PEZHVAKEIRAN.COM «شیخ شجاع»، شجاعت را قورت داد!
 

«شیخ شجاع»، شجاعت را قورت داد!
علی فرهنگ

چندی پیش "مهدی کروبی" در مصاحبه با مجله "نیویورکر" به موارد متعددی در رابطه با اوضاع ایران اشاره نمود. یکی از موضوعات حائز اهمیت در مصاحبه ایشان پرسش خبرنگار مجله فوق مبنی بر مواضع "آیت الله منتظری" در سال 67 است. اما آنچه اهمیت این مهم را با مفهوم "مضاعف" برجسته می کند پاسخ "شیخ اصلاحات" است.

آنچه در این نوشتار به اجمال بیان می شود صرفاً تاکیدی بر نوع واکنش هیستریک "مهدی کروبی" در قبال دو پرسش مشخص خبرنگار مجله "نیویورکر" است.

"شیخ اصلاحات" که پس از ارتقا مطالبه حداقلی "رای من کو؟" به مطالبه حداکثری "مرگ بر اصل ولایت فقیه"(وجه سلبی) و شعار مبهم "جمهوری ایرانی"(وجه ایجابی) و متعاقباً عروج "قیام" در عاشورای 88 به "وضعیت انقلابی"، در فقدان یک رهبری ذیصلاح ملی در صحنه و مهمتر از آن بر پایه امواج رسانه های خواهان "تغییر رفتار" جمهوری اسلامی به "شیخ شجاع" مفتخر شده است با زیرکی قابل توجه "خط امام" فرع (مقدمه پرسش) را بر اصل (محتوای پرسش) مقدم شمرده و لذا از پاسخگویی طفره می رود.

لازم به ذکر است از اینکه "لورا سکور"(خبرنگار مجله نیویورکر) مهدی کروبی را "یک قهرمان حقوق بشر"(!) محسوب می کند و یا چرا رسانه های جنبش(!) سبز که مدعی آزادی و آزادیخواهی هستند و یکی از محورهای کارزار تبلیغاتی شان در مواجهه با رقیب انتخاباتی(!)، شعار "دروغ ممنوع" بوده است چنین رذیلانه و مشمئزکننده صرفاً همین بخش از مصاحبه "شیخ" را سانسور می کنند و یا چرا در این مملکت خراب شده از قضا در "دوران طلایی امام" هیچکس(من جمله رییس جمهور وقت، نخست وزیر وقت، نماینده مجلس و یکی از نزدیکان بیت امام امت و...) از موضوع قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 مطلع نیست به سادگی نوشیدن یک لیوان آب خنک البته به همراه تعداد متنابهی دشنام به پیر کفتار جماران و شاگردان "هار" و "نیمه اهلی" شده اش می گذرم!!!

موضوع کاملاً واضح است. اگر به مصاحبه مجله نیویورکر رجوع بفرمایید مشاهده می کنید که "شیخ" به هیچ کدام از سوالات "لورا سکور" در رابطه با مواضع آیت الله منتظری در سال 67 پاسخ نداده است. "شیخ زیرک" که صد البته شاگرد "امام خمینی" نیز بوده است از نقص اطلاعات خبرنگار مزبور(مشخصاً درباره تاریخ ارسال نامه مهدی کروبی و دو نماینده دیگر مجلس به خمینی) که در مقدمه طرح سوالات قابل رویت است کمال استفاده را می کند و بدون اینکه اعتنایی به سوالات داشته باشد خبرنگار را با "دماغ سوخته" به حال خود وامی نهد.

"شیخ شجاع" روحیه "روح خدا" را به خوبی درک و دریافت کرده است!!!

به پرسش های "لورا سکور" توجه فرمایید:

"شما در سال 1988 هنگامی که هزاران زندانی سیاسی به دستور آیت الله خمینی اعدام شدند نماینده تهران در مجلس بودید. تنها شخصیت سیاسی که در آن زمان به فرمان آیت الله خمینی اعتراض کرد آیت الله منتظری قائم مقام وقت او بود. شما به همراه دو نماینده دیگر مجلس نامه ای نوشتید و به موضع آیت الله منتظری در قبال ترحم به زندانیان سیاسی اعتراض کردید. سالها از آن اتفاقات گذشته است و حالا شما یک قهرمان حقوق بشر محسوب می شوید. آیا معتقدید که آیت الله منتظری اشتباه می کرد که به کشتار زندانیان سیاسی در سال 1988 اعتراض کرد؟ آیا معتقدید که آیت الله خمینی کار درستی برای ایران کرد وقتی که منتظری را به خاطر انتقادهایش از قائم مقامی خود عزل کرد؟" (تاکید از من است)

به پاسخ های "مهدی کروبی" توجه فرمایید:

"من باید در دو بخش به پرسش شما پاسخ بدهم:اول اینکه من نه آن زمان من نه از اعدام ها مطلع بودم و نه الان. مطمئن نیستم در زندان ها چه اتفاقی افتاده است، چه کسانی آمر بوده اند یا اینکه آیت الله خمینی مطلع بوده. دوم اینکه نامه ای که شما ذکر کردید هیچ ربطی به اعدام ها ندارد. یک سری مجادله بود بین آیت الله منتظری و آیت الله خمینی. (تذکر لورا سکور: درباره رفتار با زندانیان سیاسی حتی پیش از اعدامها. منتظری خواهان ملاطفت بیشتری بود. مشاجره ی دیگر درباره ی ماجرای ایران کنترا بود که در آن یکی از نزدیکان منتظری دست داشت و قضیه به نشریات بین المللی درز کرد.) این مسائل بین آنها حتی موجب شد که خیلی از نزدیکان منتظری زندانی شوند. در پرتو این حوادث ما تصمیم گرفتیم نامه محرمانه ای به آیت الله خمینی بنویسیم. این نامه خیلی کلی و درباره مسائل مختلف بود از جمله بعضی حوادث تروریستی و دیگر مسائلی که در اصفهان و نجف آباد (شهر محل اقامت منتظری) رخ داده بود. این نامه محرمانه بود و ما آن را پیش از وقوع این حوادث نوشتیم و فرستادیم. اما وقتی نامه فاش شد با آن حوادث تلاقی کرد. این نامه درباره مسائلی بود که طی کل سال رخ داده بود و ما نوشتیم تا کمکی باشد برای حل برخی مجادلات. اگر می خواستیم بین آیت الله منتظری و آیت الله خمینی گفتگویی در بگیرد این کار زمان می برد. من هیچ مشکلی با منتظری نداشتم. من به او احترام می گذاشتم و هنوز هم احترام می گذارم. اما مسائلی بین او و آیت الله خمینی بود." (تاکید از من است)

یکبار دیگر به پرسش های "لورا سکور" مراجعه بفرمایید و مجدداً به پاسخ های "شیخ" رجوع کنید.

به باور نگارنده هیچ سنخیتی مابین "پرسش" و "پاسخ" وجود ندارد.

خبرنگار سوال می کند: "آیا معتقدید که آیت الله منتظری اشتباه می کرد...؟ آیا معتقدید که آیت الله خمینی کار درستی برای ایران کرد...؟"

شیخ جواب می دهد: "اول اینکه من نه آن زمان من نه از اعدامها مطلع بودم و نه الان... دوم اینکه نامه ای که شما ذکر کردید..."

"شیخ زیرک" دقیقاً به دو بخش از مقدمه می پردازد و هیچ کدام از پرسش های دو گانه فوق را پاسخ نمی دهد.

در واقع "شیخ شجاع" به مفروضات "لورا سکور" می پردازد و تلاش می کند تا با تلفیق تاریخ صحیح ارسال نامه با بی اطلاع نشان دادن خود درباره "اعدامها" و... و همچنین تشکیک در مطلع بودن آیت الله خمینی، مفروضات خبرنگار را با علامت سوال مواجه کند.

خوب! بیایید بپذریم که تا به اینجا هر آنچه "شیخ زیرک" کاشت به محصول نشست. یعنی کل مفروضات "لورا سکور" از حیز انتفاع ساقط شد، این چه ارتباطی به پرسش های دوگانه درباره "آیت الله منتظری" دارد؟!

فرض اول "لورا سکور" این است که خمینی دستور اعدامها را داد و فرض دوم بر پایه نقش کروبی در برکناری و یا حداقل ایجاد جو بدبینی نسبت به منتظری استوار است. 

با اندکی تأمل به سادگی می توان دریافت که هیچ کدام از پرسش های مطروحه از دل مفروضات بیان شده بیرون نیامده اند.

جالب آنجاست که "شیخ" در پاسخ های خود هیچ جا به "یک سری مجادله" و یا "مسائل" بین منتظری و خمینی اشاره ای نمی کند و بدین سان مدال خماری را بر سینه تمام کسانی که "شجاعت" را برازنده او می دانستند می آویزد.

اما چرا "شیخ شجاع" دیگر شجاعت به خرج نمی دهد؟!

پاسخ نگارنده به قرار ذیل است:

"رود خروشان خون شهدا ضامن پیروزی محتوم خلق ماست."

گرچه گزاره فوق به مثابه آرمان، عامل عینی تشدید کننده تضاد تاریخی خلق و ضد خلق و متعاقباً تاکید بر "مرز سرخ" اپوزوسیون و کلیت رژیم آخوندی است اما علاوه بر آن و صد البته پیش از آن؛

"رود خروشان خون شهدا ضامن شکست "حیثیت" ی جنایتکارانی است که گرگ وار در ردای میش از بام تا شام روضه رضوان می خوانند اما "دوزخ" به ارمغان آورده و می آورند.

دقیقاً به همین دلیل است که پس از سال ها سکوت معنادار و پس از رذالت تقسیم عادلانه! گناه "اعدام ها" مابین جنایتکار و قربانی، افرادی همچون "اکبر گنجی" با رویکرد "بورژوا لیبرال"، به بخشش و فراموشی و یا "امین بزرگیان" از موضع منتقد وضع موجود در قالب گفتمان پست مدرن، با کشف "شبح دهه شصت" به منظور مقابله با "مالیخولیای ما نسبت به دهه شصت" که البته "پروژه دموکراسی خواهی امروزمان را تضعیف کرده است" به سوگواری آن هم از نوع فرویدی اش فرامی خواند! چرا که "پل ریکور به ما می گوید که چگونه می توانیم از زخم خاطرات خود جدا شویم (سوگواری) و به مدد این کار امکان اندیشیدن به آن دوره را فراهم کنیم."(!) (2)

تمامی ادا و اطوارهای مدعیان اصلاح طلبی در قبال قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 چیزی جز تلاش عبث  در جهت پرده پوشی شکست "حیثیت" ی آنها نبوده و نیست.

بر پایه نگرش استراتژیک یکی از محورهای مبارزه با رژیم آخوندی تاکید بر این مهم است. لذا اپوزوسیون سرنگونی طلب می بایست در فضای پُر ابهام پس از سال 88، قاطعانه و به دور از هرگونه مصلحت اندیشی پرونده این جنایت ضد بشری را رو به سوی کلیت رژیم آخوندی (فارغ از جنگ گرگ ها) مفتوح نگاه دارد.

می بایست به دور از اندکی تعلل و اغماض، افکار عمومی را با عمق جنایات 30 ساله جمهوری اسلامی آشنا ساخت. می بایست واقعیت قتل عام سال 67 را به میان توده ها بُرد. می بایست وجدان جمعی آحاد جامعه ایران را به این جنایت هولناک پیوند زد. می بایست از حقانیت مطالبه خانواده ها مبنی بر برگزاری مراسم یادبود و بزرگداشت برای عزیزانشان پیگیرانه دفاع نمود. می بایست آمرین و عاملین این جنایت سبوعانه را افشا کرد و جامعه بین المللی را به محاکمه آنان فراخواند. می بایست رذالت توجیه کنندگان این جنایت را افشا و آنان را طرد کرد. می بایست به کسانی که به "بخشش" و "فراموشی" و "سوگواری" و... توصیه می کنند گفت:

هزار سال گذشته است ز مردن لیلی

هنوز مردم صحرانشین، سیه پوشند

...

*     *     *                                                                                                                                                                    

نکته آخر؛

"ما خسته اگر چه شب ز ما خسته تر است"

به اجمال عرض می کنم. روح الله خمینی هیولایی نبود که به یکباره بر ایران و ایرانی نازل شود. او نیاز ضروری ایران استبداد زده و متعاقباً متوهم اواخر قرن بیستم بود. این "ضرورت" تاریخی می بایست با ضرورت تاریخی دیگری در نقطه مقابل پاسخ می گرفت که گرفت.

تاریخ مشروطه، هفتاد سال پس از آن جنبش شکوهمند اما جوانمرگ و ناکام  به گونه ای وارونه تکرار شد. جانشین تاریخی شیخک مرتجع دوران مشروطه، "کلمه قبیحه آزادی"(!) را به دار کشید تا "مشروعه خواهان" سوار بر موج خون، بر کرسی حقانیت شرع زوزه مرگ انسانیت را به "شب شوم وحشت انگیز" الصاق کنند.   

در این میان اما پاک ترین و فداکارترین فرزندان این خلق و این میهن با نثار همه چیز خود، توهم به "امام" را زدودند و چهره قابل رویت او در ماه را به گندآب رذالت و دنائت یک جلاد خون آشام فرو کاستند. گرچه هزینه سنگینی که پرداخت کرده ایم قامت بسیاری را خمیده کرد اما "ما" همچنان "زن و مرد جنگیم بجنگ تا بجنگیم"

طومار نکبت بار فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران در کلیت خود برچیده خواهد شد؛

بنگر که چگونه.....

28/7/89

 

پی نوشت

1 - نام مستعار

2 - برای مطالعه مقاله "شبح دهه شصت و کشته شدگانمان" به لینک ذیل مراجعه فرمایید:

http://zamaaneh.com/khiyaban/2010/04/post_35.html 

 

 

     

منبع:پژواک ایران