مجید محمدی ـ در اوج اعتراضات سال ۱۴۰۱ به هنگام بحث از چگونگی گذار از رژیم نکبت و فلاکت و بربریت اسلامی سه موضوع به شکل یک طرفه و پراکنده در رسانه ها ی فارسی زبان خارج کشور و برخی شبکه های اجتماعی مطرح شد که اکنون زمان تبیین آنها فرا رسیده است: ۱) چگونگی اداره ی کشور در دوران گذار پس از سقوط رژیم، ۲) نحوه برخورد با سپاه، و ۳) سرانجام روحانیت شیعه. در این سه موضوع برخی پاسخ ها این بود که ۱) نمی شود همه ی مدیران موجود در جمهوری اسلامی را کنار گذاشت چون آنها تجربه دارند و پیدا کردن جایگزین برای آنها در کوتاه مدت دشوار است، ۲) سپاه نهادی قدرتمند و یک ارتش ملی است و نمی توان آن را منحل کرد (با ذکر تجربه ی منفی عراق در انحلال ارتش)، و ۳) جدایی دین از دولت به معنای تعطیلی روحانیت شیعه نیست. سخن این بود که باید سپاه و سپاهیان، مقامات دولتی موجود و روحانیون شیعه را به سمت انقلاب دعوت کرد و آنها را به خدمت گرفت. استدلال دیگر این بود که با نفی موجودیت سپاه و مدیران موجود و روحانیت شیعه آنها به انقلاب علیه نظام نخواهند پیوست.
کسانی که این گونه نظرات را داده اند دیدگاه های خود را عقلانی، مبتنی بر واقعیات و به مصلحت جنبش اعتراضی دانسته اند. اما واقعیت حکومت موجود، جنبش ها و جامعه چیز دیگری به ما می گوید. سه موضوع فوق را به تفکیک مورد بررسی قرار می دهم.
مدیران کشور در دوران گذار
مدیران موجود در ایران با قیف ایدئولوژیک و از میان بسیجیان، مقامات امنیتی و سپاهی، حراستی ها و طلاب انتخاب شده اند و در انتخاب آنها وفاداری و دست بوسی و ظرفیت همراهی با حکومت در شرایط کشتار جمعی و نیز سکوت در برابر فساد در نظر گرفته شده است. دیگر حتی حضور در انقلاب ۵۷ یا جنگ و مذهبی بودن ملاک نیست. هر کس هم که کوچک ترین زاویه ای پیدا کرده حذف شده است. مدیران موجود به تصادف یا بعضا بر اساس تجربه و تخصص انتخاب نشده اند و در انتخاب آنها عدم صلاحیت حرفه ای و شغلی و تجربی اصل بوده است. در انتخاب مدیران موجود تلاش شده بدترین ها و رذل ترین ها مقامات را اشغال کنند. به سیاست های آنها در ۴۴ سال گذشته نگاه کنید. جز تخریب و نابودی و فلاکت به بار نیاورده اند. آنها منابع یک سرزمین ثروتمند را غارت و نیروی انسانی کشور را فلاکت زده کرده اند.
در صورت نابودی هیولای اسلامی اگر در چند میدان چند شهر کوچک کشور صبح زود حدود ده هزار نفر به طور تصادفی با ۲۰۰ اتوبوس انتخاب شده و در صندلی های مقامات بالا جای داده شوند کشور را از مدیران موجود بهتر اداره خواهند کرد چون ۱) با معیار تصادفی بودن در میان آنها حتما افراد خبره و زحمتکش و دست پاک و فارغ التحصیلان بیکار دانشگاهی پیدا خواهد شد، ۲) بر اساس محروم کردن عموم از مقامات اجرایی کسانی سوار اتوبوس خواهند شد که با تبعیض از اداره ی کشور محروم بوده اند، و ۳) آنها بر خلاف مقامات موجود قصد آزار مردم و تاراج منابع و دشمنی با دنیا را از روز اول یدک نخواهند کشید. از این جهت مشارکت دادن مدیران موجود تحت لوای تجربه ای که ندارند (بجز فساد و تاراج و دست بوسی) یک خطای راهبردی خواهد بود.
با سپاه چه باید کرد؟
با سپاه باید همان کاری را کرد که با ارتش متجاوز و سرکوبگر و سازمان اطلاعات هیتلری انجام شد. فرماندهان سپاه پس از انحلال این نهاد مخوف و فاسد بدون استثنا باید به خاطر جنایات و سرکوب های مردم ایران و سوریه و دست داشتن در جنگ داخلی در عراق و یمن و لبنان و اقدامات تروریستی و قاچاق مواد مخدر در دنیا محاکمه شوند. مجموعه ی امکانات آن باید به ارتش ملی تحویل داده شده (نه اینکه ادغام شود) و پرسنل ناجنایتکار آن نیز مرخص شده و از امکانات چترهای رفاهی عمومی مثل کارت غذا و بیمه ی بیکاری برای اداره ی خانواده برخوردار شوند تا در کارهای دیگری مشغول شوند.
برخی از سیاستمداران و فعالان سیاسی مخالف، وعده ی مماشات با سپاه را راهی برای پیوستن برخی فرماندهان سپاه به معترضان می دانند تا سقوط رژیم تسریع شود. چنین اتفاقی نخواهد افتاد. آنها قدرت و ثروت و سلطه را در اختیار دارند و تنها با انقلاب پا به فرار خواهند گذارد. هیچ مقامی در یک حکومت استبدادی و تمامیت خواه با اراده ی خودش قدرتش را رها نمی کند.
سپاه امروز چهار ستون ایستادگی جمهوری اسلامی است. فرو ریزی مراکز بسیج و پادگان های سپاه مساوی است با فرو ریزی نظام جمهوری اسلامی. با فرو ریختن سپاه و بسیج همه ی روحانیون عبا و عمامه را برای دوره ای بر خواهند داشت و آنها که در مقامات امنیتی و نظامی و اجرایی بوده اند به امارات و ترکیه و روسیه و کشورهای غربی فرار خواهند کرد.
کلیت سپاه از نگاه ایالات متحده رسما یک سازمان تروریستی است. این امر اقتضای آن را دارد که با سپاه نیز همانند داعش و القاعده رفتار شود. متاسفانه دمکرات های متحد با اسلامگرایان در امریکا و مقامات اروپایی راه مماشات با این هیولای آدم خوار را در پیش گرفته اند.
با روحانیت شیعه چه می توان کرد؟
با توجه به تجربه ی یک صد و بیست ساله ی حضور مخرب سیاسی و اجتماعی روحانیت شیعه در ایران (از دوران مشروطیت تا کنون) می توان با آن به عنوان یک شبکه ی مافیایی فاسد، فریبکار، دایناسوری، جنایت پیشه و مروج خشونت و تنفر و جهل علیه دهها میلیون نفر در ایران برخورد کرد. روحانیت شیعه مبشر و مبلغ و مروج همه ی زشتی ها در جامعه ی بشری است در حالی که خود را نماینده خدا بر روی زمین تصور می کند. در کارنامه ی این نهاد صدور دستور کشتار صدها هزار نفر (از عصر قاجار با کشتار بابیان و بهاییان تا جمهوری اسلامی با دهها هزار اعدام و دهها هزار کشتار خیابانی)، شکنجه و زندانی کردن بی اساس صدها هزار نفر، تاراج اموال ملی در حد تریلیون ها دلار، و بر باد دادن منابع ملی در مقیاسی تصور ناپذیر وجود دارد. در ایران آینده هیچ جایگاهی برای چنین نهادی وجود ندارد و افراد موثر این نهاد باید محاکمه شوند.
با قطع بودجه های دولتی و سهم امام (منابع در اختیار ولی فقیه)، مصادره ی شرکت ها و معادن و کسب و کارهایی که روحانیون در ۴۴ سال گذشته مصادره و غصب کرده اند، حذف یارانه ها و امتیازات نهادهای دینی (مثل آب و برق مجانی)، توقیف زمین ها و تاسیسات مساجد و حوزه های علمیه که با منابع عمومی ساخته شده اند و اخراج دهها هزار روحانی استخدام شده در دولت برای تبلیغ و نماز خواندن فاتحه ی نهاد روحانیت که امروز یک نهاد کاملا دولتی است خوانده خواهد شد.
چیزی که از این نهاد خواهد ماند آخوندهایی خواهند بود که مردم در ماه محرم ممکن است به خانه هایشان دعوت کنند تا روضه بخوانند، در مراسم ختم افراد سخن بگویند و در گورستان ها برای باورمندان نماز میت یا قران بخوانند. اینها ممکن است با لباس روحانیت در جامعه حاضر شوند یا لباس را فقط برای انجام مراسم خاصی بپوشند. تعدادی از آنها ممکن است دفاتر کاروان حج و زیارت بقاع ائمه ی شیعه راه بیندازند. بدین ترتیب نهادی باقی نخواهد ماند غیر از موسسات خدماتی که آخوند را می توان از آنها کرایه کرد یا آخوندهایی که خدمات خاصی مثل راهنمایی زائران ارائه می کنند. این گونه خدمات در هر جامعه ای که کسب و کار در آنها آزاد است و افراد حق انتخاب پوشش دارند عادی است.
اما حوزه های علمیه با بودجه های سرسام آوری که دارند حتما بدون منابع عمومی تعطیل خواهند شد. در آن صورت کسانی که می خواهند با فقه و تفسیر و کلام آشنا شوند یا به دانشگاه رفته و دروس «تاریخ دین و فقه» را خواهند گرفت (دین علم روز ندارد) یا در خانه به کلاس های خصوصی خواهند رفت. مساجدی که توسط دولت ساخته نشده باشند خواهند توانست برای خدمات خاصی ادامه حیات دهند که بستگی به میزان دینداری مردم محل و نیاز به خدمات مذهبی دارد. جامعه ی ایران هرگز به عصر رونق نهادهای دینی در دوران پهلوی باز نخواهد گشت چون تجربه ی سیاه حکومت دینی حداقل برای یک قرن از یادها نخواهد رفت. آشتی ناپذیری میان اسلامگرایی و جهان آزاد را اسلامگرایان رقم زدند و باید منتظر نتایج آن برای خود باشند.