« مدرنیته آبگونه ، مایع »
کورش انصاری

 

کوروش انصاری ، ترجمه ؛ مصاحبه با « زیگمونت باومن » خالق « modernité Liquide »

« زیگمونت باومن ، Zygmunt Baumann  (۱)» یکی‌ از با نفوذ ترین جامعه شناسان معاصر است. او تاکید می‌کند که ما وارد فاز دوم مدرنیته شده آیم . با این « مدرنیته دوم »،  یا بر اساس بیان « زیگمونت» «  مدرنیته آبگونه » (سیال ،  مایع)،  افراد از این پس آزاد هستند خود را در بطن  هر شرایطی تعریف نمایند. بر اساس تجزیه و تحلیل « آنتونی گیدنز » مشهورترین جامعه شناس بریتانیایی که به دلیل نظریه « ساختار بندی و کل نگرانه » جوامع مدرن شناخته شده می‌ باشد ، « زیگمونت »  یک شور و حرارت متعادل  و میانه رو بر روی فضائل این تکامل درخود داشته است. او از بیان خسارات «  جامعه فردگرا » شده لحظه ای باز نایستاد.  به چشم او ، این فردگرایی با پیوندهای بینهایت مخاطره آمیز فردی و یا اجتماعی ، همتا میگردد. تعمیق یافتگی مدرنیته  نیزعامل و ظرف انحراف و تباهی آن است ، تجلیل از استقلال فردی یا مسئولیت پذیری فردی، هرکس را به طور پیش فرض درارائه راه حل درمقابله با مسائل و معضلات قرار میدهد،  راه حل هایی  جدا ازیک راه حل  جمعی.

  • به نظر شما چرا « آبگونگی » یک استعاره مناسب برای جامعه کنونی است ؟

بر خلاف بدنهای جامد ، مایعات توانا نیستند شکل و فرم خود را حفظ نمایند در زمانی که با دخالت یک نیروی خارجی به آنها فشار می‌ آید و یا به جلو رانده میشوند ( به حاشیه رانده شده ، خرد)، اینطور است . پیوند بین ذرات آنها برای مقاومت بسیار ضعیف است… و این دقیقا مشخص ترین ویژگی نوعی زندگی‌ مشترک انسان است که کاراکترها و مشخصه های « مدرنیته آبگونه » را دارد. این استعاره از این روست.  پیوند انسانها حقیقتا شکننده است، و در یک شرایط تغییر مداوم ، ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم این  وضعیت دست نخورده و بدون تغییر باقی‌ بماند. داشتن یک طرح و هددف و برنامه ریزی کردن برای یک مدت طولانی یک کار و ممارست دشوار است و میتواند نشانه های خطرناک به همراه داشته باشد ، ازهنگامی که هراس و تردید ایجاد میشود که تعهدات دراز مدت ممکن است آزادی انتخاب آینده خودمان را محدود سازد. از این رو تمایل و گرایش به حفظ درب های خروجی ، تمایل  به اطمینان از اینکه همه روابطی که به هم گره خورد ه و متصل است به آسانی باز میگردد ، به اینکه تمامی تعهدات موقت و مقطعی است ، و معتبر «  تا یک برنامه و طرح نوین ». تمایل به تعویض  مفهوم « شبکه » به معنای‌ « ساختار» در توصیف تعاملات و  فعل و انفعالات انسان معاصرکاملا این اتمسفر زمان نوین را باز مینمایاند. بر خلاف این ، در « ساختارهای » قبل، خرد و معقولیت و استدلال زندگی‌ و موجود بودن و هستن بوسیله گره و اتصالاتی  بود که به سختی‌ گشوده میشد، اکنون شبکه ها آنطوربه سختی‌ خدمت میکنند برای قطع ارتباطات تا آنکه برای ارتباطات.

  • شما یک کتاب اختصاص داده اید به روابط عاشقانه امروزی .آیا این میتواند برای آنالیز جوامع امروزی  یک بستر ممتاز باشد ؟

روابط عاشقانه بطورموثریک بستر تجربه انسانی هستند جایی که «  آبگونگی »  زندگی‌ خود را دردرون تمامی‌ جاذبه و شدت خود ابرازمی‌کند و به طریقی بیشتر زننده ونیشدارتجربه گردیده است، یعنی‌ دردناک . این پیوندی است که در آنجا دو جنبگی و تردید و ابهام بیشتر لجوج و سرسخت ، حامل مسایل بزرگتر زندگی‌ معاصر، میتواند از نزدیک و دقیق مشاهده شود. از یک طرف در یک دنیای بی ثبات آکنده از سورپریزها و پیش آمد های ناخوشایند، هر فرد بیش از هر زمان دیگری نیاز به یک شریک متعهد و وفادار و فداکار دارد. و از طرف دیگر ، با این حال ، هر کس میترسد از ایده تعهد ( اشاره به تعهد بدون قید و شرط) به یک وظیفه شناسی ، صداقت و وفاداری و یک احترام و از خود گذشتگی از این نوع.  و اگر در پرتو فرصت های جدید ، شریک یا زوج کنونی از فعال بودن باز بایستد ، و به یک فرد غیر فعال تبدیل شود ؟ و اگر یکی‌ از زوجها تصمیم به متارکه و جدایی نماید ، به این معنی‌ که احترام و تقوی یا ایمان من دیگر تمام شده است ؟ همه اینها ما را به ساعت یک انجام عمل غیر ممکن سوق میدهد : داشتن یک رابطه مطمئن و امن در حالی که هر لحظه برای شکستن آزاد باقی‌ می‌ ماند… باز هم : زندگی‌ در یک عشق حقیقی، عمیق، مداوم ؟ اما قابل درخواست برای فسخ ( قابل فسخ برای کاربر)، من احساس می‌کنم که بسیاری از تراژدی ها و  فجایع شخصی‌  از این تناقضات غیر قابل حل (غیرمحلول) مشتق میشود . تنها ده سال پیش ، مدت میانگین یک ازدواج ( « دوره بحرانی »  آن ) هفت سال بود . دو سال پیش تنها هیجده ماه از آن گذشته بود، لحظه ا ی که ما از آن گفتگو میکنیم ، همه روزنامه های « نیم قطع » بریتانیایی ( روزنامه هایی که در اندازه های کوچکتر از حد معمولی‌ است) به ما خبر دادند که « رنی کاتلین زِلوِگِر،  Renée Kathleen Zellweger »  بازیگر امریکایی هالیوود ، که در نقش « بریت» ظاهر شده بود عاشق دوست داشتنی فیلم  «  خاطرات بریژیت جونز » و عاشق ستاره پاپ « کنی چزنی »، آماده است برای فسخ ازدواج خود، این ازدواج پنج ماه به طول انجامید ». شکل و فرم عشق به مثابه اولین پیشرو  وعمده آسیب های متوازی  و تضمینی« مدرنیته آبگونه » قرار دارد. و اکثریت ما که به آن نیاز داریم و در پی آن کوشش میکنیم ، در بطن این خسارت شکل می‌ یابیم…

  • شما « اخلاق »  را به مثابه واکنش به تکه تکه شدن و شکاف در جامعه ، و در تعهدات پر مخاطره و مشروط به شرایط معینی می‌بینید، چرا ؟

همانطوری که سعی‌ کردم توضیح دهم ، آیا تناقضی که ما با آن رودررو شده ایم واقعی است ؟ بدون هیچگونه راه حل آشکار و قطعی ، ما حتی صحبتی از « راه حل کلید در دست ، کلیدی » به میان نمی اوریم ، در فروشگاه موجود نیست ، تمایل و اراده  به آنکه عشق را از گرد باد « زندگی‌ آبگونه ، سیال »  نجات داد  ضرورتا گران است.  آیا اخلاق، مانند  عشق ، گران است ؟ این یک دستورا لعمل برای یک زندگی‌ راحت و بدون نگرانی نیست ، همانطور که میتوان گفت تبلیغات برای کالا های مصرفی است. اخلاق «  بودن برای دیگری »  را ابراز می‌کند. اخلاق داد خواهی یک نیک نامی و احترام به ذات ( منافع شخصی‌) نیست. ( زیگموند باومن اینجا از بیان فرانسوی « نیک نامی و احترام به ذات » ،  « l’amourpropre » بهره  میگیرد). خرسندی و رضایتی که شخص به عاشق یا معشوق خود اعطا می‌کند فراغت و سعادت  محبوب را در پی خواهد داشت . چرا که ، بر خلاف آنچه که تبلیغات پیشنهاد و طرح می‌کند ، دادن وهدیه خود به  دیگران سعادت واقعی و پایدار را به ارمغان می‌ آورد .  ما نمیتوانیم از خود گذشتگی و فداکاری را رد نماییم و در عین حال انتظار داشت که در بطن «  عشق حقیقی  » که همه ما در رویای ان هستیم زندگی‌ نماییم . یکی‌ از این دو را میتوان برگزید، اما به سختی‌ میتوان هر دوی آن را در یک زمان … « تزوتان تودوروف » (۲) بدرستی اشاره می‌کند که در واقع بر خلاف آنچه که « باورهای عامه (۳) » (ایمان و عقاید عامه مسئول بلایای بیشماری در جامعه مدرن و در زندگی‌ اعضای خود است ) ، ارزش  واقعی ، چیزی که باید جستجو میشد و به عمل (پراتیک) و تجربه در میامد ، «  خوبی و نیکی ، goodness»  بود و نه «خوب ، نیک ، good» .  جرم و جنایت های متعدد ، جمعی به همان اندازه که فردی ، مورد ارتکاب قرار گرفت ، در جریان قرن گذشته ( و باز هم امروز) ، در نام «  خوب ، نیک، good » . بازدهی « خوب ، نیک » یک ارزش مطلق است : اگر می‌ دانم چه چیزی است ، من مجاز به توجیه هر گونه قساوت و بدبختی در نام آن هستم . اما « خوبی ، نیکی، goodness» اشاره دارد بر « گوش نسپردن » به دیگری ، دلالت نمی کند بر یک گفتگو و محاوره (دیالوگ ، dialogue) ، و بر یک حساسیت به استدلالها  یی که میتواند فراخوانی از طرف یک فرد (مذکر یا مونث) باشد. « خوب ، نیک » فراخوان و یاد آور یک تضمین و کفایت است، اما« خوبی ، نیکی‌ » ترجیحا شک و تردید؟ « ادو مارکارد (۴) »  فیلسوف خردمند آلمانی ، به ما یاد آوری می‌کند زمانی  که مردم  میگویند که میدانند « خوب،  نیک » چیست ، شما میتوانید مطمئن باشید که آنها بجای گفتگو با یکدیگر بر سر آن نزاع خواهند کرد…

  • شما «  آبگونگی ، سیالی » جهان امروز را در تقابل با « جامدیت » موسسات و نهادهای جهان صنعت  دیروز ( از کارخانه تا خانواده) قرار داده اید. آیا قدرت این موسسات ، ظرفیت کنترل آنها بر روی افراد را بیش از ارزش واقعی آن ارزیانی نکرده ا ید ؟

عبارت « جامدیت » تنها بازگو کننده یک قدرت نیست. موسسات و نهادهای « جامد » ؟ به مفهوم پایدار ، و قابل پیش بینی‌ ؟  آنچنان محدود که عمل و کنش های نقش آفرینان را ممکن میسازد. « ژان پل سارتر » ، در جمله معروف خود ، اصرار میورزد بر اینکه : « برای بورژوا بودن، بورژوا « متولد » شدن بسنده نمی کند : او ضرورتا باید « سراسر زندگی‌ خود را به عنوان یک بورژوا بگذراند »… در زمان « ژان پل سارتر» ، با این حال ، هنگامی که موسسات دائمی پروسه های اجتماعی را کادر بندی میکردند ، طراحی‌ روال روزمره و مشورت اعمال شده بر اقدامات انسانی و پیامد های آن ، آنچه که ما باید انجام میدادیم به منظور« سراسر زندگی‌ خود را به عنوان یک بورژوا گذراندن» ، روشن بود، برای زمان حاضر آنچنان که برای یک آینده ی تعریف نشده. میتوان راه انتخاب شده را دنبال نمود آنچنان که کمتر در معرض ریسک و خطریک دور زدن باشد، یک دور زدن که به صورت « گذشته نگر » خود نادرست قضاوت شده است. آیا میتوان  ترکیبی را بوجود آورد از آن چیزی که « ژان پل سارتر» آنرا «  پروژه زندگی‌ » نامیده است ؟ و میتوانیم امیدوار باشیم که به ظهور میرسد تا انتهای خود. اما چه کسی میتواند مجموعی از شجاعت کافی‌ گرد بیاورد برای تنظیم و رویارویی با پروژه «  یک زندگی‌ کامل » ، در صورتی که شرایطی در آن هر فرد باید وظایف روزانه خود را به انجام برساند ، که باید همان وظایف ، عادات ، شیوه های زندگی‌ را تعریف و مشخص سازد، که باید بین «  آنطور که باید » و «  آنطور که نباید » تمایز قائل شود، همه اینها ، بطور غیر قابل پیش بینی ازتغییرباز نمی ایستد ، با سرعتی‌ بیش از حد برای «  جامد شدن » در درون موسسات یا متبلور شدن در بطن روال خود ؟

  • آیا میتوان صرفا به این بیندیشیم که جوامع کنونی به مثابه ترکیبی از افراد است که به همان – خود مسترد و احاله میگردند ؟

« جامعه فردگرا شده » ما نوعی قطعه و پییس نمایش است که در آن انسانها نقش افراد را بازی میکنند : یعنی‌ نقش آفرینانی که باید سبکی مستقل برای خود انتخاب کنند. اما ژست یک انسان انتخاب گر(بازیگری که انتخاب می‌کند ،Homo eligns  )  موضوع یک انتخاب نیست. در فیلم « زندگی‌ برایان » ، فیلمی از« مانتی پایتون » ( گروه طنزبریتانیایی، م )، برایان ( قهرمان) خشمگین از اینکه به عنوان « مسیح موعود » اعلام گردیده و بوسیله یک گروه از پیروان تعقیب و سپس پیروی میگردد ، او به شدت تلاش می‌کند تا پیروان را متقائد سازد که مسیح نیست و آنهامانند یک گله گوسفند رفتار نکنند و متفرق شوند.  در اینجاست که بر سر آنها فریاد میزند «  شما همه انسان هستید !»….. « ما همه انسان هستیم !»، پاسخ متفق گروه پارسایان . تنها یک صدای معترض کوچک، منزوی : « نه من » ، برایان یک استراژی دیگر را انتخاب می‌کند : «  تو باید متفاوت باشی‌ ! »، فریاد میزند. « بله ، ما همه متفاوت هستیم »… جمعیت پارسا را به ترک آنجا فرا میخواند، باز هم ، تنها یک صدای معترض کوچک، منزوی : « نه من… » ؛ با شنیدن این  ، جمعیت اطراف او خشمگین بنظر میرسد ، حریص برای بد نام کردن جمعیت مستقل و بی‌ ایمان ، به محض اینکه او موفق شود خود را در یک توده یکسان و نامتمایز افراد شناسایی نماید…

تمامی ما « افراد حقوقی » فرا خوانده شده ایم (همانگونه که « اولریش بک (۵)» مشاهده کرده است) برای تحقیق و جستجوی راه حل های فردی برای مشکلات و معضلاتی که دربطن اجتماع متولد میشود.  مانند به عنوان مثال خریداری لوازم آرایش و بهداشتی مناسب برای حفاظت از بدن در برابر هوای آلوده ، و یا « یادگیری  فروش آن » برای ماندن در بازار کار انعطاف پذیر . واقعیت این است که هنگامی که ما جانبداری میکنیم از اینکه ما در جستجوی این چنین راه حل هایی هستیم دلالت ندارد بر اینکه ما توانا به پیدا کردن آنها نیزمی‌ باشیم .  اکثریت ما ، در اغلب اوقات ، منابع و سرچشمه های ضروری و لازم را تنظیم  و ترغیب نمی نماییم برای تبدیل شدن و ساکن شدن به عنوان «  افراد واقعی » (de facto individus).  در کنار آن ، مطلقا اطمینانی وجود ندارد که راه حل‌ افراد برای معضلات ساختار بندی شده اجتماعی واقعا وجود داشته باشد . « کورنلیوس کاستوریادیس (۶)» و« پییربوردیو (۷)» بطور خستگی ناپذیر تکرار کرده‌اند ،  اگر شانسی وجود داشته باشد برای حل مشکلات و معضلات تولید شده اجتمایی ، این راه حل چیزی نمی تواند باشد جز یک راه حل « جمعی ».

  • مفهوم «  فرهنگ آمیخته ، فرهنگ دورگه (Hybridité culturelle)» برای شما یک بازدهی دارد برای هویت بخشی‌ به «  ابگونه ها ، مایعات ، Liquides» ، « قابل انعطاف »، با ترکیب و اجزا ی  قابل تغییر و تعویض . آیا « فرهنگ آمیخته » ، نمیتواند مکانی برای رشد هویتهای پایدار و دراز مدت باشد ؟

« چندین دهه پیش « پیر بوردیو » نشان داده است که یک طبقه بندی و کتگوری اجتماعی دیگری بر فراز « سلسله مراتب فرهنگی » جایگزین نشده است » ( برتری اجتماعی همواره از معاهده های « برتری فرهنگی » دفاع نموده است، فرهنگ « طبقات عالی‌ ، برتر » به عنوان یک « فرهنگ برتر » تعریف شده است ) ، سلیقه و ذائقه هنرمندانه و آن سبک زندگی‌ به روشی‌ سخت ودقیق نبوده است . امروز دیگر این مورد وجود ندارد ( اگر در شک هستید ، بازدید کنید از مطالعه با انگیزه و محرک « ایو میچو(۸) »، « هنر در حالت گازی ») . «  نخبگان  » خود را به عنوان « همه چیزخور» فرهنگی به رخ میکشند و تحسین میکنند :  آنها هر کاری بخواهند انجام میدهند ( و آنچه که معمولا مورد نیاز است) برای بدست آوردن همه تولیدات در دسترس، ومیل واحساس آزادی و فراغت در فرهنگ نخبه تا آنکه در فرهنگ مردمی. میل به هرگستره و هر مکان به عنوان « خانه خود » اشاره به هرگز نبودن در « خانه خود » است درهر گستره و هر جا. این ترتیب «  خانه خود »   به نظر با «  منطقه بی‌ طرف » اشتباه  فهمیده میشود. آنها مانند اتاق های هتل هستند. اگر نوع فرهنگی که به آن عمل (پراتیک) میشود یک ابزار تمایز اجتماعی است، در این صورت، مالکیت و حفظ یک ذائقه آبگونه و مایع یا انعطاف پذیر، اجتناب می‌کند از هرگونه تعهد و آماده است برای پذیرش ، بلا درنگ و سریع ، همه تولیدات فرهنگی در دسترس، اکنون یا در آینده ای ناشناخته ، در زمانه ما به « یک » علامت تمایز تبدیل شده است. این نیز یک دستگاه جدا سازی است، در بطن حفظ و نگاه داری خود در فاصله از یک گروه یا طبقاتی که درگیر هستند در یک « همرفت و سندرم » ( روش انتقال گرما در یک سیال و مایع ، م) فرهنگی که در برابر تغییر مقاوم است.  این عصاره و درامد همه تحقیقات من است که  جدایی اجتماعی ، آزادی جنبش،  عدم – تعهد اولین مسائل در یک بازی و رل فرهنگی هستند که یک اهمیت سرنوشت ساز و کلیدی را برای نخبگان « جهانی ، عمده » معاصر ایفا می‌کنند .  این نخبگان ( روشنفکران آنچنان که فرهنگیان) سیال هستند و « فرا وطنی »، برخلاف اکثریتی که « محدود و بسته به خاک » باقی‌ مانده ا‌ند. « فرهنگ آمیخته یا دورگه »، این است که  میتوان یک برداشت و تاویل تئوریک در این تمایز به جلو راند .  به نظر نمیرسد، در واقعیت ، به هیچ طریقی یک گام در راه « وحدت فرهنگی »  بشریت باشد.

  • مفهوم چشم انداز ( دیدگاه ، منظره) یا « راهرو فرهنگی فراملی » با این حال یک سبک دیگری از «  آمیختگی ، » به یاد می‌ آورد ، او در حال تولد یک تعامل و اثر متقابل میان بخش های مختلف جهان است ومیپذیرد که مردمان ، به عنوان مثال مهاجران، عضوی پایدار از یک محیط  و  فضای فرهنگی  ترکیبی و آمیخته باشند…

جهانی شدن در یک « فضای مجازی » اتفاق نمی افتاد ، این سوق می‌ یابد به « مکان دیگری »، اما اینجا ، در اطراف شما ، در خیابانها جایی که شما راه میروید و در درون خانه شما … شهرهای امروزی مانند محل تخلیه ای هستند که روسوبات روند جهانی شدن به آنجا سپرده میشود. اما مدارسی هستند که در طول شابانه روز و در طول هفته باز هستند جایی که می‌ آموزیم با انسانهای متفاوت زندگی‌ کنیم ، جایی که شاید آنجا را دوست داریم و بطور مداوم تفاوت ها را می‌ بینیم به عنوان یک تهدید.  این مصداق مردمان شهر هاست تا فرا بگیرند زندگی‌ کنند در میان تفاوت ها و آنچنان با تهدیدات مواجه شوند ماندد شانس هایی که با آنها روبرو میشوند. « چشم اندازهای رنگی شهرها » بطورهمزمان احساسات [« میکسوفیلی،Mixophilie  » ( شگفتی لذت…) و « میکسوفوبی،  Mixophobie»  ( آسیب شناسی ترس …)] (۹)  را تحریک می‌کند ، تعامل روزانه با یک همسایه ، با یک «  رنگ فرهنگی  » متفاوت ، با این حال میتواند اجازه دهد به رام و خانگی کردن یک واقعیتی که میتواند ترسناک به نظر آید زمانی که به کار گرفته میشود به عنوان یک «  برخورد تمدن »…

***

 

انتخاب و توضیح  زیرنویس ها از مترجم می‌ باشد.

 

۱) « زیگمونت باومن ، Zygmunt Baumann  » ؛ (۱۹ نوامبر ۱۹۲۵–۹ ژانویه ۲۰۱۷) یک جامعه شناس و فیلسوف لهستانی الاصل بود. وی از سال ۱۹۷۱ به عنوان استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه لیدز انگستان مشغول به کار شد. باومن یکی از برجسته‌ترین نظریه پردازان اجتماعی جهان بود که در زمینه موضوعاتی چون مدرنیته و هولوکاست، پست مدرنیته  و هنر پسانوگرا کتاب نوشت (ویکیپدیا ، م).

۲) « تزوتان تودوروف » (Tzvetan Todorov) ؛ ۱۹۳۹ – ۲۰۱۷ ، فیلسوف، مورخ، منتقد ادبی و نشانه شناس بلغاری – فرانسوی .

۳) ایمان و باورهای مردمی (croiyance populaire)، ادیان و مذاهب ، سنت گراها و جادوگرها ( ده هزار جادوگر در کِبِک quebec کانادا ، سایت société paranormal)

۴) « ادو مارکارد »(Odo Marquard) ؛ ۱۹۲۸ – ۲۰۱۵، فیلسوف اهل المان.

۵) « اولریش بک » (Ulrich Beck) ؛۱۹۴۴ – ۲۰۱۵، جامعه شناس اهل آلمان.

۶) « کورنلیوس کاستوریادیس » (Cornelius Castoriadis)؛ ۱۹۲۲- ۱۹۹۷، فیلسوف ، اقتصاد دان ، و روانکاو یونانی ، از دست اندرکاران مجله « یا سوسیالیسم یا بربریت » و واضع مفهوم « خود مختاری ».

۷) « پییربوردیو »( Pierre Bourdieu) ؛۱۹۳۰ – ۲۰۰۲، جامعه شناس و مردم شناس مشهور فرانسوی، کتاب معروف او بنام « تمایز : نقد جامعه شناسی قضاوت در باره سلایق »، از طرف انجمن بین آلمللی جامعه شناسی به عنوان ششمین کتاب جامعه شناسی تاثیر گذار قرن بیستم شناخته شد.

۸) « ایو میچو » (تولد ۱۹۴۴)، (Yves Michaud ) ؛ فیلسوف اهل فرانسه، تز دکترا در ادبیات و علوم انسانی «  تجربه گرایی، تجزیه و تحلیل و فلسفه نزد «  دیوید هیوم ».

۹) دو احسا س متناقض : « میکسوفیلی ،Mixophilie  »  و  « میکسوفیبی ،Mixophibie » .  زندگی‌ در میان دو تناقض احساسی عجیب ، دربیدار ماندن و تحریک کنجکاوی و پیوند با وعده خود که هنوز به تجربه در نیامده است ، با سورپریز یا شگفتی لذت ، ماجرا ، خستگی ناپذیری (« میکسوفیلی ،Mixophilie  »). اما درون بیگانگی و شگفتی القا ترس (« میکسوفیبی ،Mixophibie ») :  ترس از نا شناخته ها ، چرا که شگفت و عجیب بودن ، اسرار آمیز است ؛ این بسیار مشکل است مطمئن بود کدام مسیر را میرود ، این بسیار مشکل است هدف آنها را بروشنی فهمید. میکسوفیبی یک امر مجزا را فرمان میدهد ،  با پنهان سازی ، با یک گارد بسته «  درهای جوامع » که تنها مردمی مانند ما میتوانند وارد شوند ، به منظورساختن دیوارهای بلند و حفاظت مسلح ، یا ، درصورتیکه کسی بضاعت و یا جسارت برای اینگونه سرمایه گذاری گران را نداشته باشد ، برای ترساندن غریبه های ناخو شایند و خارج شدن و جلوگیری از ورود آنها بوسیله اختصاص دادن مالکیت آن فضا به خود با ایجاد منطقه «  ورود ممنو ع » : با اشوب و اغتشاش ، خشونت، با بی نظمی و عمل خلاف قانون.

Source
Zygmunt Bauman, La Vie Liquide, Arles, Editions du Rouergue, 2006

مصاحبه بوسیله « خاویر دو لا وگا » روزنامه نگار فرانسوی، که در زمینه علوم انسانی فعالیت می‌کند.

 گوش نسپردن : بی توجهی به یک ساختار مطلق ، هدایت نشدن بوسیله یک احساس یا یک اصل  ،

* l’amourpropre ; احترام به ذات، غرور ، ….

** ایمانداران مردمی

منبع:پژواک ایران