آلترناتیو دلخواه امپریالیستها يا آلترناتيو مردمی، مساله اين است ؟
عبدالله باوی
در کنفرانس گوادالوپ در سال 1357 که امپریالیستها آخوند خمینی را بعنوان آلترناتیو رژیم شاه انتخاب کردند، و از او پشتیبانی کرده و تمام وسایل بقدرت رسیدن او را فراهم کردند، به این دلیل بود که او برای پيشبرد سیاستهای امپریالیستها مناسبترین گزينه بود، و این در تاریخ ایران پدیده تازهای بود که امپریالیستها رژيم دست نشانده خود را با رژيم سرسپرده ديگری با موفقیت جايگزين نمودند بدون اينکه نقش شان آشکار باشد (1). آخوند خمینی بقدرت رسید و حاکمیت را بدست گرفته و جمهوری اسلامی را برقرار و در اين چهارچوب از منافع امپریالیستها، همانطور که قرارش بود، با تمام توانش دفاع کرد.
انتخاب آخوند خمینی بر زمینه فرهنگیای که خود رژیم شاه و نظام سرمايه داری که وی حافظ اش بود و برای مبارزه با کمونیسم و افکار آزادیخواهانه گسترش داده بودند، انجام شد، فرهنگی ارتجاعی و عقب افتاده تا بدین ترتیب بهتر بتوانند تودهها را به سمتی که منافعشان حکم می کرد هدایت کنند و استثمارشان را تسهيل نمايند، گسترش مذهب و کمکهای مالی فراوان به آخوند ها و موسسات مذهبی نتیجه خود را در دوران انقلاب 57 نشان داد که چگونه سرمايه داران وابسته با تکيه بر مذهب و شبکهای از مساجد و اماکن مذهبی و علم کردن آخوند خمینی توانستند بر موج انقلاب سوار شده و آنرا به شکست کشانده و سرکوب کنند.
جمهوری اسلامی رژيمی است که از همان ابتدای بقدرت رسیدن برای هر مشکل سیاسی، همچون رژیم شاه، عمدتا راه حل سرکوب را پيش گرفته و همين امر هم اکثريت مردم را در مقابلش قرار داده و خواست سرنگونياش را به مطالبه اکثريت جامعه بدل کرده است امری که طبيعتا زمینه و خواست یک آلترناتیو را در تودهها ایجاد میکند. این رژیم شرایط زندگی تودهها را تا سطح گرسنگی باورنکردنی پایین آورده و آنان را به مرگ از گرسنگی محکوم کرده است، هزینه زندگی که هر دم بالا میرود همه کوششهای کارگران را برای تامين زندگی خنثی ساخته و خشم و نفرت آنها را برانگيخته است. گرچه کارگران مبارزه میکنند و این مبارزه از عمق شرایط دردناک زندگیشان، از فروش ارزان قيمت نیروی کارشان مایه میگیرد اما جمهوری اسلامی وضعی شکل داده که بخشی از مبارزات و اعتراضات کارگری نه برای افزايش دستمزدها و بهبود شرايط کار بلکه برای گرفتن دستمزدهای معوقه می باشد. اين وضع نفرت انگیز هر روز درجه نفرت کارگران را از کارفرمايان و حاکمان بی شرم را تشديد نموده و آرزوی نابودی جمهوری اسلامی را به آرزوی آشکار آنها مبدل کرده و ضرورت آلترناتیو دیگری را در مقابلشان قرار می دهد.
اکنون بعد از 34 سال که از حيات جمهوری اسلامی می گذرد و شدت خشم و نفرت مردم اربابان جمهوری اسلامی را نسبت به آينده رژيم بيمناک نموده و در بطن سياستهای امپرياليسم آمريکا و متحدينش برای خاورميانه و در شرايطی که جناحهائی از سرمايه داران جهانی مفید بودن رژیم را مورد سئوال قرار دادهاند، هر از گاهی امپریالیستها کنفرانسهایی براه انداخته و سعی در خلق آلترناتیوی برای مقابله با رويدادهای آينده دارند و در اين ميان گروهها و سازمانهایی که خود توانایی بسيج تودهها را نداشته و در ماهیت آنها نیست که منافع و آرمانهای تودهها را پرچم خود سازند، زیرا که خواست آنها با خواست توده ها در تضاد است، با شتاب فراوان به این کنفرانسها رو کرده و از آنها دفاع میکنند.
مطالعه دوران حاکمیت جمهوری اسلامی و دولتهایی که تاکنون با کمک امپریالیسم بقدرت رسیده اند ـ و البته تجربه نیز نشان داده است که فقط در شرایط بحرانی است که امپریالیستها به تغيير رژيمها و بقدرت رسیدن آلترناتیو جديد مبادرت می کنند نه در شرایط آرام سیاسی ـ نشان میدهد که در درجه نخست و پر اهمیتترین شرط هر جايگزينی برای قدرتهای امپرياليستی ، دفاع از منافع امپریالیسم و تسهیل شرایط غارت و چپاول است. جمهوری اسلامی، طالبان و سپس دولت کرزای، دولت دست نشانده در عراق و... این را ثابت میکند و این سیاست غارت و چپاول و استثمار تودهها نمیتواند پیش برود مگر محدود کردن و یا از بین بردن آزادیهای دموکراتیک، و از آنجا که تحقق آزادیهای دموکراتیک، خواستی است که کمونيستها برايش مبارزه می کنند به همين دليل هم با نام کمونیستها نيز گره خورده است و نیز این کمونیستها هستند که حتی از جان خود گذشته تا تودهها بتوانند به آزادیها دست یافته و آزاد زندگی کنند این است که برای امپریالیسم ضدیت با کمونیسم و آزادیهای دمکراتيک يکی از شرایط انتخاب آلترناتیو مورد نظرش می باشد و اینرا نیز تاریخ نشان داده است که خواست امپریالیسم و خواست تودهها در ضدیت با یکدیگر است، پیروزی یکی مرگ دیگری است، میلیونها انسان آزادیخواه و کمونیست که در قرن گذشته جان باختند این امر را ثابت کرده است. این است که امپریالیسم به هیچوجه آلترناتیوی انتخاب نمیکند که کمونیستها و آزاديخواهان را تحمل کند زیرا این خارج از تحمل امپریالیسم است. اما اين واقعيت باعث نمی شود که سرسپردگان امپرياليسم برای لاپوشانی همين امر فرياد دمکراسی سر ندهند. اگر فرح پهلوی از آزادی سخن گفتن برای خلقهای غیرفارس پرحرفی میکند، اگر فرزندش که درس فریبکاری را خوب آموخته از دموکراسی صحبت میکند و اگر دیگرانی با ظاهر اصطلاح "چپ" به فعالیتهایی در این زمینه مشغولند، اینها همه برای ساختن زمینهای است تا بتوانند مردم را فريب داده و از سوی اربابانشان بعنوان آلترناتیو انتخاب شوند. اگر امپریالیستها گروههای مختلف از راست و "چپ" های دروغين را دور هم جمع میکنند این به هیچوجه به معنی تحمل آزادیهای دموکراتیک در آینده نیست بلکه برای تزئين کالای بی ارزش خود و فريب مردم است .
ولی تجربه نشان داده است که توده های ستمديده برای رسيدن به آزادی و دمکراسی تنها بايد به قدرت خود متکی باشند و پرچم آلترناتيو خود را بر افرازند و با هر شکل از آلترناتیوهای امپرياليستی به مقابله برخيزند. تنها کارگران و توده های رنجديده هستند که با دست توانای خود میتوانند از این بربریت و از این ننگی که دامن انسانیت را گرفته جامعه را رهایی بخشند.
عبداله باوی
اوت 2012
1ـ در دهه 50ـ 60 و 70 (میلادی) بعلت نفوذ آمریکا در دستگاههای نظامی و امنیتی کشورهای دست نشانده، تقریباً تمام آلترناتیوها یا توسط کودتا بقدرت رسیدند و یا توسط یورش نظامی مستقیم آمریکا، همانطور که شاه توسط کودتا بقدرت رسید.
منبع:پژواک ایران