پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)
محمد محمودی
الگوهای ازدواج و اشکال خانوادگی روحانیت
به روابط خانوادگی درون صنف روحانیت قبلاً اشاره ای کوتاه شد. با مهاجرتِ گروهیِ اعراب به سرزمین های حاصلخیز بین النهرین (بخش حاصلخیز عراق امروز) و ایران، هر آنکس که ادعای وابستگی و خویشاوندی با خانوادهٔ پیغمبر اسلام را می کرد، در درجه اول محترم شمرده میشد. مهاجرت گروهی این افراد از قرن دوم یعنی تحت حکومت عباسیان آغاز میشود. در مذهب شیعه به این افراد سید گفته میشود، که به معنای "آقا" در عربی است. روحانیت شیعه نیز مبنایی برای عربیت این افراد جهت تقسیمات و ترفیعات درونی خود قائل است. توجه به ترکیب فامیلی این سیدها به دو نکته اهمیت می بخشد، ریشهٔ خانوادگی که از کدام نسل هستند و نکته دوم در کدام منطقه بعد از مهاجرت اطراق کردند. معمولاً در ترکیب نام فامیل این افراد می توان مصطفوی (منسوب به محمد)، علوی (منسوب به علی و فرزندان او)، حسنی (منسوب به امام دوم شیعیان)، حسینی (منسوب به امام سوم شیعیان)، سجادی، مرعشی (منسوب به امام چهارم شیعیان)، سادات میر (منسوب به امام چهارم و مهاجرین لبنانی) موسوی (منسوب به موسی کاظم)، رضوی (منسوب به امام رضا) یافت و سپس نام شهر و یا منطقه ای در ایران. برای مثال نام کامل روح الله خمینی در واقع سید روح الله موسوی خمینی است و یا علی خامنه ای در واقع سید علی حسینی خامنه ای نام دارد. در میان این افراد نیز دسته ای مشهور به طباطبایی هستند و نشان از این دارد، که هم از سوی پدری و هم مادری جزء گروه سید ها هستند. این ترکیبات به خودی خود مشکل ساز نیستند، اما وقتی روحانیت شیعه تنها به اعتبار وابستگی غیر قابل اثباتِ فردی به خانواده محمد پیغمبر اسلام برای آن قشر امتیازاتی قائل میشود و خود را محق دریافت یک سری کمک های مالی و بلاعوض بداند، این شک و شبهه را ایجاد می کند، که این دسته بندی ها تنها اهداف درازمدت تأمین مالی و مادی افرادی را مد نظر داشته و هیچ ربطی به دین و ایمان ندارد و مگر جز اینست که تمام بندگان خدا در مقابل خدا یکسان هستند؟ (سوره الحجرات – آیه ۱۳)
مطالعهٔ دقیق تر در روابط فامیلی و وصلت ها در میان روحانیت شیعه چند نکته را واضح می کند. علمای اسلام و بازاریان و یا زمینداران بزرگ، که دو مورد آخر با نام متدینین معرفی می شوند، با یکدیگر و در میان خود وصلت میکنند. این ازدواج های درونی از آنان یک کاست و قشر خاصی را ساخته است، که هم ثروت و هم ادعای نمایندگی خدا و رسول خدا در میان آنان حفظ شده و باقی می ماند. در جمهوری اسلامی روابط فامیلی هزار فامیل که اکنون بیش از چهل سال بر سرنوشت ایران حاکم شده اند، گواهی و تصدیق این مدعی است. این نوع کاست های بسته در جامعه ای که مناسبات ارضی ارباب و رعیتی بر آن حکمفرماست و کشمکش های مذهبی پشتوانه و یا بهانه ای برای غارت اقتصادی میشوند و در آن جامعه، مهاجرت و کوچ در درون آن سرزمین یک روش راز بقاء محسوب میشود، طبعاً انگیزه به ورود به این طبقه ممتاز را فزونی می بخشد و در کنار این خود را از سادات و یا به تعبیری اولاد پیغمبرخواندن تضمینی برای رفع بلا و حفاظی برای جلوگیری از حمله و صدمه به افراد و خانوادهٔ آنها می گردد، ریشهٔ اجداد و خانوادگی خمینی آینه ای تمام عیار از تحولات خانوادگی روحانیت شیعه در دو قرن اخیر است. مشابه این انسداد فامیلی در یک قشر ممتاز را نیز در اروپا میان اشراف و خانواده های سلطنتی می توان شاهد بود. اما این انسداد فامیلی در اروپا نیز ترک های بزرگی خورده است، تا جائی که ازدواج افراد از خانواده های سلطنتی با اقشار میانی جامعه روزبروز متداول تر میشود. در روحانیت شیعه طراز اول، همچنان انسداد فامیلی برقرار است.
تقسیم بندی های درونی و بیرونی در تشیع و جداسازی عده ای که گویا ارتباطی ژنتیکی با پیغمبر اسلام داشته اند، بوی شوم تئوری جداسازی نژادی را می دهد، عده ای را آقا خطاب کردن در کنه و بن معنایی خود چیزی جز انکار کرامت و رشادت دیگران که از این ژن برتر گویا نسیبی نبرده اند، ندارد. البته در پشت ظاهر تئوری سادات با تمام شک و شبهه ها و دلبخواه بودن این امر که در صدر اسلام بجز طایفهٔ قریش و خاندان بنی هاشم، کسی را نمی توان به این لقب مزین کرد، تأمین اقتصادی افرادی است، که به کشوری پناهنده شده اند و در آن کشور غریبه بوده و با فرهنگ و زبان آنان بیگانه اند اما با منسوب ساختن خود به محمد و وضع مالیاتی خود ساخته مثل خمس و سهم امام منبعی مطمئن و درازمدت برای ارتزاق خود و خانوادهٔ خود مهیا سازند و در کنار این نیز از مصئونیت فیزیکی و خانوادگی به دلیل "اولاد پیغمبر" بودن در سرزمین جدید برخوردار گردند.
- نقش قرآن برای روحانیت شیعه
قانونگذاران و کارشناسان جامعهٔ اسلامی در دوران عباسیان که نمودی در ساختار جامعهٔ خود یافته بودند، در آغاز قرآن را مرجع واحد و درجهٔ اول خود می شناختند. کتابی که پیدایش آن با ابهامات بسیاری همراه است. عمر خطاب به فکر جمع آوری قرآن و تدوین آن افتاد تا در یک مجموعهٔ واحد و رسمی و جامع خطر از بین رفتن منبع اصلی دین اسلام را خنثی کند. با پیشنهاد او به ابوبکر، زید بن ثابت مأمور جمع آوری قرآن می شود. این جوان ۲۲ ساله در سال های آخر عمر محمد، نویسنده و در واقع منشی او بود. متن گردآوری شدهٔ او با خطی درشت و بدون تنوین و اِعراب یعنی خط کوفی نوشته شد. نگارش های دیگری نیز از قرآن بدست دیگران صورت گرفت، این قرآن ها در ترتیب سوره ها و آیه های متعلق به آنها و یا حتی وجود آیه هایی با هم متفاوت بودند، به همین دلیل عثمان برای جلوگیری از اختلاف بر سر این قرآن ها، باز زید بن ثابت را مأمور تدوین یک قرآن واحد کرد و به همین سبب، تمام قرآن ها را جمع آوری کردند و با مقایسهٔ تمام متن ها زید قرآن جدید خود را به خلیفه ارائه می دهد و به دستور خلیفه قرآن های جمع آوری شده به صاحبانش بازپس داده نشده و همگی را از بین می برند. البته عملکرد عثمان با توجه به مخالفین او به سرکردگی بنی امیه و شیعیان علی مقاصد سیاسی نیز دربر داشت. تا قرن چهارم هجری بر سر تکمیل بودن قرآن نسخهٔ عثمان جر و بحث میان مسلمانان وجود داشت و عثمان و طبعاً زید بن ثابت به دخل و تصرف در قرآن متهم می شدند ولی با از میان رفتن نسخه های دیگر قرآن و تکثیر قرآن عثمان بعد از چهار قرن دیگر محل نزاعی باقی نماند. یکی از ویژگی های قرآن عدم اتحاد نظر بر سر شأن نزول آیات قرآنی است، یعنی موردی که طبق آن آیه ای به محمد ابلاغ شده باشد و بالطبع تأویل و تفسیر قرآن در طول قرن ها تبدیل به موضوعی شده است، که در عمل قشر روحانی تفسیر قرآن را حق انحصاری خود می بیند و برای کسب صلاحیت مفسری قرآن شرایطی فرض گرفته میشود، که خود این شروط به مرور زمان تکوین و تغییر یافته اند. امروزه تفسیرهای قرآن بیشمارند و بر حسب دیدگاه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسیِ مفسر، قرآن را به شکل وسیعی تا سر حد حرّافی تفسیر و تأویل می کنند. در دوران معاصر نزد شیعیان ایران دو تفسیر قرآن، یکی اهمیت مذهبی و دیگری اهمیت سیاسی، یافته بودند: تفسیر المیزان سید محمد حسین طباطبائی و پرتوی از قرآن محمود طالقانی. تحت حاکمیت اسلامی و با گذشت زمان تعداد تفاسیر قرآن روبه افزایش گذاشته است، تا جائیکه شخصی مثل محسن قرائتی، اولین شومن اسلامی، نیز دست به انتشار تفسیر قرآن خود زده است.
نکته مهم در تحصیلات حوزوی نسبت و میزان مطالعه و بررسی قرآن است. طلاب مدارس علمیه به ترتیب با فراگیری و حفظ مطالب جامع المقدمات، سیوطی، شرح لمعه، مکاسب، فرائد، کفایه و مبسوط و ... خود را به درجات بالاتر در روحانیت شیعه ارتقاء میدهند. کمرنگی حضور تا سر حد عدم حضور قرآن یعنی اصلی ترین مکتوب عالم اسلام این سؤال را مطرح می کند، که آیا روحانیت شیعه خود را از منبع و منشاء اصلی و نوشتاری اسلام مستقل نساخته است؟ یا اینکه فقه شیعی از تکیه بر اصلی ترین منبع مکتوب اسلامی، قرآن بی نیاز شده است؟ بی خبری علما و فقهای شیعه از قرآن بطور چشمگیر و حیرت آوری قابل مشاهده است. کار روحانیت شیعه و بی توجهی آنان به قرآن به جائی می کشد که حتی مرتضی مطهری علت وحشت عمومی روحانیت را در دو چیز می بیند: "یکی عقل است و دیگری قرآن." (یادداشت های مطهری، ج ۱۳، ص ۲۵۲) در راستای همین، عبدالکریم سروش به این نکته در "ماجرای بیسوادی خمینی و پنچری مطلق علمای قم در شناخت قرآن" اعتراف می کند که هیچکدام از فتاوی روحانیت شیعه مبنای آن در قرآن نیست و از قول آیت اللهی به نام صادقی نقل قول می کند، که خمینی در فتوایی از خود به نص قرآن بی توجهی کرده است و زمانی که صادقی به او گوشزد و اعتراض می کند، خمینی به او اعتراف می کند که هنگام صدور فتوا به آن آیه در قرآن توجهی نداشته است." (نقل به مضمون از عبدالکریم سروش) مورد دیگر انتشار ترجمه ای از قرآن توسط یکی از مرموزترین مراجع تقلید معاصر شیعه، ناصر مکارم شیرازی، است، که به گفتۀ نواندیشان دینی مملو از اشتباهات فاحش لغوی و دستوری است. از اینکه مرتجمی دچار غفلت شده و نکته ای را نادیده بگیرد، موردی است که هر آشنای به زبانی بیگانه تجربه آنرا کرده است، اما بیش از هزار اشتباه در متن ترجمۀ اصلی ترین مکتوب اسلامی از سوی یک مرجع تقلید، همه نشان از بی خبری علمای شیعه از "کلام الله" خودشان دارد.
- حدیث و سنت
با گذشت زمان، مراجعت محض به قرآن کفاف پاسخگویی به پرسش های روز و مسائل جدید را نمی داد، منبع جدیدی برای رهیافت جای پای خود را استوار ساخت: "سنت". در اصل به معنای رجوع به وقایع، رفتار و گفتار محمد است. سنت نیز قبل از اسلام در شبه جزیرهٔ عربی وجود داشته و در عمل پیروی از دستورات اخلاقی و عملی غیرمکتوب از زمان گذشته بوده است، در واقع پیروی از همان دوران جاهلیت که مسلمانان به رفع و بی اعتباری آن بوسیلۀ مسلمانان صدر اسلام افتخار می کنند«آ. توجه به این مرجع و منبع برای پاسخ به نیازهای جامعهٔ جدید اسلامی و خلافتی بود که اسلام در قلمروهای وسیع و جدید با فرهنگ های بیگانه رو در رو بود. در این دورهٔ تاریخی بسیاری از سنن محلی در سرزمین های جدید، اخذ اصول و شعائر جدید از ادیان دیگر و طبعاً جعل داستان های مختلف، دامنهٔ سنت را گسترش وسیعی داد، در واقع بسیاری از آن روایات و افسانه ها ربطی به دوران حیات محمد و یا عملکرد او نداشتند. مأخذ اصلی سنت، حدیث است و به معنای نقل قول و یا داستانی از موضوعی که به گونه ای پیغمبر اسلام موضعی کلامی و یا رفتاری نسبت به آن گرفته باشد و از احادیث احکام حقوقی و شعائر مذهبی نتیجه گرفته میشوند. گویندگان اصلی احادیث بنا به ادعای روحانیت شیعه و همچنین سنی، مهاجران مکی، انصار مدینی و اصحاب درجه اول محمد بودند. محدث ها قشر جدیدی را تشکیل می دادند، که کار و زندگی خود را وقف جمع آوری این احادیث کرده بودند و از نظر تاریخی می توان این محدثین را اولین علمای دینی محسوب کرد. "علم حدیث" مملو از جعل و کذب است و از همین رو میان مبلغین و محدثین اختلاف بسیار در مورد اصالت روایات و داستان ها وجود دارد. یکی از فواید و عملکرد های قضایی و حقوقی حدیث در مشروعیت بخشی به یک امر است، در دوران کشورگشایی اسلام، مسلمانان که با جوامعی پیشرفته تر از خود روبرو بودند، برای مستدل ساختن و مشروعیت بخشیدن به اعمال و تصمیمات خود به حدیث پناه می بردند و با ذکر حدیثی عمل خود را توجیه می کردند. دامنهٔ حدیث سازی در میان مسلمانان ابعاد سیاسی نیز به خود می گیرد، گروه ها و خاندان حاکم و یا در حال انقراض مثل امویان، عباسیان، علویان، تشیع و تسنن، همگی برای استحکام مقاصد سیاسی خود از حدیث در مقام اهرم مشروعیت بخشی سود می جستند و حتی برای سرکوب مخالفین خود نه تنها از ابزار مرتد خوانی مخالفین استفاده می کردند، بلکه نظریات سرکوبگرانه خود را به محمد، سنت و حدیث نسبت می دادند.
حکومت اسلامی تا زمان عباسیان دستگاه منظم و مکتوبی برای مسائل حقوقی نداشت، اگرچه کوشش های بسیار برای تنظیم جامع و کاملی از حقوق اسلامی صورت گرفت. در زمان عباسیان ایدئولوژی حکومتی مبنی بر این بود که امیر و امام هر دو در شخص خلیفه جمع هستند و در نتیجه از این نوع کوشش ها حمایت میشد، مثل مطالعه و جمع آوری منظم احادیث از سوی سه مکتب در مدینه (مشهور به مدینی)،کوفه (مشهور به عراقی) و دمشق (مشهور به شامی). در راستای همین تلاش ها بود، که الهیات اسلامی به حوزه های جدیدی راه یافت و نیازمند تصحیح و تکمیل شد، حقوق اسلامی تکیه خود را به اصول دیگری به جز قرآن و حدیث بسط داد و اجماع و قیاس نیز به این شبکه اضافه میشوند، در این اصول البته میان تسنن و تشیع اختلاف نظر هست. مذاهب اصلی و چهارگانهٔ اهل سنت نیز از میان این اختلافات و تفاوت نظرات میان "فقها" تکوین می یابند: حنفیان، مالکیان، شافعیان و حنبلیان.
بررسی این مذاهب بدرستی نشان می دهد، که چگونه دین و دولت در آن دوران با یکدیگر گره خورده و فقها توجیه گر و یا تئوریسین حکومت های خود بودند. قلمرو این مذاهب نیز تا به امروز روشن و مشخص است. از میان همین تفسیرهای مختلف مذهبی از اسلام تعابیر فلسفی و دیدگاه ها و جهان بینی های اسلامی نیز نسج می گیرند. در این دوران هنوز قشری و یا جماعتی به نام روحانیت وجود نداشت، بلکه دین و مذهب صاحب عده ای فقیه و یا عالم دینی بود، که اغلب نیز با دستگاه حکومت منطقهٔ خود در ارتباط بودند. در طول چندین قرن این مذاهب با رقابت های شدید تا سر حد جنگ و زد و خورد علیه یکدیگر پیش رفتند، اگر چه امروزه دیگر از مرتد خواندن یکدیگر و نزاع مسلحانه میان مذاهب سنی دیگر خبری نیست، اما در گذشته کشمکش های زیاد و خونینی میان این مذاهب صورت گرفته اند. ریشهٔ اصلی این اختلافاتِ ظاهراً دینی در اختلافات و تبعیضات اقتصادی نهفته بودند، در واقع تعرض میان منافع اقتصادی و شیوه های متضاد معیشتی و طبقاتی سبب میشدند، که مسلمانان برای نابودی یکدیگر دست به کار شوند و فقها مشروعیت این اقدامات را از نظر دینی مستدل و موجه می ساختند. شالودهٔ پیدایش قشر فقیه و عالم دینی، که بر مسائل دینی و مذهبی احاطه داشت، ریخته شد و عوام طبعاً تابع و مقلد شدند. احکام این مجتهدان در مجموع به حلال، حرام و از درون این احکام، واجب، مستحب، مباح، مکروه و محظور خلاصه میشوند و از آنجا که فقها مدعی بودند و همچنان هستند، که برای تمام اشکال و مراحل زندگی بشر، اسلام احکام خود را دارد، در واقع مدعی توتالیتر دینی بودند و هستند: قوانینی برای قبل از تولد و بعد از مرگ. برای فرار از احکام بدون انعطاف و انطباق پذیری، مجتهدان دست به حیله های شرعی می زدند که این بخشی از رفتار اخلاق اجتماعی شده است و در این خصوص میان سنیان و شیعیان تفاوت اساسی وجود نداشته و ندارد. در خصوص حلال کردن ربا و یا چیز نجسی را طاهر قلمداد کردن، در فارسی به این رفتار و احکام اجتماعی "کلاه شرعی" گویند و منظور حقه بازی و دورویی است.
در کنار بحث های مختلف شرعی و فقهی، موضوع حکومت، خلیفه و مشخصات حاکم اسلامی یکی از مباحث مهم دینی بود. بعد از انقراض عباسیان بدست مغول، فرضیه های مختلف برای تعیین صلاحیت و شرائط کسب قدرت سیاسی در میان متفکرین مسلمان رواج می یابد، برای مثال ابن خلدون، حکومت روحانی را اساساً مردود می شمارد و خلافت را جدا از قدرت فقها و روحانی میداند و ابن خلدون وابستگی فامیلی مثلاً به اقوام قریش و یا طایفهٔ محمد را رد می کند و نهایتاً شرط حاکمیت از نظر ابن خلدون سلامت روحی و جسمی است. نظریه ای که درست نقطهٔ مخالف نظر ولایت فقیه خمینی را می سازد. غزالی نیز که یکی از بزرگان الهیات اسلامی است، اطاعت از حاکم و خلیفه را توصیه می کند و ظلم و جور سلطان را بهتر از جنگ و خونریزی داخلی میان مسلمانان می بیند. تغییرات معیشتی و اقتصادی، تحولات اجتماعی مخصوصاً در قلمرو رنگارنگ اسلامی از حیث فرهنگ و مردمان صورت می پذیرند، اما فقه اسلامی همچنان در استناد و رجوع به حدیث های کذب و بعضاً صحیح در جا می زند. این فاصله ها در طول تاریخ بزرگتر شده اند و راه را در برابر افراطگرایان در دوران مختلف باز کرده اند.
منابع اصلی شیعه در خصوص حدیث چهار کتاب بیش نیستند و همگی در سدهٔ سوم و چهارم هجری نوشته شده اند، یعنی حداقل سیصد سال بعد از حیات محمد: الکافی نوشته کلینی، دو کتاب از شیخ طوسی، تهذیب الاحکام و الاستبصار و کتاب چهارم از آن شیخ صدوق به نام مَن لایحصره الفقیه. در واقع بقیهٔ ادبیات تشیع و هنر خلق حدیث حول و حواشی این چهار کتاب می چرخند. اگر چه بسیار بوده اند، که هنری جز جعل و کذب در احادیث نداشته اند، اما همین چهار کتاب خود جای بحث و شک و تردید به اندازه کافی باقی گذاشته اند.
از فردای اعلام غیبت کبری آخرین امام شیعیان دو نگرش کلی در میان شیعیان بوجود آمدند، که تا به امروز به حیات فقهی اسلامی خود ادامه می دهند، اگرچه هر دو اینها از قافلهٔ اندیشه در زیست-جهان بشر امروز بدور افتاده اند. این دو نگرش "اصولی" و "اخباری" نام دارند. حق فتوا و برای فردی مقام اجتهاد و برای دیگران وظیفه تابعیت را نگرش اصولی ایجاد و ترویج کرد. مشروعیت بخشیدن به حرکت و فعالیت سیاسی روح الله خمینی نیز مورد پشتیبانی اصولی ها قرار داشته است. اما در مجموع خطا خواهد بود، که اصولی ها و یا اخباری ها را فقط به دلیل نگرش و استنباط آنها از مذهبشان به مترقی و پیشتاز و دیگری را به مرتجع و پسنگر متهم کنیم، هر دو نگرش در مجموع از جهان عقلانیت بدور افتاده اند و تنها با اقتدار و قدرت تکفیر است، که منظور خود را در عرصه های حیات مردم تحت فرمان خود به کرسی می نشانند. در میان روحانیت شیعه در ایران اصولی ها جام تشیع را تا به امروز از آن خود ساختند و عملاً اخباری ها دیگر در میان روحانیت شیعه جایی ندارند.
- فقه اسلامی
رابطهٔ فقه و حقوق اسلامی و مسألهٔ زمین و اخذ مالیات یکی از مهمترین بحث های فقهی است که در طول تاریخ اسلام در همهٔ اشکال و مذاهب مورد نزاع بوده اند. در پی شکل گیری قشر فقیهان و علمای اسلامی که امروزه به نام روحانیت شناخته می شوند، تصاحب زمین در دو شکل برای روحانیت تضمینات مالی و اقتصادی بهمراه داشته است. مورد اول آن تصاحب زمین به دلیل تصرفات اسلامی که به مالکیت خصوصی مسلمانان فاتح در آمدند. مورد دیگر و بسیار پرمنفعت، کسب زمین و اراضی زراعی به دلیل وقف آنها برای کاری خیر از سوی صاحب آنها، که متولی اوقاف به تدریج قشر روحانی شد (در این گفتار، موضوع وقف دقیق تر مورد بررسی قرار گرفته است). منبع درآمد دیگر این قشر نوپا، استفاده از مالیات هایی بوده که دولت اسلامی تعیین و اخذ می کرده است، زکات (مالیات مستقیم که بر تولیدکنندگان وضع میشد)، خراج بر محصول (خراج مقاسمه) و مالیات بر زمین بدون محاسبهٔ محصول (خراج مساحت)، جزیه (مالیات مستقیم بر غیر مسلمانان)، خمس (یک پنجم از غنائم جنگی) و عشر (خراج ده در صدی و تسهیلی زمین). با مسلمان شدن، افراد از پرداخت مالیات هایی که بر غیر مسلمانان مثل جزیه و خراج بسته میشد، معاف میشدند. سیاست های ارضی دولت های اسلامی و خلفا بی درنگ بر مسلمان شدن ایرانیان تأثیر مستقیم گذاشتند و زمینداران با روی آوردن به اسلام و وقف بخشی از اراضی خود عملاً مالیات خود را به حداقل ممکن تخفیف می دادند. در تنظیم صورت های مالکیت، اخذ مالیات و خلق اشکال جدید مالیاتی و مشروع ساختن آنها، فقیهان به خوبی در رکاب خلفا انجام وظیفه می کردند. قابل توجه آنست، که بسیاری از این "فنون کشورداری" را فقها از سنت های دوران ساسانی و بیزانس آموخته و تقلید می کردند و برای حکومت اسلامی موجه و مشروع و با شریعت اسلامی و یا برعکس منطبق می ساختند. نقش و عملکرد مشخص این قشر نو پای روحانی اسلامی در خصوص اراضی و مالیات بر مالکیت و تولید در آن زمان تا دوران معاصر همچنان ادامه دارد و ریشه بسیاری از اختلافات بعدی روحانیت شیعه با دولت های مرکزی تا قبل از حکومت اسلامی را می سازند.
حوزهٔ دیگر فعالیت فقها تا به امروز امور قضائی بوده است. مشکل اساسی فقه اسلامی در فقدان تعاریف اولیهٔ حقوقی و مدنی است و از آنجا که بنیان حقوقی فقه اسلام نه انسان در فردیتش بلکه قبیله است، قوانین جزائی اسلام نیز غیر قابل اصلاح و به روز شدن هستند و در راستای این ریشهٔ عشیرتی، جامعه نیز مورد توجه قرار ندارد و در واقع جامعه نه به معنای مدنی آن بلکه به معنای فقهی آن مجموعه ای از مؤمنین درک می شود. هم انسان و هم جوامع انسانی تنها از یک دیدگاه تعریف میشوند و بشریت با ایمان و یا بهتر گفته شود مسلمان و یا بی ایمان یعنی غیر مسلمان تقسیم میشود و با درک مذهبی، جهان به شیعه و غیرشیعه. با توجه به این نکته وجود مقرراتی مثل دیه یا خون بها در شریعت توجیه می شود. مقایسهٔ حقوق جزائی در مذاهب مختلف اسلام در کل نشاندهندهٔ خودسری و دلبخواهی بودن مجازات ها می باشند و از آنجا که این مذاهب با قدرت ها در مناطق مختلف همواره مرتبط بوده اند، در انتها نقش عمده و اصلی مجازات ها جلوگیری از شورش و طبعاً سرکوب مخالفین خلفا و سلاطین اسلامی باقی می ماند."در حدود سال های ۱۰۶۲ تا ۱۰۷۰ ه. در زمان شاه عباس دوم بسیاری از یهودیان اصفهان و دیگر شهرهای ایران پس از تعقیب و آزاری که علیه ایشان آغاز شد، چنین وضعی داشتند. آراکل تبریزی مورخ ارمنی در بارهٔ تعقیب و ایذاء یهودیان و مصادرهٔ اموال و تبعید و شکنجهٔ ایشان و اینکه بدین وسایل به قبول اسلام مجبورشان می کردند مشروحاً سخن می گوید. وی معاصر این وقایع بوده است. (اسلام در ایران، پتروشفسکی، تهران ۱۳۵۴، ص ۱۸۲) نگاهی کوتاه به اسامی مشاهیر دوران صفویان به خوبی نشان می دهد که تشیع را مذهب رسمی و دولتی دانستن توسط شاه اسماعیل تنها و تنها دلائل سیاسی داشته است. اگر از تک ستاره های فلسفه مثل ملاصدرا بگذریم، که او به نوبهٔ خود مورد غضب و تکفیر فقهای زمان خود بود، بقیه از محدثین، فقها و اخباریون بودند. قلهٔ عظمت فقهی دوران صفویان را علامه مجلسی می سازد، آثار او سرشار از کذب، مغلطه، داستان سرائی و خیالبافی برای تشیع است.
در اسلام نزاع سیاسی و بعضاً حقوقی و عدم تفکیک الهیات و حقوق منجر به پیدایش محافل و مکاتب فکری اسلامی شدند و مسائلی مثل گناه، تقدیر، جهاد طرح شدند. مسألهٔ فلسفی تقیه نیز در میان شیعیان تبدیل به یک سنت فکری و استراتژی سیاسی شد. مباحث متضاد و متناقض آزادی و تقدیر در دنیای اسلام نه در شبه جزیرهٔ عربی با فرهنگ صحرانشینی، بلکه در قلمروهای فتح شده مثل روم شرقی و کنستانتینبل (استامبول امروز)، آسیای صغیر وایران رونق گرفتند و این مباحث فکری طبعاً به رشد قشر فقها و علمای دینی کمک کردند. نهضت ترجمانی و برگردان آثار فلسفی یونانی در ابتداء به سریانی و سپس به عربی باعث مشغولیت فقهای اسلامی و علم الهیات با افکار فلاسفهٔ یونانی شد. نهضت فکری معتزله نیز از این تألیفات بی بهره نماند. سنت معتزله سبب شد، که منطق و فلسفه برگرفته از عهد یونان باستان به خدمت الهیات اسلامی درآید و نباید با بررسی همه جانبه جهان هستی بر مبنای عقل یعنی عقل گرائی (راسیونالیسم) اشتباه گرفت، از قرن سوم هجری خلق اصول لاتغییر و یا دگم در الهیات یکی از شاخص های فقه و الهیات اسلامی می شوند. این تغییرات در فقه و الهیات اسلامی در واقع اسطوره های اسلامی را به دگم های اسلامی مبدل میکنند. ریشهٔ پیدایش اصول و فروع دین نیز به همین دوران تاریخی بازمی گردند. در دوران شکل گیری اپوزیسیون بر علیه امویان به سرکردگی عباسیان، نظریه های سیاسی-عقیدتی عباسیان از نگرش معتزله تغذیه میشد. در زمان مأمون سبک اندیشهٔ معتزله به مذهبی بدل شده و به عنوان مذهب دولتی در این دوره رسمیت می یابد. بسیار واضح است، که اقدامات مأمون انگیزه های سیاسی داشته، مخصوصاً که خلیفه عباسی با مشکلات و مخالفین بسیاری روبرو بوده، هم از سوی خاندان عباسی پس از قتل برادرش امین و هم از سوی شیعیان، که برای آرامش آنان علی بن موسی معروف به رضا، امام هشتم شیعیان، را به ولایتعهدی انتخاب می کند، تا از پس این انتخاب جبهۀ متحدی برای خود بوجود آورد. در مجموع این اشتباه محاسبهٔ سیاسی مأمون است، که با وجود نزدیکی به شیعیان، نتوانست مخالفت آنان را محدود کند، زیرا که اکثریت مردم ایران به خصوص زمینداران سنی بودند. منحصربفرد بودن سیاست مأمون در آنجاست، که او تلاش برای ایجاد یک مذهب واحد، رسمی و دولتی میکند و در اینجا معتزله در واقع نظریه پرداز سیاسی-مذهبی مأمون میشوند. نقطهٔ قوت و شاخص معتزله در مکتوب بودن عقاید و نگرش آنان بود، بر خلاف مذاهب و عقاید دیگر اسلامی هم عصر آنها، تا آن وقت قلمرو بزرگ اسلامی دارای کثرت وسیع فکری و ایمانی بود. در پی چنین تصمیمی، اداره محنه یا محنت (یعنی ادارهٔ آزمایش ایمان تشکیل شد. تاریخ تکرار میشود و در حکومت اسلامی معاصر ایران چنین نهادی نیز جلوه های گوناگون یافته است: از شورای نگهبان گرفته تا گزینش عقیدتی-سیاسی و اوج "مدنی – اسلامی" آن در کهریزک) برای بازجوئی عقیدتی برپا شد. این وضعیت مذهب رسمی دولتی تا زمان متوکل (۲۴۷-۲۳۳ ه.) ادامه یافت و با بالاگرفتن نارضایتی، مذهب سنی را باز مذهب رسمی اعلام کرد اما این امر چیزی از تعقیب، اذیت و آزار دگراندیشان نکاست.
بررسی نمونه وار اداره محنت، علل و عوامل سیاسی این ادارۀ خوفناک، عملکرد فقها در قدرت را روشن میسازد. بدرستی می توان اداره محنت را یکی از عوامل قدرت یابی فقها و محدثین به موازات دستگاه حکومتی خلافت دانست. در واقع ریشهٔ ایجاد اداره محنت به تشکیل دولت اسلامی در مدینه بازمیگردد؛ حکومتی که در رأس آن محمد پیغمبر اسلام نشسته بود، در این مقام او هم داعیه پیامبری را داشته و هم ادعای حکومت و طبعاً جانشینان او نیز هم حاکمیت سیاسی و هم حکومت دینی را در دست داشتند، یعنی جایگاه ویژه محمد، رهبری و حکومت در همهٔ سطوح زیست-جهانی به آنان رسیده بود. در زمان امویان از همان دورهٔ معاویه، قدرت متمرکز سیاسی و دینی تقسیم شده و قدرت سیاسی در دست خلیفه و قدرت دینی و صدور فتوا و احکام قضائی به فقهایی که حکومت آنها را واجد شرائط میدانست واگذار شدند. پس از امویان با به قدرت رسیدن عباسیان، آنان قدرت فقهی و شرعی این قشر و صنف را پذیرفتند و عملاً وظائف و اختیارات حکومتی و دینی تقسیم و تثبیت شدند. در همین راستا برای مثال مقام قاضی القضات تبیین و تأسیس شد. در عمل مردم به گونه ای مقلد و پیرو صنف فقیهان درآمدند. در تقابل میان مأمون و امین، فقها و محدثین از امین جانبداری کردند و همین امر پایبندی آنان به خلیفه مأمون را مورد شک و تردید و جزء مخالفین سیاسی قرار میداد. از طرفی مأمون مؤمن به معتزله بود و به همین منظور آئین معتزله را دین رسمی حکومت اعلام کرد. اصل "خلق قرآن" در واقع یک حرکت سیاسی برای استحکام خلافت بود و احساس خطری که مأمون از جانب محدثین میکرد و قدرت خود را از جانب آنان مورد تهدید می دید، ایجاد اداره محنت و امتحان قرآن مخلوق بدل به یک ضرورت برای تثبیت قدرت و خلافت کرد. این رقابت و ادعای حاکمیت و رقابت میان دین و دولت در سراسر تاریخ اسلام قابل مشاهده است و جریان محنت این واقعیت را عریان تر از همیشه روشن میسازد. مأمون عملاً قدرت موازی قدرت خلیفه را خلع سلاح و معتزله را ایدئولوژی حکومتی کرد، یکی از عواقب این تاکتیک سیاسی تبدیل شدن جهان بینی معتزله به دستگاه کنترل، تفتیش، تعقیب و شکنجه مخالفان حکومت خلیفه بود. پیآمدهای اصلی این سیاست، خارج شدن فقها از صحنه سیاسی، ضعف مذهب فقهی و بی اعتباری معتزله به عنوان ابزار تفتیش عقاید.
یکی از بزرگترین شخصیت های این دورهٔ تاریخی و بینش و کنش دینی در جلد تصوف و عرفان، منصور حلاج است. مردی از اهالی بیضا فارس با اعقاب زرتشتی و با حرفه پنبه زنی، که معتزله او را مرتد دانستند و امامیه او را لعنت می کرد و پس از چند بار بازداشت به دست عباسیان بالاخره مرتد شناخته شد و به وضع فجیعی که نشان از "بردباری دینی" است، به قتل رسید: در ملاء عام تازیانه زدند، دست های او را از مچ قطع کردند و واژگون دارش زدند و سنگسارش کردند و بعد از آن سرش را از تن جدا کردند و تنش را سوزاندند. مورد حلاج تنها مورد فجایع انسانی تحت عنوان شریعت اسلامی نیست، اما یکی از مشهورترین آنهاست. در حکومت اسلامی معاصر و حاکم بر ایران اینگونه رفتار با مخالف نهادینه شده و جزئی از شیوهٔ کشورداری محسوب میشود. یکی از آخرین نمونه های این شیوه، حکم آتش به اختیار علی خامنه ای است.
علیرغم انکار فقها، علما و مراجع تقلید شیعه، فقه اسلامی و شیعه دائماً تغییر یافته و خود را با شرائط سیاسی حاکم تطبیق داده است و در عین حال آراء فقهای اسلامی و شیعی به گونه ای فرصت طلبانه تغییر یافته اند. برای مثال روابط و تمایلات جنسی در ادوار مختلف از سوی فقهای مختلف عکس العمل و دستورات مختلف شرعی را به بار آورده اند، مثلاً لواط به برداشت فقهی و قرآنی، و یا همجنس گرائی، که کسی مثل محمود احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی منکر وجودی آن در کشور اسلامی میشود، حال آنکه در قرون اول اسلام در ایران و آسیای میانه بسیار شایع بوده است، از همینرو مورد تعقیب و مجازات قرار نمی گرفت. نویسنده قابوس نامه، عنصرالمعالی قابوس وشمگیر، در قرن پنجم هجری در کتابش به فرزندش گیلان شاه توصیه معاشرت و همخوابی در زمستان با زنان و کنیزان و در تابستان با مردان و یا غلامان جوان می کند. بشارت لذت های بهشتی از مجالست و هم نشینی با غلمان در قرآن نیز به وضوح این واقعیت را آشکار می کند، که فقه اسلامی و شیعی گونه های مختلف و از همه چیز مهمتر دلبخواهی دارد.
علمای شیعه بسیاری از اصول معتزله در خصوص معجزه شمردن قرآن و یا تعریف آزادی و تقدیر را وارد فقه و الهیات شیعه کردند. در این دوره حقوق و الهیات که هر دو در قالب فقه گنجانده شده بودند، با تقابل های نظری از یکدیگر جدا میشوند و علوم الهی اسلامی به حقوق و در واقع فقه و علوم الهیات به علم کلام تفکیک میشوند و از همین رو فقیه و متکلم دو رتبهٔ مختلف دینی را میسازند. در ایران در زمینهٔ علم کلام، افکار اشعری بعد از رفع تعقیب و اذیت با حمایت نظام الملک وزیر آلب ارسلان مورد قبول واقع شده و پا می گیرد. یکی از اشتباهات در بررسی تحولات فقهی و اندیشهٔ اسلامی این خواهد بود، که معادلاتی برای صحت نظریه های تاریخ شناسی در عالم اسلام و متعاقب آن در مسحیت جستجو میشود، در این راستا اشتباه خواهد بود، که متکلمینی چون اشعری را اصلاح گر یا رفرمیست مذهبی فرض کنیم. یکی از بزرگترین شخصیت های اسلامی در راستای سنت اشعری، غزالی است، که در علم کلام خود از فلسفه دوری جسته و اساس ایمان خود را بر عرفان و تصوف و اشراق و احساس باطنی شهود قرار می دهد. طبعاً چنین جریانات فکری از سیاست دوری می جویند و میدان را به فقها می سپارند. عملاً با حیله های غزالی تصوف نیز به حیطهٔ جهان بینی اسلامی وارد شد. یکی از تأثیرات غزالی رفع مقام و شأن فقه در عالم اسلام بود، یکی از دلائل دشمنی فقهای مسلمان و مخصوصاً شیعه با محمد غزالی مردود شمردن رابطهٔ دین و فقه است و قبل از آن دشمنی شیعیان با یزید را غیر قابل قبول می داند، که این امور شیعیان و بیش از همه فقهای شیعه را برآشفته می کند، در عین حال که خود غزالی نیز همچون فقها عمل می کرد. در کشمکش میان فقه و فلسفه ای که مستقل از فقه ولی برای اثبات دین عمل می کرد، در میان قرن های ششم وهشتم هجری شمع فلسفه در جهان اسلام یا همان الهیات به نفع فقه خاموش شد. این فاجعهٔ بزرگ به فقه تا آن حد کمک رسانید، که بی تردید فقها خود را صاحبین و شارحین دین دانستند و سرنوشت دین و دولت به دست آنان افتاد. زمینهٔ واقعی این فاجعهٔ مدنی را حملهٔ ترکان (قرنهای ۵ و ۶ هجری) و مغول (قرن های ۷ تا ۹ هجری) به ایران و به دنبالهٔ آن ورشکستگی اقتصادی و معیشتی ایران تحت سلطهٔ مغولان و نوادگان مغول ساخته بودند. از این دورهٔ تاریخی تقدس سازی، معجزه تراشی و القابی چون اولیاء الله، وساطت آل عباء، ائمه اطهار رسم شده و در فقه توجیه و جایگاه خود را می یابند. از شهدای اسلام نه تنها قهرمانانی فی سبیل الله ساخته شد، بلکه دارای کرامات و فضائل مافوق بشری نیز شدند. جای تعجب نیست، که این اولیاء الله با کرامات و معجزات خود دارای زیارتگاه و بارگاهی شوند و متولیان بارگاه اولیاء الله بی درنگ یا وابسته به دولت اسلامی بودند و یا زمین داران بزرگ منطقه. این رابطۀ مستقیم را می توان در محل دفن امام هشتم شیعیان به وضوح مشاهده کرد، که محل دفن او دهی به نام سناآباد در نزدیکی های توس تبدیل به یکی از کلان شهرهای ایران با بازار، مدارس علمیه و مهمتر از همه مرکز اقتصادی شود. جالب اینجاست که نه تنها او بلکه هارون الرشید خلیفهٔ عباسی نیز در آنجا دفن است. اماکن مقدس و همراه با نذز و صدقه یک منبع درآمد سرشاری را برای متولیان آنان بوجود می آورد که این خود نوع معیشتی فقها را تعیین می کند. مراکز تقدس جلوه های حیرت انگیزی نیز از خود می سازند، برای مثال کشف مزار علی چهارمین خلیفهٔ اسلامی و اولین امام شیعیان که در دو مکان مختلف به خاک سپرده شده است: نجف در عراق و مزار شریف در افغانستان!!
تا پایان قرن نهم هجری در سراسر قلمرو اسلامی و مناطق مسلمان نشین، تشیع یک اقلیت فرقه ای محسوب می گشت، اما همانند اقلیت های دیگر در برابر اکثریت برای بقاء خود از تلاش و کوششی دست نمی کشید و در نهضت های اجتماعی منطقه ای و یا در ولایت های مختلف از خود جنب و جوشی نشان می داد به همین میزان نیز شیعه فرقه انشعاب می باشد، در مجموع پنج فرقه اصلی در میان شیعیان نسج گرفتند که دو فرقه اسماعیلیان و غُلات عملاً به ادیان مستقلی تبدیل شدند. استدلال منشاء دینی و الهیاتی پیدایش تشیع به واقعهٔ غدیر خم بازمیگردد، که در بحث و تفصیل آن همچنان نزاع است، اما رشد و نمو تشیع در شکل مذهبی آن به فاصلهٔ میان واقعهٔ کربلا در سال ۶۱ ه. و آغاز خلافت عباسیان در سال ۱۳۲ ه. بازمیگردد که در عین حال بر اساس اختلاف بر سر جانشینی امام، درون تشیع مکرراً انشعاباتی صورت گرفته اند. فرقهٔ شیعه که خلافت عباسیان را در راستای امامت و خلافت می دیدند، یعنی فرقهٔ کیسانی–راوندی که در قیام ابومسلم خراسانی نقش بزرگی ایفاء کردند، پس از استحکام قدرت عباسیان به دست همانان نابود شدند.
مورد دیگر در مورد اکثریت شیعه، تأکید بر خانوادهٔ علی و زهرا، دختر محمد، است و به همین دلیل فرزندان آنان حسن و حسین را لایق امامت می دانند. با بررسی دقیق تر می توان دید، که فرزندان و نوادگان حسن و حسین، معروف به سادات حسنی و حسینی، در زمان خلافت امویان همانند مردمان عادی زندگی می کردند و بسیار ثروتمند و صاحب نفوذ اقتصادی بودند و البته امویان از حضور آنان در دستگاه حکومتی جلوگیری می کردند. در قلمرو وسیع اسلامی طبعاً در مناطقی دست به شورش زده و قدرت سیاسی آن منطقه را بدست می گرفتند، برای مثال در مغرب، مراکش امروزین، نزدیک به ۲۰۰ سال نوادگان حسن حکومت محلی را بدست داشتند و یا شیعیان یمن که زیدیه بودند از نوادگان حسین هستند.
شیعیان امامیه پس از حسین، پسرش علی مشهور به "زین العابدین بیمار" را جانشین او می دانند، او حاصل زناشوئی حسین و دختر یزدگرد سوم است، که به اسارت گرفته شده بود و به عنوان سهمیه غنائم جنگی حسین به خاطر شرکتش در جنگ با ایران به او داده شده بود. زین العابدین بعد از واقعهٔ کربلا به مدینه بازگشت و در تمول و رفاه به زندگی ادامه داد. تنها اشاره به ارسال دستمزدی بسیار سنگین برای شاعر قصیده فرزدق کافی است تا به میزان ثروت و زندگی مرفه او پی برده شود. این شاعر عرب و درباری خلفای اموی ولید و هشام ( ۳۸-۱۱۰ه. / ۶۵۸- ۷۲۸ م.) در مدح زین العابدین قصیده ای می سراید و این مداحی باعث خشم خلیفه هشام و خشنودی زین العابدین میشود و در عوض زین العابدین دستمزد گزافی برای او در نظر می گیرد ولی او رد می کند.
منبع:پژواک ایران