PEZHVAKEIRAN.COM خانم شادی امین هر چقدر هم تلاش کند قادر نیست گوی سبقت از سازمان مجاهدین خلق برباید!
 

خانم شادی امین هر چقدر هم تلاش کند قادر نیست گوی سبقت از سازمان مجاهدین خلق برباید!
مهناز قزلو

 

پس از انتشار مقاله ی "جنسیت ایکس و 1437 لایک فیس بوکی" در تاریخ سی ام ماه می سال دوهزار و پانزده، هرگز تصور نمی کردم کینه ای کور و غیرانسانی در مخاطبم سربرآورد و به جای پاسخی مسئولانه، شیوه ای خصمانه و غیردمکراتیک را برگزیند.  

لینک مقاله ی "جنسیت ایکس و 1437 لایک فیس بوکی"

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-70023.html

در این مقاله نوشته ام: "افراشتن هر نوع پرچم جزمی، حتا شش رنگ رنگین کمان در راستای مطلق کردن یک گروه، به معنای تمامیت خواهی و قدرت طلبی ست و با نفس جنبشی آزادیخواهانه، دموکراتیک و انسانی در تناقض است."

همچنین نوشتم: "با نگاهی به پیج فیس بوکی "شش رنگ" که بی شک خدمات خوبی تاکنون به جامعه ی انسانی ال جی بی تی ارائه کرده است، می توان با سبک سنگین کردن، وجه غالب آن را مثبت ارزیابی کرد، اما این دلیلی نمی شود وقتی نیاز است که از کجی ها، اغراق های عجیب و غریب، گسیل افراد و تهاجم به دیگر پژوهشگران و کنشگران در این عرصه، تخریب شخصیت غیرخودی، تلاش در جهت خفه کردن صداهای دیگر و متفاوت و از این دست، آن هم به طورمستقیم از جانب مسوول این پیج (خانم شادی امین) که متاسفانه موارد آن کم هم نبوده است دندان بر جگر گذاشت."

و تاکید کردم: "بهتر است شما [خانم شادی امین] بپذیرید که صداها، نگرش ها و دیدگاههای دیگری هم وجود دارند که اتفاقن وجه روشن و نشانه ی خوش یمنی از ارتقای جنبش کوییر است که البته دشمن شما نیست و شما را هم دربرابر خود به عنوان رقیب نمی خواهد و بخود اجازه می دهد با باور و پایبندی به پرنسیب ها و دیسیپلین های روشن، قانونمند و مدرن انسانی، منتقد باشد. بنابراین به نفع شماست که به شنیدن صداهای دیگر هم عادت کنید که اتفاقن شنوندگان کمی هم ندارند. شما حق و اجازه ندارید این "صداها" را تخطئه کرده و بی شک مجاز نیستید "حق" دیگران برای مبارزه در عرصه ی جامعه ی انسانی همجنس گرایان، دوجنس گرایان، ترنس ها و به طور کلی فراجنسی / جنسیتی ها را منکر شوید و یا این حوزه را ملک طلق خود بدانید."

 در این مقاله، من با نام واقعی خود و با پذیرش مسئولیت، خانم شادی امین را مورد خطاب و انتقاد قرار دادم و این پرسش را مطرح کردم که چرا پیچ فیس بوکی شش رنگ که در تاریخچه ی خود کمتر از رقم هشتاد لایک خورده، در مورد کتاب "جنسیت ایکس" به یکباره این رقم به هزار و چهارصد و هفتاد و سه رسیده است. 

 

https://www.facebook.com/pages/6Rang/615616691833740

 

 https://www.facebook.com/pages/6Rang/615616691833740?fref=ts

 

و با طرح سوالاتی مشخص، انتقاد خود را با رعایت موازین دموکراتیک مطرح کرده و خواهان پذیرش مسئولیت و پاسخگویی از ایشان شدم.

بدین ترتیب که:

"آیا فعالیت ها، پژوهش ها و ارزیابی های شما [خانم شادی امین] به همین منوال و مبتنی بر ارقام و آمار دروغین و ساختگی ست؟ چرا باید چنین مبالغه ی اغراق آمیزی از طرف شما صورت گیرد؟ هدف از این مبالغه که مسوولیت مستقیم آن متوجه ی شخص خود شماست با چه صلاحدیدی انجام شده است؟"

 

و در عین حال تاکید کردم: "اگر به چنین عملکردهایی از جانب شما به نقد می پردازم آن را خصومت تلقی نکنید بلکه مسوولیت بپذیرید و پاسخگو باشید."

 

در ضمن اشاره کردم:

"چندان بر آن نبودم که موشکافی کنم مگر افزایش تعداد تماس های اعضای جامعه ی ال جی بی تی در ایران و بخصوص در ترکیه و گله مندی های متعدد از شما به من به عنوان یک دوست که برشانه های من همواره مسوولیت بیشتری گذاشته و می گذارد. نه می توانستم نشنوم، نه چشم فرو بندم و نه سکوت کنم."

 

بدین ترتیب با نگاهی به لیست هزار و چهارصد و سی و هفت لایک به این نتیجه رسیدم که بجز کمتر از بیست تن، دیگر اسامی، ناآشنا که بطور قابل توجهی غیرمعمول هستند. بنابراین برآن شدم با آنها گفتگوی نوشتاری داشته باشم که ضمن آن به این نتایج رسیدم که لایک کنندگان:

"یک. ایرانی نیستند و فارسی نمی دانند (نه خواندن و نه نوشتن)

دو - با پیج شش رنگ هیچگونه آشنایی ندارند

سه - خانم شادی امین را نمی شناسند

چهار - نام کتاب جنسیت ایکس هرگز به گوششان هم نخورده

پنج - و اسفناک تر از همه اینکه یکی از آنها همجنس گرایی را عملی مشمئز کننده می داند چه رسد به آنکه مطلبی در تایید آن را لایک کند

شش - و همچنین نمی دانند چگونه این پست مورد بحث را لایک کرده اند."

و البته با سوال از کسانیکه آشنا به مکانیزم تکنیکهای فیس بوک هستند، پاسخ آن را دریافتم که می توان با پرداخت مبالغی، لایک های دروغین و جعلی خریداری کرد.

 

و  این سوال را مطرح کردم که ".... به چه قیمتی؟ و چرا؟"

 

اما پس از انتشار این مطلب بجای پذیرش مسئولیت از طرف ایشان و یا دریافت پاسخی مناسب متاسفانه با موجی از واکنشهای سخیف، هیستریک، لجن پراکنی، دروغپردازی و از این دست از طرف خانم شادی امین روبرو شدم که مرا ناگزیر از انتشار مطلب دیگری با عنوان "ایکس های تفکر انتقادی" در تاریخ هجدهم جولای دوهزار و پانزده کرد.

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-71187.html

 

در بخشی از این مقاله نوشتم که:

"نقد و انتقاد در جوامع مدرن با مناسبات پيشرفته ی انسانی به ويژه در ميان روشنفكران حرفه ای، امری است مستمر كه نه تنها به سادگی تحمل می شود كه در مواجهه با آن، مرجعی تلقی می شود كه لزوم بهبود يا رفع معضلی را گوشزد می كند و بسادگی پذيرفته می شود. توالی وضعيتی ست كه نبايد به امری فردی و شخصی تقليل داده شود." 

 و تلقی و تحلیلم را از واکنشهای غیرمعقولانه ی ایشان چنین نوشتم:

"اين واقعيتی است هنگامی كه عنصر انسانی ی اكتيويست، فاقد دانش آكادميك و مدنيت سياسی بوده و یا به همان اندازه از مبانی آن فاصله گیرد، به طبع، درك درستی از آزاديخواهی و منافع جمعی (جامعه/مردم) نخواهد داشت و در عين حال اگر حضور در عرصه ی کنشگری به سمت و سوی پاسخگویی به منافع شخصی چرخش کند؛ کمترین پیامد آن، هرج و مرج فرساینده و اصطکاک در مناسبات پيرامونی، حامی پروری و خلق "خود برتر" جای خود را به همدلی، همراهی و همبستگی خواهد داد و متعاقب آن زمينه ی انزوا و به حاشيه رانده شدن نخبگان، خيرخواهان، شايستگان و به طبع آن آكادميكرها مساعد می شود. 

طرح هرگونه انديشه ی انتقادی در برابر آنكس كه چيزی بيش از عنصری مدعی نيست، مفهومی از خلع قدرت تلقی و ارزيابی می شود. تحمل انتقاد، پذيرش مسووليت و متعاقب آن پاسخگويی، مستلزم برخورداری از فرهنگ مناسب، مدنيت، آگاهی و دانش سياسی و شعور اجتماعی و دور بودن از اليگارشی است."

و در بخشی از این مقاله همچنین مطرح کردم:

"از آنجا كه به نظر می رسد چندان نيازي به آوردن مثال از عملكرد حكومت اسلامی ایران تاكنون در برابر هرنوع نقد و انتقاد نیست؛ (اعدام، شكنجه، زندان، سركوب، بی حقوقی و بی نهايت فجايع ديگر)، اما در مورد اپوزيسيون و يا كُنشگران مدعی ی اين عرصه بر اساس تجربه ی شخصی ام مايلم به نكاتی چند اشاره كنم: 

پس از انتقاد به شيوه ی رهبری سازمان مجاهدين خلق به طور اخص "مسعود رجوی" با واكنش های زير مواجه شدم:

- از تهديد، فحاشی، هتك حرمت و مخدوش جلوه دادن واقعيت و... در مقالات و نوشته ها، در وب سايت های ريز و درشت، در سخنرانی ها و گفتارهای بی نام و نشان ها! گرفته تا همچنين توسط چند تن از روسای كميسيون های شورای ملی مقاومت در راديوهای وابسته و ارسال ايميل های حاوی تهديد و فحاشی هواداران مجاهدين خلق كه مرا مورد لطف!!! قرار دادند تا به روی پرده ی تلويزيون بردن اين تهمت ها و لجن پراكنی ها در برنامه های سيمای آزادی وابسته به سازمان مجاهدين خلق بجای پاسخگويی با رعايت حقوق منتقد و براساس ضوابط و ديسيپلين مدرن و مدنی، تنها يك نمونه ی آن، يعنی ترانه ی كلكسيون از گروه موزيك اشرف (وابسته به مجاهدین خلق) را می توان در لينك زير مثال آورد:

https://m.youtube.com/watch?v=pXwi_4xrayk

و اما پس از انتشار نوشته ی انتقادی ام با عنوان "جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی" در تاریخ سی ژوئن دوهزار و پانزده در وب سایت "پژواک ایران" در لينك زير: 

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-70023.html

دهها ایمیل ناشناس با زشت ترین محتوای ممکن را دریافت کردم که به خاطر رعایت پرنسیب از انتشار آنها خودداری می کنم. اما چنانچه اصرار داشته باشند می توانم تعدادی از آنها را منتشر کنم.  اگرچه من اعتقاد دارم این کار از سوی خانم امین صورت نگرفته است و پرنسیب‌هایم اجازه نمی‌دهد ایشان را متهم کنم.

در آن مقاله نوشتم:

"متعاقب انتشار "جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی" در طول بیش از یک ماه گذشته در حالیکه در انتظار پاسخی مسوولانه بودم، متاسفانه تنها، شاهد جوسازی، ياركشی، كينه توزی، تخریب شخصیت و ترساندن از این و آن و من، آزار دوستان و واكنش های مشابه ی هميشگی و دیگر، كه دور از انتظار هم نبود! ناگزیر از انتشار این مطلب شدم.

در این میان وب سایتی با نام "عدالت برای دگرباشان" براه افتاد به آدرس زیر:

http://justice4lgbt.com/"

 

من بارها چه در نوشته هایم و چه در گفتگوهای خود با دوستان تاکید کرده ام که بشدت مخالف رویه ی چنین وبسایتی هستم چرا که نویسنده یا نویسنده گان آن فاقد نام و هویت علنی هستند و مسئولیت نوشته ها برعهده گرفته نشده است و همچنین ذکر کرده ام که در میان نوشته ها، مطلب من نیز با عنوان "جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی" مدتی پس از انتشار، کپی و بدون آگاهی و تاییدم در آن وب سایت به چاپ رسیده است.

اما در عین حال فرد یا افرادی هم مزورانه همواره در تلاش بوده و هستند تا کماکان مرا به عنوان کسی که این وب سایت را راه انداخته و یا با آن همکاری داشته معرفی کنند.


  

(کامنت "مالک زاده" یا "ملک زاده" در زیر یکی از پست های فیس بوکی ی من نوشته شده که شعر "میکروفون صاحب مرده" به قلم "مینا اسدی" بازنشر شده است.)

و این هم البته پاسخ من به ایشان:


 

بدین سبب در مطلبم متذکر شدم:

"پذيرفتن يك جانبه ی خود و مونولوگ و گزينش مجادله بجای گفتمان، ميراثی ست از عصبيت های ايلی - سنتی و با اصول مسووليت پذيری مغايرت دارد. مولفه ی دموكراسی سازی، گزينش خط مشی حذف و طرد ديگران نيست. رويكرد اثبات خود بوسيله ی نفی ديگری يكی از وجوه تماميت خواهی ست."

بی تردید من، تحت هیچ شرایطی نشر اکاذیب، طرح اتهامات بی اساس و دروغپراکنی و امثال آن را به هیچ روی نه می پسندم، نه می پذیرم و نه هرگز تایید می کنم. در این مقوله، حساسیتم تا به حدی است که حتا علیه حکومت اسلامی ایران، نشر دروغ و کذب را بعنوان نوعی مبارزه اساسن با پرنسیب ها و باورهای خود در مغایرت می بینم زیرا معتقدم با دروغ و جعل به جایی راه نخواهیم برد.

خانم شادی امین حتمن به خاطر دارند که در بحث تجاوز به دختران زندانی سیاسی که در لندن در آگوست 2013 با او داشتم گفتم: خیر اینطور نیست که به همه ی دختران زندانی سیاسی تجاوز شده باشد. از آنجا که خانم امین حتا یک ثانیه در زندانهای حکومت اسلامی ایران نبوده است به هیچ روی، تصویر درستی از آن ندارد. به او توضیح دادم براساس پژوهشهای ایرج مصداقی و وبسایت بیداران با مدیریت و تلاش منیره برادران و رضا معینی، تجاوز به زندانی زن قبل از جاری شدن حکم اعدام و بر اساس اصول و فتواهای شرعی در مواردی خاص و صرفن طی بازه ی زمانی مشخصی انجام گرفته است و مثال آوردم که طرح ادعاهای غیرمستند و اغراق آمیز توسط مجاهدین خلق تاکنون به بسیاری پرنسیب ها لطمه زده و منجر به بی اعتمادی و ناامیدی مردم شده است. نباید برای توجیه نظریات و اهداف، متوسل به دروغ و اغراق شد. ما امانت دار تاریخ یک مردم هستیم و نباید به هیچ قیمتی در آن دست ببریم.   

پس از گذشت سال ها از طرح اتهامات شادی امین علیه من

و اما پس از چهار سال بر دوش کشیدن اتهامات مختلف از سوی خانم شادی امین و تبعات دروغپردازی و شایعه پراکنی وی علیه من، ضمن اینکه اساسن تنش میان فعالین حوزه ی حقوق بشر را به سود جنبش براندازی رژیم اسلامی ایران نمی بینم علیرغم اینکه وی مدعی بود که وبسایت "عدالت برای دگرباشان" را من راه انداخته ام، پس از سه سال در دادگاهی در کانادا یکی از فعالین حقوق دگرباشان بنابر حکم صادره به دلیل عدم ارائه مدارک لازم محکوم شد.

بر اساس حکم دادگاه مشخص شده است من نه تنها هیچ ربطی به این سایت نداشته‌ام بلکه روحم نیز از ماجرا بی‌خبر بوده است. خانم شادی امین به جای عذرخواهی و پوزش از من دست پیش را گرفته است که پس نخورد.

پس از انتشار حکم دادگاه مذکور، آن را مطالعه کردم و این سوالات برایم مطرح است:

-         چرا خانم شادی امین به عنوان شاکی فقط چند مطلب مشخص را از این وبسایت برگزیده، ترجمه و به دادگاه ارائه داده است؟

-         آیا ایشان در مورد صحت و سقم باقی نوشته ها که تعدادشان زیاد هم هست مشکلی نداشته است؟

-         چرا خانم شادی امین به عنوان مثال دو مطلب مرا که هرچند بدون آگاهی و اجازه ام در آن وبسایت منتشر شده ترجمه و به دادگاه ارائه نداده است؟

-         آیا ارائه مطالب دیگر به دادگاه را به سود خود ندانسته است؟

-         آیا عمدا تلاش برآن شده که تصویر کاملی به دادگاه ارائه نشود؟

-          ایشان چرا در برابر محتویات وبلاگ ها یا وبسایت های این چنینی (آدرسها در زیر) در هیچ دادگاهی طرح دعوی نکرده اید؟

-         http://archiverosa.blogspot.se/2015/07/

-         https://jamshid2net.blogspot.se/2016/06/blog-post_3.html

-         چرا خانم امین علیه گرداننده‌ی وبلاگ آرشیو رزا که شناخت کامل از ایشان دارد سکوت اختیار کرده و نه در فضای مجازی و نه در گفتگوها و نه در دادگاه طرح دعوا نکرده‌است. ایشان مشخصاً خانم شادی امین را به موارد گوناگون و حتا بسیار بیشتر از سایت عدالت برای دگرباشان متهم کرده است.

-         در عین حال معلوم نیست خانم امین چرا چندین سند معتبر ادارات دولتی انگلیس و جا به جا شدن پول و مسئولیت ایشان در سازمان‌های مختلف را ترجمه نکرده و به عنوان اتهام به دادگاه ارائه نداده است.

بی آنکه قصد داشته باشم کوچکترین موضع گیری موافق در برابر محکوم این دادگاه  داشته باشم، اما جالب توجه است که خانم شادی امین در شبکه های اجتماعی "نقل به مضمون" نوشته است قصد برآن بوده که "شهرت و اعتبار جهانی و بین المللی" ایشان را خدشه دار کنند.

آیا اساسن خانم شادی امین می داند معنای "شهرت جهانی" و "اعتبار بین المللی" چیست؟ این عبارات و واژگان، ترم هایی با بار معنایی ی مشخصی هستند که مثلن می توان به "مایکل جکسون" اطلاق کرد آنهم فقط بخش شهرت جهانی اش را و نه اعتبار جهانی را و یا می توان در مورد "اینشتن" یا "استفان هاوکینگ" به نوعی اطلاق کرد. احمد شاملو و سیمین بهبهانی چنین ادعایی هرگز نداشته اند. حاضرم مابقی عمرم را به پنجاه کشور در جهان سفر کرده و در هر کشور حداقل از یک میلیون تن به طور رَندوم سوال کنم که خانم "شادی امین" را می شناسند یا خیر. در مورد نتیجه ی آن تقریبن تردید ندارم. در این گونه موارد معمول است که به شخص توصیه شود حتمن جهت درمان با یک روانکاو دیدار داشته باشد.

از سوی دیگر خانم شادی امین شاکی هستند که چرا به مراکز مختلف علیه او نامه نگاری شده (ذکر شده در حکم دادگاه کانادا به عنوان بخشی از ادعاهای مطرح وی). سوال اینجاست چرا خود ایشان دقیقن عملکردی مشابه داشته و کماکان دارد؟ از کانال او در سال 2015 به تلویزیون نوروز در زمانی که من در آنجا مشغول به کار بوده ام، ایمیل فرستاده شده و طی آن اعلام شده که چون از من (مهناز) نزد پلیس سوئد شکایت کرده اند (شکایتی که هنوز پس از بیش از سه سال بدست من نرسیده است!!!) بخاطر اینکه پای تلویزیون نوروز در این شکایت به میان نیاید خواهان لغو همکاری آنها با من شده بودند. (مدارک و شواهد آن موجود است)

وی همچنین یکی از نوچه‌های خود را در تلویزیون نوروز بسیج کرده بود که با آزار و  اذیت من کاری کند که آن‌جا را ترک کنم. (اسناد و مدارک صوتی و ... آن موجود است.)

بواقع این فرهنگ نوچه پروری از کجا می آید که خانم شادی امین فردی را در تلویزیون نوروز مسئول آزار و اذیت من کرده بود. از سوی دیگر آزار و اذیت‌های نوچه‌ی ایشان در رادیو همبستگی علیه من نیز مثنوی صد‌من کاغذ است. چنانچه لازم باشد می‌توانم با جزئیات موارد را مطرح کنم.

در برابر همه‌ی آزار و اذیت‌هایی که از ناحیه‌ی شادی امین متوجه من بود، در طول سال‌های گذشته به توصیه‌ی دوستانی که نظرشان برایم قابل احترام بود، واکنشی نشان ندادم. در ماجرای اخیر نیز ترجیح می‌دادم که سکوت کنم اما رفتارهای زشت و دور از انتظار شادی امین و کمپین کثیفی که علیه من راه‌اندازی کرده مرا مجبور کرد که گوشه‌ای از ماجرا را بشکافم.

شایعات اخیر در استکهلم:

و اما در طی یکی دو هفته ی اخیر برخی دوستان با من تماس می گیرند و اطلاع می دهند که موج تخریب و شایعه پراکنی علیه من توسط عوامل شادی امین سخت فعال شده است. برخی از دوستان هم ضمن تماس هایی، نقل قول هایی را از خانم شادی امین به اطلاعم می رسانند مبنی بر شایعاتی سخیف و وقیحانه علیه من که ایشان همواره پیش از این نیز تلاش بر دامن زدن آنها داشته است. از طرف شادی امین نقل قول شده است که من، "جاسوس جمهوری اسلامی ایران هستم." و وقتی برخی از دوستان از عوامل پخش کننده‌ی شایعات سوال کرده اند که سندتان براین ادعا چیست پاسخ شنیده اند: "شادی امین"!!!

البته امیدوارم این کانالهای شایعه پراکنی، پاسخ هایی که از دوستانم تاکنون دریافته کرده اند را با امانت داری کامل به خانم شادی امین رسانده باشند تا شاید موجب شود ایشان کمی نسبت به ادامه این روند تجدید نظر نماید.

"برای مشروعیت بخشیدن به تخریب، ویرانگری و ترور شخصیت غیرخودی در نتیجه ی کینه جویی هیستریک، باید از او هیولا و "مزدور و جاسوس رژیم اسلامی" بسازید تا مستحق نابود شدن باشد. کاری که مجاهدین خلق و ایشان در آن خبره و با سابقه اند."

یکی از ترفندهای خانم شادی امین این بوده است که به دیگران بویژه دوستان دگرباش بگوید من مجاهد خلق هستم. شاید لازم باشد یک توضیح در این زمینه فقط و صرفن برای تنویر افکار عمومی بدهم وگرنه ایشان که گوشها و چشمهای خود را گرفته و به نظر می رسد حتا متوجه وضعیت و موقعیت کنونی خود نیز دیگر نیست!

من در سال 1358 هوادار سازمان مجاهدین خلق شدم و به گذشته و مبارزات خود کاملن افتخار می کنم. به هر حال پس از انقلاب ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق، در ادامه گرایشم به این سازمان تجدید نظر کردم. دو بار در دهه ی شصت و یک بار در دهه ی هفتاد زندانهای جمهوری اسلامی را با شکنجه و شلاق و سلول انفرادی و اعدام مصنوعی و زیر حکم اعدام بودن و .... به تلخی تجربه کردم. سالهاست یکی از منتقدین رهبری مجاهدین خلق و شیوه و خط مشی های غیردموکراتیک و مخرب این سازمان هستم و تا حد بسیار زیادی به فحش و فضاحت و لجن پراکنی و دروغ و دغل و حقه بازی و داستانسرایی برای بدنام کردن و تخریب  خود توسط این فرقه که آن را بعنوان ارتجاع مغلوب می شناسم، آشنا هستم. تصور نمی کنم خانم شادی امین هر چقدر هم تلاش کند بتواند گوی سبقت را از سازمان مجاهدین برباید.

شادی امین که یک روز زندانی نبوده است و تا کنون مزه شکنجه و سلول و کابل و ... را نچشیده و نمی‌داند دادگاه و حاکم شرع و حکم اعدام و ... چیست، این‌جا و آن‌جا می‌کوشد سابقه‌ی من را که سه بار زندانی شده‌ام و سال‌ها حبس بوده‌ام را منکر شود. او ادعا می‌کند من اساساً‌ زندانی سیاسی نبوده‌ام و به دروغ خود را زندانی سابق مطرح می‌کنم. در حالی که ده‌ها تن از دوستان و هم‌بندی‌های من در خارج از کشور به سر می‌برند و فقط دو تن از آن‌ها خانم‌ها منیره برادران و آذین ایزدی فر برندگان جوایز بین‌المللی هستند.

شادی امین مرا وابسته به مجاهدین می‌خواند اما خود برای اجرای پروژه‌ای به آلبانی می رود و برای همکاری با سران این فرقه دیدار می کند. نتیجه اش این می شود که بهایش را سیامک نادری یکی از منتقدان جدی مجاهدین و جداشدگان از این فرقه می‌پردازد. شادی امین همراه با مجاهدین او را به روانی بودن و همچنین تکرار اتهامات دستگاه اطلاعاتی رژیم علیه مجاهدین متهم می‌کند!

شایعه ی ادعای تجاوز

خانم شادی امین از طریق کانالهای دروغپراکنی خود شایع می کند که "در دادگاه کانادا ثابت شده است که من این تهمت را مطرح کرده ام که او به من تجاوز کرده است و بنابراین نتیجه گرفته من جاسوس جمهوری اسلامی هستم". البته واقعن ربط نابخردانه ی این دو را درک نمی کنم.

راستش اولین بار که یکی از دوستان مدتی پیش در مورد این شایعه با من تماس گرفت و این داستان را با من مطرح کرد فکر کردم مثل همیشه دارد با من سر یک شوخی را باز می کند و چون بازار دروغ پراکنی خانم امین اینروزها بویژه در استکهلم گرم است این موضوع را انتخاب کرده. به همین خاطر به شوخی به او گفتم متاسفانه علیرغم میل و اشتیاق شدید بنده، ایشون تاکنون به من تجاوز نفرموده اند" خندید و گفت: دارم جدی می گم!!!

البته این ادعا و دروغ کثیف را از کسان دیگر هم به نقل از خانم امین شنیده ام و هر بار و هنوز در تعجبم که وی در مخیله ی خود چگونه چنین داستان بی سر و ته و بی اساسی را به هم بافته و مطرح کرده است و چرا؟!

ایشان کاملن اشراف دارد که من با اعضای جامعه ی دگرباش در ایران و ترکیه ارتباط گسترده دارم. روایتهای زیادی هم در باره ی وی تاکنون از برخی از آنها چه بصورت نوشتاری و گفتاری دریافت کرده و شنیده ام که هیچ کس در هیچ کجا تاکنون آنها را از من نشنیده است. نامه ای از میان ایمیل ها و چت ها و پیامها توسط یکی از پناهجویان در ترکیه بدستم رسید که مرا شگفت زده کرد!

من قصد انتشار دوباره‌ی این نامه را ندارم چنانچه هرگز نداشته ام اما هم من و هم خانم شادی امین و هم برخی دوستان نزدیک وی کاملن واقف هستیم که نویسنده ی نامه چه کسی است، در صورتی که خانم شادی امین مرا مجبور کند بطور سلسله وار به انتشار تمام واقعیات با اسناد و مدارک و عکس و نام و غیره به طور مفصل خواهم پرداخت.

هرکس که نداند خانم شادی امین که می داند نویسنده نامه‌ی کذایی برای مدتی با ویزا به اروپا آمده و مدتی در آلمان و انگلیس با وی بوده است. پس از مدتی به دلایلی به ایران بازگشته و سپس تصمیم گرفته به ترکیه رفته و در آنجا پروسه ی پناهندگی را طی کند. اما بدلیل شرایط خاص و طولانی شدن روند پناهجویی بازگشته و در حال حاضر در ایران است.

با توجه به اینکه تعداد بسیار معدودی از فعالین دگرباش با مقوله پناهجویان در ترکیه بطور رسمی کار می کنند، محتوای نامه‌ی دریافتی را بطور خصوصی برای چک کردن و چاره جویی و نه برای انتشار به یکی از فعالین حوزه دگرباشان ارسال کردم. کاری که بسیاری از فعالان حوزه‌های اجتماعی، پناهندگی و ... در موارد مشابه می‌کنند. من مکاتبه ام را با آقای پارسی همچنان دارم که نشان می دهد نویسنده نامه من نیستم. پس از انتشار نامه از سوی آقای پارسی در وبسایت خودنویس به چاپ آن اعتراض کردم. هر چند در حکم دادگاه کانادا نه تنها علیه وبسایت خودنویس حرفی زده نشده بلکه آن را از شمول شکایت نیز خارج کرده است.

اما آنچه مهم است اینکه خانم شادی امین خود به هویت نویسنده آگاه است و بهتر از هر کسی می داند آنچه او نوشته حقیقت دارد. رابطه ی نویسنده‌ی نامه و خانم شادی امین قابل انکار نیست. نویسنده ی نامه ضمن توصیف رابطه اش با شادی امین آن را تجاوز روانی به خود توصیف کرده است. من یا دیگری نمی‌توانیم راجع به احساسات یک نفر داوری کنیم.

امیدوارم خانم شادی امین علیه من در دادگاه سوئد شکایت کنند تا پاسخ لازم را با اسناد و مدارک ارائه دهم.

خانم امین اگر مرد ‌بود خدا می‌داند فمینیست‌ها چه داستان‌ها از روابط شخصی او می‌گفتند. اما خوشبختانه این بخش از شخصیت ایشان تنها در بحث‌های خصوصی نقل مجالس است. در این مورد گفتنی بسیار است و من به همین اشاره بسنده می‌کنم.

خانم شادی امین به یکی از دوستان مشترک سیاسی گفته است (نقل به مضمون) مهناز عاشق من بوده اما چون من نمی خواستمش برای انتقام، وبسایت عدالت برای دگرباشان را راه انداخته و چنین نامه ای را هم در آن منتشر کرده".

خانم شادی امین این شما بودید که در سال 2013 عکس اتاق خوابتان را برای من فرستادید و مرا به فرانکفورت دعوت کردید و نه من (ایمیل های فی مابین موجود است). در همان سال 2013 البته به مدت سه روز هم مهمان شما در فرانکفورت بودم اما هرگز شما را به استکهلم دعوت نکرده ام و هیچ گاه و هیچ کجا هم شما را متهم به تجاوز به خود نکرده ام. این داستانسرایی ها فقط می تواند از مغزی بیمار تراوش کند. همینجا اعلام می کنم نه هنگامی که در لندن در آگوست 2013 در ارتباط با مستند «رویای آزادی» خانم شادی امین را ملاقات کردم و نه آن یک باری که در زمستان 2013 به منزل ایشان در فرانکفورت دعوت شدم هیچ اتفاقی بین من و او رخ نداد که بر مبنای آن من آن را به "تجاوز" تعبیر کرده باشم. 

به نظر من خانم شادی امین عمداً تلاش کرده و می کند توجه ها را منحرف کرده و داستانی زرد بسازد تا موضوع بسیار مهمتری در زیر پوشش دروغی ارزان در ابهام بماند و اتفاقن موضوع همان نامه ی آن پناهجوست.

در نامه ی این پناهجو و البته درد دلهای دیگر پناهجویان به مورد مشاوره ی روانکاوی از جانب شما و برخی همکارانتان نیز اشاره شده. پرسش این است در مرکز مشاوره رنگین کمانی آنلاین که راه انداخته اید:

  1. چه کسانی به مشاوره اشتغال دارند؟
  2. مشاوره دهندگان به دگرباشان چگونه و بر چه اساسی صلاحیت سنجی می شوند؟
  3. مدارک تحصیلی و تخصصی مشاوره دهندگان این مرکز در چه سطحی است؟
  4. مشاوره دهندگان آیا مجوز مشاوره دارند؟
  5. چرا مشاوره دهندگان در بسیاری موارد از نشان دادن تصویر خود در ابتدای مشاوره آنلاین خودداری و یا از معرفی خود پرهیز کرده اند؟
  6. حداقل در یک مورد با یک پناهجو، مشاوره ی بدون تصویر و معرفی صورت گرفته که وی سابقه دو بار تلاش به خودکشی داشته. چگونه به خود اجازه می دهید با زندگی دیگران بازی کنید؟

جهت اطلاع همگان خانم امین اینجا و آن‌جا خود را دارای تحصیلات روانشناسی معرفی کرده‌اند.  

دروغ پراکنی و نشر اتهامات

خانم شادی امین بسادگی اتهامات گوناگون و سنگینی را مانند نقل و نبات به همه بدون هیچ درک درستی از ادعاهایش وارد می کند. از جمله:

  1. اتهام به آقای نیک آهنگ کوثر؛ کارتونیست و روزنامه نگار

 

سازمان شش رنگ در روز جهانی همجنسگرا/دوجنسگرا/ترنس هراسی اقدام به برگزاری (ضد) جایزه ای می کند. و به دلیل آنکه به اشتباه تصور می کند وبسایت خودنویس متعلق به رژیم است نیک آهنگ کوثر را کاندید این "ضدجایزه" می کند.

شرح این ماجرا به نوشته شایان میم در مطلبی تحت عنوان "نیک آهنگ، کپک را به شادی ها چسباند" در تاریخ دهم ماه می 2015 در لینک زیر می باشد:

https://homosexualman.ca/tag/%D8%B4%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86/
  1. انتشار متنی توهین آمیز خطاب به آقای حسین علیزاده؛ مدیر کمیسیون جهانی حقوق ال.جی.بی.تی در بخش خاورمیانه و شمال آفریقا یکی از فعالین حوزه دگرباشان در آمریکا و "کریم شیره ای" خواندن او.
  2. "خوک" خواندن طرف دعوای ایشان بطور علنی در شبکه های اجتماعی خیلی پیشتر از مسئله طرح دعوی در دادگاه کانادا
  3. نشناختن حقوق آنان که با خانم شادی امین تفاوت دیدگاه دارند حتا "سکوت" که ایشان آن را "معنادار" می خوانند
  4. طرح اتهام بی اساس همکاری با یکی از ارگانهای رژیم اسلامی علیه یکی دیگر از پژوهشگران و آکادمیکرهای عرصه ی دگرباشان
  5. سو استفاده از یکی دیگر از فعالین حوزه ی دگرباشان در استکهلم که مدتی تحت تاثیر خانم شادی امین علیه ما اقداماتی را انجام می داد و زمانی که بقول خودش متوجه سواستفاده شد برعلیه ی او چرخش کرد.

 

تمامیت خواهی و خصوصیت توتالیتر

  1. خانم شادی امین، چرا هنگامی که در مراسم پراید 2017 آمستردام، که اولین قایق ایران مجوز حضور پیدا کرد و تمامی فعالین حوزه ی دگرباشان از کشورهای مختلف با نگرش های مختلف از آن یا حمایت کرده و یا در آن حضور یافتند غایب بود؟ آیا وی نباید از خود بپرسد چرا نمی تواند کار جمعی کند؟ چه مشکلی وجود دارد که ایشان قادر نیست در کنار و همراه دیگران باشد؟  
  2. او از این که من به جای واژه ی "فراهنجار"، واژه ی "فرانٌرم" را استفاده می کردم به شدت عصبی بود و انتظار دارد افراد در استفاده از واژگان نیز او را مرجع بشمارند آن هم با حداقل سواد تئوریک و کلاسیک.
  3. ضمن اینکه ایشان واژه ی فرانٌرم را برای برخی دگرباشان "غیرنرمال" ترجمه کرده بود و با توجه به اینکه نام سازمان فرانٌرم گرایان ماناو ثبت شده در سوئد را با لودگی و مسخره بازی "نرم تنان" خطاب می کرد، دوستان دگرباش از نوشته ها و کامنت های اینجنینی ایشان شات اسکرین می گرفتند و می فرستادند و بدین گونه ابراز تعجب و تاسف می کردند.
  4. چرا وقتی خانم مهری جعفری؛ وکیل پایه یک دادگستری، ساکن انگلیس در همکاری با یک سازمان حقوق بشری قصد تهیه پژوهش در حوزه ی دگرباشان داشت از طرف ایشان به دوستان ساکن در ترکیه توصیه شد که با وی همکاری نکنند؟
  5. چرا زمانیکه در سال 2014 برای تهیه مستند در باره مشکلات جامعه ی انسانی دگرباشان به ترکیه رفتم به این دوستان از طرف ایشان توصیه شده بود که در تهیه این مستند همکاری نکنند؟
  6. در دوازدهم سپتامبر دوهزار و سیزده، من تحقیقی را انجام دادم با عنوان " عمل تطبیق جنسیت در سوئد" منتشر شده در لینک زیر:

http://maanaav.com/?p=735

خانم شادی امین ضمن اینکه رد و بدل ایمیل هایمان در این باره برای ارائه موجود است برای اطلاع عموم پاسخ دهید این تحقیق در کجا و به نام چه کسی ارائه شد؟

واکنش خانم شادی امین در برابر نقد

متاسفانه خانم امین و «سازمان عدالت برای ایران» که سازمانی است جدید‌التاسیس به گونه‌ای حرکت کرده و ادعا می‌کنند که گویا در ۴۰ سال گذشته هیچ کاری از سوی فعالان حقوق بشر و جنبش دادخواهی صورت نگرفته است و آن‌ها کسانی هستند که برای اولین بار در همه‌ی زمینه‌ها دست به اقدام زده‌اند. این فرهنگ زشت و ناپسند از سوی آقای رضا معینی در سایت بیداران مورد نقد قرار گرفت.

"پژوهش سازمان عدالت برای ایران، کوشش نابایسته در تغییر تاریخ کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷"

آقای رضا معینی در این مقاله به انتقاد از نادیده انگاشتن کوششهای سه دهه فعالین این عرصه و دادخواهان توسط سازمان عدالت برای ایران، به تلاش این سازمان برای تغییر تاریخ کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧ انتقاد کرد.

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-79612.html

همچنین ایرج مصداقی طی مقاله ای با عنوان «ادعای غیرواقعی «به‌رسمیت شناخته شدن قربانیان کشتار ۶۷ به عنوان ناپدیدشده قهری» از سوی سازمان عدالت برای ایران را مورد نقد قرار داد.  

وی به صراحت نوشت:‌

"کسانی که حاضر نیستند «عدالت» را در مورد دیگرانی که پیشتر در این زمینه‌‌ها کار‌کرده‌اند رعایت کنند چگونه می‌خواهند «عدالت برای ایران» را محقق کنند."

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-89356.html

ظاهراً این سازمان به صلاح ندید که پاسخ موارد مستند و متقن ایشان را بدهد.

 

مهناز قزلٌو

بیست و دوم می دو هزار و هجده – استکهلم

 

منبع:پژواک ایران


مهناز قزلو

فهرست مطالب مهناز قزلو در سایت پژواک ایران 

*خیانت مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزی مجاهدین بعد از سی خرداد  [2020 Jun] 
*کرونا و پساکرونا‎  [2020 Apr] 
*من و هوای استکهلم  [2019 Nov] 
*من از رنج هاى بسيارى گذشته ام   [2019 Aug] 
*نهاد قانونگذاری بریتانیا و اتهامات غیرحقوقی شادی صدر   [2019 Feb] 
*«گل بس»  [2019 Jan] 
*همه شکنجه شده‌ایم  [2019 Jan] 
*یلدا   [2018 Dec] 
* دادخواهی، به مثابه ضرورت گذار به دموکراسی  [2018 Sep] 
*پاسخ به نوشته‌ی شادی صدر  [2018 Jul] 
*در سالمرگ خمینی؛ اهریمن تاریکی   [2018 Jun] 
*عدالت برای ایران و «فیلتر» آزادی بیان در خارج از کشور   [2018 Jun] 
*خانم شادی امین هر چقدر هم تلاش کند قادر نیست گوی سبقت از سازمان مجاهدین خلق برباید!  [2018 May] 
*«تعارض»  [2018 Jan] 
*هولوکاست دهه شصت  [2017 Aug] 
*کاربرد نظریه میان برشی در جنبش کوئیر  [2017 Jul] 
*تجاوز به کودکان و ضرورت واکاوی زیرساخت ها  [2017 Jul] 
*به بهانه ی انتشار تصویر «محمد مقیسه‌ای» بازجوی جنایتکار من در اوین  [2017 Jul] 
*سهم زنان از قدرت در ایران ‏ ‏‎   [2017 Apr] 
*جایگاه جامعه ی انسانی کوییر در روز جهانی زن  [2017 Mar] 
*وضعیت زنان ایران در سال 2016‏   [2017 Jan] 
*روز جهانی کودکان دختر   [2016 Oct] 
*هیچکدام از ما نمی مانیم...  [2016 Jan] 
*مسعود رجوی، این نخل ناخلف تبر شده!  [2016 Jan] 
*چراغهای قرمز سرد  [2015 Nov] 
*زخم های جناس ناقص  [2015 Oct] 
*آتشفشان مچاله ي درد  [2015 Oct] 
*یک اتفاق خوب  [2015 Oct] 
*رنج تَرَك خورده  [2015 Oct] 
*هیاهوی زوال  [2015 Oct] 
*ماهیت معطوف  [2015 Oct] 
*تشویش تلخ  [2015 Oct] 
*شوکای ناآرام  [2015 Oct] 
*اي كاش  [2015 Aug] 
*مرباي آلبالو در اوين (خاطرات زندان)  [2015 Aug] 
*ایکس های تفکر انتقادی  [2015 Jul] 
*جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی  [2015 May] 
*لي لي  [2014 Jun] 
*عقربه هاي شكسته  [2014 Jun] 
*روايتي متفاوت!  [2014 Apr] 
*دامن مادربزرگ  [2014 Apr] 
*اهل زمين  [2014 Apr] 
*«سرِ راهِ خودت نایست»  [2014 Apr] 
*دلم آتش مي گيرد  [2014 Mar] 
*آتش فریاد  [2014 Mar] 
*در آغوش روياهايم  [2014 Mar] 
*سکوت شکسته  [2014 Feb] 
*گوگوش و ترانه ی بهشت - همجنسگرایی در هنر  [2014 Feb] 
*باران  [2014 Feb] 
*«انکار»  [2014 Feb] 
*عاشقانه  [2014 Feb] 
*«كانزرواتيو ديسكاشن» conservative discussion (بحث های محتاطانه) [2014 Jan] 
*فرانرم گرايان - قوانين حكومتي و تابوهاي فرهنگي جامعه به بهانه ي مصاحبه با يك همجنس گرا [2014 Jan] 
*حوالی فردا  [2014 Jan] 
*در پاسخ به سخنان چندش آور ابراهیم نبوی  [2014 Jan] 
*زمزمه‌های ابر  [2014 Jan] 
*«نفرت» در هنرِ! تنزل يافته ي مجاهدين خلق  [2014 Jan] 
*کلاغ های قبرستان  [2014 Jan] 
*زر می اندوزی با نام یارانم  [2013 Dec] 
*بگذارید حرف بزند  [2013 Dec] 
*پفيوزها!  [2013 Dec] 
*پرسه های رویایی  [2013 Dec] 
*يك گزارش و يك استمداد بشردوستانه   [2013 Dec] 
*«یوگیاکارتا» و «فرانرم گرایی»  [2013 Dec] 
*هراس  [2013 Nov] 
*آقای رجوی! شما مسوول مرگ خاموش اعتصابيون در ليبرتي هستید  [2013 Oct] 
*مجال نگراني  [2013 Oct] 
*خشونت و قدرت – صحنه ی اعدام در کتاب های کودکان  [2013 Oct] 
*قانونگذاری مبتنی بر قوانین شریعت بر ضد کودکان در حکومت اسلامی ایران  [2013 Sep] 
*آبی گرمترین رنگ هاست (برنده جایزه ی نخل طلای فستیوال کن در سال ۲۰۱۳)   [2013 Sep] 
*آقای رجوی.... متوقف نشده اید، سقوط کرده اید!  [2013 Aug] 
*نامه به کودکانی که متولد شدند! «کودکان زندان» [2013 Aug] 
*تا جهان بیدار شود (به خاطره ی تابناک جان باختگان تابستان شصت و هفت) [2013 Aug] 
*آقای رجوی، منصور قدرخواه «مزدور» است، نه من  [2013 Aug] 
*آقای رجوی شما با جهل خود بیعت کرده اید  [2013 Jul] 
*رهبر عقیدتی مجاهدین و مسئله ی غامض دموکراسی  [2013 Jul] 
*فیس بوک و فرهنگ   [2013 Jul] 
*منتقد، توهمِ توطئه و تئوریِ پرتاب  [2013 Jul] 
*رهبران و مقوله ی نقد  [2013 May] 
*"شريعت" و شكنجه در زندانهاي جمهوري اسلامي  خاطرات زندان - قسمت ششم  [2009 Dec] 
*خاطرات زندان (قسمت ششم)  [2009 Nov] 
*صداي من نبودي... صداي من نيستي...  [2009 Sep] 
*ستیزه  [2009 Aug] 
*"انتخابات"!، مرده متحرك و اپوزيسيون   [2009 Jun] 
*حلقه هاي يك زنجير، قطره هاي يك دريا  [2009 May] 
*روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران خاطرات زندان (٥)  [2009 May] 
*شريعت و حقوق بشر   [2009 Mar] 
*زنان در گذرگاه مبارزه  [2009 Mar] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند - قسمت چهارم  [2009 Mar] 
*شب دلواپس نيلوفراني است كه تا ماه قد مي كشند به بهانه تخريب گلزار خاوران  [2009 Feb] 
*نقض حقوق بشر و محاكمه جنايتكاران جمهوري اسلامي   [2008 Dec] 
*من يك زنم، يك انسان  [2008 Nov] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران  [2008 Nov]