مسئله ی حزب و حکومت های دست نشانده در ایران
منوچهر تقوی بیات
مسئله ی حزب و تحزب در ایران هرروز و از سوی کسان بسیاری پیش کشیده می شود اما همچنان این کلاف گوریده و سردرگم دربرابرمان ناگشوده مانده است. تازگی ها درخارج از کشور دو گروه سیاسی دست به ایجاد سازمان های هم نامی زدند و گرفتاری هایی در این راه به وجود آمد که غم انگیز و عبرت آموز است . گروهی از " ملی های قدیمی " پس از هجرت دوم به اروپا و آمریکا به فکر باز سازی سازمان خود در خارج کشور افتادند و تلاش هایی را آغاز کردند که از نگاه من همه ی آن ها تا به امروز چندان پیروزمند نبوده است. من به دلیل درست بودن راه مصدق و جنبش ملی در شماری از این کوشش ها شرکت کرده ام.
مشکلی که در این امر وجود دارد آن است که ازهمان زمان که با کودتای انگلیسی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد، حکومت ملی برکنار و زنده یاد دکتر مصدق زندانی شد شماری از مدعیان راه مصدق میراث دار و میراث خوار راه مصدق و جنبش ملی شدند. از طنز روزگار این کار در زمانی انجام شد که دکتر مصدق هنوز زنده بود. اما برخی از مدعیان خود را آنچنان بر حق می دانستند که گویا مصدق حق رهبری آنان را خورده است . برخی ها مصدقی بودن و جبهه ی ملی بودن را ارث پدری خود می دانند چرا که گویا مصدق روزی از کوچه ی پدر بزرگ ایشان گذشته است. داستان شگفتی است، کسانی هستند که یک روز ادعای یار غار بودن با امام زمان و رهبر انقلاب را دارند و یک روز دیگر مصدقی بودن را مرده ریگ خانوادگی خود می دانند.
از آن جا که مسئله ی حزب و سازمان سیاسی یکی از ضرورت های مهم در یک صد سال گذشته بوده است ، در این سال های نه چندان دور، چند نفری از کهنه سربازهای ملی پافشاری فراوانی می کردند که تشکلی ملی را در خارج از کشور باسازی بکنند، گروهی از سیاسی کارها به فکر جلب محبت برخی از میراث خواران قدیمی افتادند و با تملق و چاپلوسی حتا با خریدن کامپیوتر برای این یکی و دعوت به هتل و رستوران آن دیگری کوشیدند خود را از همراهان مصدقی ها جا بزنند . با این ترفند ها و همچنین با گرفتن سال روز برای مصدق یا نوشتن مقالات بی محتوا و سطحی راجع به دکتر مصدق و جبهه ی ملی ناگهان به دور از میل و اراده ی میراث خواران قدیمی یک تشکلی در اروپا ساخته شد. گروه دیگری هم با امید فراوان به حقانیت خود همین کار را کردند. اما هر دو گروه از درون دچار سکته و ترک شدند. از بگو مگوهای داخلی آن ها در می گذرم و در این مقاله به این می بپردازم که چرا دشمنان آزادی و استقلال ایران و دست نشاندگان آن ها نمی خواهند و نمی گذارند هیچ گروه یا سازمانی از چپ تا راست در ایران یا به نام ایران در هیچ کجای دنیا به وجود بیاید.
پیش از همه چیز باید بدانیم که واژه های آزادی و استقلال با معناهای ژرف و گسترده ای که دارند، برای بسیاری از هم میهنان ما درست مفهوم واقع نشده اند. واژه ی حزب و همچنین تحزب نیز در ارتباط تنگا تنگ با واژه های آزادی و استقلال است و این دو هم، دو روی یک سکه اند که این سکه نیز در هر زمان و مکان ارزش ویژه ی خود را دارد.
حزب ، سازمان ، آزادی و استقلال مفاهیمی هستند که ما نوع استعمار زده ی آن را می شناسیم . این مفاهیم در اصل از اروپا آمده اند که مردم آن سامان چندین صد سال ، بدون فشار و دسیسه های استعمارگران خارجی عملا آن مفاهیم را در جامعه های خود به کار بسته اند.
حزب برای مردم اروپایی چیزی است که پس از پیدایش و توسعه ی صنایع ، ساخته شده است و رابطه ای نزدیک با توسعه ی صنعتی، سندیکاها واحزاب دارد درحالی که برای مردم استعمار زده ی ما با حکومت های دسته نشانده ای که داشته اند و دارند، هنوز خر و گاری و درشکه بهتر قابل فهم است . برای همین هم هست که رهبران ما با استفاده از امدادهای غیبی می گویند : « اقتصاد مال خَرَه ». رهبر حزب یا سندیکا با ملا و خان یا شیخ فرق اساسی دارد. کسی که پدرش آخوند بوده و خودش هم همه ی سلول های مغزش ساخته و پرداخته ی آموزشگاه ها و بنگاه های استعمارگران است ، صد سال هم درباره ی دموکراسی موعظه کند راه به دهی هم نمی برد. با عنوان های توخالی دکتر و یا مهندس و از همه مسخره تر پروفسور نیز کسی دموکراسی و فلسفه ی حزب را نخواهد فهمید. زیرا آموزشگاه و آزمایشگاه دموکراسی و حزب جامعه ی مدنی است ( توجه داشته باشیم که جامعه ی مدنی نیز با حزب و دموکراسی رابطه ی نزدیک دارد و آخوند و فقیه در این عرصه کاره ای نیست). تا ما آزادی نداشته باشیم ، استقلال نداریم. سخن گفتن از حزب و آزادی ، بدون استقلال واقعی ناممکن است و استقلال هم با صدهزار سند ساختگی بدون آزادی به دست نمی آید.
یکی از " پژوهشگران ایرانی " آقای دکتر محمد علی همایون کاتوزیان که در دانشگاه اکسفورد در انگلیس پروفسور است و لابد به زودی به درجه ی لردی نیز نائل خواهد شد ! در مصاحبه ای که در ۳۱ اکتبر ۲۰۰۵ در تارنمای بی. بی. سی.داشته ، درباره ی کودتا سوم اسفند ۱۲۹۹ کج نشسته و به ناراست فرموده است که : « این حقیقت دارد که ژنرال آیرونساید و چند تن از دیپلماتهای سفارت بریتانیا در تهران و یکی دو تن از مستشاران نظامی این کشور در سازماندهی کودتا نقش داشتند اما دولت بریتانیا بکلی از این ماجرا بی خبر بود. بی خبری دولت بریتانیا از نقش داشتن دیپلماتها و نظامیانش در راه اندازی کودتا در تهران، موضوع مستندی است که اسناد دولت بریتانیا آن را گواهی می کند و من شخصاً این اسناد را دیده و در کتاب خود با جزئیات شرح داده ام. »
بی خبری دولت بریتانیا و بی خبری این استاد تاریخ شگفت انگیز و خنده آور است. وزارت خارجه ی دولت بریتانیا درباره ی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم هنوز سندی برای این پژوهشگر تاریخ منتشر نساخته است. این پژوهشگران ساده انگار چشم براه آنند که استعمارگر کهنه ی انگلیس دست خودش را برای مردم دنیا روکند. زهی بیخبری و بی خردی!
به قول همین گونه پژوهش گران حرفه ای سندی در هیچ کجای دنیا پیدا نشده است تا نشان دهد که ایران مستعمره ی انگلیس ، روس ، فرانسه یا آمریکا بوده است. اما همه می دانیم که:
ـ انگلیسی هایی مانند آنتونی و برادرش رابرت شرلی در دربار صفویه ی همه کاره بوده اند. رابرت شرلی حتا به مقام سپه سالار ارتش ایران هم نائل شده بود. این دو برادر در نخستین سال های دهه ی دوم سده هفدهم به عنوان سفیر و وزیرمختار دربار ایران به اروپا گسیل شدند. اما وزارت خارجه " دولت فخیمه ی انگلستان" از چگونگی معاملات و خرید و فروش آنان به نمایندگی از ایران، هنوزسندی منتشر نساخته است. یکی از رزمندگان سیاسی می گفت اگر شاه اسماعیل صفوی از طرف مادر اروپایی است مهم نیست مهم آن است که او در چهارده سالگی به ضرب شمشیر ایران را شیعه نمود و به عقد امام زمان درآورد. حالا اروپاییان تا چه اندازه در اندرونی و دربار ملکه ی صفوی نفوذ داشته اند و یا این یک ذره بچه ی نیمه فرنگی ، در چهارده سالگی چه مقدار تشخیص شیعه و سنی داشته است ، به پژوهش های ژرف و گسترده ای نیاز دارد که از دست پژوهش گران ایرانی خارج است.
ـ همه می دانیم که قرارداد ۱۹۰۷ بین دولت "فخیمه ی" انگلیس و روسیه در سال ۱۹۰۷ امضا شد و لیاخوف روسی با اتکا به همین قرارداد با انگلیس ها بود که مجلس ایران را در سال ۱۹۰۸ به توپ بست و محمدعلی شاه نیز با حمایت خارجیان، مشروطه خواهان را کشت و تبعید کرد.
ـ و باز همه می دانیم که قرار داد ۱۹۱۹ وثوق الدوله سندی استعماری بود که استقلال ایران را برباد می داد و ایران را مستعمره ی انگلستان می کرد. این قرارداد با اعتراضات وسیعی از طرف ایرانیان، ازآن میان دکتر مصدق، روبرو شد. اما پژوهشگران آکسفور بر این باورند که سندی هنوز از طرف وزارتخارجه ی انگلیس رسما نشان نداده است که کودتای سوم اسفند در سال ۱۹۲۱با قرارداد ۱۹۱۹ مربوط بوده و انگلیس ها در آوردن و بردن سلسله ی پهلوی دخالت داشته اند ! البته خاطرات و نوشته های کارگردان های کودتا، مانند کرزن و ایرون ساید و دیگران و نیز پی آمدهای حکومت دست نشانده ی پهلوی ، سند به حساب نمی آیند !
ـ همه می دانیم که چرچیل و استالین و روزولت در سال ۱۳۲۲ به تهران آمدند و بر سر پل پیروزی حساب منافع مستعمرات خود را با هم روشن کردند و سهم خود را درباره ی غارت ایران با هم تعیین کردند و برای همین بود که تا آذر ماه سال ۱۳۲۶ قوای شوروی ایران را ترک نکرده بودند ، اما هنوز درباره ی این چپاول ها و تجاوزها سندی از سوی وزارتخارجه ی انگلیس انتشار نیافته است !
ـ همه می دانیم که دکتر مصدق برای برپا نمودن حاکمیت ملت ایران و کوتاه کردن دست انگلیس ها از ایران نفت را ملی کرد اما درباره ی نقشه های ترور دکترمصدق ، اسرار خانه ی سدان ، سی ام تیر ، نهم اسفند ، ماجرای قتل افشار طوس ، کودتای بیست و پنجم و بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ سندی از سوی وزارتخارجه ی « آن دولت فخیمه » منتشر نشده است !
ـ اما همه می دانیم که تیمسار قرنی قصد کودتا داشت ، دستگیر و زندانی شد اما سندی دراین باره منتشر نشده است !
ـ همه می دانیم که جمهوری اسلامی یعنی حکومت فداییان اسلام در ایران در این سی سال گذشته چه کرده است اما سندی از سوی وزارت خارجه ی انگلیس ، هنوز منتشر نشده است ! و . . .
نه در سی سال بلکه در یک صد سال گذشته ما دچار یک دور باطل شده ایم که استعمار با پول و دسیسه به کمک نوکران خود نگذاشته است که مردم ما در آموزشگاه و آزمایشگاه جامعه ی مدنی دموکراسی را بیاموزند و تمرین کنند. از همین رو ملت ما دچار دیکتاتوری همگانی شده است، حالا روشنفکران مان باد به غبغب می اندازند که آقا تقصیر خودمان است چرا اروپاییان این طور نشده اند. باید به ایشان یادآوری کرد که کشورهای اروپا هم در سده های پیش از ۱۷۸۹ ، مانند کشور ما و دیگر کشورهای جهان، دچار دیکتاتوری بوده اند . فقط در این دویست سال گذشته است که در آن جا مردم به قدرت رسیده اند.
به تاریخ نگاه کنید، در یک صد سال گذشته دیکتاتوری درایران محصول مستقیم دخالت خارجی ها بوده است. نباید در این یک صد سال اخیرکودتاها و دسیسه های بیگانگان را ندیده گرفت. حکومت های دست نشانده با جلوگیری از آزادی های سیاسی و ممنوع ساختن احزاب و فعالیت های سیاسی فرصت تمرین دموکراسی را از مردم ما گرفته اند و به جای آن فساد و انحرافات اجتماعی را توسعه داده اند. به همین سی سال گذشته نگاه کنید که خودمان نمونه های فراوانی از فساد و انحرافات اجباری را به چشم خودمان دیده ایم. به جای آن که علت اصلی یعنی دخالت بیگانگان را رد یابی و چاره اندیشی کنیم دیکتاتوری و رفتارهای شخصی را که معلول و ثانوی است در نظر می گیریم و مردم محروم خود را سرزنش می کنیم. روشنفکرنمایان می گویند چرا فلان بسیجی که از پشت کوه آمده مثل یک اروپایی نمی فهمد و عمل نمی کند. او در کجا می باید آداب سیاسی و اجتماعی را می آموخته است؟ کمی بیندیشید ببینید در صد سال گذشته چند هزارنفر از اندیشمندان جان برکف ما را که حتا از جان خود دریغ نداشته اند به مسلخ برده اند؟ در همین سی سال گذشته چند هزارنفر از بهترین فرزندان میهن ما را در زندان ها کشته اند ؟ چند صد هزار از گل های شکوفنده ی ملت ما را در جبهه ی جنگ که ساخته ی استعمارگران برای فروش جنگ افزار بود، پرپر کرده اند ؟ چند میلیون نفر را آواره و دربدر کرده اند؟ در همین سال ها ، چندین ده میلیون نفر را در حوزه های اسلامی مغزشویی نموده و مغز آن ها را به قلوه سنگ های سخت و یا بمب های انتحاری مبدل کرده اند. این کارها با برنامه ریزی های دقیق و بودجه های سرسام آور و از پول نفت کشور خود ما فراهم شده است. درآمد نفت ما نه تنها صرف بهبود مردم ما نمی شود بلکه صرف ویرانی و نابودی میهن ما و مردم ما می شود. هنگامی که مغز سالم و خرد فرهیخته ای می شنود که : « جنگ نعمت است » باید دریابد که چرا ؟ چرا حکومت های دست نشانده بی هیچ منطق مردم پسندانه یا حتا خداپسندانه ای فرزندان ما را در زندان ها می کشند و یا به هرویین دچار می کنند یا از بی دارویی و نداری و فقر از بین می برند؟ دکتر سامی عضو شورای انقلاب و وزیر بهداری حکومت بازرگان برای من و محققا برای کسان دیگری که با او دوستی داشتند مانند دکتر یزدی و دکتر پیمان و بسیاری دیگر گفته است که در زمان تصدی وزارت بهداری، چندین ساعت با خمینی صحبت کرده و کوشیده بود تا " حضرت آیت الله " را مجاب کند که به عنوان رهبر شیعیان جهان ، دستوری شرعی در منع استعمال مواد مخدر بدهد. از سامی اصرار و از ایشان انکار ! همین موضوع سبب استعفای دکتر سامی از وزارت بهداری و سپس سبب قتل فجیع او شد. حتا دکتر سامی مسلمان را هم تحمل نکردند!
چرا اینگونه حکومت ها که در یک صد سال گذشته با کمک بیگانگان و به زور سرنیزه و زندان بر مردم حاکم شده اند هیچگونه حزب یا تشکیلات ایرانی را برنتابیده و بر نمی تابند؟ چرا هیچگونه آزادی و حق انتخاب به مردم ما نمی دهند؟ چرا به بهانه ی نام خدا و دین مردم را به سیخ و صلابه می کشند؟
پاسخ روشن است؛ در یک صد سال گذشته جز دوران کوتاه حکومت ملی دکتر مصدق ملت ایران هیچگونه اختیاری درباره ی منابع طبیعی و جان و مال مردم خود نداشته است. از زمان قرارداد دارسی تاکنون منابع نفت و دیگر ثروت های ایران را به تاراج برده اند. اگر مردم ما آزادی داشته باشند ، نمایندگان مردم دولت های برگزیده ملت را به کار خواهند گماشت. آنگاه آن دولت های ملی و مردمی، قادر خواهند بود تا استقلال و حاکمیت کامل خود را بر ثروت ها و جان مال مردم خود حاکم نمایند. در چنان حالتی دوران غارت های بی حساب و کتاب منابع و ثروت های ملت ایران به پایان خواهد رسید و این چیزی است که جهان خواران به این سادگی ها به آن رضایت نخواهند داد.
امروز چون مردم آزادی ندارند اختیار جان و مال و ثروت های خود را نیز ندارند. به دیگر سخن چون آزادی نیست اختیار مسئولین حکومتی با مردم نیست؛ پس یعنی استقلال نیست و چون استقلال نیست آزادی وجود ندارد. آزادی احزاب ، سندیکاها ، روزنامه ها ، رادیو و تلویزیون، منافع بیگانگان را در ایران با خطر جدی روبرو خواهد ساخت. اگر مردم آزادی و حزب دل خواه خود را داشته باشند. در همه امور کشور دخالت و نظارت خواهند کرد و این چیزی است که جهان خواران و دست نشاندگان آن ها بر نمی تابند.
همه بیاد داریم که حکومت ملایان چگونه خود را از شر حزب جمهوری اسلامی نجات داد و بر خاکستر شهیدان آن حزب اشک تمساح ریخت. در سی سال گذشته که بهار و خزان و زمستان آزادی بود ، هرکجا تشکیلاتی خواست پابگیرد چند نفری پیدا شدند یا دعوا راه انداختند یا به این و آن پریدند و یا تئوری های من درآوردی ساختند و یا اگر هیچ کاری از دست شان برنیامد ، بر نوشته ای انگشت گذاشته، مانند ملا نقطی ها ایراد گرفته ، قهر کردند و استعفا دادند. بالاخره در این یک صد سال نگذاشتند که تشکیلاتی ، حزبی یا جبهه ای برپاشود. فداییان خلق ، حزب توده ، جمهوری خواهان ملی ، اتحاد جمهوری خواهان ، جمهوری خواهان دموکرات و لاییک ایران ، ملی ها، ملی مذهبی ها همه به آفت چند دستگی و انحلال و اضمحلال دچار شده اند. علاوه بر عیب های شخصی و اجتماعی که بخش بزرگی از آن زاییده ی نقش انکار ناپذیر استعمار است ، نقش پلیس سیاسی در خنثا کردن فعالان سیاسی و اجتماعی نیز بسیار تعیین کننده بوده است. طرفه آن که گاهی نیز کسانی این جا و آن جا دانسته یا ندانسته در نفی تحزب سخن گفته اند. شگفت آن که شخصیت پرآوازه ای که روزی در ایران کار تشکیلات سیاسی بزرگی را به او سپرده بودند، آن کار عظیم را رها کرد و به اروپا آمد و همین چندی پیش در پاسخ این که چرا کمک نمی کنید که تشکیلاتی به وجود آید؟ به نویسنده ی این قلم پاسخ داده است که: « تشکیلات لازم نیست خودمان با نوشتن مقاله ، کارمان را انجام می دهیم » !
ما باید تاریخ خود را باز خوانی کنیم . علت شکست ها و کج روی های خود را بیابیم. ما باید دوستان و دشمنان خود را از روی حرف ها و عمل شان بشناسیم. ما باید روزی دریابیم که آنچه در دبستان ، دبیرستان ، دانشگاه ، رادیو ، تلویزیون ، کتاب ها و مطبوعات استعماری به ما آموخته اند ، انیرانی و در جهت منافع استعمارگران بوده است. ما باید از لاک خود بیرون بیاییم اگر قادر به ایجاد حزب یا تشکیلات نیستیم. چند تا همفکر بیابیم و حتا اگر شده تشکل های دموکراتیک کوچک چند نفره بسازیم و ضمن مبارزه درراه دموکراسی اجازه بدهیم که دوستان مان به ما انتقاد کنند و ما را با معیارها و سنجه های دموکراسی خوگرسازند. حتا در ایران هم می شود تشکل های سیاسی، نیمه سیاسی ـ مدنی ، بدون تندروی های غیراصولی به وجود آورد. جمهوری اسلامی و اربابان خارجی آن را باید هدف قرار داد. موریانه وار باید پایه های این حکومت را پوک ساخت.
استکهلم ـ جهارم اردیبهشت ماه ۱۳۸۷ خورشیدی برابر ۲۳ آوریل ۲۰۰۸ میلادی
منوچهر تقوی بیات
منبع:پژواک ایران