PEZHVAKEIRAN.COM روایت دردهای من... قسمت بیست وششم
 

روایت دردهای من... قسمت بیست وششم
رضا گوران

روایت دردهای من... قسمت بیست وششم

نشستهای دیگ:

آواخر سال 1379 به دلائل گوناگون همچون گذشته در یک  فرار به جلوی دیگرمسعود رجوی از پاسخگوئی و قبول مسئولیت سر باز زد و با توپ و تشر طلب کاری از رزمندگان نگونبخت سرکوب شده می کرد به این معنی که مقصر و مسبب محقق نشدن بند "سین" یعنی سرنگون نشدن رژیم ملایان حاکم بر ایران رزمندگان هستند که در پشت دستگاه جیم (رابطه جنسی) غرق شده اند. از آن طرف هم رزمندگان طی سالیان متمادی در پشت دیوارهای بلند و متعدد و موانع مختلف بازدارند ازصبح شفق تا آخرهای شب سرگرم  حمالی و بیگاریهای طاقت فرسا در آن هوای گرم و سوزنده تابستان داغ و درهوای بسیار سرد و آزار دهند زمستان عراق دور خود می چرخیدند و اوضاع و احوالات روحی روانی غیر طبیعی و نابسامانی داشتند. به دلیل دروغها و وعده  وعیدهای پوچ و بی اساس و بیگاریهای مستمر طی سالیان رزمندگان را تحت فشارهای روحی و روانی و جسمانی  شدیدی قرار داده بودند. اوضاع درونی مناسبات به شدت سردرگم و بحرانی و روبه وخامت بود. بی اعتمادی بین اعضا و رزمندگان، نارضایتیها، مخالفتها، نافرمانی وکم کاری اعتراضات علنی افراد در مقابل فرمان و دستورات مسئولین و فرماندهان درگیریهای لفظی وبعضا فیزیکی بین مسئول و تحت مسئول، عدم پاسخگوئی مسئولین در مقابل سئوالات و ابهامات متعدد افراد از جمله برنگشتن اعضای تیم های عملیاتی از داخله، کشته شدن همرزمان و متلاشی و دستگیریهای تیم های عملیاتی که اطلاعات و اخبار بعضی موارد بین رزمندگان شایع می شد خط و خطوط نامشخص سازمان شرایط را روز به روز بحرانی تر و وخیم تر کرده بود. در چنین اوضاع واحوال و شرایط بسیار شکننده و غیر انسانی نامساعد ی برای مرعوب کردن هر چه بیشتر افراد یک سلسله نشستهای به نام "نشست دیگ" درتمام قرارگاههای ارتش عراقیبخش برگزار گردید که بعدها در نشستهای طعمه به اوج وحشیگری خود رسانده شد.

 نشستهای "دیگ" وحشتناکترو مخربترو مرعوب کننده تر از نشستهای "عملیات جاری" یا همان "تفتیش عقاید" بود. تک به تک رزمندگان با زور و "جبر" محض مسئولین و فرماندهان مطیع و برده به دور از خصائص مبارزاتی و انسانی مجبورشان می کردند تمام فاکتهای که روزانه به ذهن و ضمیر هر فرد خطور کرده و یا در تخیلات و رویاهای خود لحظه ای  فکر و اندیشیده اند را باید روی کاغذ می نوشتی و نتیجه گیری می کردید که تمام کم کاریها،  چفت نشدن با تن واحد ومسئول و فرمانده خود، شل ول راه رفتن، تنظیم رابطه با هم بندان و بد خلق وخویی، قبول نکردن مسئولیت که چرا بند "سین" که رهبری پاک باز با سختی و تلاش و کوشش بی وقفه و شب نخوابی اعلام کرده را محقق نکرده و رژیم را سرنگون نکرده ایم (البته علت شب نخوابی بعدا روشن شد) همه ی تناقضات و معضلات سیاسی، استراتژیک و.......باید فاکت می کردیم و در جمع های 50 نفره به بالای شستشوی مغزی داده شده خوانده می شد. تک به تک رزمندگان مریمی و به نوبت هر فرد به عنوان سوژه درحالی که درحلقه های متعدد در محاصره کامل قرار داشت در وسط جمع بلند شده و شروع به خواندن فاکتهایش می کرد. باید همه چیز و هر سوال و ابهامی در نطفه خفه میشد.

گزارش تنظیمی خوانده شده سوژه از نظر قوانین و تعالیم و ضوابط تشکیلاتی چه بارمنفی و ضد تشکیلاتی داشت و چه مثبت و با ارزش ارزیابی می شد سوژه اسیر بی پناه از طرف جمع وهمرزمان خود مورد هجوم و بازخواست و سئوالات متعدد بی ربط با موضوع فاکتهای خوانده شده قرارمی گرفت. افراد متملق  و چاپلوس برای خود نمائی پیش مسئولین به فرد اعتراف کننده پرخاشگری و فحش های رکیک و توهین های زنند وتحقیر و توسری خوردن نثارش می کردند. طبق تعالیم و فرمان مسعود رجوی در نشستهای چه «عملیات جاری و چه دیگ» سوژه فقط و فقط باید به پرخاشگریها و دشنامهای و تحقیر و توهینها گوش می داد و فرو می برد و پاسخ نمی داد.

 اگر سوژه طاقت و توان شنیدن آن همه عربده کشی و دشنام و توسری خوردن و آب دهان و تف بر سر و صورت خود را داشت که فردی مجاهد مریمی و ایدئولوژیکی و انقلابی به حساب می آمد و این یک ارزش و پوئن مثبت در تشکیلات محسوب می گردید. اما اگر چنانچه کلمه ای حرف میزد یا توضیحی مختصرمیداد مجددا مورد هجوم وحملات شدیدتری با آب دهان و تف و ضرب و شتم و کتک کاری بعضا خونین مالین نقش زمین می گردید. فضای نشست  دیگ باید همانند یک دیگ پر از آب که با حرارت آتش در دمای بالا که به جوش و قل قل می رسد می بود تا فرد بجایی برسد که مطیع کامل بشود نه تنها مطیع بلکه اگر هر فحش و تفی هم میاندازند با رضای قلبی بپذیرد... وسط آن دیگها میگفتم خوش بحال بردگان قدیم که حداقل مجبور نبودند آن همه ظلم را قلبا هم بپذیرند. مسئول نشست با تمام قوا افراد را تحریک و تشویق می کردند که بیشتر به فرد بی پناه سوژه بتازند. اصلا مهم هم نبود که حرفها چه باشد فقط باید تهاجم میکردی فحش میدادی و هر چه از دهانت بیرون می آمد میگفتی وهمه چیز را سیاه میدیدی و از آن فشنگی برای شلیک درست میکردی ، نادرست و اشتباه، مهم این بود همه  داد و جیغ بنفش بکشند موضعگیری و فحاشی و لمپن بازی در آورند دفتر و خودکارهای دم دست خود را به طرف سر و صورت سوژه پرت کنند و...... باور کنید در جامعه عادی و بین ارازل و اوباش هم چنین تنظیم رابطه و فضائی دیده نشده. هدف از این تفتیش عقاید خورد کردن شخصیت و هویت شخصی و مبارزاتی و انسانیت فرد فرد گوهران بی بدیل سیمرغ رهائی بود. 

در نوارهای ضبط شده انقلاب ایدئولوژیک دیده و شنیده بودم  که مسعود رجوی در جمع رزمندگان با ایماء و اشاره به نوک انگشتان خود همانند اینکه پودری در نوک انگشتان داشته باشد آنها را به هم می مالید و می ریخت زمین  وبعد نوک انگشتان خود را فوت می کرد با قهقه بلند می خندید و می گفت: فرد رزمنده مریمی می بایست در جمع  "پودر" شده! آقا جان پودر پودرتا از نو ساخته شود!! تا انرژی آن یک گرمی مجاهد خلقی آزاد گردد! رجوی مثل آدمهایی که مواد روان گردان میزنند و نشئه میشوند میزد و میگفت هر فردی که به هر دلیلی به تشکیلات وباند او  پیوسته یک گرم عنصر مجاهد خلقی در وجودش نهفته است! با عبور از کوره گدازان انقلاب ایدئولوژیک و شرکت درنشستهای جمعی ایدئولوژیکی عملیات جاری و دیگ و قابلمه و.....آن یک گرم با توان و قدرت جمعی آزاد و رها  شده و فرد را به عنصری مجاهد قهرمان مریمی تمام عیار تبدیل کرده و می تواند دنیا را تغییر دهد  و مریم را روی دوش همان قهرمانان به تهران پایتخت شیر و خورشید ایران زمین برسانید والا نمی شود.

 اهداف تمام عیار رجوی این بود که هر گونه صدای اعتراض و انتقاد درون تشکیلاتی را با خود همان افراد درون مناسبات که  با تفرقه افکنی به جان هم انداخته بود را خفه و سرکوب کند. همه درس عبرت بگیرند و مانند ربات و مهره شطرنج بازی داده شوند. گوش به فرمان و دستورات و مطیع امر رهبر عقیدتی باشند. غلظت وعطش و حرارت بد و بیراه ها توهین و دشنامها هتک حرمت و حیثیت سوژه هر چه بیشتر مورد هجمه و هجوم و حملات مداوم و مستمر جمع حاضر قرار می گرفت از نظرقوانین و تعالیم دستورات رهبر عقیدتی و مسئولین نشست، ایدئولوژیکی تر وبه حماسه ها و ارزشهای مجاهدی نزدیکتر بود و در آن صورت سوژه بینوا در دیگ بهتر و بیشتر جوش و قل می خورد ساخته تر(بی هویت تر)می گردید.

 واکنش تک به تک سوژه ها در نشست دیگ که با صدها درجه حرارت می جوشید ودر حال آشوب و قلیان خوردن بود با هم متفاوت  ومختلف بود. برای مثال: یک سوژه شروع می کرد گریه و زاری و فحاشی و دشنام به خواهر و مادر خودش و داد می زد من به خواهر و برادر(مریم و مسعود) خیانت کردم غرق جیم هستم فکر به زن مرا از انقلاب خواهر مریم و ارزش های سازمان دور کرده مرا بکشید. سوژه دیگری با هر دو دست توی سر و صورت خودش می زد وبه هوا و زمین می پرید، داد می زد من احمق نفهم بی شعور پفیوز نامرد نفهمیدم  به برادر و خواهر خیانت کردم مرا تیر باران کنید.  سوژه بعدی پیش آمد از فرط ناراحتی و حقارت کله خودش را توی دیوار بتنی کوبید از حالت طبیعی خارج شد و..........می توانم اسم و مشخصات و.....افراد را بنویسم .... به فاکتها اکتفا می کنم.

نشست دیگ افراد قرارگاه 9 که من در آن سوژه شدم در یک ساختمان به نام سنگر ضد بمب که در دامنه یک بلندی و تپه مانند نزدیک ستاد آن ارتش قرار داشت برگزارمی شد. جمع کل افرادی که درنشست دیگ حضور داشتند تقریبا بیش از 50 نفر می شدند. درنشست دیگ  با توجه به اینکه  فرماندهان و مسئولین نشست سعی کردند مرا زیر سبیلی رد کنند و افراد را کنترل و تا حدودی هم کمک کردند به بهانه اینکه وقت نداریم باید زودتر به سوژه بعدی بپردازند که کمتر مورد پرخاشگری و عربده کشی و توهین و تحقیر جمعی قرار بگیرم اما بعضی از افراد ترمز بریدند و هر آنچه دلشان خواست با کلمات و جملاتی که برازنده رجوی و زنش و سران باند تبهکار است بار من کردند که از کلمات زشت آن در می گذرم. از جمله  نخود ناپز، هژمونی ناپذیر دراز بی خاصیت، لندهور، ناشاخول، گوش نکن کله شق وکله خر، با جمع نمی جوشد، همیشه طلب کار سازمان است، جمع گریز است و.......

تحلیلهای سیاسی آبکی رجوی:

از ابتدای وارد شدن در تشکیلات باند رجوی با بحثهای متفاوت و گوناگون ایدئولوژیکی، تشکیلاتی، سیاسی، استراتژیک و....مواجه می شدم که دربحث حاضر به تحلیل ها و موضعگیریهای سیاسی آن دوران اشاره ای کوتاهی داشته باشیم. در دورانی که خاتمی رئیس جمهور ایران شده بود و می رفت که دررقابتهای انتخاباتی دور دوم ریاست جمهوری پیروزشود آقای رجوی با اطمینان کامل و اعتماد به نفس بالا یک ریز می گفت: ما بارها گفته ایم و باز هم تکرار می کنیم و می گوئیم واز تکرار آن خسته هم نمی شیم «خاتمی جام زهر است نه آب حیات رژیم» رزمندگان ارتش مریمی هم که سالها از مردم و جامعه و اجتماع ایران بدور واز هر لحاظ در انزوای کامل بسر می بردند.

رزمندگان از دنیا بریده در شرایط بغرنج و بسیار وحشتناک وعقب مانده ای بدون هیچگونه ارتباطی به جامعه واجتماع بشریت می زی اند. درواقع آنها از ابتدائی ترین امکانات  رسانه ای همانند تلویزیون، رادیو، روزنامه، تلفن، نامه و ارتباط با خانواده و بستگانشان محروم بودند از اینترنت و دنیای ارتباطات هم اطلاع نداشتند. ازعالم واقعیت و اخبار واطلاعات روز دنیا بریده و بدور بودند. فی الواقع در روز روشن و با کمک و پشتیبانی صدام حسین جلوی چشم جهانیان زنده به گورشده بودند. رهبر عقیدتی هم هر از گاهی برای تنوع  و تفریح و سرگرمی خود و بانویش افراد زنده به گورشده را در سالنی گرد هم می آورد. تحلیلهای من در آوری غیر واقعی و دور از ذهن به خورد همه می داد. تعدادی هم تملق گو می پریدند  پشت میکروفون و به حقانیت و درستی تحلیلهای رجوی مهر تائید و صحه می گذاشتند. در نوشته ای خواندم که مرحوم حنیف نژاد گفته بود اینها کسانی هستند که با ذهن دیگران استمنا میکنند... واقعا میشد چنین چیزی را باچشم سر دید.

 تحلیلهایش در رابطه با تمام مسائل بوجود آمده منطقه ای و بین المللی از جمله انتخابات ایران که خاتمی به دور دوم نمی رسد از همه یاوگوئی هایش بهتر و بیشتر بارزتر و روشن تر نمایانگر پوشالی بودن ذهن بیمار مالیخولیائی و بغایت عقب مانده اش به نمایش عمومی گذاشته بود. طوری که همه رزمندگان گرفتار را شاکی و عصبی کرده بود چرا که یک مرتبه انتخابات ریاست جمهوری درسال 1380 برگزار شد و خاتمی برای بار دوم  به ریاست جمهوری رسید. اینجا بود که همه ی مسائل و مشکلات مضاعف گردید و رزمندگان دیگر توان کشش و ادامه راه را نداشته و در بین خود دچار سئوالات و تناقضات بیشتر و شدیدتری شدند پس چی شد مگر رجوی نگفت: خاتمی جام زهر است و نه آب حیات و به دور دوم ریاست جمهوری هم  نمی رسد. پس چرا خاتمی که جام زهر است با آرای بالائی برنده انتخابات شد؟؟!!! افراد در فاکتهای عملیات جاری هر روزه تحلیلهای آبکی رجوی را بطور غیر مستقیم به چالش می کشیدند.... یعنی همه اینطوری مینوشتند که: من بذهنم زد که خاتمی برنده میشود اما این ناشی از نرینه وحشی من بود. یا : وقتی خاتمی برنده شد بذهنم خطور کرد که چرا اینطوری شد اما باید میفهمیدم که بخاطر این بود که در دنیای جنسیت غرق بودم . و یا وقتی خاتمی پیروز انتخابات شد و همه متناقض شدیم گفتم اگر همه ما تحلیل های برادر را با جان و دل پذیرفته بودیم اینطور نمی شد و از این قبیل فاکتها هزاران هزار نوشته میشد.

 از آن طرف رجوی هم اوضاع را رو به و خامت و بحرانی دید ساکت ننشست وبه فکر چاره ای افتاده بود که همچون گذشته با برگرداندن تمام تقصیرات به گردن افراد از پاسخگوئی و قبول مسئولیت بگریزد. برای اینکه بحث سیاسی ریاست جمهوری را جمع و جور کند و زهر چشم بیشتری هم از افراد بگیرد دست به کار شد و همه ی رزمندگان قرارگاههای ارتش مریمی که در مناطق مختلف  سرزمین عراق پراکنده بودند برای نسق کشی و سرکوبی هرچه بیشتر افراد به قرارگاه باقر زاده فرا خواند. بحث جدیدی به نام نشست« طمعه» علم کرد و در مدت 4 ماه دماری از روزگار همه ی رزمندگان نگونبخت درآورد که درتاریخ جنبش های مبارزاتی و انقلابی دنیا بی سابقه بود. فی الواقع با دجالیت تمام و مغلطه بازی افراد را به جان هم انداخت طوری که تمام تناقضات وسئوالات و ابهامات انباشه شده دررابطه با خط و خطوط استراتژیکی و تیمهای عملیاتی و رزمندگانی که به کام مرگ و نیستی سوق داده شده بودند و بحث ریاست جمهوری دور دوم ووو........ فراموش شد که هیچ ، همه ی افراد به فکرسلامتی ونجات جان خویش بر آمده ساکت و آرام گشتند ودرلاک خود بیشتر و بیشتر فرو رفتند.

دپو کردن تمام سلاحها:

در بهار سال 1380 به دلائل تناقضات و سئوالات متعدد تلمبار شده رزمندگان که در بالا ذکرشد اوضاع و احوال روحی و روانی و جسمی گوهران بی بدیل به خاطر تحلیلهای آبکی و تکرار کارهای سخت وطاقت فرسای یدی و وعده وعیدها پوشالی و دروغ و دغلبازیها رجوی طی سالیان وخیم و بحرانی شده و........ روزی مسئولین وفرماندهان دستور دادند باید تمام سلاح ها و تجهیزات نظامی اعم از زرهی چرخدار و شنی دار و سلاح های سنگین همانند لوله تانکها و توپها و کاتیوشا ها و مینی کاتوشا وخمپاره اندازها آرپی چی ها و..... گریسکاری و دپو گردد!! این خبر شوک آور و غافلگیر کنند بود و همه را مسئله دار و نارضایتی و انفعال بوجود آورد. به این معنی که رزمندگان می پرسیدند مگر بند سین اعلام نشده و قرار شد هر لحظه سلاح ها و تجهیزات عملیاتی آماده حرکت به طرف ایران و رژیم را سرنگون و ساقط سازیم؟!(دروغ جاویدان 2) پس چرا باید این همه سلاح گریسکاری و دپو گردد؟! مسئولین و فرماندهان هم می گفتند: ما خبر نداریم  دستوری است که از بالا آمده بجنبید تا دیر نشده دستوررا اجرا کنید اما و اگر و چرا ندارد.

 کاری دشوار و طاقت فرسائی بود با مصیبت وکوشش و تلاش بعد از چند روزهریکان و دسته همه ی سلاح های خود را گریسکاری و دپو چادر و نایلون وطناب پیچ کردند و آماده دستورات بعدی شدیم. مسئولین ابلاغ کردند وسایل شخصی خود راجمع جور کرده و همراه خود داشته باشید چرا که مدت زمان زیادی باید درقرارگاه باقر زاده بمانیم! افراد از شنیدن جملات و بخصوص نشست های  سلسله ای رجوی درقرارگاه باقر زاده به شدت بیزار بودند و دافعه و ترس سختی داشتند. بین افراد زمزمه های به گوش می رسید که رجوی بازهم چه سناریو و برنامه و توطئه ای چیده که باید مدتها در باقر زاده ماندگار شویم؟؟!! با تناقض و دافعه رفتن به جهنم باقر زاده با زحمت وهر جان کندنی بود مسائل دپو سلاح ها حل وفصل وسپس وسایل شخصی را آماده و یک شب سوار اتوبوسها شدیم وبه طرف قرارگاه جهنمی باقر زاده عازم سفرشدیم.

مکان ومختصات و مشخصات قرارگاه باقر زاده:  

قرارگاه باقر زاده در پادگانی نظامی در وسعت و ابعادی بزرگ وبه شدت کنترل و حفاظت شده از سوی نیروهای عراقی ومتعلق به ارتش عراق در 5 کیلومتری غرب بغداد و درمسیراتوبان بغداد به اردن واقع شده بود. این پادگان با مرز ایران فاصله ی زیادی داشت واز لحاظ تجمع اعضای تشکیلات و عدم امکان فرار جای خوبی بود. به خاطر همین  ویژگیها وخصوصیات قسمتی ازپادگان از طرف صدام حسین به رجوی هدیه داده بودند . پادگان سوله های بزرگی داشت از جمله سالن اجتماعات ، سالن میله ای برای نشستهای دیگر سران باند تشکیلات با رزمندگان، سالنهای غذا خوری وسالنها و سوله های برای استراحت رزمندگان .

در پشت سالن اجتماعات  وکنار سالن غذا خوری وسوله ها که رزمندگان درآنها مستقر بودند رجوی ساختمان بزرگ و مجلل و مجهز سفید رنگی با تمام امکانات که افراد به آن نام «کاخ سفید» داده بودند برای استقرار خود و بانویش بنا کرده بود. کاخ سفید همچنین محل استقرار و نشستهای زنان شورای رهبری نیز بود. منطقه  قرارگاه باقر زاده و کل مجموعه ساختمانها  تحت سیستمهای حفاظتی و کنترل بالا و گشتیهای سواره و پیاده ای هم از سوی نیروهای مخ منجمد سازمان و هم از طرف نیروهای استخبارات و امنیت حزب بعث عراقی قرار داشت. ولی محدوده کاخ سفید که سران باند تبهکار چند نفره درآن مستقر بودند تحت کنترل و مراقبت ویژه وشدیدتری قرارداشت. رهبرعقیدتی برای حفظ جان حقیرخویش ازهیچ گونه امکانات کنترل و حفاظتی فرو گذاری نکرده و کم کاست نگذاشته بود. عجب شیر خفته ای بود از سایه خودش هم واهمه و بیمناک بود.

 چک و بازرسی:

به محض رسیدن و نزدیک شدن به دم درب پادگان عراقی و جهنم باقرزاده ابتدا اتوبوس از ما بین موانع باز دارنده بتنی مارپیچ وارعبور کرد. نوبت که به اتوبوس ما رسید از درب قهوه ای رنگ بزرگی وارد ابتدای محوطه شد از دیدن آن همه دیوارها متعدد نردهای آهنین شبکه ای و سیم خادارها و گونی های خاک و شن چیده شده و نگهبانان سواره و پیاده عراقی مجاهدی و....... یکه خوردیم. اتوبوس با مسافران مسئله دارمتناقض اسیر بی پناه توسط مسئولین نظارت و مراقب هدایت و یک راست روی یک چاله با طول تقریبی اتوبوس متوقف شد و چند نگهبان با دم و دستگاه از پله های چاله فرو رفتند و شروع کردند به تفتیش و بازرسی زیراتوبوس!!! سپس کسانی که سلاح همراه داشتند تحویل اسلحه خانه دادند، بعد تک به تک افراد همراه وسایل شخصی ریز به ریز بازرسی و تفتیش شدیم. بعد از بازرسی بدنی و وسایل با فرمان فرماندهان به سمت محل استقرارخود عازم شدیم. سوله بزرگی که از قبل آماده شده و سرتاسربا تختهای دو ویا سه طبقه درمحدوده استقرارهر قرارگاه که آن محل بین نیروهای  قرارگاه 2 و نیروهای قرارگاه 9 اختصاص داده بودند و با کمدهایی ازهم مجزاء و جدا شده بود مستقر شدیم. روز بعد مسئولین اعلام کردند برای رفتن به سالن نشست آماده شوید و بایستی لباس سبز و رسمی نشست را میپوشیدیم، جیب های خود را تخلیه می کردیم و وسایل متفرقه ای اعم از خود کار و دفتر و... همرا نداشته باشیم و برای بازرسی و ورود به محوطه سالن اجتماعات حرکت کردیم که ازشرایط و اوضاع تحقیر آمیز بازرسیها و تفتیش بدنی ها در قسمت قبل به استحضاررسانده شد. که چقدر زننده و غیر اخلاقی در بازرسیها رفتار می شد

فضای هیجانی و کنترل شده سطح تالار:

پس از چک و بازرسیهای بدنی تحقیر آمیز ازهفت خوان رستم گذشته و پا به محوطه سالن اجتماعات گذاشتیم که صدای آهنگ زیبای ترانه گل مریم توسط استاد مرحوم محمد نوری از بلندگوهای مختلف در سطح تالار به گوش می رسید و ازآن به نفع خود سوء استفاده می کردند چرا که اعضا و افراد قدیمی که درتشکیلات دفن شده بودند واز دنیا و جامعه و اجتماع بریده بودند و کمترین اطلاعات و خبری از بیرون از مناسبات نداشتند با افتخار تمام ادعا داشتند که هنرمندان و خوانندگان هوادار سازمان این ترانه زیبا را دراروپا فقط و فقط به خاطر خواهر مریم و برای خواهر مریم خوانده اند!! البته آهنگهای دیگری از خوانندگان دیگری همچون منصورو.......هم مصادره انقلابی کرده بودند که اگر توانستم درآینده در این مورد بیشتر توضیح خواهم داد.

 وای گل سرخ و سپیدم کی میایی
بنفشه برگ بیدم کی میایی
تو گفتی گل درآید من میایم
وای گل عالم تموم شد کی میایی
جان مریم چشماتو واکن سری بالا کن
در اومد خورشید شد هوا سفید ...........
 این ترانه افراد را به شور و هیجان آورده بود و تعدادی از رزمندگان غافل وبی خبر از دنیای بیرونی روی صندلی ها نشسته بودند  کف می زدند وشانه در شانه هم به سمت چپ و راست متمایل می شدند هورا می کشیدند و با همراهی با آهنگ جان مریم چشماتو واکن سری بالا کن و...... می خواندند.

خلاصه نوبت به نوبت هردسته ویکان به سمت محلی که برای هر قرارگاه و یکان از قبل در نظر و مشخص شده بود رفتیم فضای سالن با آهنگ و شلوغکاری و شعارهای پوشالی وملال آور تصنعی از طرف فرماندهان و مسئولین به خورد گوهران بی بدیل داده می شد. از چند صفحه سفید تصاویر فتوشاب شده مریم و مسعود با لباسهای فاخر لرد منشانه از بین جنگل و گل و گلزار پخش می شد و سر از میدان و برج آزادی تهران در می آورد و به یک باره ایران را با تمام فرهنگها و سنت ها و اقوام مختلف در می نورید و باز به سالن اجتماعات که با گلهای رنگارنگ با زرق و برق و تزئینات مصنوعی آراسته بودند باز می گردید. با هیجانات کاذب همه را تشویق و ترغیب به شعار ایران رجوی رجوی ایران می کردند. براثر حادثه انفجارموج گرفتگی درآن همه داد و بیدا و شلوغکاری صدای گوشهایم چند برابر شده بود و نمی دانستم چه کار کنم اگر می رفتم بیرون در جا مارک ضدیت با رهبری و ضد انقلابی می خوردم و اگر هم می ماندم اعصابم بهم ریخته و عصبی شده بودم مجبورشدم با دستمال کاغذی هر دو جفت گوشهایم را کیپ کنم مسئول و فرمانده هم در جریان مشکلاتم گذاشتم تا حداقل زیر تیغ و فحاشی ایدئولوژیکی نروم و در عملیات جاری ازآن بیشتر رسوای عالم نشوم درچنین نشستهای باید فعال بود داد زد،هورا کشید، خود را با تمام توان و قوا به بالا و پایین  پرت کرد وانداخت والا ضد انقلاب و خائن و بریده مزدور و..... خوانده می شدید.

تحت کنترل قرار دادن افراد توسط نیروهای اطلاعاتی:

 دوربین های مدار بسته ای که در جای جای سالن و نقاط مختلف سطح  و سقف تالار نصب شده و کنترل آنها در دست اعضای اطلاعاتی های سازمان از جمله بتول رجائی و حسن محصل ونادر رفیعی نژاد و....... بودند تمام افراد را زیر نظر و کنترل می کردند. ازابتدای نشستهای طعمه تا به آخربا چشمان خود شاهد بودم که حسن محصل تمام دوربینهای نصب شده را کنترل می کرد. اگر سمت شمال را شاخص بگیریم دروسط و سمت چپ سالن چسبیده به دیوارکمی با فاصله از اتاق کنترل در سطح بالا چسپیده به سقف تالار یک محل همانند برج مراقبت و نگهبانی ساخته شده بود که حسن محصل از پله های آن بالا می رفت همیشه در آن محل پشت یک دوربین بزرگ که روی سه پایه قرار داشت روی یک صندلی در حال فیلم برداری از سمت زاویه ای که مسعود و مریم  روی سن و پشت دیواری از گلهای رنگارنگ  که هر روز تعویض می شدند و سران باند واعضای دیگری که اجازه داشتند در روی صندلی های ردیف اول و دوم درجلو و نزدیک به سن بنشینند بود. در آن زمان با کنجکاوی سعی می کردم مراقب اطلاعاتیها باشم و به همین خاطرآنها را زیر نظر داشتم. بعد از مدتی پیش خودم فکر کردم و احتمال دادم که حسن محصل قسی القلب مسلح به سلاح تک تیراست چرا که همیشه  و دائم ازمحل خود تکان نمی خورد و مدام از پشت دوربین فیلم برداری می کرد. هر زمان کار اضطراری برایش پیش می آمد(قضای حاجت) برج مراقبت را به یک جانشین که آنها هم اطلاعاتی بودند برای چند دقیقه ترک می کرد و مجددا به محل فعالیت خود بر می گشت.البته عکاس و فیلم بردارهای دیگری هم فعال بودند و حضور داشتند که برای صدا و سیما و نشریه سازمان کار می کردند.

 گوهران بی بدیل چشم انتظاررهبری:

باید توجه داشت که در گذشت زمان وهمگام با تاریخ برهمگان هویدا شده بود که تحت کنترل و نظر مسئولین و فرماندهان هستند و اگر در نشستهای رهبری سکوت کرده و شعار ندهند و یا خودشون را فعال نشان ندهند و بالا و پایین نپرند چه عواقب خطرناکی در انتظارشان است. افراد برای اینکه زیرضربات تیغ نروند و تذکراز مسئولین نگیرند ربات وار از سر بدبختی و جبر و بی علاقگی شدید هورا می کشیدند و کف می زدند و شعار میدادند.

پس از انتظارات وچشم به راه مقدم مبارک رهبر پاک باز انقلاب نوین و رئیس جمهور برگزیده بوته زارهای دشت اشرف با لباسهای فاخر سلطنتی همرا با ترانه زیبای مرحوم محمد نوری وای نازنین مریم ... شونه به شونه به یاد اون روزها وای نازنین مریم و......از بلندگوهای سطح تالار پخش می شد و درب بهشت باز شد(درب تالار) زوج رجویها با نوکران و چاکران و ندیمه گان و محافظان وارد سالن تزئینی مجلل زرق و برق انقلابی شدند. افراد هم با موجی از شعارهای کوبنده و پوشالی ایران رجوی، رجوی ایران و مریم مهر تابان رو دوش قهرمانان می بریمش به تهران مورد استقبال جانانه ای قرار گرفتند. واقعا کره شمالی باید می آمد یاد میگرفت. آنها هم که شیفته و عاشق احساسات گوهران بی بدیل نسبت به خود بودند با تکان دادن دست و کف زدن و دست همدیگر را گرفتن وفشردن در جلوی دیوارگلهای با تراوت تازه چیده شد رنگا رنگ ظاهر شدند به ریش همه می خندیدند و لذت می بردند و افراد را ترغیب  می کردند که هیجانات و احساسات پاک خود را بیشتر و بهتر بروز دهند و با هورا و کف زدن و بالا و پایین پریدن اجباری و ظاهر سازی خود ادمه دهند که به مرور زمان انرژهای ذخیره شده به اتمام رسید و احساسات تصنعی کاذب فروکش کرد و افراد خسته و عرق کرد به دستور رجوی روی صندلهای خود نشستند تا نفسی بگیرند.

رجوی با خنده و مزاح رو به سمت وسوی مریم کرد و گفت: خواهر مریم و ای خواهران شورای رهبری ممکنه بفرمائید بگید "اینها" را برای چه آوردید اینجا چی از جون ما می خواهید شلیک قهقهه خنده و......؟؟!! بعد طبق معمول و دائم با تفسیر آیاتی از قرآن(که بقول مادرم کمرش را بزند) نشست را شروع کرد و مجددا تحلیلهای معروف او زبان زد عام و خاص بود شروع شد و باز اوضاع و احوال سیاسی ایران رژیم را وخیم و در آستانه سرنگونی و سقوط قریب الوقوع برد و به افراد بدبخت بی خبر از دنیا وعده و وعید داد که با این زودی رژیم سرنگون می شود و باید همگی آمادگی داشته باشند به محض دستور سلاحهای آماده را حرکت داد و در فروغ جاویدن 2 کار رژیم که در انزوای کامل مجامع بین المللی و داخلی قرار دارد بسازیم و مهرتابان آزادی ایران زمین را به پایتخت شیر و خورشید جاودان برسانیم.کلی گوئی خوبی به عمل آورد و آنقدر بحثها را درهم و بر هم کرد که افراد محصور در پشت هفت حصار سر کلاف را گم کرده و درآخرگیج ویج وسر گردان نفهمیدیم درنهایت چه اتفاقی در راه است و چه می شود و ما در چه اوضاع و احوال و شرایطی قرار داریم و تکلیف استراتژیک سازمان که در باتلاق عراق فرو رفته چیست؟؟؟!!

بعد از مدتها نشستهای شبانه روزی طولانی مدت همه چیز به انقلاب ایدئولوژیک مهر تابان برگشت که مریم سر چشمه دارائیها و توانائیهای سازمان است و تشکیلات مجاهدین سازمان یافته ترین نیروی چپ واولین و آخرین الترناتیو و اپوزیسیون مافوق دموکراتیک و مردمی است و انقلاب مریم بر فراز تمامی حماسه های تاریخی مجاهدین دست یافته و.....  در مقابل نوبت به مریم رسید او هم  هیچگونه کم کسری برای رهبری عقیدتی نگذاشت زمین و زمان را به هم بافت و تعریف و تمجید از مسعود که کمتر از تمام پیامبران اولوالعزم نیست که هیچی بلکه با قاطعیت تمام شهادت داد از آنان بالاتر و والاتراست و رزمندگان باید قدر رهبری او را بدانند و خوشا به حال مجاهدان آزادی ستان آن روزگار که با رهبری پاک باز دربرابرارتجاع سیاه حاکم بر خلق قهرمان ایستاده بودند و باید در مقابل و برابر عظمت و ابهت مسعود سرتعظیم فرود آورید و بروید پروژه این بحث و فحص ها را بنویسید و در یکانهای خود بخوانید تا از آن عبور کنید!!!. با جملات قصار کلمات مهر و محبت آمیز به همدیگر دسته گل هدیه می دادند وازهمدیگر تعریف و تمجید می کردند. پدر رزمندگان خسته را در آوردند اکثرافراد در حال خواب بودند و چرت می زدند و بالاخره هیچ کس نفهمید چی شد؟! باور کنید افراد زیادی در پشت درب سالن در حال سیگار کشیدن بودند از همدیگر می پرسیدند موضوع نشست چی بود و باید چه چیزی را پروژه نویسی کنیم؟؟!! اکثر افراد گیج و منگ و سر گردان بر مانده بودیم.

 از روی صندلی که نشسته بودم به آنها که یک ریز حرف می زدند نگاه می کردم و به این موضوع فکر می کردم که چرا باید افراد ساده دل ارتش عراقیبخش تحت الشعاع یک رویداد پیش افتاده خصوصی قرار بگیرند وشاخص و معیار مبارزاتی یک سازمان شناخته شده و انقلابی یک طلاق و ازدواج خصوصی ساده مابین دو نفرباشد؟! برخورد باورنکردنی مسئولین سازمان که آن همه ادعا داشتند با یک رابطه خصوصی و خانوادگی معمولی نشانه چیست؟ الا فرو رفتن روز افزون دریک محدود فرقه ای و دور افتادنش از واقعیات جهان بیرونی از خود. این کور دلی وسقوط در ابتذال افزون برخطاها سیاسی و استراتژیک مرگبار برای اعضاء و هواداران ازابتدا تا به آخربوده است. با بهره گیری از خرافات ریاکاری مذهبی و دغلبازیهای ایدئولوژیک تشکیلاتش را تکمیل و کامل کرده بود.

نشست های "طعمه" و کتابچه 58 ماده ای رجوی:

در آن سر فصل رجوی در ادامه سلسله بندهای انقلاب که آخرین آن "بند سین" تخته شده و درگل و لای فرو نشسته بود و دیگر از آن دم نمی زد بحث جدیدی به نام «طمعه» پیش کشید طمعه کسانی بودند که از وعد و وعیدهای هر ساله و کارهای سخت و طاقت فرسای یدی سر کاری خسته و جون به لب شده بودند و اعلام جدائی ودرخواست خارج شدن از تشکیلات را کرده بودند. یعنی واقعا عمل انتحاری می کردند از آن حرکت و اعلام جدائی راحت تر و کم عذاب آورتربود. شما نمی دونید در تشکیلات چقدر وحشتناک بود اگر اسم جدائی و خروج از تشکیلات را می کردید. شخصا تجربه داشتم و واقعا برای تک به تک افرادی که خواهان جدائی بودند دلهره داشتم و آرزوی موفقیت و سر بلندی برایشان می کردم و در دل آنها را تحسین می کردم و فکر نمی کردم جان سالم از دست رجوی بدر ببرند.

 رجوی دجال افرادی که خواهان خروج از تشکیلات بودند را تعدادی وا داده خائن و«طعمه خمینی» نامید و اینکه" طعمه بریده" است و "بریده ترکش طعمه" است و باید با تمام توان و قواه با (مشت آهنین) در برابر طعمه خمینی ایستاد. رجوی با بی شرافتی و جو سازی تمام رزمندگان مخ منجمد شستشوی مغزی داده شده را بر علیه طعمه ها تحریک و شوراند و با سر دادن شعار طعمه برو گم شو طعمه برو گم شو همه را به جان کسانی که خواهان خروج از تشکیلات سکت و بسته بودند و یا پاسپوتهای خود را تحویل نمی دادند انداخت.  در آن سرکوب  پاسپورت افرادی که از کشورهای اروپائی و آمریکائی و.... به سازمان کشانده شده بودند مصادر انقلابی گردید. رجوی دستور داد باید اقامت دائم افراد در تمام دنیا با نامه نگاری افراد سیتی زن به کنسولگریها و سفارتخانه ها و یا خود کشورها منتفی و ملغی اعلام شود.همه باید سیتی زن کشورهای تابع را تف کرده و پس داده و سیتی زن حضرت ابوالفضل عباس شوند. تعدادی از نفرات معترض و منتقدین که زیر بار ظلم و زور رجوی نرفتند هم بعد از 2 سال زندان سازمان برای 8 سال زندان عراق تحویل زندان ابوغریب بند امانت المجاهدین باید شوند.

توزیع کتابچه:

درآنجا کتابچه قانون معروف به (کتابچه پنجاه و هشت ماده ای) در مورد بحثهای طعمه را در بین رزمندگان توزیع کردند و هر شخص صاحب یک کتابچه گردید. بعدها در سالن میله ای کتابچه و تک به تک ماده های آن در لایه های مختلف مورد واکاوی وبررسی و تحقیق و تفحص قرار گرفت و از دیدگاه و نقطه نظر مسئولین و فرماندهان بخصوص مهدی ابریشمچی شوهر اول مریم عضدانلو آن کتابچه 58 ماده ای که قوانینی خشک و منزجر کننده بیش نبود فراتر ازقرآن خدا نامیده شد. باید تک به تک افراد در مقابل بند بند و ماده های نوشته شده آن التزام داشته باشند و آن را در تو تیای دیده خود بگذارند چرا که شاخص و شاقول تنظیم رابطه ی افراد با بحث های انقلاب مریم بود. آن کتابچه تولیدی ذهن بیمارمالیخولیائی رجوی بود. رزمندگان مریمی باید طبق ماده های نوشته شده با مسئول و جمع و تشکیلات تنظیم رابطه نموده و امورات روزمره را با آن هماهنگ و تنظیم کنند و قانون خدشه ناپذیری بود و کسی نمی توانست آن را رد و یا نقض کند. آن 58 ماده همچون تارهای عنکبوت بر ذهن و ضمیر و دست و پای رزمندگان تنیده شد وکسی به خود اجازه نداد کوچکترین نقدی برآن انجام دهد و یا اعتراض و انتقادی به عملکرد سازمان داشته باشد.   

  کتابچه 58 ماده ای که رجوی مدعی شد به مرور زمان و همگام با تاریخ تاثیرات و ویژگیهای شگفت انگیزی به بار خواهد آورد در همان ابتدا تاثیرات و ویژگیهای  خود را بارز و نمایان کرد و جان سه تن از رزمندگان نگونبخت معترض را گرفت. گفته شد 3 نفربه اعتراض آن همه سرکوب و خفقان مطلق نفت روی خود ریخته بودند و خود سوزی کرده بودند و جان خود را از دست دادند. بقیه هم شاهد و ناظر حرص خوردند و فرو بردند و ساکت شدند. در زمانی که نیروهای آمریکائی وارد قرارگاه اشرف شدند «کتابچه پنجاه و هشت ماده ای» همرا مدارک دیگری که ضد امپریالیزم و بورژوازی تلقی می شدند در یک چشم بهم زدن گرد آوری وتوسط همان مسئولین که یک روز آنها را با افتخار و سر بلندی بین رزمندگان توزیع کردند و از آن دفاع می کردند سوزاند شدند وبه زباله دان تاریخ پیوستند. شنیده ام که آن کتابچه در اینترنت پیدا میشود اگر پیدا کردم نشانتان میدهم.

در همان دوران در لابه لای بحث طعمه نشست «غسل هفتگی» (نوشتن و بیان فاکتهای جنسی ذهنی وعینی در جمع) هم به خورد ملت داد شد و..... بدینسان رجوی موفق شد با شوک و رعب  وسرکوب واختناق معترضین و منتقدین و کسانی که خواهان جدائی از تشکیلات بودند و بحث سیاسی دور دوم ریاست جمهوری و جام زهر را ازذهن افراد برای مدتی مسکوت کند. او با دجالیت تمام سرکوب واختناق مافوق تصور را در تشکیلات آهنین نهادینه کرده بود. با اعمال فشار و زور روی سر 4 هزار نفر رزمنده تحقیر وسرکوب شده حکومت رانی میکرد و به حیات ننگین  وخائنانه خود ادامه می داد.

علی بخش آفریدنده (رضا گوران)

یکشنبه 18 آبان 1393 / 9 نوامبر 2014   

منبع:پژواک ایران


رضا گوران

فهرست مطالب رضا گوران در سایت پژواک ایران 

*میان دو دنیا خاطراتی از سه سال اسارت در سلول‌های انفرادی قرارگاه اشرف  [2020 Mar] 
*«عباس رحیمی(سپهر) چه زیبا جاودانه گشت»  [2016 Jan] 
*درک و دریافت پیام رهبری همراه عملیات جاری در تشکیلات بعد از هرموشک باران  [2015 Nov] 
*ادعاهای تکراری و مشمئز کننده مریم رجوی در باره حقوق بشر و دموکراسی فرقه رجویه از زندان و شکنجه رهبر عقیدتی و بانو تا حقوق بشر؟؟!! [2015 Oct] 
*آقای داوود باقروند ارشد(جلال پاکستان) برای یک بارهم شده با مردممان رو راست باشیم  [2015 Sep] 
*روایت دردهای من.... قسمت پنجاه وسوم(قسمت آخر)  [2015 Jul] 
*روایت دردهای من...قسمت پنجاه و دوم  [2015 Jul] 
*روایت دردهای من...قسمت پنجاه و یکم  [2015 Jul] 
* روایت دردهای من ...قسمت پنجاهم  [2015 Jun] 
*روایت دردهای من... قسمت چهل و نهم   [2015 Jun] 
*روایت دردهای من...قسمت چهل وهشتم  [2015 Jun] 
*روایت دردهای من...قسمت چهل و هفتم  [2015 May] 
*روایت دردهای من...قسمت چهل و ششم  [2015 May] 
*روایت دردهای من...قسمت چهل و پنجم  [2015 May] 
*روایت دردهای من...قسمت چهل و چهارم  [2015 Apr] 
*روایت دردهای من...قسمت چهل و سوم  [2015 Apr] 
*روایت دردهای من...قسمت چهل و دوم  [2015 Apr] 
*روایت دردهای من ...قسمت چهل و یکم  [2015 Apr] 
*روایت دردهای من...در کمپ تیف قسمت چهلم  [2015 Mar] 
*روایت دردهای من...درکمپ «تیف» قسمت سی و نهم  [2015 Mar] 
*روایت دردهای من ... درکمپ"تیپف" قسمت سی و هشتم  [2015 Mar] 
*روایت دردهای من...قسمت سی وهفتم  [2015 Feb] 
*روایت دردهای من...قسمت سی و ششم  [2015 Feb] 
*روایت دردهای من ...قسمت سی وپنجم   [2015 Jan] 
*روایت دردهای من...قسمت سی و چهارم  [2015 Jan] 
*روایت دردهای من...قسمت سی و سوم  [2015 Jan] 
*روایت دردهای من...قسمت سی ودوم  [2015 Jan] 
*روایت دردهای من...قسمت سی ویکم  [2014 Dec] 
*روایت دردهای من...قسمت سی ام  [2014 Dec] 
*روایت دردهای من...قسمت بیست و نهم  [2014 Dec] 
*روایت دردهای من ... قسمت بیست و هشتم   [2014 Nov] 
*روایت دردهای من... قسمت بیست وهفتم  [2014 Nov] 
*روایت دردهای من... قسمت بیست وششم   [2014 Nov] 
*روایت دردهای من...قسمت بیست وپنجم  [2014 Nov] 
*روایت دردهای من... قسمت بیست و چهارم   [2014 Oct] 
*روایت دردهای من...قسمت بیست وسوم   [2014 Oct] 
*روایت دردهای من.... قسمت بیست و دوم  [2014 Oct] 
*روایت دردهای من... در تشکیلات قسمت بیست و یکم  [2014 Oct] 
*روایت دردهای من...اینبار درتشکیلات قسمت بیستم   [2014 Sep] 
*روایت دردهای من ....قسمت نوزدهم  [2014 Sep] 
*روایت دردهای من ....قسمت هیجدهم  [2014 Sep] 
*روایت دردهای من .....قسمت هفدهم  [2014 Sep] 
*روایت دردهای من.... قسمت شانزدهم  [2014 Sep] 
*روایت دردهای من... قسمت پانزدهم  [2014 Aug] 
*روایت دردهای من....... قسمت چهاردهم  [2014 Aug] 
*روایت دردهای من قسمت سیزدهم  [2014 Aug] 
*روایت دردهای من ـ قسمت دوازدهم ـ خاطراتی چند از سه سال اسارت در سلول‌‌های انفرادی قرارگاه اشرف  [2014 Aug] 
*روایت دردهای من ......قسمت یازدهم، شکنجه، شکنجه، شکنجه  [2014 Jul] 
*دستگیری و زندان-روایت دردهای من و .... قسمت دهم  [2014 Jul] 
* روایت دردهای من ......قسمت نهم خاطراتی چند از سه سال اسارت در سلول‌‌های انفرادی قرارگاه اشرف  [2014 Jul] 
*روایت دردهای من... قسمت هشتم  [2014 Jun] 
*روایت دردهای من (قسمت هفتم)  [2014 Jun] 
*روایت دردهای من (قسمت ششم)  [2014 Jun] 
*روایت دردهای من (قسمت پنجم)  [2014 Jun] 
*روایت دردهای من (قسمت چهارم)  [2014 Jun] 
*روایت دردهای من (قسمت سوم)  [2014 May] 
*روایت دردهای من... قسمت دوم  [2014 May] 
*روایت دردهای من......(خاطراتی چند از سه سال اسارت در سلول‌‌های انفرادی قرارگاه اشرف  [2014 May]