PEZHVAKEIRAN.COM نقد و بررسی مقاله تحلیلی «تشکیلات = توطئه = دشمن هراسی»
 

نقد و بررسی مقاله تحلیلی «تشکیلات = توطئه = دشمن هراسی»
محمود صفدری

مقاله فوق یک تحلیل اقتصادی – سیاسی و فرهنگی در مورد وضعیت جامعه ایران بوده و مخاطرات جدی در تحولات بعدی  را بعنوان یک چرخه  معیوب در تحولات اجتماعی در ایران طرح می کند ،  این مقاله یک  تحلیل انضمامی و ریشه ای از کلیت جامعه ایران را بدست می دهد و سپس به آسیب شناسی درون جامعه ایران پرداخته است . آسیب هایی که بعنوان زنجیر ها و پاشنه آشیل تغییر پایه ای از وضعیت اسفبار موجود عمل می کند . همین آسیب ها در تحولات بعدی اجتماعی – سیاسی نیز اثر گذار بوده  و بدون تغییر اساسی در ایجاد ظرف تشکل های گسترده توده ای و کنشگران آینده ای تیره و تار همانند دوران گذشته و حال در انتظار ما خواهد بود . در ایران بطور تاریخی ، تحولات اساسی در دست بدست شدن قدرت سیاسی در میان قبائل ، اقشار و باند های مافیایی همچون رعد و برقی در آسمان ، تأثیری بر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی باقی نگذاشته و اساس بهره کشی وحشیانه و نظام حقوقی استبدادی و انحصاری به زیست خود ادامه داده است . در شرایط بحرانی کنونی در صورتی که نیروهای انقلابی و طبقه پیشرو نتوانند طرح واره و آلترناتیو خود را بعنوان راه رهایی و افق آینده جامعه طرح و قابل پذیرش کرده و سازماندهی متناسب برای تحقق آن ایجاد کنند ، نیروها و جریانات فاشیست و بنیادگرا با شعارهای توده ای با طرح آلترناتیو خود مسیر جامعه آتی را رقم خواهند زد .  رفیق باران در این مقاله هر چند طرحی جامع در خصوص راه حل برون از این چرخه بدست نداده ، اما در مقاطع متعدد  به ضرورت ایجاد تشکل های گسترده توده ای  تأکید کرده است . واقعیت این است که یک تحلیل دیالکتیکی و انضمامی خود راه حل را نیز در بر دارد .

باران بامدادی می گوید : « اگر قرار است راجع به ماهیت و چگونگی قدرت سیاسی در درون یک جامعه قضاوت کنیم قبل از هرچیز ناچاریم بضاعت و توانایی و مسائل مبتلا به تاریخی و اجتماعی اقشار و طبقات آن جامعه و تضاد های رایج ناشی از آن و شعائر و راه حل های نهفته در گفتار مرسومش را ببینیم و به دقت راجع به آن فکر کنیم با این حساب مشخص خواهد شد که آن جامعه آیا هیچ درکی حقیقی از ماهیت تضادها و چگونگی معضلات پیش روی خود دارد یا چون باری به هر جهت و به صرف اینکه درسراسر تاریخ همواره قشری خاص از همان جامعه خود را تاریخاً داعیه دار اصیل منافع و ارزش های عمومی آن جامعه معرفی می کند و یا شاید چون تصادفاً برحسب توهم توده ها و دلایل متعددی دیگر در دوره ای خاص از تاریخ مورد استقبال تب شورانگیز همان توهمات نیز واقع می شود پس بر اساس همین چرخه ی روز مرگی خود بخود منشا، اصالت قدرت سیاسی این چنین نظامهایی تعیین خواهد شد و لزوماً همین است و بس ! انهم اگر مخصوصاً این دروغ غلط انداز بزرگ تاریخی تحت عنوان ٩٨% رای را درپشت سر خود دا شته باشد با این انتخاب تاریخی بی حق عزل دیگر همه چیز برای همیشه حل خواهد شد ! آیا بعد از سرد شدن کسالت بار تنور شورها و هیجانات قیام ها و جابجایی قدرت؛ این مدینه ی فاضله ی تو خالی چگونه ماهیت خودرا به تماشا می گذارد؟ او که از ابتدا هیچ برنامه ومنشوری ولو اندک برای تحول جامعه درسر نداشت بناگزیردراینجا به غیر ازطرح شعارهای فرا گفتارا نه وعوامانه راهی دیگر خواهد داشت (؟) شعارهایی ازجنس عناوینی مجعول وکلاهبردارانه همچون مستضعف ، امت ، جهادفی سبیل ا لله، انقلاب تواصطلاح تضاد انگیز و متناسب با خود همچون شیطان بزرگ وکوچک ، حزب الله ......و غیره که اصلاً درزمینه ی طرح ادبیات سیا سی وجنبش های ملموس اجتماعی جهان مدرن معاصر هیچ جایگاهی نداشت بلکه در حقیقت تداعی گر بارمعنایی فرهنگ واپس گرایانه وبیانگر عقده های تاریخی چرکینی بود که یکسره به جهان تاریک قرون وسطای این سرزمین تعلق داشت ! خب مردمانی که درکنش های تاریخی وسیاسی خود جدای ازصف مستقل طبقاتی خویش وبدون وجهه نظر اجتماعی ان بدنبال این جماعت به راه می افتند اجر وپاداششان واقعاً همین بوق وباد وهواست ( ؟ ) یا اینکه تجربه ثابت کرده است که هرگاه درهر جا مدعیان قدرت سیاسی با همین گفتارهای یکجانبه ومطلق گرا وارتجاعی بصورت اقلیتی سازمان یافته بر توده های متفرق و بی سازمان سوار شده باشند تازه اول ماجراست ! چون اولاً به نیروی سرمایه برعا لم وادم سوار میشوند چون بستر واقعی جهان موجود از دیر باز سرمایه داریست و انحصاری ! دوم اینکه حتی اگر هر ایده و ذهنیتی ولو پیشا سرمایه دارانه هم داشته باشند ولی وقتیکه در جایگاه حاکمیت سیاسی سرمایه قرار می گیرند ماهیتاً ولزوماً در راستای منافع واقتضائات ان عمل می کنند کما اینکه همانطور از ابتدا تاکنون شاهدیم حتی اگر نظامشان درعمل شدیداً مبتلا به تناقضات روبنای سیاسی وحقوقی با زیربنای موجود اقتصادی سرمایه دارانه اش شده باشد سوم اینکه با تطمیع بخش وسیعی ازعقب مانده ترین ومنفعت طلب ترین تود ه های هوادار قدرت نوکیسه گان ضمن اینکه انان را با خود به لجن می کشند بلکه بوسیله ی چماق سرکوب آ نان نقش تاریخی ترمز را علیه اقشار پیشرو جامعه اجرا میکنند انهم اگر شرایط موازنه ی قدرت سرمایه ی جهانی بگونه ای نظیر جنگ سرد یا جنگ گرم یا هر وضعیت سرمایه ساخته ی دیگری باشد که مجموعاً چه در شرایط رقابت وتضاد یا حتی همسویی کاسبکارا نه ی همه قطب های معارض بورژوازی جهانی قرار داشته باشد یک چیز همیشه نشانی و آدرسش مفقود وناپیداست انهم مطالبات وحقوق اساسی ا نسان زحمتکش است به صرف اینکه چون ازدیرباز بدست سرمایه ومالکیت خصوصی تصاحب گرانه اش برهمه چیز نه تنها هرنوع مالکیتش برابزار تولید خلع ید گردیده بلکه حتی از آب وهوای خشک و خالی هم محروم شده است ! »

نگارنده پس از ذکر این تراژدی در خصوص نحوه قدرت گیری و رسالت حاکمیت بنیادگرای متحجر می گوید : « وقتیکه درسال 57 بر بستر چنین اوضاع و صف بندی اجتماعی- تاریخی موجود آنروز مرتجع ترین ومستبد ترین قشرسرمایه بنمایندگی از خدا ومذهب وبا تبانی تاریخی شرکا ی لیبرال مذهبی رنگارنگ وبعضاً ناسیونا لیست خود قدرت سیاسی را از بالای سر نیروهای سیاسی واجتماعی پیشرو معامله کرد وبا وجه ا لمصالحه قرار دادن خونبهای مبارزین وقربانیان قیام ، بدینوسیله توانست طرف حسابهای امپریالیست خودرا قانع سازد که پشت رژ یم قبلی را خالی کنند و با زمینه سازی های پشت پرده قدرت را از سران وعوامل ر ژیم سلطنتی ورشکسته تحویل گرفتند وبه اوتحویل دادند اولین ماٌموریت نانوشته ی تاریخی اش بدلیل هار بودن وپتانسیل فوق العاده ی سرکوب گری اش این بود که دراین جغرافیای سیاسی استراتژیک سرمایه نه تنها جلوی تعرضات آتی نسلهای پیشرو ی قیام دیده را بگیرد بلکه بدلیل خصلت پوپو لیستی وعوامانه ی موجودیت اجتماعی و سازمان سنتی و سیاسی دیرینه اش ضمن تخطئه وانکار حقانیت خواسته های عینی ودرعین حال مدرن جامعه و پس گرفتن دست اوردهای قیام حتی برخی از حقوق و امتیازاتی که جامعه بدلیل گذار تاریخ وبسط وگسترش کار کرد های عمومی سرمایه خواه بشکل رفرم ویا اشکال دیگر تجربه کرده بود بر انها نیز خط بطلان بکشد ! اینجاست که نه تنها آن افق وآن منافع پیشرو وبدیل انسانی بعنوان مطالبات حداقلی جامعه در آن تاریخ بدست نیامد بلکه همه چیز بدست این جماعت ارتجاعی ، بیرحمانه لگد مال شد »

در اینجا شوخی تاریخ تکرار شده است ،  مردمی که در اثر سیاست های سرکوبگری و انحصاری و تضادهای طبقاتی و فرهنگ منحط و فاسد دربار به تنگ آمده بودند و بمرحله قیام و سرنگونی رسیدند در حکومت جدید، با از دست دادن بخش هایی از حقوقی که بدلیل گذار تاریخ و بسط و گسترش کارکردهای عمومی سرمایه بدست آورده بودند با رویکرد های  «ضدیت با رفاه»  و حذف آزادی های شخصی ،  از کف دادند . و آنگاه برخی از مردم با نگاه حسرت بار به گذشته متلاشی شده خواهان ظهور و بازگشت مجدد آن شدند .

مقاله به ذکر مطالبات و اهداف نیروهای پیشرو و انقلابی می پردازد تا به جامعه ای که فاقد حافظه تاریخی است یاد آوری کند که علت و ماهیت ضدیت نیروهای پیشرو با سلطنت مطلقه از چه زاویه ای بوده و چرا حاکمیت جدید قبل از رسیدن به قدرت آنها را نشانه گرفت .  آن خواسته های مدرن وانقلابی که هم اکنون نیز لازم و ضروری ومطرح هست اینگونه بود: ١- حق بی قید و شرط انتخاب نمایندگان حقیقی برای هر فرد به منظورتصمیم گیری در مورد سرنوشت سیاسی واجتماعی خود ٢ - حق خلعیت مستقیم طی کنگره ها ومجامع عمومی همانطوریکه انتخاب کرده است میتواند خلع کند ٣ - الغای واقعی هر نوع تبعیض جنسی، قومی، نژادی ملی، مذهبی، ونظارت واقعی مداوم ومستمر بمنظور اجرای دقیق آنها ۴ - برقراری کلیه ی حقوق سیاسی ومدنی واقتصادی برابر برای همه افراد جامعه ۵- برقراری حقوق برابر برای کلیه زنان ومردان در همه زمینه ها وممنوعیت تعدد زوجات ٦- الغای هر نوع پوشش اجباری حکومتی وبرقراری آزادی پوشش به انتخاب افراد ٦- تفتیش عقاید ممنوع و برقراری حق انتخاب آزاد عقیده اعم از مذهبی یا لامذهبی ٧- حق انتخاب هر مسلک سیاسی وآزادی فعالیت برای تحقق انها ٨ - حق دریافت مزد برابر در ازای کار برابر توسط زنان ومردان ٨ - حق تعیین سرنوشت برای ملیتها اعم از انتخاب وتصمیم گیری مبنی براتحاد وهمزیستی برابر یا جدایی کامل از یکدیگر ٩ - نفی والغای دیپلماسی سری و انحلال دستگاه های نظامی وامنیتی مافوق مردم وتاسیس و جایگزینی نهادهای مربوطه بشکل دمکراتیک آن ١٠ - ایجاد وتاسیس شور اهای ازاد وانقلابی درمحل زندگی، محل کار وتولید،کارخانه ، مدرسه، دانشگاه ، ادارات برای اداره جامعه ازطریق انتخابات مستقیم ، ازاد ، سراسری ١١- برقراری تمام پست های قضائی ازطریق انتخاب ونفی والغای محاکمات سری وغیرعلنی برقراری جلسات علنی باحضور وکیل مدافع وحضور هیئت منصفه ١٢ - ازادی بی قید وشرط بیان ، مطبوعات ١٣-ازادی اعتصاب برای افراد بمنظور احقاق خواسته ها ومطالبات ١۴ - حق بکار گیری زبان ملی هر قوم از سوی آن قوم در مکاتبات رسمی واداری وآموزش وپرورش ١۵ - آزادی و حق بی قید وشرط همه افراد برای ایجاد هرنوتشکل اعم از اتحادیه ،سندیکا ، حزب ، جمعیت ، انجمن ونظایر آن واختیار کامل در پیوستن ویا ترک همه انها ١٦- جدایی دین ازدولت وقطع هرنوع کمک دولتی به نهادهای مذهبی از منابع بودجه عمومی وممنوعیت تعلیمات مذهبی درآموزش وپرورش

« اما اهداف ضد انقلاب جدید عبارت بود از : « این ضد انقلاب غالب پان اسلامیست عربده جو نه تنها برای یک ا مارت اسلامی بلکه به توصیه ی کتاب آسمانی خود برای برای خلافت جهانی با شعاری بنام مستضعفین وارثان حقیقی زمینند داشت می آمد ! ! هنوز جای نشستنش خوب گرم نشده بود که همه ی گروه های سیاسی یکشبه گروهک شدند وانحصارگری و تمامیت خواهی بنیادین وغریزی این جاهلیت بگونه ای بود که با بسیج ضد انقلابی لمپن ترین وضد اجتماعی ترین اقشاردرهمان ماههای اول اعلام کرد : ( اگر ازهمان ابتدا همه ی قلم ها را می شکستیم و همه ی روز نامه های وابسته ...........راتعطیل میکردیم و میزدیم ومی کشتیم وحبس میکردیم دیگر این غایله ها و مصیبت ها پیش نمی امد )....... بر بستر چنین اوضاعی از فردای همان روز لشکر جرار این نماینده ی خدا درتمام شهرهای این سرزمین بصورت الهی و خودجوش تمام مراکز و دفاتر ونشریات بسیاری از گروههای سیاسی را مورد هجوم و تاخت وتاز قرار دادند ! این روند سرکوب بوسیله ی احیای مجدد جریان چماقداری حتی وسیعتراز رژ یم قبلی ، علیرغم مقاومت ها ودفاع مداوم جریانات سیاسی تا خرداد ٦٠ تکرار میشد که پس از هجوم همه جانبه وکودتا گرانه اش در همین ماه بصورت بگیروببندها واعدام های گسترده وفجایع باور نکردنی در درون زندان ها از همین دوره سیاهترین اختناق تاریخ را بر جامعه تحمیل کرد وهمزمان با بهره برداری از ابزار جنگ خارجی وایجاد فضای هیستریک نظامی وامنیتی به پشتوا نه ی بوق ایدئولوژیک خانمانسوز خود تا پایان این دوره جامعه را در قبضه ی اشغال مطلق خود گرفت»

عملکرد ددمنشانه و سرکوبگرانه باعث شد که تمامی کارکردهای فرهنگی سیاسی و اقتصادی او هم اکنون تبدیل به ساختارهای قضایی – اقتصادی شده است

مقاله در طرح راهکار برون رفت از وضعیت کنونی می گوید : « روشن است که هیچ چیز غرش رعد در آسمان بی ابر نیست! پس در حقیقت اگر مردمان پیشرو عملاً با ایجاد تشکیلاتهای موثر بتوا نند آن مطالبات و حق ÷های پیش گفته را بصورت جدی و ادامه دار از حاکمیت سرکوب گران مطالبه نمایند پس در واقع همین روند باعث خواهد شد هرچیزی به اسانی به صورت تقلبی به جامعه غالب نگردد ! وگرنه همه چیز مشتی شعار بی پشتوانه و میان تهی و فرافکنانه ای خواهد بود ... یک جامعه زمانی می تواند توانمند باشد که همزمان با توفیق در تولید ثروت اجتماعی و توزیع عادلانه ی آن لزوماً زمینه و استعداد مطالبه حق سیاسی و مدنی و امر حقیقی نظارت بر قدرت را در عرصه عملی زندگی خود اثبات کند وانقلابات اجتماعی در هر سطح نیز جدا ازاین حقیقت تاریخی نیست !»

تلاش برای پیشبرد حقوق انسان زحمتکش و تمامی مردمان در کلیت حقوق ، فرهنگی، سیاسی ، مدنی و اقتصادی می تواند یک زندگی درخور و شأن انسانی را تحقق بخشد و لذا تأکید یک جانبه روی و انحصاری روی اقتصاد  راهگشا نخواهد بود . دیدگاههای مکانیکی و دترمینیستی در تاریخ سوسیالیسم که تنها روی جنبه اقتصادی تأکید می کرد کم نبوده است و می توان به یک حزب با مرام کمونیستی با نام  « حزب شکم »  در قرن 19 در ایتالیا اشاره کرد و نگرش های قبل و بعد از آن تا سوسیالیسم مکانیستی و اقتصادی نوع روسی و رویکرد مکانیکی و تأکید یک جانبه روی  معیشت نزد برخی از فعالین کارگری تا به امروز نیز راه بجایی نبرده است . این گفتار نافی این نیست که کسب هر درجه از حقوق  فرهنگی ، اجتماعی و مدنی بدون استقرار ارزش نیروی کار و اجتماعی شدن ابزار تولید و سوسیالیسم نیز محدود و ناقص خواهد ماند .

مقاله به آسیب های متعددی که در نتیجه حاکمیت انحصاری بر بخش های گسترده ای از مردم سر ریز می شود می پردازد :    « عیار جامعه و شعور آ ن را به حدی تنزل می دهد که گاه و بیگاه مردمانش به بهایی پشیز خود را می فروشند و به جای حق طلبی؛ شوربختانه سیاهی لشکر و آتش بیار و عمله ی ظلم می شوند . حاکمیت با تطمیع بخش وسیعی ازعقب مانده ترین ومنفعت طلب ترین تود ه های هوادار قدرت نوکیسه گان ضمن اینکه انان را با خود به لجن می کشند بلکه بوسیله ی چماق سرکوب آ نان نقش تاریخی ترمز را علیه اقشار پیشرو جامعه اجرا میکنند...... اینجاست که دراثرترس و و ناتوانی جامعه دربیان خواسته های خود نه تنها در عرصه ی کنشهای عمومی همه چیز سرّی می شود بلکه اقلیت انحصارگر در قدرت نیزهر چیز ساده و ابتدایی را سیاسی و امنیتی می کند و اتفاقاً جرم تاریخی ای که در قبال جامعه مرتکب می گردد جامعه را آنچنان زبون و خوار بار می آورد که مردم عادی نیز فقط به دلیل ترس از گرفتار شدن حتی در روابط عادی داخل خانواده نیز شدیداً ناچار از دروغ و سیاست بازی می شوند و خواسته ها و نیت ها و انگیزها ی حقیقی خود را پنهان می کنند و آثار مخرب این روحیات و تسری روزافزون آن بر جامعه مخصوصاً در خانواده ها آسیب های جبران ناپذیری بر تربیت فرزندان و روح و منش آزادگی آنان برجا خواهد گذاشت نسلی که به دلیل انحصارگری و منفعت طلبی وسازشکاری پیشینیان و اسلاف خود نتواند ببالد و بیندیشد گرفتار حماقت تاریخی می شود ... مثل همیشه تعلق واقعی واگاهانه وفرجام اندیشانه ی ما نسبت به زندگی فقط به صورت یک کنشگر مغلوب و منفعل عملا گسیخته هست والبته این خواست تبهکارانه ی این رژیمهاست ! رژیم هایی که قبل ازهر چیز با کار کردهای امنیتی و خنثی گرانه ی خود نسبت به این حس تعلق عمداً یا مدلهایی ازاعتیاد ،انحراف انزوا وگوشه گیری وبن بست و به فراموشی سپردن خودرا برای نسل جوان تدارک وتبلیغ میکنند یا اینکه با تبلیغ نوعی حس عظمت طلبی متناقض دربسیاری از زمینه ها از ورزش تا موضوعات فرهنگی ومسائل سرزمینی از یکسو عقده هایی را انباشته میکندکه حتی نیز هیچ پاسخ متعا رفی برای این هیجانات ندارند جز اتلاف زندگی وانرژ ی انسان ! بلایی که نظامهای سیاسی نوستالژیک برسر یک جامعه می اورد همیشه ریشه های اصلی انگیزه های تبعیض را به شکل سفاهت امیزی بازتولید می کند نوعی جاهلیت افتخارامیزدرزیرپوسته ی ملتهب ان تلمبارمی کند که نفس وماهیت وجود ان فقط بوسیله یک دورتسلسل باطل خود رااحیاء می نماید بی خردی دراثراستبداد حاکم برعادی ترین امور زندگی به شیوه ای اشمئزاز اور بیداد می کند ! همیشه می خواهد بگوید که انچه راکه درگذشته کهن بدست توانای اسطوره ها واسوه هایش روی داده است بی شک اصیل و صحیح بوده وهست ! »

اما مسلم است که عقده های فروخفته و سرکوب شده در جایی سر باز می کند و خشم بساط خود رژیم را هم می گیرد اما نویسنده در مورد این خشم می گوید : « وبعد تبلیغ انواع خشونت مقدس ! خشونتی که از لایه های متضاد این زندگی در واقع مغلوب شده همواره بیرون میزند وشوربختانه خشم کوری خواهد بود که تاریخاً همیشه فقط می داند که فلان چیز را نمی خواهد ولی هرگز نمی داند به جایش چه چیز را می خواهد!! وقتیکه در همیشه بر همان پاشنه ی آشیل می چرخد و انسداد و تسلب شرائین فضای نفس کشیدن این جامعه را می گیرد و برحق ترین خواسته ها و نیاز ها بی پاسخ می ماند و تلمبار می شود چنین جوامعی فقط تاریخاً استعداد آن را دارند که قهرمان شهید را پرورش دهند زیرا عجز و ناتوانی همیشه به جای ساختن تاریخ واقعی زندگی ، بدبختانه تاریخ انتحار آن را می سازد و عدالت همان تابوی دست نایافتنی و مقدسی خواهد بود که اگر ا نسان محروم چنین جوامعی بر آن دست یابد دیگر سنگ بر سنگ بند نخواهد آمد و تاریخ پرافتخار مصیبت و عظمت تراژدی دیگر تکرار نخواهد شد! من این روند تاریخی تخریب و درجا زدن را به این صورت سروده ام: 
بازی هیجان آوریست، جالب و باشکوه/ تو اول به سوی من شلیک می کنی با افتخار تمام !!/ بعد پیراهن خونین من بر سر دست ها می چرخد/ من قهرمان می شوم تو کارخانه قهرمان سازی/ وقتی که بعد ها به نام عدالت تیربارانت کرده اند/ عدالت نیز به مرخصی می رود!/ تا برگردد و دور جدید بازی را/ به دست تازه نفس ها شروع کند!/ببین چقدر همه چیز خوب و دقیق پیش می-رود !/ درود بر این تکرار بی پایان !! »

مردمی فاقد حافظه تاریخی ، سنت های ممتد مبارزاتی و تشکل های طبقاتی و صنفی و گروهی که حافظ سطح قابل قبولی از زندگی و منافع آنها باشد در نوع مبارزه خود نیز فاقد سطحی از توان مبارزاتی و تشکیلاتی هستند که در هر عصری نسبت به ماقبل خود در در سطوحی بالاتر از حقوق اقتصادی و اجتماعی قرار داشته باشند و به همین علل بصورت سیال و شناور از اینطرف به آنطرف پرتاب می شوند . نگارنده مقاله پیامد چنین وضعی را اینطور شرح می دهد : « انچه که در این رابطه حتی با نگاه به رفتارهای روز مره ی جا معه در دو سوی دگردیسی های یک قضیه مثال زدنی است چیزی است که امروزه شاهدیم :: مردمی که بخش بخش وسیعی ازان چند سال قبل بطور جدی به خیابان میایند و فریاد میزنند رای من کو ؟ وبعد حتی ازان نیز فراتر میروند وخواهان واژگونی هم میگردند حال اینکه این خیزش تا چه حد از سوی طبقه متوسط بود یا ازسوی طبقات واقشاری دیگر بحث جداگا نه ای است اما افت خیزهای جریان مطالبات همین جامعه ضمن اینکه اکنون یعنی درسال 92 برایند ی دیگر پیدا کرده است به این معنی که خود رادردوران انتخابات اخیربا ویژگی های رسمی اشکارش نشان داد بشکلی که همگی درهمین جلوی صحنه شاهدیم که بنا وضع وحال وتوانایی اقشارموثرتر جامعه اکنون همه ی انتظارات به پایان انتخابا ت موکول شد به این صورت که بعداً تازه چشم های منتظر همین مردم باید دوباره بدنبال نتایج احتمالی مذاکرات هسته ای باشد تا شاید به خیرو سلامتی براثر توافقات ازبالا وبرداشتن تحریم ها وهمچنین ازبین رفتن فضای جنگ وتهدید وگز ینه های نظا می اندک مفری برای گذر ازفلاکت های شدیدتر اتی ایجاد شود ! راستی این گزینه های به اصطلاح سرنوشت ساز دراین سوی قضیه یعنی دربخشی ازمردم اعم ازمتشکل ویا غیر متشکل در هر سطح ان جداً متناسب با میزان ضعف موجود وتوازن قدرت جامعه وخواست تغییر شرایط موجود زندگی اش حتی درحد واندازه ی روزمرگی ان وانهم باز درانتخاب بین بد وبدتر نیست ( ؟ ) که بشکل معنا داری ناچاراً همسو باشکاف ها وتضاد ها وتصمیما ت قدرتها ودولت های معارض ورقیب در دو سوی قضیه خود را امیدوار میکند که برحسب شانس واقبال و معجزه ، ..........این دوران مصیبت راپشت سربگذارد »

نگارنده در  ریشه یابی  چنین وضعیتی می گوید : « انچه که امروز بصورت واقعی شاهدیم به همین دلیل است که تاکنون به شیوه های گوناگون سرکوب وخنثی گری وتوطئه هیچگاه اجازه وامکان نداد که درگفتار وچه دررفتار یک هویت مشترک قاطع وتعیین کننده دراین سوی قضیه شکل بگیرد تا دست کم بعنوان یک قطب اجتماعی و سیاسی منسجم انچنان مقبولیتی درهمین طبقه ی اصلی واقشار با لند ه و همسو ان ایجاد کند که باتوجه به بحران های درونی وتضادهای روز افزون واشکاراین نظام درعرصه ی بین المللی ومنطقه ای قدرت انرا به مبارزه ونبرد بکشا ند »

در اینجا به رفیق نگارنده عرض می شود که با توجه به ماهیت قرون وسطایی حاکمیتی که بر سرمایه انحصاری تکیه زده و ایجاد هر تشکل مستقل و مردمی را بدرستی دشمن خود می داند ، چه انتظار و توقعی برای سرکوب نکردن هر تشکل مستقل دارد ؟ آیا جز این انتظار دارد ؟

 رفیق ما می بایستی در مقاله ای جامع تر به راه برون رفت نه تنها از وضعیت موجود بلکه شکستن چرخه :

استبداد و انحصار          خشونت کور ( هرج و مرج )                     استبداد و انحصار

بپردازد  . مشکل اصلی وپایه ای در در ماندن در وضع اسارت بار کنونی سرکوب نیست ، هر چند که عنصر و مؤلفه بسیار مهمی است

هر چند با توجه به آشنایی با نظرات  رفیق باران بامدادی در مورد شیوه های برون رفت جنبش مبارزاتی و انقلابی  از بحران جنبش ، نظرات خود را مطرح و پیگیری نیز می کند  اما طرح آن در این مقاله ضروری بنظر می رسید . در  خصوص راه برون رفت پیشگامان سوسیالیسم هر کدام راهکارهایی را مطرح کرده اند . در حال کلی می توان گفت که راه نیفتادن انقلاب و تحول در چنین جوامعی در ابتدا ناشی از فقدان یک طرح واره و چشم انداز انقلابی  و یک ایدئولوژی انقلابی است . تشکیل حزب بعنوان ابزار جنبش توده ای و وجود فلسفه ای که آنرا به عمل و جنبش های پراکنده پیوند بزند از راهکارهای رو به جلو باشد. دیگر راهکار می بایست در یک بحث جداگانه ای مطرح کرد .  و یا  گرامشی می گوید :  « هر انقلابی با انقلاب در اندیشه ها و اخلاق توده ها آغاز می گردد . » آیا پیشروان مبارز و کارگری توانسته اند این چشم انداز انقلابی را برای  توده ها طرح و ذهنیت آنان را تغییر دهند. پس باید از خود شروع کرد . نگارنده در همین رابطه در مورد قیام سال 57 می گوید : « این سلطه وهزمونی همانطوریکه تاریخاً تجربه کردیم وحتی بطور مشخص درسال 57 دیدیم که این بخش سنتی بازار بعنوان یک قشر متنفذ از طبقه ی سرمایه دار چگونه توانست ازیکسو به پشتوانه ی دین و سنت وایدئولوک های سیاسی خودوازسوی دیگر بوسیله ی پیوند عملی وگسترده با شبکه ی پول واعتبار و کالا انچنان گفتارمعنوی وهویتی مشترک برای خود بسازد وبپردازد که اتفاقاً بوسیله همین ابزارتبلیغاتی مشروعیت ومقبولیت رزیم گذشته را بسرعت زیرسئوال ببرد وبه مبارزه بکشد تا حدی که مخصوصاً در ماههای اواخر عمر رژیم بسیاری ازمردمان عادی چنان به این سقف مشترک ساخته وپرداخته اعتماد ووابستگی وارتباط پیدا کرده بودند که بسیاری از داشته ها و ناداشته ها ی خود را به صورت یک جریان و یک مدار سوخت و ساز اجتماعی در زیر همین سقف با هم مبادله می کردند گویی آن چنان تبی در آن برهه از تاریخ آن هم چه زیبا و مهندسی شده در این جا گل کرده بود که عادی ترین امور که تا چند وقت پیش به سادگی انجام می شد این بار رنگ الهی یافته بود ........ خلاصه این که همین جماعت در سال 57 بازی دگردسیک خود را می بایست با کدام متحد طبقاتی و هم گروهی اجتماعی مطلوب خود آغاز می کرد ؟ با همان مبلغین حسینیه ی ارشادی یا همان وارثان سلاله علی وار خون و شهادت که هم خود را روشنفکر غیر متجدد می دانستند و هم زمان نیز ابتدایی ترین مسایل و موضوعات روزمره ی مردم را در قالب مذهب طرح و تبلیغ می کردند ؟ همان کسانی که به قول خودشان در سوربن فرانسه درس خوانده بودند و تمام هنر بی اصالتشان به عنوان پیشگامان کوتوله ی تاریخ فقط تلاش برای تبدیل دین به ایدئولوژی بود ! ؟. » پس چفت و بستی که توانست ایدئولوژی - دروغین و نخ نمایی-  را بعنوان راه رهایی توده ها غالب کند و برای کلیه طبقات و حتی طبقه کارگر جا بیندازد و طبقات و اقشار مختلفی برای تغییر با هم مفصل بندی شدند . اکنون نیز با فشردگی طبقاتی و با طرح یک طرح واره و پاردایم و یک ایدئولوژی شفاف و جامع که ویژگی های آزادی ، دمکراسی ، سوسیالیسم ، و رشد همه جانبه اقتصادی – اجتماعی ؛ سیاسی و فرهنگی را داشته باشد می توان به جامعه انسانی و دموکراتیک رهنمون شده و تحول را شاهد بود .

همانطور که در ابتدا گفته شد تحلیل انضمامی رفیق باران بامدادی که تمامی حوزه های اقتصادی – سیاسی و فرهنگی را بررسی کرده و حتی وارد حوزه روانشناسی توده ها و جامعه شده و به آسیب شناسی در این عرصه پرداخته در ذات خود راه برون رفت را از این وضعیت را در خود دارد و چنین تحلیل هایی می تواند به غنای جنبش کارگری که هم اکنون در حال در جا زدن است را به پیش براند تا در فردای جنبش کارگری و در پس بحران های موجود به یک مناسبات نوین انسانی دست یابیم .

                                                محمود صفدری

                                                    15 مهرماه 93

منبع:پژواک ایران