنایت علیه بشرییت مشمول مرور زمان نمی گرند. همچنانکه تلاش برای ساختن جهانی فارغ از سرکوب که در آن حقوق شهروندان محترم شمرده شود، در آن استعداد های انسانی جوانه زنند و شکوفا گردند و در زیر سقفِ آن فلکِ نو عدالت در "پرتو همگانی بوی خوش نان"[5] تأمین گردد، تلاشی است همیشگی و ممتد در تاریخ پر شکوه انسانی که مشمول زمان نمی گردد.

آری تا حقایق روشن نگردد وشفاف به مردم گزارش نشود که چه کسی، در چه تاریخی،در کدام سیاه چال وشکنجه گاهی، در کدام مأموریتی رسمی و غیر رسمی، از طرف چه کسی، با حکم کدام نهاد مسئولی، وبا چه متدی شمع حیات چند انسان بیگناه را خاموش کرده است نمی توان عملأ از "آزادی و عدالت" سخن گفت. جامعه ما باید از این نطقه تاریخأ عبور کند تا بتواند بشکوفد.

ویزتتال 91 ساله در جواب این سوال که چرا بدین مبارزه روی آوردی می گوید:" این را وظیفه خود دانستم که زبان آنهائی شوم که برای همیشه مهر سکوت بر زبانشان زده شده است. فکر کردن به مرگ زجرآور این قربانیان وظیفه من است.6 میلیون یهودی طعمه مرگ شدند."

در دوران حاکمییت گرازهای عمامه بسر این وظیفه سترگ ما ست که زبان همیشه گویای آنانی باشیم که بعنوان مدافعان راستین "مدنییت"، "قانون سالاری" و "تسامح " بودند ودر این را شجاعانه بدست آزادی کشان جان باختند. نباید گذاشت بهفراموشی سپرده شود.باید به روشنترین صورت ممکن برای جلو.گیری از "امکان تکرار فاجعه" افشاگری نمود "حقیقت" برای نهگبانی از "عدالت" درمعرض دیدهمگان قرار داد. تا زمانیکه حقایق روشن نشوند نمی توان شعار "آزادی" داد. نبرد برای آزادی از مبارزه برای روشن کردن "حقیقت" می گذرد.

ویزتنال می گوید که فقط میخواهم که همه بدانند "گه مردی وجود داشت که بر علیه نسیان و برای عدالت مبارزه می کرد. این تمام آن چیزی است که من انجام می دهم."

او بعد اضافه می کند که کار من فقط هشداری است؛ هشداری برای مرتکبین به جرم.


 تنظیم کننده: عزیز فولادوند


[1] گفتگو با  زیمون ویزنتال (Simon Wiesenthal) در روزنامه Süddeutsche Zeitung مورخه 03آپریل 2000.

توضیحات و منابع:

[2] احمد شاملو

[3] این واژگان از جانب خاتمی ریئس جمهور مدره نظام برای به تصویر کشاندن آخوند خامنه ای بکار گرفته شد. واژگاتی که علم و کتل و خیمه و فقه متحجر فقها و متکلمان واپسگرا را در ذهن متبادر می نماید. بزعم آقای خاتمی آخوند خامنه ای با منبع "وحی" بعنی خدا در ارتباط می باشند!

[4] برای تعمیق بحث به کتاب  ذیل مراجعه گردد:

Kohlberg, L./Levine, C./Hewer A.: Moralische Entwicklung (1968). In:

Kohlberg, L.: Die Psychologie der Moralentwicklung. Frankfurt am Main

1995. S. 400-417.

[5] این جمله از دکتر شریعتی است.

 

منبع:پژواک ایران