هنوز همه قسمتهای این مجموعه پنج قسمتی پخش نشده بود که با حجم عظیمی از نقدها و تحسینهای مخالفان و موافقان مواجه شدیم. امری که بیانگر زنده و فعال بودن جامعه اپوزیسیون و حساس بودن محتوای این مستند است.
موافقین که عمدتا شامل سلطنت طلبان و دوستداران شاهزاده رضا پهلوی هستند، نه تنها از تمام محتوای این مجموعه دفاع میکنند و مهر تایید بر تمام مطالب بیان شده توسط آقای ثابتی میگذارند، بلکه از این محتوا بهانه و دستمایهای ساختهاند برای حمله مجدد و پرپشتوانه تربه آنهایی که اخیرا تحت نام پنجاه و هفتیها، شهرت یافتهاند.
در طرف دیگر، مخالفان و منتقدان هستند که بدون در نظر گرفتن تفاوتهای فکری، گروهی و عقیدتی، میتوان آنها را در مجموعه وسیع جمهوری خواهان، دسته بندی نمود. این دسته که در میان آنها تعداد زیادی از زندانیان و شکنجه شدگان زندانهای رژیم گذشته نیز وجود دارد، این مستند را فاقد هرگونه ارزش وقایع نگاری و تاریخی دانسته و آنرا تلاشی برنامه ریزی شده از طرف تلویزیون من و تو و سازنده مستند و حتی با همکاری جمهوری اسلامی، برای منحرف ساختن جنبش و تخریب اپوزیسیون، میدانند.
البته وجود طیف وسیع لشکر سایبری جمهوری اسلامی و نقش فعال رفیق قافله یا شریک دزد بودن آنها در این میانه را هم نباید از نظر دور داشت.
به باور من میتوان نگاه دیگری هم به این مجموعه مستند داشت و آنرا فارغ ازداوری در مورد تهیه کننده، کارگردان و روایت گر، مورد نقد و بررسی قرار داد.
بگذارید با این روش از دو زاویه کلی و محتوایی به این مستند بنگریم و از این دو نظرگاه آنرا مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
از نقطه نظر کلی و عمومی، این مستند میتواند در کنار بقیه مستندات و روایات تاریخی و با استفاده از اطلاعات و حتی تناقضات موجود در روایتها، به شفاف سازی هرچند اندک بخشی از مبارزات گذشته، بینجامد. از نظر یک فعال سیاسی و حقوق بشر، حتی نکات مندرج در بازگوییهای تاریخی جنایتکارانی نظیر خلخالی و هاشمی رفسنجانی و دیگر دست اندرکاران جنایات ۴۴ ساله جمهوری اسلامی نیز میتواند مفید و روشنگر باشد. از این جنایتکاران انتظار بیان واقعیت کامل و بی پرده وجود ندارد و در موارد زیادی کتمان حقیقت را هم دربر خواهد داشت. اما آنچه مهم و اساسی هست، نگاه منصفانه و غیر احساسی به این بازگوییهای تاریخیست.
براستی انتظار ما از آقای ثابتی به عنوان یکی از بلندپایه ترین مقامهای امنیتی و رئیس ساواک تهران در حکومت سلطنتی، در بیان وقایع و اتفاقات آن دوره چیست؟ ایا انتظار داریم که ایشان مخالفان حکومت مورد تایید و ستایشش را، انقلابی و انسانهای شریفی بنامد؟ آیا انتظار داریم در درک و شناختش از مبارزانی که سالها بر علیه اشان مبارزه کرده، تجدید نظر کند و گذشته و کارهای خود را به نقد بکشد؟ آیا اینکار را از هیچ یک از روسای سازمانهای نظامی و امنیتی در هرکجای دنیا میشود انتظار داشت؟
او مسلما از تمام عملکردها و تفکرات خود و دستگاه مطبوعش دفاع خواهد کرد و قدمی از آن عقب نخواهد کشید و این نمیتواند دلیلی باشد بر بی اهمیت بودن و یا کلا مغشوش بودن این مستند.
ضمن درنظر گرفتن این نکته که بخش عظیمی از سردمداران نظامی و سیاسی حکومت پهلوی بدون برجای گذاردن هرگونه اطلاعاتی از کارها و فعالیتهای خود، یا درگذشتهاند و یا همچنان قصد پرداختن به این مسئله را ندارند و آمدن آقای ثابتی به عرصه بازگو کردن گذشته، میتواند غنیمت باشد.
اما به لحاظ محتوایی و بدون پرداختن به جزئیات هر واقعهای که در این مستند آورده شده و انگشت گذاردن به اشتباهات و یا نادرستیهای احتمالی آنها، میتوان به چهاراشکال اساسی در روایتهای آقای ثابتی اشاره نمود، که این چهار ایراد را هم میتوان حول سه موضوع طبقه بندی نمود:
۱- کتمان حقیقت
۲- تحریف حقیقت
۳- بیان نکردن آگاهانه حقیقت.
۱-کتمان حقیقت:
۱، ۱- کتمان شکنجه در حکومت گذشته و در ارگان تحت مسئولیت آقای ثابتی، یعنی ساواک.
آقای ثابتی گذرا و خیلی بی اهمیت از کنار این مسئله مهم عبور میکند و آنرا در حد مثلا زدن چکی به گوش یک زندانی که آن را هم با اما و اگر بیان میکند، پایین میآورد. آیا براستی آقای ثابتی از وجود شکنجه در ارگانهای تحت فرمانش اطلاع نداشته و یا آگاهانه به کتمان آن میپردازد. برای هر تحلیلگری که شناختی از آقای ثابتی و تواناییهای اداری، تشکیلاتی و تسلطش بر مجموعه زیر نفوذش، داشته باشد، بسیار سخت است که بپذیرد، چنین مدیری از انجام کارهای افراد تحت مسئولیتش بی خبر بوده و یا افراد تحت مسئولیتش جرات انجام کارهای خارج از دستور او را داشته باشند. اینکه شخص آقای ثابتی در هیچ شکنجهای شرکت نداشته باشد و حتی در شکنجه گاهی هم حضور نیافته باشد، هم قابل درک است و هم نفی کننده عدم اطلاع او از شکنجه نحواهد بود.
به شهادت افراد بی شماری از زندانیان و دستگیرشدگان در نظام گذشته، و همچنین اعتراف شاهزاده رضا پهلوی که به وجود شکنجه در زمان حکومت پدرش اعتراف و حتی اظهار تاسف کرده است، به هیچوجه قابل درک نیست چرا آقای ثابتی همچنان در پی کتمان این واقعیت است و از قبول مسئولیت در این زمینه سرباز میزند. هرچند میزان شکنجه در حکومت ملایان حاکم، به لحاظ کمی و کیفی فرسنگها با آنچه در زمان ریاست ایشان بر ساواک انجام شده، فاصله دارد، اما این بهانه و مجوزی برای چشم پوشاندن بر آن جنایات و کتمان حقیقت نخواهد بود. زیانهای کتمان حقیقت برای آقای ثابتی و حکومت مورد علاقه و پادشاهی که او از وفادارترین کارگزارانش بوده و هست، بیش از بیان درست و واقعی حقیقت است. آقای ثابتی و هواداران ایشان باید این حقیقت را درک کنند که خشم بخش زیادی از اپوزیسیون و بویژه کسانیکه قربانی شکنجه و آزار و اذیتهای ماموران شکنجه ساواک بودهاند، واقعی، قابل درک و قابل دفاع است. کتمان حقیقت موجب محو حقیقت نخواهد شد.
۱، ۲- کتمان واقعیت بسیار بدیهی عدم مبارزه شدید و سیستماتیک ساواک با آخوندها و جامعه روحانیت.
آقای ثابتی که به روشنی از این سئوال که ساواک در مبارزه با روحانیت، جدیت و سختگیری کمتری نشان داده بوده و لبه تیز تیغ خشونت و دستگیری و تعقیبش فقط متوجه روشنفکران و دانشجویان میشده، کمی عصبانی شده بود، به دفاع از عملکردش در این رابطه میپردازد و به چند نمونه محدود از دستگیری و تبعید روحانیون اشاره میکند.
اینکه فعالیتهای آخوندها در مقایسه با دانشجویان و قشر وسیع روشنفکران کمتر، سطحی تر و غیر موثرتر بوده و ساواک تمرکز اصلیش را بر مبارزه با دانشجویان و مبارزان مسلح، قرار داده بود و همچنین با اعتراف به این واقعیت که حتی روشنفکران و مبارزان آن زمان، هم از خطر بالقوه آخوندها یا غافل مانده بودند و یا حتی آنها را همراه و هم سنگر خود در مبارزه با رژیم شاه میدانستند، و همچنین این واقعیت که در نظام سلطنتی آقای ثابتی اولین فردی هستند که در مورد آخوندها و نقششان در مبارزه علیه حکومت، تحلیل میدهد و آنها را در دایره تعقیب و مراقبتهای ساواک میگنجاند، باعث نمیشود تا آقای ثابتی این حقیقت را کتمان کند که او و دستگاه حکومت سلطنتی و بویژه شخص شاه فقید، نه تنها آخوندها را مخالف جدی خود نمیدانستند بلکه بنا بر آنچه اعتقادات قلبی شاه بود، آخوندها را حامی سلطنت و حامی پادشاه کشور مسلمان میدانست. کوتاه آمدن و تسلیم شدن شاه در مقابل خواستههای ضد زن و آزاررسان علیه جامعه بهائیت و حتی عقب نشینی از مواضع درستی که رضاشاه برعلیه آخوندها و طلبهها اتخاذ کرده بود و کوتاه آمدن جدی در مقابل حرکت ارتجاعی خمینی در ۱۵ خرداد و دستگیری و تبعید آبرومندانه او به عراق و نجف و رشد بی رویه ساخت مسجد و اختصاص بودجههای کلان برای ترویج اسلام، چیزی نیست که حکومت گذشته و آقای ثابتی بتوانند از کنار آن به سادگی عبور کنند. او و دستگاه متبوعش باید اذعان کنند که این خطر جدی را دست کم گرفتند و دستگیریها و اعمال زندانی و خشونت فقط بر علیه دانشجویان و اقشار مختلف روشنفکری بود. بی شک این کتمان حقیقت ریشه در این تخیل از سوی آقای ثابتی و سلطنت طلبان، میتواند داشته باشد که مقصر اصلی سقوط نظام پادشاهی را ۵۷ها و مبارزات آنها میدانند و از قبول هرگونه مسئولیتی در این زمینه شانه خالی میکنند.
۲-تحریف حقیقت:
آقای ثابتی در ویدئوهای آرشیوی که لابلای صحبتهای ایشان در این مستند پخش میشود، مبارزان را افرادی وابسته به کشورهای خارجی قلمداد میکند که از کشورهای خارج خط و امکانات برای ادامه مبارزه میگیرند. عدم واکنش ایشان به این صحبتهای تلویزیونی که در سالهای ۵۰ یا بعدتر تهیه شده است، به معنی تایید دوباره آن سخنان و آن ارزیابی هاست. هرچند آقای ثابتی در آنزمان و در همین مستند هم، هیچ مدرک و برهان محکمی برای این ادعای خود ارائه نداده است، اما این طرح این مسئله میتواند برای کسانیکه با فعالیتهای مبارزان در آن زمانها آشنا نبودهاند و همچنین برای نسل جوان، گمراه کننده و فریب دهنده باشد. ارتباط احزاب برادر در همه جای دنیا امری پذیرفته شده و در چهارچوب مبارزه آزادیخواهانه است و بدون ارائه مدرک وابستگی و فقط به صرف ارتباط، هیچ مارک وابستگی و سرسپردگی بر آن نمیتوان زد. ارتباط مبارزان مسلح با گروههای چریکی فلسطین در کادر آموزشهای مسلحانه و یادگیری جنگ چریک شهری، به معنی وابستگی نیست و این مبارزان مجری هیچ سیاستی که منطبق بر منافع فلسطینیان در ایران و مخالف منافع کشور ایران باشد، نبودهاند. بنابرین اطلاق وابسته بودن به این مبارزان اگر از فریبکاری و تخریب مبارزان نباشد، بی شک از بی خبری مطلق و بی دانشی سرچشمه میگیرد که آنهم از بالاترین مقام امنیتی رژیم گذشته پذیرفتنی نیست.
نسلی که آقای ثابتی افتخار مبارزه با آنها و قلع و قمع کردنشان را به عهده دارند، نسلی آزادیخواه، فداکار، صادق، آرمانخواه و به باور من تکرار ناشدنی از مردم ایران بودند که علیرغم اشتباهات و تحلیلهای غلط و نتیجه گیریهای نادرست، به تنها چیزی که فکر نمیکردند تامین منافع بیگانگان وزیر پا گذاردن شرافت مبارزاتی اشان میباشد. آنها آزادیخواه و مستقل بودند و بزرگترین سلاحشان، جان شیرینی بود که بر کف داشتند و شرافتی بود که چراغ راهشان بود.
۳- بیان نکردن آگاهانه حقیقت
کشته شدن ۹ تن از زندانیان سازمانهای چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق در تپههای اوین در فروردین ۵۳ که با تیتر روزنامه کیهان تحت عنوان "۹ زندانی در حال فرار کشته شدند" خبررسانی شد، یکی از پر سروصداترین و مخوف ترین اعدامها و حتی نقض آشکار قوانین متداول آنزمان خود رژیم بود که آنرا میتوان یکی از ننگ اورترین و وحشیانه ترین عملیات ساواک به حساب آورد. چیزی که ۱۴ سال بعد رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در تابستان ۶۷ درابعاد ۵۰۰ برابری، آنرا بازسازی و تولید نمود.
عبور بی سروصدای آقای ثابتی از این واقعه مهم و مسکوت گذاردن آن، ناشی از هرچه باشد، نمیتواند ناشی از بی اطلاعی آقای ثابتی از این واقعه و حتی کم اهمیت دانستن آن باشد.
بهمن نادری پور معروف به تهرانی از شکنجه گران ساواک در جلسات محاکمه خود که بعد از انقلاب ۵۷ برگزار شد به این کشتار اعتراف نمود و توضیح داد که این اعدام غیرقانونی به تلافی عملیات فزاینده فدائیان و مجاهدین در آن مقطع، صورت گرفته بود. عدم پرداختن به این مسئله مهم حتی اگر برطبق ادعای ساواک در آنزمان، با مجرمیت فرار از زندان هم انجام شده باشد، موضوع کم اهمیتی نیست که فرد با هوش و خوش حافظهای مثل آقای ثابتی آنرا فراموش کرده باشد و یا بتواند از آن به سادگی عبور کند.
در انتها باید اضافه نمود که هرچند این مستند به لحاظ عکس، تصویر، صدا و مونتاژ و سایر افکتهای فیلمبرداری و کارگردانی، حرفهای و خوش ساخت بود اما به لحاظ کارگردانی صحبتهای روایت گر و مطرح کردن سئوالهای چالش برانگیز که لازمه اینگونه مستندسازیهاست، ضعیف و حتی میتوان گفت بسیار بد بود.
محمود زهرایی
منبع:پژواک ایران