PEZHVAKEIRAN.COM چرا «مجاهدین خلق» انتقادات را جدی نمی گیرند؟!
 

چرا «مجاهدین خلق» انتقادات را جدی نمی گیرند؟!
علی فرهنگ

مصاحبه آقای "افشین علوی"، عضو کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت ایران با روزنامه مترو فرانسه مورخه 16 فوریه 2010(1) ، واکنش آقای "بهروز ریحانی" را در پی داشت. ایشان در مقاله   "پیام یأس یکی از سخنگویان شورای ملی مقاومت"(2) مدعی شده اند که "افشین علوی ... در مصاحبه ... بذر یأس و ناامیدی می پاشد. سایت سازمان مجاهدین خلق، با درج مصاحبه و عنوانی که به ایشان داده است در واقع به جواب های مصاحبه شونده، صحه گذاشته است." (تاکیدات از من است.)

لازم به ذکر است که مقاله آقای "بهروز ریحانی" صرفاً به ادعای ایشان مبنی بر "پیام یأس یکی از سخنگویان شورای ملی مقاومت" بسنده نمی کند و به "صحرای کربلا"!، "پیراهن عثمان"! و... نیز اشاره می شود.

غرض از نگارش این مختصر بیان یک "ادعا" در رابطه با رفتار "بُرون سازمانی" مجاهدین خلق است. پیش فرض  اصلی راقم این سطور بر این پایه استوار است که انتقادات آقای "بهروز ریحانی" با توجه به عدم شناخت ایشان از زوایای نظام اندیشگی(3) مجاهدین خلق و مهم تر از آن چرایی و چگونگی اولویت بندی اهداف، شاخص گذاری و متعاقباً تدوین "تاکتیک" و "استراتژی" مبارزه اساساً "جدی" گرفته نمی شود. پاسخگویی به "چرایی" عدم جدیت مجاهدین خلق در مواجهه با این نوع از انتقادات، کوششی است که راقم این سطور به مثابه "ادعا" بیان می کند.

جدی گرفته نشدن اکثر انتقادات توسط مجاهدین خلق باعث شده است تا "اتهام" انتقاد پذیر نبودن بر پیشانی آنها به مثابه "جرم" حک شود. اما در جریان یک تحقیق مستقل  و فارغ از حاشیه پردازی ها و عقده گشایی های معمول در فضای  روانی- تحلیلی اپوزوسیون ایران - که قطعاً خوانش توأمان انتقادات و نظام اندیشگی مجاهدین خلق را می طلبد- شاهد هستیم که اساساً انتقادات مطروحه در چارچوب این نظام اندیشگی قابلیت گنجایش ندارد. به بیان صریح اکثر انتقادات مطروحه جزء نقاط قوت مجاهدین خلق محسوب می شوند و این موضوع را خود آنها بهتر از هر کس دیگری درک می کنند.

 با توجه به مطالب مذکور آنچه در پی می آید اجمالاً به موارد مطروحه در مقاله "پیام یأس یکی از سحنگویان شورای ملی مقاومت" می پردازد.

در ابتدای امر بیفزاییم که مناظره قلمی "بهروز عزیز" و نگارنده، مقوله ای "خطی" و و صد البته "درون خلقی" است. آقای "بهروز ریحانی" به اعتبار تمام مطالب انتشار یافته از ایشان یک "سرنگونی طلب" - با توجه به تمام انتقادات ایشان نسبت به مجاهدین خلق- است. لذا به اعتبار "بیانیه ملی ایرانیان"، طرح "جبهه همبستگی ملی"(4) و آموزش های آقای "مسعود رجوی" در "سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور" (استراتژی قیام و سرنگونی)(5)، ایشان یک "همرزم" و نه الزاماً "همسنگر" محسوب می شود. به بیان دیگر "او با ما است و ما با او هستیم."

1.    آقای "بهروز ریحانی" ادعای خود را این چنین آغاز می کند: "افشین علوی ... در مصاحبه ... بذر یأس و ناامیدی می پاشد. سایت سازمان مجاهدین خلق، با درج مصاحبه و عنوانی که به ایشان داده است در واقع به جواب های مصاحبه شونده، صحه گذاشته است." (تاکیدات از من است.)

 

در تحلیل و بررسی مقاله آقای "بهروز ریحانی" ابتدا به یک مقوله "شکلی" می پردازیم تا چگونگی و سیر تکوین "استدلال"های ایشان و نوع منطق حاکم بر مقاله "پیام یأس یک از سخنگویان شورای ملی مقاومت" را بهتر در یابیم.

هر چند ارتباط منطقی، مابین جمله "عنوانی که به ایشان داده است" با جمله "صحه گذاشته است" وجود ندارد اما واقعیت همان است که آقای "بهروز ریحانی" بیان می کند. این مهم اما نه به دلیل "درج مصاحبه" در سایت سازمان مجاهئین خلق و یا "عنوانی که به ایشان داده است" بلکه به این دلیل ساده و قالب درک که "افشین علوی" عضو ارشد سازمان، عضو کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت ایران و یکی از سخنگویان رسمی آن در مواجهه با رسانه های جمعی است و لذا بدون اطلاع از مواضع رسمی تشکل متبوع خود و هماهنگی با مسئولین مربوطه موضع ای اتخاذ نمی کند، از بدیهیات فعالیت تشکیلاتی است.

 

2.   آقای "بهروز ریحانی" پس از آنکه به درستی به واقعیات "بیش از بیست ماه" گذشته در ایران اشاره می کند و به درستی نیز نتیجه می گیرد که "حکومت آخوندی، رعشه سرنگونی در سرتاپایش افکنده شده" به "قسمت هایی از سوالات خبرنگار مترو و جواب های افشین علوی" می پردازد. اما مشکل از همین جا آغاز می شود.

ایشان "سوال" و "جواب" را این چنین می نویسند:

 

"خبرنگار: شما تحلیلتان از قیامی که دوشنبه (25 بهمن ماه) در ایران صورت گرفت چیست؟ نقش نمونه های تونس و مصر چه بوده است؟

 

افشین علوی: این قیام علامتی از یک شروع جدید است. البته به جنبش های تونس و مصر روی جوانان ایران تاثیر داشته است و آن ها (تظاهرکنندگان) خواستار، جمهوری ایرانی و نه اسلامی شدند."

 

آقای "بهروز ریحانی" که بنا بر ادعای خودشان از "تعصبات شوونیستی و ملی گرایانه" مبرا هستند و "عین واقعیت" را بیان می کنند در تحلیل پاسخ آقای "افشین علوی" می نویسند: "در حالی که در بیست ماه گذشته، چندین تظاهرات میلیونی و صدها هزار نفره در ایران و در اعتراض و نفی حاکمیت منحوس ولایت فقیه به وقوع پیوسته، ایشان از یک "شروع جدید" می گوید. در عین حال با تحلیل وارونه از تاثیرات شگرف جوانان و مردم ایران بر تمامی کشورهای منطقه در یک سال و نیم اخیر، یکی از عوامل خارجی دخیل در آخرین جنبش اعتراضی (25 بهمن) مردم ایران را، قیام های مردم تونس و مصر ارزیابی می کند.

 

جنبش های منطقه خاورمیانه، در دو ماه اخیر پاگرفته اند. آیا جوانان و ملت ایران که بیست ماه است با تظاهرات و قیام های خود خواب را از چشمان ولی فقیه ربوده اند انگیزه شان را از مصر و تونس گرفته اند؟" (تاکیدات از من است.)

 

اجازه بفرمایید قبل از ارزیابی تحلیل آقای "بهروز ریحانی" پاسخ آقای "افشین علوی" را عیناً به نقل از سایت سازمان مجاهدین خلق ایران بیاوریم.

 

"افشین علوی پاسخ می دهد: این قیام علامتی از یک شروع جدید است به سمت تغییر دموکراتیک در ایران. البته که جنبشهای تونس و مصر روی جوانان ایرانی تاثیر داشته است، جوانانی که قبل از آن هم در سال 2009 یک جنبش اعتراضی به راه انداختند که با خونریزی سرکوب شد. شعار اصلی مشخصاً "مبارک، بن علی، نوبت سید علی"! بود. اما دو تفاوت وجود دارد که باید روی آن انگشت گذاشت. در میدان تحریر، مصریها خواستار رفتن مبارک شدند و تا آخر این خواسته ایستادند. آن چه که امروز ایرانیها در خیابان می خواهند سرنگونی رژیم است. تظاهر کنندگان عکسهای ولی فقیه خامنه ای را آتش زدند. آنها خواستار جمهوری ایرانی و نه اسلامی شدند. آنها شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه دادند، یعنی پایان ستون فقرات این سیستم. مردم ایران یک تغییر چهره نمی خواهند، بلکه تغییر نظام را می خواهند. تفاوت دوم در نحوه سرکوب به طور خاص شدید در ایران است. از اولین تظاهرات، حکومت به سمت مردم شلیک می کند، هزاران نفر را از روز دوشنبه تاکنون دستگیر کرده است. اگر رژیم پا بر جا است تنها به خاطر درجه سرکوب است." (تاکیدات از من است.)

 

2/1. در ابتدای امر توجه آقای "بهروز ریحانی" را به این مهم جلب می کنیم که "پاسخ" به یک "پرسش" به مثابه یک "پارادایم" قابل درک است. تفکیک قسمت های مختلف یک پاسخ و کنار هم قرار دادن جملات آن بدون توجه به توالی منطقی جملات به نقص بیان گوینده می انجامد. مشکل ایشان در همین نقطه تعیین کننده نضج می یابد. نگارنده امیدواراست ایشان به جهت "مچ گیری" از مجاهدین خلق، "پارادایم" موجود را تحریف نکرده باشند!

 

ایشان در ابتدا پاسخ آقای "افشین علوی" را مُثله می کند. وقتی ایشان در نقل پاسخ آقای "افشین علوی" بدون اشاره به عنصر تعیین کننده "به سمت تغییر دموکراتیک در ایران" در جمله، صرفاً به "شروع جدید" اشاره می کند جمله ابتدایی "مصاحبه شونده" را از بار معنایی و محتوای خود خارج می سازد. با چنین ترفندی انتقاد به پاسخ آقای "افشین علوی" کاملاً وارد است اما "مصاحبه شونده" هیچ گاه نگفته است که "این قیام علامتی از یک شروع جدید است" بلکه او گفته است که " این قیام علامتی از یک شروع جدید است به سمت تغییر دموکراتیک در ایران." از سوی دیگر جمله "این قیام علامتی از یک شروع جدید است" به اتمام نرسیده است که آقای "بهروز ریحانی" نقطه گذاشته اند. علامت دستوری نقطه در پایان جمله معنا دارد و نه در وسط جمله. از این منظر "شروع جدید" در قسمت اول جمله، معطوف به "به سمت تغییر دموکراتیک در ایران" در قسمت دوم جمله است. این "شروع جدید"  که "به سمت تغییر دموکراتیک در ایران" راه می یابد را می توانید از تحلیل های مجاهدین خلق پس از قیام عاشورای 88 تا آخرین مقاله آقای "بیژن نیابتی" پس از قیام 25 بهمن 89 رصد کنید.

 

2/2. یکی دیگر از انتقادات ایشان وارونه دانستن تحلیل آقای "افشین علوی" از "آخرین جنبش اعتراضی (25 بهمن) مردم ایران" است. ارزیابی آقای "بهروز ریحانی" در این مورد مشخص گویای مدعای نگارنده مبنی بر عدم شناخت ایشان از نظام اندیشگی مجاهدین خلق است. اگر ایشان می دانستند که "دیالکتیک" چه نقشی در نظام اندیشگی مجاهدین خلق دارد و اگر می دانستند که "تأثیر متقابل" یکی از اصول "دیالکتیک" است با این میزان از شتاب زدگی، آقای "افشین علوی" را به ارائه "تحلیل وارونه" متهم نمی کردند. در پاسخ آقای "افشین علوی"، تأثیر متقابل قیام ایران بر قیام تونس و مصر و بالعکس کاملاً مشهود است. در جایی که آقای "افشین علوی" به جنبش اعتراضی جوانان در سال 2009 اشاره می کند "که با خونریزی سرکوب شد" و پس از آن به قیام "مصریها" با برشمردن دو تفاوت می پردازد به عیان ترین شکل ممکن در چارچوب "دیالکتیک" به اصل "تاثیر متقابل" ارجاع می دهد. از سوی دیگر چرا آقای "بهروز ریحانی" وقتی جمله " البته که جنبشهای تونس و مصر روی جوانان ایرانی تاثیر داشته است، جوانانی که قبل از آن هم در سال 2009 یک جنبش اعتراضی به راه انداختند که با خونریزی سرکوب شد." بنا بر توضیحات فوق پرسش آقای "بهروز ریحانی" درباره " آیا جوانان و ملت ایران که بیست ماه است با تظاهرات و قیام های خود خواب را از چشمان ولی فقیه ربوده اند انگیزه شان را از مصر و تونس گرفته اند؟" از حیز انتفاع ساقط می شود. چرا که اساساً موضوع پرسش خبرنگار، "انگیزه" نبوده است لذا پاسخ آقای "افشین علوی" نیز معطوف به "انگیزه" نیست بلکه به "تأثیر" اشاره دارد.

2/3. یکی دیگر از انتقادات آقای "بهروز ریحانی" به صحرای کربلای "جمهوری دموکراتیک اسلامی" می    پردازد. ایشان با اشاره به جمله "تظاهرکنندگان ایرانی خواستار جمهوری ایرانی و نه اسلامی شدند." خطاب به آقای "افشین علوی" می نویسند: "راستی خواسته شما چه نوع جمهوری می باشد؟ آبا مصوبه شورای ملی مقاومت که شما یکی از اعضای کمیسیون خارجی آن هستید در رابطه با "جمهوری دموکراتیک اسلامی" دیگر موضوعیت ندارد؟ اگر خیر، عنایت بفرایید جهت آگاهی تظاهرکنندگان ایرانی، آنرا اعلام رسمی نمایید. اگر جواب آری می باشد فکر نمی کنید این مصوبه در جهت خلاف خواسته تظاهرکنندگان و جوانان ایرانی می باشد.

به نظر می رسد که آقای "بهروز ریحانی" تصور می کند که هر نوع جمهوری که در نام آن لغت "اسلام" آمده است همان "جمهوری اسلامی" است. تصور ایشان نه تنها با نگرش مجاهدین خلق درباره نسبت دین و دولت همخوانی ندارد و لذا آنها را به تکاپو نمی اندازد بلکه با واقعیات موجود در منطقه نیز همساز نیست. نام رسمی و دیپلماتیک پاکستان، "جمهوری اسلامی پاکستان"(6) است. نام رسمی و دیپلماتیک افغانستان پس از سرنگونی طالبان نیز "جمهوری اسلامی افغانستان"(7) است اما با مراجعه به قانون اساسی هر دو کشور با یک سیستم حقوقی سکولار مواجه می شویم. آیا به باور آقای "بهروز ریحانی" پاکستان و افغانستان، جمهوری اسلامی به مانند نظام مستقر در ایران هستند؟ همچنین لازم به ذکر است که اسلامیت در "جمهوری اسلامی ایران"، قید "جمهوریت" محسوب می شود. این مسأله بر طبق قوانین موضوعه کشور (قانون اساسی، قانون مجازات اسلامی و ...) نمود می یابد. اما در "جمهوری دموکراتیک اسلامی"، "اسلامیت" صفت جمهوری و "دموکراتیک" قید آن محسوب می شود. در تمامی مصوبات شورا هیچ گونه تاکیدی بر "اسلامیت" وجود ندارد.(8)

 

اما انتقاد آقای "بهروز ریحانی" از یک منظر دیگر و در چارچوب نظام اندیشگی مجاهدین خلق "صحیح" است. فارغ از مطالب فوق به باور راقم این سطور نام دولت موقت "جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران" اصطکاک "شکل" و "محتوا" محسوب می شود. بی تردید استدلال های (= اصرار!) مجاهدین خلق در مورد گنجاندن آنچه "کلمه انقلابی اسلام در نام جمهوری" می دانند در مناسبات کنونی جامعه ایران راهگشا نیست. اگر در دهه 60، "دشمن دجال" با عَلم کردن ادعای "جنگ اسلام و غیر اسلام" به نبرد با آزادیخواهان و برابری طلبان می پرداخت و لذا عقلانیت استراتژیک حُکم می کرد که "این حربه را از دست دشمن در بیاوریم" و "نگذاریم که جنگ به اصطلاح حیدری- نعمتی راه بیندازد. بالعکس این حربه را خودمان برداریم." امروز اما در پهنه سیاست ایران، "عبدالکریم سروش" نیز به "جمهوری کافرپرور اسلامی ایران" رسیده است و از "خدا" رخصت می طلبد تا بر آن لعنت و نفرین بفرستد.(9) در چنین شرایطی "حضور کلمه انقلابی اسلام در نام جمهوری" حربه ای نیست که کارآیی لازم را در مواجهه با "آخوند جماعت" داشته باشد.  

 

بیفزاییم که راقم این سطور مدعی است "اسلام انقلابی" مجاهدین خلق از زمین تا آسمان با "اسلام ناب محمدی" رژیم آخوندی متفاوت است. همچنین بر این باور تاکید می نهیم که گزینه هایی چون "اسلام، اسلام است" جهالت گوینده آن را بازتاب می دهد چرا که "هرمنوتیک" آموخته است، "اسلام، اسلام نیست؛ اسلام، اسلام ها است"!!! به جرأت می توان مدعی شد که مجاهدین خلق از متن مقدس نیز تفسیری سکولاریستی ارائه کرده اند.(10)

 

3.  از موارد دیگری که در مصاحبه فوق الذکر مورد انتقاد آقای "بهروز ریحانی" قرار گرفته پاسخ آقای "افشین علوی" به پرسش "آیا می توان انتظار یک تحول به سرعت مصر و تونس را داشت؟" است. (تاکید از من است.)

قبل از هر چیز بر این نکته تاکید کنیم که که آنچه در بند (2/1) بیان شد در اینجا نیز موضوعیت می یابد.

آقای "افشن علوی" در پاسخ به این پرسش در ابتدا می گوید: "فکر نمی کنم". آقای "بهروز ریحانی" نیز که گویا! پس از "بیش از بیست ماه" فکر می کند که "یک تحول به سرعت مصر و تونس" ممکن است با جمله "خسته نباشید"، مصاحبه شونده و سازمان متبوع او را مورد لطف قرار می دهد! اما چرا آقای "افشین علوی"، "انتظار یک تحول به سرعت مصر و تونس را" ندارد؟ ایشان در ادامه می افزاید: "... چرا که خواسته ها عمیق تر است و سرکوب شدیدتر. و رژیم تنها تجربه سرکوب ندارد بلکه متوصل {متوسل} به دجالگری نیز می شود...." (تاکید از من است.)

آقای "بهروز ریحانی" در حالی از پاسخ آقای "افشین علوی" آشفته می شود و انتقاد می کند که خود ایشان، مصاحبه شونده را به منظور درک اینکه "... چرا نظام ولایت فقیه تا کنون سرنگون نشده است." به "نیم نگاهی مختصر به هزاران فیلم، عکس و گزارشات مستند صوتی، تفسیری، مشاهدات شاهدان خارجی در بیست ماه گذشته" ارجاع می دهد. آیا آقای "بهروز ریحانی" با "نیم نگاهی مختصر به هزاران فیلم، عکس و گزارشات مستند صوتی، تفسیری، مشاهدات شاهدان خارجی در بیست ماه گذشته"، علت اینکه  "... چرا نظام ولایت فقیه تا کنون سرنگون نشده است." را چیزی جزء "خواسته های عمیق تر"، "سرکوب شدیدتر" و "دجالگری" می داند؟ اگر پاسخ مثبت است بنابراین علت مورد نظر ایشان چیست؟

آنچه راقم این سطور از انتقاد آقای "بهروز ریحانی" در این مورد مشخص درک می کند این است که ایشان با توجه به آنچه به رشته تحریر در آورده اند همان استدلال آقای "افشین علوی" را با ادبیات دیگری بیان می کند.

نکته دیگر در انتقادات آقای "بهروز ریحانی" به کشف "تناقض" در "دو جمله متضاد" مربوط می شود. آقای "افشین علوی" در پاسخ به پرسش "آیا می توان انتظار یک تحول به سرعت مصر و تونس را داشت؟" می گوید: "فکر نمی کنم". اما درتفصیل پاسخ به همان پرسش می گوید: "روزهای این رژیم به شمارش افتاده است."

آقای "بهروز ریحانی" مجدداً توسط همان سوراخ که در بند (2/1) به آن اشاره کرده ایم گزیده می شود. ایشان به تولی منطقی جملات توجهی مبذول نمی دارند.

جمله "فکر نمی کنم" در پاسخ به سرعت تحولات در مصر و تونس بیان می شود. وقتی سرعت تحولات در این دو کشور را مشاهده می کنیم اولی در 18 روز و دومی در کمتر از 60 روز به منزل مقصود می رسد (نسبیت را در نظر بگیرید) بنابراین پاسخ آقای "افشین علوی" با توجه به "بیش از بیست ماه" گذشته صحیح است. در مورد احیای قیام در 25 بهمن نیز خوش بین ترین "تحلیلگران، مفسرین و سیاستمداران" باور ندارند که در 18 روز و یا کمتر از 60 روز به نتیجه منتهی می شود چرا که  "خواسته ها عمیق تر"، "سرکوب شدیدتر"، و رژیم "متوسل به دجالگری" است. جمله "روزهای این رژیم به شمارش افتاده است." اما معطوف به سرعت تحولات در مصر و تونس نیست بلکه با تاکید بر جمله "خواسته ها آنقدر قوی است که همه چیز امکان پذیر است" بیان شده است. چرا که آقای "افشین علوی" معتقد است که: "رژیم هیچ شانسی ندارد که از سرنوشت خودش بگریزد."

این دو جمله متضاد که در ذهن آقای "بهروز ریحانی" متناقض نیز جلوه می کنند با توجه به دو موضوع مجزا و منفک از هم (1- سرعت تحولات مصر و تونس و 2- خواسته ها(ی) آنقدر قوی) فقط متضاد هستند، "متناقض" نیستند. بدین ترتیب کشف آقای "بهروز ریحانی" که بر یک "گویا" استوار است کارآمدی خود را از دست می دهد و به ضد خود مبدل می شود.

4.   "عامل تعیین کننده در سرنگونی" اما "پیراهن عثمان"ی است که آقای "بهروز ریحانی" در اهتزاز نگاه می دارد. ایشان مدعی هستند که "عضو کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت ... پارامتر خارجی را عامل تعیین کننده در سرنگونی و بقول خانم رجوی تغییر دموکراتیک می داند! و این به معنی پراکندن تخم یأس و ناامیدی می باشد چرا که اگر مردم ایران بخواهند بر اساس تحلیل ها و رهنمودهای اینچنینی با نظام ولایت فقیه تعیین تکلیف کنند باید در انتظار فرشته نجاتی به نام "پارامتر خارجی" باشند."

 

رویکرد پوپولیستی آقای "بهروز ریحانی" در انتقاد به آقای "افشین علوی" تا جایی پیش می رود که سر از ناکجا آباد نفی "رئال پلتیک" در می آورد. چه بسا ایشان تصور می کند که با "حلوا حلوا گفتن دهان شیرین می شود" اما تجربه سی سال مبارزه همه جانبه "ما" با رژیم آخوندی اثبات کرده است که این چنین نیست. "پارامتر خارجی" همان طور که "یکی از سخنگویان شورای ملی مقاومت" گفت "نقش تعیین کننده ای خواهد داشت." (تاکید از من است.)

مشکل آقای "بهروز ریحانی" آنجا است که ایشان بنا بر صلاحدید خود جای "نقش تعیین کننده" و "عامل تعیین کننده" را تغییر می دهند و به خیال خود "از آب، کره می گیرند."

 

"نقش تعیین کننده" با "عامل تعیین کننده" فرق دارد. توضیح تفصیلی و بیان تفاوت های کیفی این دو "پارامتر" در این مختصر نمی گنجد اما به اجمال عرض می کنیم، تفاوت این دو در آماج های آنها است.

 

در واقع "نقش تعیین کننده"، تسریع کننده "عامل تعیین کننده" است. تسریع کنندگی "نقش تعیین کننده"، کوبندکی "عامل تعیین کننده" را افزایش می دهد. به همین جهت است که آقای "افشین علوی" معتقد است: "رژیم تاکنون بدون تنبیه مانده است: این رژیمی است که در جهان رکوردار اعدام نسبت به جمعیتش می باشد، اما هیچ دولتی نیست که روابط خودش را مشروط به توقف این جنایات کرده باشد. در سال 2009 غرب و به طور خاص آمریکا از تظاهرکنندگان حمایت نکردند." (تاکیدات از من است.)

 

جالب آنجا است که مطالب مطروحه بالا همان چیزی است که آقای "بهروز ریحانی" نیز به آن باور دارد چرا که می نویسند: " ... هر چند که پارامتر خارجی و بین المللی نقش کاتالیزور و تسریع کننده در نظام های دیکتاتوری دارد اما پارامتر داخلی (مردم) هستند که نقش(؟!) تعیین کننده را در تغییر و سرنگونی این نظام ایفا می کند."

آنچه آقای "افشین علوی" گفت و آنچه آقای "بهروز ریحانی" می گویند، هر دو، یکی است. تفاوت اما در این است که اولی متناسب با ساختار نظام اندیشگی اش مواضع تشکل متبوع اش را بازتاب می دهد اما دومی بدون عنایت به یک ساختار مدون و منسجم با سردرگمی کلامی و ادبیات متزلزل به اظهار نظر و ایضاً "انتقاد" می پردازد.

 

5.     و اما نکته آخر

آقای "بهروز ریحانی" در قسمت پایانی مقاله خود دو پرسش چالش برانگیز!!! از "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" مطرح می کنند. ایشان می نویسند: "و شما "سازمانیافته ترین اپوزوسیون" این نظام جهنمی در کجای این قیام ها و جنبش های بیست ماهه اخیر ایستاده بودید و هستید؟ و چگونه در حالیکه نقش تعیین کننده در تحولات داخلی ایران را به عامل خارجی می دهید، مدعی نقش کلیدی، شروع کننده و سازمانده خود در قیام های اخیر هستید؟"

ایشان در ادامه نیز بدون اینکه به انتظار پاسخ "سازمانیافته ترین اپوزوسیون" اندکی صبوری پیشه کنند به مصداق "خود گویی و خود خندی" پاسخ از قبل آماده شده خود را بیان می کنند: "جواب این چراها شاید در این نکته مختصر بگنجد که به مردم و به بیرون از خود کم بها می دهید."

در مورد پرسش اول ایشان باید بگوییم که "سازمانیافته ترین اپوزوسیون" همان جایی ایستاد که باید می ایستاد. نه از هُل حلیم به درون دیگ سُر خورد و "سبز" شد و نه از فرط استیصال و "چپ روی"، گادر دفاعی گرفت و بر محافظه کاری خود رنگ "رادیکالیسم" پاشید و مدعی شد که ما را با ارتجاع سبز کاری نیست. بارها گفته ایم که به هیچ چیز جزء سرنگونی کلیت رژیم آخوندی رضایت نمی دهیم. از هر فرصت و از هر روزنه ای بهره می بریم تا مقصود را به مقصد برسانیم. بارها گفته ایم اصالت هر جنبش اعتراضی در ایران تحت حاکمیت ملایان مشخصاً پس از "فتنه" سید خندان از درون مایه سرنگونی طلبانه آن نشأت می گیرد. بارها گفته ایم که رژیم باید برود، هزینه اش هر چه باشد می پردازیم و پرداختیم. بارها گفته ایم و اثبات کرده ایم که "از همه چیز خود گذشته ایم تا همه چیز برای مردممان به دست آوریم"..... جایگاه "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" نه در "بیش از بیست ماه" گذشته بلکه در 31 سال گذشته مشخص بوده و هست، شما کجا ایستاده اید؟

اینکه "کجا ایستاده ایم" مشخص است اما اینکه "کجا هستیم" اجازه بدهید "نیم نگاهی مختصر" به باغ وحش ولایت فقیه بیاندازیم. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که پوزوسیون خود را مجبور می سازد تا با صرف هزینه های میلیاردی ساخت فیلم سینمایی "نفوذی" با کارگردانی "احمد کاوری" و "مهدی فیوضی" و با تهیه کنندگی "جمال شورجه" و همچنین ساخت فیلم سینمایی "پایان نامه" به کارگردانی "حامد کلاهداری" و تهیه کنندگی "روح الله شمقدری" را در یک سال به انجام برساند. موضوع هر دو فیلم، "جنایات گروهک تروریستی منافقین" است. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که پوزوسیون خود را مجبور می سازد تا بر خلاف معمول هر سال در دهه فجر! مجموعه تلویزیونی ای که برای این ایام تهیه کرده است را باز هم به "جنایات گروهک تروریستی منافقین" اختصاص دهد.(11) "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که "کانون هابیلیان" و "انجمن عدالت" در عرض کمتر از یک ماه اکثر دانشگاه های پایتخت را به تیول خود تبدیل می کنند تا با برگزاری "نمایشگاه" و اهدای سی دی های رایگان، باز هم "جنایات گروهک تروریستی منافقین" را به آگاهی "نسل سوم" برسانند. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که "نخست وزیر امام" و همسرش به یکباره سمپات آنها می شوند. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که "ندا آقاسلطان"، "صانع ژاله" و "محمد مختاری" را در در قلب پایتخت و بیخ گوش مأمورین امنیتی به تیر غیب خود دچار می سازد. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که "اردشیر امیر ارجمند" و "مجتبی واحدی" را نیز مُسخر خود می سازد و در "شورای هماهنگی راه سبز امید" یک نماینده "تام الاختیار" دارد. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که از "افغانستان" و "عراق" تا "لبنان" و "فلسطین" هر کس که بگوید بالای چَشم رژیم ابرو است، کار، کار منافقین است. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که نه تنها در قیام 25 بهمن هر کاری که خواست انجام داد بلکه در قیام 10 اسفند نیز با یک "نقش کلیدی" (تلفن دو نبش!)(12)، "شروع کننده" و "سازمانده" بود. "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که از فلان نماینده "حزب کمونیست" در کشور "مهد دموکراسی" تا بهمان نماینده "جناح نئومحافظه کار" در هیأت حاکمه "شیطان بزرگ" را به چهار گوشه عالم می کشد و در تعامل با آنها "باید"ها و "نباید"ها را ترسیم می کند و بدین ترتیب "جیغ بنفش" مزدوران پیدا و پنهان را به ارمغان می آورد.(13) "سازمان یافته ترین اپوزوسیون" آنجایی "هست" که هزار بار می میرد و پوسیده می شود و "تمام" می شود اما در "بیش از بیست ماه" گذشته از هر روزنه ای بهره می جوید تا با "چنگ و ناخن و دندان" به ایفای رسالت تاریخی خود بپردازد و از این رو رژیم جهل و جنون و جنایت را وا می دارد تا به ماهیت پلید خود در "دوران طلایی امام" رجعت نماید و "اسیرکُشی" را مُد روز نماید..... شما کجا هستید؟

پاسخ به پرسش دوم آقای "بهروز ریحانی" اما در همان پرسش ایشان مستتر است. گرچه مجاهدین خلق "نقش تعیین کننده در تحولات داخلی ایران را به عامل خارجی" می دهند اما به دلیل اینکه "نقش تعیین کننده" با "عامل تعیین کننده" یکسان نیست لذا "نقش تعیین کننده عامل خارجی" هیچ منافاتی با ایفای "نقش کلیدی، شروع کننده و سازمانده ... در قیام های اخیر" ندارد. از سوی دیگر مجاهدین خلق کی و در کجا نقش "شروع کننده" برای خود قائل بودند؟ نقش کلیدی و سازمانده مجاهدین خلق در تعمیق جنبش سبز "رأی من کو؟" به جنبش سرخ "مرگ بر اصل ولایت فقیه" بوده و هست. این مهم ادعای "سازمانیافته ترین اپوزوسیون" نیست بلکه اعتراف آشکار "سید ابراهیم نبوی"(14) ، "علی کشتگر" (15)، "علیرضا نوری زاده"(16)، "مصطفی تاج زاده"(17) ، "علی شکوری راد"(18) و... است.

در خاتمه به بخش هایی از "یک نامه" - با توجه به سویه تحلیلی آن، فارغ از موافقت و مخالفت با نوع تحلیل - که در نشریه مارکسیستی "بذر" منتشر شده است اشاره می کنیم.

 "موضوع طرح آلترناتیو روشن (نه به صورت یك واژه) بلكه در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی یك ضرورت مبرم است. ضروری تر از همیشه برای گوش های شنواتر از همیشه.

در سطح آگاهی موجود (كه كماكان محدود و قر و قاطی است) و روحیه ی موجود (كه اوج گرفته و تعرضی تر از گذشته است)، دست و پای نیرویی مثل مجاهدین خیلی باز شده است. هم شعارهایشان بر در و دیوار زیاد شده است. هم حضورشان در تظاهرات 25 بهمن نسبتاً آشكار بود. (برای نخستین بار ـ و شاید بر مبنای یك تصمیم گیری مركزی ـ بچه هایشان در یك صحنه حاد درگیری و آتش زدن موتور بسیجی ها و كتك زدنش، علناً می گفتند: مجاهدین اینه!) فكر می كنم می خواهند با تبلیغ علنی در بین جوانان گسترش پیدا کنند. یك تغییر ذهنی دیگر هم دیده می شود، حتی دیده شده كه فعالین سبزی كه قبلاً می گفتند منافقین الان می گویند مجاهدین.

از این جا می خواهم به یك نكته ی مشهود دیگر در مورد ائتلاف جدید سیاسی كه در حال شكل گیری است بگویم. در تمام دو ساله ی گذشته، سبزها در زندان كاملاً حواسشان بود كه بچه های مجاهدین را ایزوله نگه دارند و با آن ها قاطی نشوند. مجاهدین هم مثل دوره ی قبل سفره مخصوص خود را داشتند. اما از حدود 25 بهمن این وضع در زندان ها تغییر كرده است. سبزها با مجاهدین در زندان قاطی شده اند. شندیم برخی ملی مذهبی ها پیشقدم شكستن بایكوت بچه های مجاهد شده و بقیه را دعوت كرده اند كه با این ها سر یك سفره بنشینند. در هر صورت فكر می كنم مسأله ایجاد ائتلاف و آلترناتیو فراگیرتری است كه مطلوب و مورد توافق غربی ها باشد به طور جدی هم برای مجاهدین و هم سران سبز (مشخصاً در خارج، شاید هم برای امثال سازگارا) مطرح شده است. داستان های تونس و مصر، مطمئناً این جریان ها را به چاره جویی های واقع بینانه تر از قبل برای تأمین منافع طبقاتیشان وا می دارد. حتی در نحوه ی تحلیل و برخورد به نیروهای سركوبگر رژیم هم تغییراتی دیده می شود. این شایعه كه بخشی از سپاه در مقابل بخش دیگر عرض اندام كرده و نمی خواهد سركوبگر باشد‏، یا این كه روز 25 بهمن بخشی از سپاه با نیروی انتظامی (كه داشته مردم را می زده درگیر شده)، و امثالهم در همین چارچوب تبلیغ می شود. اگر در مصر نیروهای اپوزیسیون بورژوایی باید روی ارتش مانور می دادند و آن را برادر ما معرفی می كردند تا به قدرت برسند، در این جا باید سپاه را تطهیر كنند. من خودم هنوز ندیده ام ولی یكی از دوستانم می گفت كه در تبلیغات سیمای مجاهدین هم بگونه ای چنین تبلیغی مشاهده می شود."(19)

برای آنکه روز روشن را منکر شوید در و دیوار شهر را با رنگ "سیاه" نپوشانید.

عده ای در گوشه و کنار جهان با رنگ "سفید" منتظر شما هستند.

***************

پی نوشت:

* نام مستعار

(1) رجوع کنید به آدرس:www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=78840

 (2) رجوع کنید به آدرس:http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=30594

 (3) "نظام اندیشگی" یک سازمان یا حزب شامل ایدئولوژی، نگرش های مبتنی بر ایدئولوژی، باورهای شکل یافته در پروسه مبارزه، کنش های تهاجمی، واکنش های عاطفی، روانشناسی فردی رهبران، روانشناسی بدنه (کادر و هوادار) و... می باشد.

(4) رجوع کنید به آدرس:

http://www.hambastegimali.com/index.php?option=com_content&view=article&id

 =2142&Itemid=70

 (5) رجوع کنید به آدرس: http://www.aftabkaran.com/amozehayeenghelab.php 

(6) رجوع کنید به آدرس:http://fa.wikipedia.org

 (7) رجوع کنید به آدرس: http://fa.wikipedia.org

(8) رجوع کنید به آدرس: http://www.iranliberty.com/nukes 

(9) رجوع کنید به آدرس: balatarin.com/topic/2011/2/22/1007067  http://www.

 (10) رجوع کنید به "چگونه قرآن بیاموزیم؟" (دینامیزم قرآن) ج (1) و (2)

 (11) رجوع کنید به آدرس:http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8911160001

 

 (12) رجوع کنید به آدرس:  http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=9516  و همچنین

http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8912091529   

 (13) رجوع کنید به آدرس :  http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/jonbesh-010710.html  

و همچنین  http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=106347

 (14) رجوع کنید به آدرس:http://www.doomdam.com/archives/000656.php#more  

 (15) رجوع کنید به آدرس:http://www.mihan.net/y/1388/04/mihan-04-101.htm  

 (16) رجوع کنید به آدرس: http://www.nourizadeh.com/archives/005035.php#more   

(17) رجوع کنید به آدرس: http://www.emruznews.com/2010/09/post-37680php#ref15b

 (18) رجوع کنید به آدرس: http://www.kalame.com/1389/12/07/klm-49133

(19) رجوع کنید به آدرس:http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=30593  

 

13/ اسفند/ 1389

Alii_farhang@yahoo.com

 

علی فرهنگ *

منبع:پژواک ایران