خوش بود گر محک تجربه آید به میان
منیژه حبشی

نزدیک چهار ماه از آغاز دادگاه حمید نوری و دو سال از دستگیری وی می گذرد. نگاهی به حوادث این دو سال و بویژه این چهار ماه، برای همه ما و نهایتا به یقین برای مردم ایران، مانند نگاهی ویژه در گذر از یک دوران تاریخ ساز میهنمان است. به شخصه در حد توان خود هر روز این دادگاه را با وقایع کناری آن دنبال کرده ام. باور کردنی نبود که محک تجربه این دادگاه، چنین روشن به محک خلوص ادعاهای همه مدعیان دادخواهی بدل شود.
در مدت تقریبی یکسال و نیم اول بازداشت او و تا قبل از صدور کیفرخواست دادستان ها بر علیه نوری، کسانی که چشم دیدن پیروزی مسبب بدام انداختن این جانی رژیم، آقای مصداقی را نداشتند، بجای اینکه در جهت رهایی مردم از بختک خون و جنایت و غارت رژیم حاکم، بر امیدشان افزوده شده و به تلاش خود بیفزایند، به صورت ارکستری همآهنگ شروع به سنگ اندازی در راه دادگاه کرده و حتی فریاد می زدند که از منابع موثق داخل ایران خبر دارند که تضادهای جناحی سبب اطلاع یافتن پلیس سوئد و دستگیری نوری شده است!
یعنی «دیگی که برای من نجوشه، بذار سر سگ توش بجوشه»
در میان این جماعت، رجوی و فرقه اش، یا شاید بتوان گفت «خانه سالمندان مبارزین سابق، در آلبانی»، بیش از همه به تب و تاب افتاده بود. رجوی هر نوع همراهی ممکن را با سیستم اطلاعات رژیم در این فاصله داشته اند. در این راه از به خدمت گرفتن مزدبگیران خود و یا خریدن هرکس هم که می توانستند، بهره بردند. حتی از هادی خرسندی و نامش نیز نگذشتند و او هم پیرانه سر آبرو باخت. در این اتحاد ننگین، در عمل تبدیل به لابی رژیم برای منحرف کردن و به تردید انداختن مردم ایران و خانواده های قربانیان حکومت در طرح شکایت خود شدند. مردم ایران و دادخواهان که هرگز چنین تجربه ای نداشته اند. اولین بار بوده. فکر می کنم با روشنگری های دادخواهان واقعی نیازی به طرح جزئیات موارد نیست و با وجود دنیای مجازی هر جوینده ای یابنده خواهد بود.
اما برایم بس دردناک بود که بخشی از چپ سیاسی ما یا حداقل مدعیان چپ بودن نیز به نوعی دیگر همین ساز را کوک کرده و در تلاش برای ممانعت از ورود برخی شاکیان چپ به پرونده شده و حتی «مدعی»تشکیل پرونده «مستقل» در شکایت از نوری شدند! حتی وکیل سوپر راست حزب نژادپرست سوئد نیما رستمی را هم وکیل خود خواندند! از نام نیک حرکت تاریخی دادگاه مردمی «ایران تریبونال» هم از نظر من سوءاستفاده کردند.
آیا واقعا چپ هستند؟ حال دلیل بقای رژیم را با این قبیل مدعیان دادخواهی و اپوزیسیون  می توان درک کرد. این درد را به کجا باید برد؟
بگذریم. قضاوت تاریخ برای همه سنگ اندازان راه دادخواهی در این دادگاه مایه شرمساری آنان خواهد بود.
اما در تمام این فاصله با رصد کردن آنچه در دادگاه می گذرد منتظر شنیدن دفاعیات وکلای حمید نوری بودم. آنها در مرحله قبل از رفتن دادگاه به آلبانی، با سوالاتی تکراری مانند لباس و کفش و ریش داشتن و نداشتن حمید نوری دست خالیشان را به خوبی به همه نشان داده بودند. اما رجوی بعد از نرمش قهرمانانه اش و اجبارش به فرستادن چند شاکی (البته نه کسانی چون مجتبی اخگر شلاق خورده از نوری) با نمایش های مسخره اش در دادگاهِ آلبانی، تا توانست سعی کرد به چوب زیر بغل نوری و وکلای مدافعش بدل شود. با سوءاستفاده از مدارک مستند مندرج در کتابهای آقای مصداقی و دادن تغییراتی خائنانه (از قبیل حذف بخشی از ماکت زندان گوهردشت) که عدم تطابقش با عکس ماهواره ای هم روشن است تلاش کرد که امکان مانوری برای نوری و وکلایش فراهم آورد. از تبلیغات تهوع آور شاکیان گوش به فرمان او در دادگاه که برای رئیس دادگاه و سایرین هم کاملا روشن بود می گذریم.
نوری از آمار کذب مجاهدین که مدعی کشتن ۱۷۰۰۰ نفر از سپاه و ارتش و… شده اند نیز سوء استفاده می کند و برای مریم رجوی هم دل می سوزاند و مانند خود آنها حمله اش به ایرج مصداقی است!
نوبت به اولین سری پاسخگویی نوری و وکلایش رسید. با کمال تعجب نوری عملا وکلایش را در دفاع از خود کنار گذاشت. شروع به انکار همه جانبه دعاوی شاکیان را کرد. برای ما می شود گفت که چه بهتر. چون هرچه خود او بیشتر سخن بگوید دروغ ها و وقاحت بی مرزش بیشتر برای دادگاه روشن می شود. تا بدانجا که دادستان به او می گوید «تو بسیار پررو و وقیحی».
درواقع در بسیاری از موارد بر تضاد گفته های فرقه رجوی با اسناد و نوشته های آقای مصداقی مانور می داد. اما با تمام تلاش هایش چند نکته بسیار روشن و واضح در این ۶ جلسه بیان کرد که جای دفاعی برای وکلایش چندان نمی ماند.
 
در این چند جلسه جدا از دُم جُنبانی مستمر برای اربابانش به امید وعده معاوضه ای که بیقین برای فریبش به او داده اند، او ضمن تکذیب شکنجه تایید میکند که به زندانی میتوان به حکم قاضی شلاق زد چون حکم اسلامی تعزیر، قانون حاکم در ایران است! انسان بیاد داستان آوردن پالان خر برای بهرامشاه، پناهنده به خانه روستایی می افتد که برای حفظ خود از سرما جز پالان خری در آن خانه نبود و نهایتا به روستایی گفت که : خودشو بیار اسمشو نیار!
دیگر اینکه سلول انفرادی در دوران محکومیت را که جهان به نوعی از انواع شکنجه می نامد، چنان ساده تایید می کرد که گویی تازه لطفی در حق زندانیست که لابد بجای شلاق و کتک و … به انفرادی فرستاده شود! البته در آیین‌نامه اجرایی سازمان زندان‌ها علیرغم اینکه برای گذراندن مدت بازداشت یا حبس در سلول انفرادی سخنی نیست اما یک استثناء در آن به چشم می‌خورد و آن هم مربوط به تخلفات انضباطی زندانیان داخل زندان است. امری که نوری به خیال خود آن فرض را پذیرفت که اگر زندانی تخلفی بکند ( از قبیل ورزش دسته جمعی و یا بالا زدن چشم بند یا…) ممکن است زندانی را با شلاق یا سلول انفرادی یا هردو تنبیه کنند!
او می گوید هیچ زندانی ندیده که شکنجه شده باشد و در داخل زندان هم  با «عزیزم، قربونت برم و...» با زندانیان رفتار می شده، اما این ادعا را می توان در آنجایی که به قاضی می گوید اگر اسم زندان گوهردشت را بیاورد یا سازمان مجاهدین را بنام بخواند بعد از بازگشت به ایران (که در خیالات خود و با وعده های رژیم نزدیک می داند!) حسابی به دردسر خواهد افتاد و رییس قوه قضاییه محسن اژه ای با کسی شوخی ندارد… محک زد. قاضی و هیئت منصفه بیقین به میزان مهربانی و لطف سیستم به سایر زندانی ها به راحتی می توانند پی ببرند.
اما نکته دیگر و از نظر من مهم در دفاعیات او چرخشش از ادعای اولیه خود در بازپرسی هاست. او که اعمال حکومت را بر حق و در برابر حمله مجاهدین به کمک صدام حسین در فروغ جاویدان یا مرصاد دانسته بود و قتل عام را به جنگ و سرکوب مجاهدین در کردستان نسبت می داد و نه در زندان، فهمیده که دراین دادگاه که به عنوان جنایت جنگی محاکمه می شود، نباید بپذیرد که در فروغ جاویدان صدام آنها را همراهی کرده است. پس شروع کرده که بگوید مجاهدین به تنهایی حمله کرده بودند و صدام دخالتی در آن نداشته است. زیرا در صورت حذف دخالت صدام، مسئله بصورت جنگ داخلی حساب خواهد شد و دیگر عنوان جنایت جنگی بر آن نتوان گذاشت.
صد البته این ترفند هم با توجه به تمامی سلاح ها و تانک ها و… که مجاهدین با خود به یقین از پاریس به عراق نبرده بودند و بدون همراهی با صدام در عراق هیچ حرکت عادی روزانه را هم نمی توانستند انجام دهند، چه رسد به لشگرکشی،  بنظر من پاسخ نخواهد داد.
باید این را هم درشت نوشت که هنوز داستان ادامه دارد و چپ کشی، شیوه استدلال او و وکلایش را در قتل عام مجاهدین به دلیل حمله فروغ جاویدان،بی پایه خواهد کرد. منتظر ادامه دادگاه هستیم.
 
خیر پیش
منیژه حبشی
 
شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰/ ۴ دسامبر ۲۰۲۱
 

منبع:پژواک ایران


منیژه حبشی

فهرست مطالب منیژه حبشی در سایت پژواک ایران 

*چگونه باید گفت یا نوشت که وارونه شنیده و خوانده نشود؟   [2023 Oct] 
* حد و مرز های گمشده در تفکر ما!  [2023 Oct] 
*اپوزیسیون و باور کهنه «دشمنِ دشمنِ من دوست من است»  [2023 May] 
*بدعتی خائنانه در وکالت برخی شاکیان دادگاه حمید نوری و دفاع سیاسی وکلای نوری!  [2023 Jan] 
*آیا خشم ما با بیان صفاتی چون بیشرف، قاتل، مزدور، کثافت و...قابل بیان نیست؟   [2022 Nov] 
*به کجای این شب تیره بیآویزم قبای ژنده خود را؟   [2022 Sep] 
*چرا واقعا به تریج قبای عده ای سخت برخورده؟   [2022 Jun] 
*لزوم قضاوت عاری از پیشداوری  [2022 May] 
*ضعف های عمیق فرهنگی جامعه ما و نمودهای آن در امر دادخواهی  [2022 Mar] 
*خوش بود گر محک تجربه آید به میان  [2021 Dec] 
*«روز جهانی عدالت» و آیینه ای در برابر برخی ازمدعیان دادخواهی!   [2021 Jul] 
*خودزنی های ما!   [2021 Mar] 
*طناب جنایتکاران و گردن نوید های ما!   [2020 Sep] 
*ما شریکان دزد و رفیقان قافله ایم!   [2020 Jan] 
*پیشگامان مبارزات چپ ایران را چه شده است؟   [2019 Nov] 
*چرخه معیوب خشونت و قربانیان آن   [2019 Aug] 
*کودکان کار و حقوق نادیده گرفته شده آنها  [2019 May] 
*مصادیق متضاد یک ماده قانون در حکومت اسلامی! «زین حسن تا آن حسن صد گز رسن»  [2019 Feb] 
*پاشنه آشیل حکومت و دِینِ تاریخیِ اکثریت عظیمی ازمردانِ ایران  [2018 Oct] 
*آیا مردمی با فرهنگِ مشابه یک حکومت، توانائی ساقط کردن آن را دارند؟  [2016 Sep] 
*نوری بر تاریکسرای رهبری مسعود رجوی بر مجاهدین خلق  [2016 Apr] 
*در سوگ مردی مبارز و نمونه ای شگرف از عشق به زندگی و آزادی  [2016 Jan] 
*نگاهی به تراژدی شيلر و سرنوشت ساير منتقدين رهبر و مردم فريبی علی مطهری!  [2015 Dec] 
*رنگِ خونِ ما ، حکومت ایران و اصلاح طلبان آن   [2015 Nov] 
*شادی ضحاک غالب و مغلوب: « بميريد بميريد وزين مرگ نترسيد » ...  [2015 Nov] 
*یادمانهای روزگار سپری شده نسلی سوخته (۱۰) آخرین بخش یادمانهای من [2015 Oct] 
*یادمانهای روزگار سپری شده نسلی سوخته(۹)  [2015 Oct] 
*پرسشی و پاسخی؛ «آیا حقیقت نصفه نیمه، حقیقت است؟»  [2015 Sep] 
*یادمانهای روزگار سپری شده نسلی سوخته (۸)-کوچ به عراق  [2015 Sep] 
*و سرانجام دیوارِ سکوتِ رازِ دولتیِ نسل کشیِ سال ۶۷ ترک برداشت.  [2015 Sep] 
*یادمانهایی از روزگار سپری شده نسلی سوخته (۷) دوران بعد از " انقلاب ایدئولوژیک " تا رفتن به عراق [2015 Sep] 
*روزگار سپری شده نسلی سوخته (۶) شهر فرنگ از همه رنگ [2015 Aug] 
*روزگار سپری شده نسلی سوخته-بخش پنجم از اقامت در فرانسه تا رفتن به عراق [2015 Aug] 
*«عكس واره‌ای از فروغ جاويدان مجاهدين خلق»  [2015 Jul] 
*یادمانهایی از روزگار سپری شده نسلی سوخته؛ بخش چهارم: کشف راه جدید برای بردن غیرقانونی افراد به فرانسه !  [2015 Jul] 
*یادمانهایی از روزگار سپری شده نسلی سوخته-3 بخش سوم : « داداشِشَم که شهید شد»… [2015 Jul] 
*زندگی مخفی که به ما تحمیل شد، هرچند که چریک نبودیم!  [2015 Jun] 
*۳۰ خرداد و آغاز مبارزه مسلحانه يک ضرورت و يا يک اشتباه مهلک؟  [2015 Jun] 
*محکوم کردن جنایت پاریس توسط ایران، همزمان با صدور حکم اعدام سهیل عربی به اتهام «سب نبی»  [2015 Jan] 
*شهادتی کوتاه در مورد مواضع سعید شاهسوندی در مصاحبه با همنشین بهار  [2014 Nov] 
*توقف جنایات هولناک اسیدپاشی های اخیر، دم خروس ادعای حکومتی نبودن این جنایات  [2014 Oct] 
*آنرا که خانه نئین است، بازی نه اینست...  [2014 Jul] 
*شادمانی عمیق من از لگدپراکنی و کتک کاری اردوغان و مشاورش در پاسخ به معترضین!  [2014 May] 
*نور افکنی تابیده بر یکی از اصلی ترین دلایل شکست جنبش مردم در سال 88   [2014 Mar] 
*آقای رجوی مرگ مجاهدین در لیبرتی فقط بار مسئولیت خونهای به هدر داه تان را میافزاید  [2013 Nov] 
*چند نکته در مورد نامه آقای ریحانی خطاب به آقای ایرج مصداقی  [2013 Oct] 
*رهبری مجاهدین خلق و رها شدن اعضاء بی دفاع در اردوگاههای مرگ  [2013 Sep]