باز هم به نام زنان
الهه بقراط
شنبه چهارم اسفند، ساعت هفت غروب، میدان آریاشهر صحنه درگیری گشت ویژه ارشاد و پلیس ضد شورش با مردم میشود. دلیل؟ مأموران ارشاد میخواهند دختری را به جرم «بدحجابی» به زور سوار ماشین خود کنند. دختر جوان مقاومت میکند. مأموران بنا بر اختیارات قانونی و شرعی خود او را کتک زده و مجروح میکنند. پسری که همراه دختر است به مأموران اعتراض میکند. مأموران اما باز هم بنا بر اختیارات قانونی و شرعی خود برای تحقیر مرد جوان، وی را بلند کرده و درون سطل زبالهای در برابر پاساژ گلدیس میاندازند (واقعا باید دید این مأموران ارشاد در کدام آموزشگاه حرفهای این چنین آموزش ارشاد مردم را دیدهاند!) در اینجا مردمی که شاهد ماجرا بودند طاقت نیاورده و با ارشادکنندگان درگیر میشوند. پس از مدتی از آنجا که درگیری با سر دادن شعارهای تند و سیاسی همراه میشود، پلیس ضد شورش نیز از راه میرسد. در این درگیری، عدهای مجروح و دست کم ده نفر دستگیر شدند.
گذشته ناگزیر آنان
کمتر کسی است که از حدود یک سال پیش به این سو فیلمی را ندیده باشد که در آن دختر جوانی با سینه سپر کردن در برابر یکی از خواهران زینب، درست به شیوه خود خواهران و برادران معروفات و منکرات، او را با ضربات دست به عقب هُل میدهد، بعد هم بیاعتنا، بدون آنکه ذرهای «حجاب» خود را پس و پیش کند، راه خود را ادامه داده و سوار تاکسی میشود.
در نخستین ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مادران همین دختران جوان نخستین تظاهرات اعتراضی را علیه حکومت دینی در تهران به راه انداختند. آن زمان هم موضوع بر سر حجاب بود. اگرچه حجاب اجباری دو سه سال طول کشید تا در قالب قانون خود را بر جامعه تحمیل کند، لیکن نه همه زنان، بلکه اندکی از زنان، هشیارتر از دیگران بودند و خیلی زود دریافتند آنچه از راه میرسد، نخستین مشت سرکوب خود را بر مغز آنها فرود خواهد آورد.
تظاهرات گسترده زنان در هفدهم اسفند 1357 با شعار «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» به عنوان نخستین اعتراض گسترده در برابر حکومت اسلامی، به نام زنان، در تاریخ معاصر ایران و هم چنین در تاریخچه کوتاه حکومت اسلامی ثبت شد.
دو رویداد تاریخی و پراهمیت در زمینه حقوق زنان، یکی کشف حجاب در 17 دی 1314 و دیگری حق رأی زنان در ششم بهمن 1340 دو تیر مرگباری بودند که به سوی قلب فرهنگ و آموزش و پرورش سنتی که عمیقا با مکتب مذهبی و زنستیز درآمیخته شده بود، رها شدند. ناخشنودی طرفداران مشروعه چیزی نبود که بتوانند آن را پنهان کنند. ایران میرفت تا با پیوستن به کاروان تجدد، کار و کاسبی کسانی را که نان بیسوادی و عقبماندگی مردم و جامعه را میخوردند، تخته کند.
همان زمان در کنار تلاش برای تأمین و تضمین حقوق زنان به مثابه نیمی از جمعیت کشور که در عمل گستردهترین گروه در «حاشیه» جامعه به شمار میرفتند، اعلام برابری حقوقی اقلیتهای مذهبی نیز بر آتش خشم سردمداران مذهب شیعه جعفری اثنی عشری افزود. پانزده خرداد 1342 واکنش و پاسخ آنان به تلاش رژیم پیشین برای راندن مذهب و تبعیضات جنسی و عقیدتی از عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی بود که بر اساس مکتب آنها در جامعه شکل گرفته و ریشه دوانده بود.
ایران نمیتوانست نیمی از نیروی کار جامعه را پشت چادر و روبنده در اندرونی پنهان کند و در عین حال انتظار رشد اقتصادی و صنعتی داشته باشد.
ایران نمیتوانست برای پیروان اسلام به مثابه اکثریت جمعیت ایران امتیازات حقوقی و هم چنین سیاسی قائل شود ولی همان حقوق را برای انبوه پیروان ادیان گوناگون که از دیرباز در صلح و مسالمت در کنار یکدیگر میزیستند، بطور قانونی تأمین و تضمین نکند و انتظار داشته باشد که بتواند گام در راه تجدد بنهد.
رژیم پیشین وظایف خود را از نظر اقدامات قانونی که اساس تربیت حقوقی و مذهبی جامعه و هم چنین اعتقادات آن گروه از رهبران مذهبی را که مخالف آزادی و تجدد بودند به چالش میکشید، به خوبی به انجام رساند. ولی آن اقدامات و آن قوانین نمیتوانست به تنهایی پشتیبانان عینی و ذهنی خود را نیز در جامعه بپروراند. بدون این پشتیبانان، از گذشتهای ناگزیر عبور کردهایم. چرا که برای پرورش چنین پشتیبانانی، عنصری حیاتی لازم بود که رژیم پیشین نه بقای خود، بلکه نابودیش را در آن میدید: آزادی!
آینده ناگزیر اینان
هرچه زمان بیشتر میگذرد، بیش از پیش معلوم میشود که رژیم پیشین در این مورد اشتباه میکرد و زمانی به اشتباه خود پی برد که دیگر دیر شده بود. گشایش «فضای باز سیاسی» نباید تازه در سالهای 56 و 57 آغاز میشد، بلکه آزادی سیاسی میبایست یکی از اصول «اصلاحات بهمن» یا همان «انقلاب شاه و مردم» میبود تا با پرورش پشتیبانان راستین خود، یعنی احزاب، سندیکاها، اتحادیهها و تشکلهای صنفی و شهروندی، بتواند اقتصاد و فرهنگ را تحول ببخشد. ولی کیست که نداند گذشته را نمیتوان تغییر داد! و در شرایطی که حتی در آموختن از گذشته نیز ظاهرا تردید وجود دارد، کیست که نداند عواملی مانند جنگ سرد، سیاست بینالمللی و اساسا فضای سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان سه دهه پنجاه تا هشتاد میلادی را در سرنوشت ایران مطلقا نمیتوان نادیده گرفت.
اگرچه حرکت مارپیچ تاریخ همواره رو به پیش و به سوی اعتلا در حرکت است، لیکن در این حرکت چرخشی همواره نقاطی وجود دارند که درست در آن نقطه گویی زمان یا از حرکت باز میایستد یا هر آنچه را تا کنون به دست آمده است، به عقب میراند. لیکن این یک خطای حسی یا بصری است. به «عقب رفتن» نیز کلام و اصطلاحی است که از روی سهو برای بیان موقعیت ناخوشایند و واپسماندهای که به نسبت گذشته در آن قرار گرفتهایم، به کار میبریم. وگرنه تاریخ همواره به جلو میرود.
خرداد 42 به مثابه هشدار و بهمن 57 به مثابه تحقق آن هشدار جزو همان نقاطی هستند که در آن تاریخ به بزنگاهی رسید که ظاهرا توقف کرد و یا به عقب بازگشت. لیکن در عمل، ما به پیش از انقلاب مشروطه باز نگشتیم، اگرچه مضمون آنچه اتفاق افتاد، و تفکر کسانی که آن را تئوریزه و رهبری کردند، چیزی جز بازتاب این آرزوی ناممکن نبود: بازگشت به گذشته! نه به پیش از مشروطه، بلکه به صدر اسلام!
تقصیر یا اشتباه رژیم پیشین این نبود که از «بالا» و با تصویب قوانین مترقی تلاش کرد ایران را از رخوت و تنبلی دوران قاجار که گویی از همان خاندان به جامعه سرایت کرده بود، به در آورد. اتفاقا این منطقیترین و درستترین کار ممکن است که یک رژیم و یک حکومت میتواند و باید برای به حرکت در آوردن جامعه، نخست راههای حقوقی و قانونی را همواره کند. دست کم در مورد حقوق زنان، پهلویها در این زمینه کمکاری نکردند.
تقصیر یا اشتباه رژیم پیشین در این بود که نتوانست در «پایین» نه تنها برای خود، بلکه برای تثبیت اقداماتی که جهت به در آوردن ایران از گرد و غبار قرون انجام داده بود، پایگاهی عینی و ذهنی به وجود آورد که در آن بزنگاه تاریخی که به نظر میرسید همه چیز متوقف شده، و یا تصمیم به بازگشت دارد، همان پایگاه بتواند تصمیمی مبتنی بر عقل و ضرورت زمان بگیرد. نبود این پایگاه بود که جای را آن چنان برای از گوربرآمدگان گشود که خود نیز حتی تا به امروز باورشان نمیشود با چنان پیروزی آسانی زمام امور کشوری مانند ایران را در دست گرفته باشند.
تقصیر یا اشتباه رژیم پیشین این بود که پایبست «تمدن بزرگ» را بر شن و در مسیر باد بنا کرد.
از نظر سیاسی، بر یک عده متملق و چاپلوس متکی بود که به آسانی حاضر بودند از دو حزب فرمایشی «مردم» و «ایران نوین» به حزب «رستاخیز» منتقل شوند و ککشان هم نگزد و در هر انتخابات فرمایشی چون دلقکان برای جاه و مقام به تکرار سخنانی بپردازند که کسی به آنها گوش نمیسپرد. پایگاه سیاسی را تنها «تحزب» میتوانست ایجاد کند. و تحزب را تنها آزادی سیاسی میتوانست به ارمغان بیاورد.
از نظر اقتصادی، تکیه بر درآمد ناپایدار و متغیر نفت و عدم هدایت آن به سوی تولید ملی، که تنها با به کار گرفتن نیروهای مبتکر، مستقل در یک رقابت آزاد امکان میداشت. رقابتی که در آن اتحادیههای کارفرمایان و سرمایهداران و سندیکاها و تشکلهای صنفی کارگران و کارمندان میبایست نقش اصلی را بازی میکردند. پایگاه اقتصادی را تنها تشکلهای صنفی مستقل میتوانستند ایجاد کنند. و این تشکلها را نیز تنها آزادی سیاسی میتوانست به ارمغان بیاورد.
از نظر فرهنگی، از یک سو نبریدن بند ناف سیستم حقوقی و قضایی از «دین مبین اسلام» (همانگونه که با قاطعیت در مورد احکام واپسماندهای مانند قصاص و سنگسار عمل شده بود) به ویژه در حقوق مدنی و احوال شخصیه که عمدتا زنان را مورد تبعیض قرار میداد، و از سوی دیگر تأثیر انکارناپذیر تعلیم و تربیت مذهبی بر نظام آموزش و پرورش کشور، و هم چنین باز گذاشتن دست مبلغان مذهبی که آشکارا برای بازگرداندن جامعه به گذشته تلاش میکردند، نمیتوانست نتیجه دیگری به بار آورد. پایگاه فرهنگی را آن دو عامل بالا، یعنی تحزب و تشکلهای صنفی، میتوانستند ایجاد کنند و این همه را نیز تنها آزادی سیاسی میتوانست به ارمغان بیاورد.
این چنین است هنگامی که رژیمی با سلب آزادیهای سیاسی، سبب انسداد اقتصادی و فرهنگی در جامعه میشود، و به این ترتیب عرصه را از پشتیبانان عینی و ذهنی خود، از جمله خیل عظیم زنان، خالی میکند، نباید تعجب کرد از اینکه آن گذشته ناگزیر، این بار به آینده ناگزیر رژیم کنونی تبدیل شود!
27 فوریه 2008
www.elahe.de
منبع:سایت الفبا