PEZHVAKEIRAN.COM کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد
 

کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد
محمد محمودی

ایمانوئل کانت سیصد ساله میشود*. از کانت سخن گفتن کار آسانی نیست، گوئی از پارۀ بزرگی از اندیشه، فرهنگ و تمدن انسانی سخن گوئیم، چه رسد در حد یک مقاله که ظرف زمانی و مکانی ناقص و تنگی است، اما بدلیل اهمیت این اندیشۀ بزرگ و اندیشمند نقاد به مناسبت سیصدمین سالگرد تولدش باید از او سخن گفت.

دوران کودکی و تحصیل (۴۶-۱۷۲۴)

ایمانوئل کانت همانند بسیاری از اندیشورزان دوران روشنگری آلمان از مناسبات اجتماعی و خانوادگی معمولی برخاسته بود. در روز ۲۲ آوریل ۱۷۲۴ در شهرکی حوالی کونیگزبرگ در قلمرو پروس، که امروزه کالینینگراد روسیه است، متولد شد و روز بعد از تولد غسل تعمید می شود. او در خانوادۀ مهمیزسازی و به عنوان چهارمین فرزند از نه فرزند بدنیا می آید. پدر او شغل اجداد خود یعنی مهمیز و زین دوزی را پیشه کرده بود و بر خلاف تصور خود کانت، اجدادش از مهاجرین اسکاتلند نبوده بلکه از لیتوانی بوده و به تولید و فروش شراب اشتغال داشتند. از سمت مادری اعقابش به آلمانی های ساکن نورنبرگ میرسد و آنان نیز در کار چرم اشتغال داشتند.

در خصوص وضعیت و جو و تربیت حاکم از سوی والدین خود در نامه ای به اسقف سوئدی لیندبلُم در ۷۳ سالگی می نویسد: "والدین من هر دو (از طبقۀ پیشه ور) در حقیقت جوئی، متانت اخلاقی و نظم مرا نمونه وار تربیت کردند، که اگر از دید اخلاقی بنگریم، هرگز بهتر از آن نمی توانست باشد و از این جهت از صمیم قلب مدیون آنان هستم." ریشۀ برخی از رفتار متین شهروندی و متکی به نفس کانت در برابر اعیان و اشراف از همین تربیت برمی آمد. جو حاکم بر خانواده بسیار متأثی از زهدباوری دینی از پروتستانتیسم بود و تأثیر و ردّ پای آنرا میتوان در نقدهای مختلف کانت جسته و گریخته دید. نه تنها شیوۀ نگارش بلکه طرز رفتار کانت نیز منبعث از همین تأثیرات مذهبی می باشند. کانت تحت تأثیر شدید مادر خود بود و او را در ۱۳ سالگی از دست می دهد و با اندوه فراوان یک روز قبل از عید کریسمس دفن می کنند. مادر کانت زن بسیار معتقد مذهبی و در عین حال زنی بسیار فهمیده و فرزانه در دوران خود بود. تأثیر مادر چندان زیاد بود که حتی در اوج کهولت کانت بارها از او به عنوان انسانی نیکوکار و زاهد نام می برد.

از طریق مادر خود با فرانتس آلبرت شولتز، که یکی از شخصیت های زهدباور منطقه بود آشنا می شود که او خود نیز از شاگردان یکی از مهمترین فلاسفۀ دوران روشنگری به نام کریستیان وولف محسوب می شد. شولتز که از همان ابتداء به استعدادهای کانت پی میبرد، در تمام عمر از او حمایت می کند، از همین رو در هشت سالگی، سال ۱۷۳۲، به دبیرستانی فرستاده میشود که شولتز رئیس آن بود. این دبیرستان، مدرسه ای مذهبی بود و اهالی منطقه به تمسخر به آن "مدرسۀ زهدباوران" لقب داده بودند و بخشی مهمی از ساعات درسی به امور و شعائر دینی و مذهبی اختصاص داده شده بودند، برای مثال زبان عبری که یکی از زبان های اصلی انجیل است در آن مدرسه در کنار یونانی و لاتین تدریس می شد. کانت از این دوران به عنوان دوران ترس و وحشت، بردگی و بندگی یاد می کند. علاقۀ خود کانت به زبان و ادبیات لاتین بود و این علاقه و گرایش و حتی استفاده از لاتین را در سراسر عمر حفظ می کند. طبق گفته های دیوید رونکِن، همشاگردی و دوست نزدیک کانت، او یکی از بهترین شاگردان مدرسه محسوب می شد و در پائیز سال ۱۷۴۰ به عنوان شاگرد رتبۀ دوم مدرسه را به پایان می رساند. در سن شانزده سالگی در ۲۶ سپتامبر ۱۷۴۰ درست بعد از مدت کوتاهی پس از به قدرت رسیدن فریدریش کبیر وارد آلبرتینا، دانشگاه کونیگزبرگ، می شود. تحصیل دانشگاه خود را با کمک مالی خویشاوندان، تدریس خصوصی و اگر بتوان به ادعای دوستش هایلزبرگ اعتماد کرد؛ با بازی بیلیارد تأمین می کند. محور تحصیل او که در آن زمان علوم انسانی محسوب می شد، ریاضیات، فیزیک، الهیات، فلسفه و ادبیات کلاسیک لاتین بود و تحصیل را سال ۱۷۴۶ با پایان نامه ای تحت عنوان "تأملاتی در خصوص ارزیابی حقیقی قوه های حیاتی" به پایان می رساند. به ادعای یکی از دوستانش هدف تحصیل کانت در این دوران برای کسی معلوم و مشخص نبود. استادان او در موردش چنین نظر داده بودند که او تشنۀ فهم و دانش بود (شولتز استاد اصول دینی)، "مردی که بواسطۀ او دانشگاه یکی از بزرگترین استادان و نویسندگان را به خود جلب کرده است" (مارتین کنوتزن، استاد منطق و ریاضیات). احتمالاً همین استاد بیشترین تأثیر فکری و فلسفی را بر کانت جوان گذاشته است. استاد ریاضی کانت نیز همچون مدیر مدرسه اش تلاش به پیوند دادن الهیات زهدباورانه به امور مربوطه مثل فلسفه داشت. کانت علاقۀ زیادی به مطالعۀ کتب مختلف یافته بود و به همین دلیل از کتابخانۀ استادش هر کتابی را که تقاضا می کرد، برای مطالعه دریافت می کرد.

دوران اتحاد دو مجموعه (۵۶-۱۷۴۶)

هنگام تحصیل کانت با موضوعی مشغول می گردد، که هندسه دانان آن زمان اروپا بر سر آن مناظره می کردند. همین مباحث پایه و اساس پایان نامۀ او را شکل می دهند که بعداً به دانشگاه تسلیم می کند و ده سال توجه علمی-فلسفی کانت را به خود جلب می کنند و موضوعیت کارهای او را تا دوران فلسفۀ انتقادی و حتی بعد از آنرا شکل می دهند. علاوه بر این نوشتۀ دیگری از او از سال ۱۷۵۵ تحت عنوان "تاریخ طبیعی عمومی و نظریۀ فلک" بر جای مانده است. در این دوران به عنوان معلم خصوصی برای معیشت نزد خانواده های اشراف پروس تدریس می کرد. سال ۱۷۵۵ به زادگاه خود بازگشته و تز دکترای خود را تحت عنوان "در باب آتش تسلیم می کند و در همان سال کار علمی دیگری برای دریافت درجۀ مدرسی تحت عنوان "اصول اولیۀ شناخت متافیزیکی" تحویل داده و بدین ترتیب دکترا و جواز تدریس دانشگاهی را می گیرد. در ابتداء به عنوان استادیار حق الزحمه ای در رشته های بسیار متنوع و متفاوت تدریس می کند. در این مرحله به او کرسی تدریس در جغرافیا داده شد. کلاس های درس و نوشته های کانت او را به سرعت در مقام فیلسوفی برجسته مشهور ساختند.

شرکت کانت در مناظرۀ هندسه دانان زمان خود و توجه به دو جناح رقیب، از یک سو طرفدارن نظریۀ دکارت و جناح دیگر طرفداران نظریۀ لاینیتس، بی عنایت به مسالۀ اصلی و فلسفی آن دوران قابل درک نیست. در واقع پرسش فلسفی به این قاعده بازمی گشت، که چگونه ایدۀ عقل انسان را در مجموع باید فهمید، وقتی که بزرگان علمی دوران بر سر یک سوال کلی علوم طبیعی نمی توانند به توافق برسند؟ در این جو و تنش های آکادمیک است که کانت ۲۲ ساله با اتکا به نفس می نویسد که "راه را برای خود ترسیم کرده ام، که آن مسیر را حفظ خواهم کرد. آغاز به کار خواهم کرد و هیچ چیز نمی تواند مرا از ادامۀ راه منصرف کند." مدتی کوتاه قبل از اتمام تحصیل پدر خود را نیز از دست می دهد و در دفتر یادگار خانوادگی می نویسد: "سال ۱۷۴۶، ۲۴ مارس بعد از ظهر ساعت سه و نیم- پدر نازنینم، با مرگی سعادتمند ما را ترک کرد. خدای او که در این جهان شادکامی بسیار برایش مقدرو نساخت، باشد که در آنجهان شادکامی ابدی را برایش میسر سازد." کانت وارد دوران خاموشی خود می شود و تازه در سال ۱۷۵۴ با مقالات و جستارهای کوتاه در علوم طبیعی برای نشریه ای محلی مطالبی تألیف می کند. پس از آن کانت وارد دورانی مولد همراه با ترقی های آکادمیک می شود. در مارس ۱۷۵۵ کتاب مفصل دوم خود را با تکیه بر قوانین نیوتن در امر قوۀ جاذبه و دافعه برای تبیین پیدایش جهان و تفسیر جهان بر اساس عناصر مادی ساده، ابتداء بی نام و نشان، منتشر می کند. این اصول بعداً توسط لاپلاس فیزیکدان فرانسوی سال ۱۷۹۶ شهرت جهانی می یابند. یکی از اولین مستمعین کانت، بوروسکی به یاد می آورد، که چگونه مردان مهم و تحصیلکردۀ منطقه کونیگزبرگ به سخنرانی های لاتین مردی متین در مباحث فلسفی با توجه و حیرت گوش فرا میدادند. سه ماه و نیم بعد است که کانت پایان نامۀ مدرسی خود را تسلیم دانشگاه می کند. در مدت زمان کوتاهی پس از آن با فاصله های کم سه نوشته در خصوص علوم طبیعی از سوی او به سبب زلزله در لیسابون تالیف می شوند. کانت در ۲۳ مارس ۱۷۵۶سومین تز پایان نامۀ خود را به دانشگاه تحت عنوان منادولوژی فیزیک ارائه می دهد ، این کار بر اساس تصمیمی از سوی فردریش کبیر صورت می گیرد، که هر استادی برای اخذ اجازه نامۀ تدریس در دانشگاه باید سه کار علمی تالیف کرده باشد. بنا به گفتۀ بوروسکی ارائۀ کارهای مفصل از سوی کانت آنهم در مدت زمان کوتاه موجب حیرت بسیاری شده بود. در مجموع کارهای دانشگاهی کانت بجز تز مدرسی او همگی محور علوم طبیعی داشتند، اما در پشت تمام این نوشته ها همچنان پرسشی عمیق و فلسفی مطرح بودند. محور مباحث کانت اصول پایه ای تبیین جهان، آزادی اراده و تفسیر ماده بودند. کانت در واقع عقاید جناح های مختلف، دکارتی ها، لایبنیسی ها، نیوتونی ها و طبیعت گرایان و مسیحیان، را مطرح و مورد بررسی و قضاوت قرار می داد. موردی که به این آثار کانت در این دوره اهمیت می بخشند، متدلوژی کانت می باشد، که به آنها ارزش تاریخی نیز می دهند.

در همین آثار نشانه های اندیشۀ فلسفۀ نقاد او هویدا می شوند، برای مثال در نوشتۀ او به دلیل زمین لرزه می نویسد: "انسان در تاریکی است، اگر او بخواهد اهدافی را کشف کند، که خدا برای حکومت بر جهان در نظر دارد. دیگر در یقین بسر نمی بریم، زمانی که قضایا بستگی به کاربردشان داشته باشند، آنگونه که باید از طرق تقدیر برای هدف همان امر استفاده کنیم."

دوران تجزیه و تحلیل (۶۹-۱۷۵۶)

با آغاز ترم زمستانی ۵۶-۱۷۵۵ کانت به عنوان استادیار حق التدریسی رفته رفته مورد استقابل واقع می شود. بنا به گزارش بورکوسکی تالار دانشگاه، راهروها و حتی پله های دانشکده مملو از دانشجویان می شد. در ابتداء کانت سنت واحدهای درسی را همانند استادان دیگر رعایت می کند و دروس منطق، متافیزیک، اخلاق، ریاضیات، فیزیک نظری را که همگی بخش هائی از یک حوزه محسوب می شدند، تدریس می کند، اما گام به گام محورهای جدید واحدهای فلسفی را در دانشگاه تاسیس می کند: حق طبیعی(از ترم زمستانی ۶۷-۱۷۶۶)، دانشنامۀ فلسفی(از ترم زمستانی ۶۸-۱۷۶۷)، انسان شناسی (از ترم زمستانی ۷۳-۱۷۷۲)، علوم تربیتی(از ترم زمستانی ۷۷-۱۷۷۶). در کنار همۀ این ساعات درسی واحدهای فلسفۀ دین را نیز ارائه می دهد. کانت تا ۳۰ ساعت تدریس در دانشگاه پیش میرود. دوران اشتغال دانشگاهی (۷۰-۱۷۵۵) تغییرات زیادی در زندگی علمی و سبک زندگی کانت بوجود می آورند و به گفتۀ شوندورففر  یکی از نزدیکان او شادترین دوران زندگی کانت همین دوران بود. دایرۀ دوستی های کانت نیز توسعۀ زیادی می یابد. رفتار بسیار متین و طنز بسیار نکته سنج و دقت در حرکات در مقابل بانوان از او یکی از محبوب ترین شخصیت های تحصیلکرده و ممتاز منطقه را می سازد تا جائی که به او لقب "استاد متین" داده بودند.

روسیه از ژانویه ۱۷۵۸ تا اوت ۱۷۶۲ منطقۀ کونیگزبرگ را برای بار اول تصرف می کند. این تصاحب قلمرو پروس نیز در زندگی کانت تأثیر خود را باقی گذاشت و بر حس زندگی این اندیشمند موثر بود. در آن زمان روس ها برخلاف پروس ها شیوۀ بسیار آزاد و شاداب در زندگی داشتند و با توجه به کمی جمعیت آن قلمرو بر روابط اجتماعی مردم به گونه ای بسیار پایدار اثر گذاشتند. نیروهای روس، که بدور از پیشداوری در آن دیار آغاز به زندگی کردند، بر پروس های پر اخم و تخم اثری نشاط آور به ارمغان آوردند و به همین منوال نیز رفتارهای خشک با تکیه بر زهدگرائی و مناسبات طبقاتی حاکم سست گردید. کانت نیز از باقی مردم استثناء نبود و حتی بنا به ادعای کورت استاوهاگن همکار کانت، او در جشن های افسران که احتمالاً با می و طرب همراه بوده، شرکت داشت. بنا به گزارش های دیگر بسیاری از افسران روس در سر کلاس های ریاضی استاد حاضر می شدند.

مشابه همین تصویر نیز در خاطرات متعددی نیز از کانت دیده می شود، که این استاد در میان دانشجویان محبوب بوده و کلاس های درسی او نیز پرشنونده و بسیاری نیز از خارج مثلاً لهستان یا دیگر کشورهای بالتیک سر درس استاد حاضر می شدند. ساعات درس او کلاس هائی همراه با بحث و گفتگو همراه با طنز بودند و حتی پس از ساعت درس استاد با دانشجویان خود بحث را با قدم زدن ادامه می داد. حتی برای دوستانش و همکارانش با شادی و مسرت اشعار شاعران را با شور و شوق قرائت می کرد. ساعات درس های جغرافیا و انسان شناسی تنها دانشجویان شنونده نبودند، بلکه افراد تحصیلکرده نیز مستمع درسی استاد می شدند. در نامه های گوتفرید هردر که ۶۴-۱۷۶۲ در آن دانشگاه تحصیل می کرد، ساعات درسی کانت به خوبی ترسیم می شوند که کانت با روش خود تلاش داشته که نه اسباب نزاکت بلکه اسباب مدنیّت را فراهم آورد و به تعبیر هردر آنهم سی سال بعد از دوران تحصیل با وجود اختلافات فکری با استاد قدیم خود می نویسد، استبداد در کار و رفتار استاد جائی نداشت. دوران مولد بودن کانت در کارهای علمی و فلسفی سال ۱۷۶۲ به پایان می رسد و یکی از شاگردان او، بننو اِردمان، سخن از مولد بودن اعجاب برانگیز کانت در فلسفه می راند. ساعات درسی کانت نیز تغییر یافته و واحدهای درسی که کانت تا سال ۱۷۵۶ طرح می کند، غالباً حول و حوش مسائل علوم طبیعی دور می زدند. نوشته های کانت در این برهه از یک سو منطق و متافیزیک و از سوی دیگر اخلاق و انسان شناسی بودند. از سال ۱۷۶۳ واحدهای درسی ریاضی بطور کل حذف شده و درس فیزیک نیز بندرت طرح می شد.

اولین نوشتۀ کانت در آغاز دوران جدید مولد بودن، شرح مختصری راجع به "سفسطۀ نادرست چهار شکل استدلالی" می باشد، که احتمالاً مقدمه ای بر نوشته ها و دروس ترم زمستانی ۶۳-۱۷۶۲ می تواند باشد. به دنبال این جستار نوشتۀ مهم تری را تحت عنوان "تنها سند و دلیل ممکن برای اثبات وجود خدا" سال ۱۷۶۳ منتشر می سازد که در واقع سال ۱۷۶۲ تالیف کرده بود. در همین ایام بر روی نوشته ای کار می کرد که آکادمی برلین به همآوری علمی طرح کرده بود: "تحقیق راجع به وضوح اصول الهیات طبیعی و اخلاق". این نوشته در سال ۱۷۶۳ در مقام دومین نوشتۀ برتر از سوی آکادمی برلین مورد تقدیر واقع می شود. جایزۀ اول به موزِس مندلسون تعلق می گیرد. اهمیت این دو نوشته در این است که با انتشار آنها کانت در سراسر آلمان به عنوان فیلسوف مطرح و مشهور می گردد. قبل از این نوشته پشت سر هم سه رساله از سوی کانت منتشر می شوند: سال ۱۷۶۳ "آزمونی برای وارد ساختن مفهوم اندازه های منفی در حکمت جهان"، ژانویه سال ۱۷۶۴ "مشاهدات بر روی احساس زیبائی و تعالی" این نوشته را کانت در طول تعطیلات دانشگاه در پائیز ۱۷۶۳ به رشته تحریر درآورد، در نهایت در فوریۀ ۱۷۶۴ "آزمونی در خصوص بیمارهای مغز" که با نام مستعار در نشریۀ علمی استادان منطقۀ کونیگزبرگ منتشر می سازد. منشاء همۀ این مقالات و جستارها موضوع تجزیه و تحلیل و روش آن می باشد. کانت برخلاف فکر حاکم دوران خود معتقد بود که در فلسفه می بایستی قبل از هر چیز، "در متافیزیک کاملاً با روش تجزیه و تحلیلی پیش رفت، تا در حوزۀ آن در واقع شناخت های خطابرانگیز را حل کرد." بنا به عقیدۀ کانت اگر در متافیزیک با روش آنالیز به مفاهیمی روشن دست یابیم، آنگاه نتایج همانند ریاضیات بسیار سهل خواهند شد. تجزیه و تحلیل مشاهدات و تجربیات مستقیم را مرجع قرار دادن، ساده سازی تصورات پیچیده، تنها راه صحیح فلسفه است. این مسائل محور فکری کانت را در این دوران می ساختند. این موضوع را در مکاتباتش با مندلسون سال ۱۷۶۶ مطرح کرده بود، که در آن سال ها معضلات او بودند.

در رسالۀ خود "آزمونی برای وارد ساختن مفهوم اندازه های منفی در حکمت جهان"، تلاش داشت تا نشان دهد، که چگونه مسائل مشخصی همانند رابطۀ معلولیت و یا تضاد از تجزیه و تحلیل حذف می شوند. او پیوندهای منطقی را برای روش تجزیه و تحلیل عقلانی و قابل شناخت قرار می دهد. در دستنوشته های این دوران بسیاری از نوشته و برنامه های کانت ناتمام می مانند و در این دوره آشکارا کانت مطلبی منتشر نمی سازد. ابتدای سال ۱۷۶۶ نوشته ای بر رد نظریات امانوئل شوِدِن بورگ و در واقع نظریات متافیزیکی متداول دوران خود تحت عنوان "شرح رویاهای یک خیال اندیش از طریق رویاهای متافیزیک" مجدداً اصول و مبانی تجزیه و تحلیل را شرح می دهد و با لحنی بدبینانه مشکلات کار را طرح می کند. شاید خود کانت متوجه نمی شد اما بدرستی رفته رفته کانت از دیدگاه های حاکم در دوران و نسل خود دور می شود.

وضع مادی و مالی کانت حتی با وجود تدریس در دانشگاه تغییر چندانی نکرده بود. علیرغم شهرت علمی و آموزشی کانت درخواست او برای کسب کرسی استادی منطق و متافیزیک سل ۱۷۵۶ که استاد خود کانت کنوتسن صاحب آن بود و پس از او به کسی محول نشده بود، بی نتیجه ماند، چرا که دولت پروس پس از جنگ هفت ساله با روسیه این رشته را به حالت تعلیق درآورده بود. درخواست بعدی او سال ۱۷۵۸ باز برای کسب کرسی استادی منطق و متافیزیک مورد پذیرش قرار نمی گیرد و به همکار او بووک محول می گردد. بدین سان کانت ۱۵ سال تمام به صورت حق التدریسی امرار معاش می کند. بنابر گزارش های آن زمان، مدرس حق التدریسی دانشگاه زندگی را در عسرت و سختی بسر می برده است، تا جائی که حتی کانت مجبور به فروش پاره ای از کتاب های خود می شد، کتابخانه ای که مملو از کتاب های شاخص آن دوران بود. البته گزارش های دیگر حاکی از زندگی نیمه مرفه این استاد حق التدریسی می کنند. بهر حال تازه در سن ۴۱ سالگی استخدام رسمی آنهم به عنوان کتابدار کتابخانۀ سلطنتی در کونیگزبرگ باحقوقی ناچیزی می شود و تا سال ۱۷۷۲ در این شغل و سمت ماند.

گذار به نقد خرد ناب (۸۱-۱۷۶۹)

اواخر سال های دهۀ ۶۰ است که تغییرات عمیق شغلی در زندگی کانت صورت می گیرند. پائیز ۱۷۶۹، اکنون کانت مردی ۴۵ ساله است، اولین دعوت از او برای کرسی استادی در شهر ارلانگن می شود. این جایگاه علمی به دنبال اصلاحات جدید و بزرگ دانشگاه ها در پروس بوجود آمده بود و عنوان فلسفۀ نظری شامل منطق و متافیزیک را به خود گرفته بود. طبق اسناد دانشگاه قید شده است که صاحب این کرسی باید مردی قابل اعتماد باشد و نه یک فرقه گرا. با تمام این احوال کانت این دعوت را به دلائل متعدد از جمله احتمال کسب کرسی استادی در دانشگاه خودش در  کونیگزبرگ، وابستگی و دلبستگی به موطن اباء و اجدادی خود، حضور جمع وسیعی از دوستان و آشنایان اش در شهر و منطقه و همچنین ضعف جسمانی رد می کند. یکماه بعد دعوتنامه ای پر افتخار از دانشگاه ینا دریافت می کند، که آنرا نیز به همان دلائل رد می کند. چند ماه بعد از او دعوت به کسب کرسی استادی دانشگاه و رشته ای می شود که سالیان دراز در انتظارش بود. با مراسمی موقر در دوم ماه مه ۱۷۷۰ به سمت استادی کرسی فلسفۀ نظری در دانشگاه کونیگزبرگ نائل می آید. طبق سنت های دانشگاهی برای آغاز تدریس کاری علمی به لاتین تحت عنوان "در باب شکل جهان حواس و عقل و علل آنها" تالیف و قرائت می کند. ساعت درسی مملو از دانشجویان مشتاق بود و به ابتکار دانشجوی پزشکی و یهودی او به نام مارکوس هرتس لوح قدردانی از استاد در ۲۱ اوت ۱۷۷۰ به او تقدیم می شود. همین دانشجو بعدها یکی از سرآمدان روشنگری در برلین می شود. کانت این نوشتۀ لاتین خود را آغازی برای تالیف نقد خرد ناب می خواند و در واقع نقطۀ عطفی در اندیشۀ او را می سازد. او در زندیگنامۀ خود می نویسد که "سال ۶۹ نوری بزرگ برای من بوجود آمد" در عمل آغاز روند تعقلی و تأملی برای کانت را می سازد. این رساله بر پایۀ تقسیم دوگانۀ دقیقی استوار است. توان شناخت حسی همراه با اشکال مشاهدۀ بنیادین از زمان و مکان که جهان حسی را می سازد. این جهان محدود است به جهان پدیده ها و ظاهر امور و نمی تواند چیزها را به خودی خود بشناسد. این وضع محدود را کانت ایده آلیسم ترانسندنتال (یا استعلائی) می نامد. عقل، برعکس قادر است تا با کمک مفاهیم پیشینِ خودش جهانِ اجسام را به خودی خود به عنوان ذات معقول جمع بندی کند و به شناختی دست یابد که پیوندهای متقابل در میان خود را، یعنی شکل خود را در هیئت اجسام بدست خدا، دلیل وجودی خود را، دارا می باشد. با این تقسیم دوگانه، امکان یافتن حل جدیدی در مجادلات متافیزیکی برای کانت بوجود می آید، که از سال ها قبل او را مشغول به خود کرده بودند. با این دیدگاه کانت به این نتیجه میرسد که ریشۀ همۀ این اختلافات در اختلاط و جابجائی قوانین حسی و عقل است. درک تفاوت های بنیادین آنها بدین ترتیب شاه کلید حل اختلافاتی است که از دیرباز وجود داشته اند. کانت از مفهوم "تناقض" استفاده می جوید.

تلاش برای تکمیل رسالۀ فلسفی اش در سال ۱۷۷۰ با آغاز تأمل و تعقل اشتغالی ده ساله می شود و نتیجۀ کار "نقد خرد ناب" می گردد. بر اساس مکاتبات و دستنوشته ها چیزی باقی نمانده بود که کانت به جای "نقد خرد ناب"، "پدیده شناسی روح" کانتی و اثری در خصوص "مرزهای حس و خرد" را تدوین کند. زمینۀ این احتمالات به این نکته بازمی گردد، که کانت تصور می کرد که تأملات به سرعت پایان می پذیرد و وقت را صرف آثار دیگر می کند، ولی با تأمل و تعقل بیشتر، کار ژرفای بیشتری می گرفت و نیازمند نکات تکمیلی و یا اساساً مطالب جدید و رد مطالب قبلی می شد.

یکی از امور بنیادین حل مسالۀ اعتبار مفاهیم پیشدادی (apriori) عقل انسان است. این اصطلاح بزرگ فلسفی را برای اولین بار کانت در نامه ای به دانشجوی سابقش هرتس در فوریۀ سال ۱۷۷۲ می نویسد: "چگونه عقل من به طور کامل برای خود پیشاپیش مفاهیمی از چیزها را باید بسازد که بوسیلۀ آنها ضرورتاً چیزها باید مطابقت داشته باشند ... این پرسش ها بیشتر و بیشتر تاریکی بر تعمق قوۀ عقلانی ما می افکنند." پاسخ کانت به این پرسش ها محتوای "قیاس استعلائی مفاهیم عقلی خالص" را می سازند و سبب میشوند تا اصلاحی عمیق در خصوص مواضع بنیادین کار اولیه او صورت پذیرند. اکنون بر این پایه و تا این عمق، عقل هم نمی تواند چیزها را به خودی خود درک کند. مفاهیم پیشدادی کانت اعتبار خود را از ضرورتِ ساختِ جهانِ تجربی کسب می کنند. این مفاهیم ضرورت می یابند تا کثرت برداشت های حسی در جهانی نظم یافته از تجربه ها را به یکدیگر پیوند دهیم و وحدت تجربی آگاهی را برقرار سازیم. اما این اصل تنها برای این امر اعتبار دارد و بس. واقعیت حقیقی آشکار بر انسان و یا به تعبیری دقیق تر برای درک انسان همچنان غیرقابل تغییر پنهان می ماند. تحقیقاً و الزاماً این موضع سبب می شود تا امر سنتز در بحث مرکزیت یابد. اکنون می بینیم که محور تأملات کانت دیگر همچون دهۀ ۶۰ و بحث بر سر نظریۀ آنالیز نمی باشد بلکه تئوری سنتز جایگزین آن شده است. با رد تئوری شناخت در جهان فکر پایه های راه حلی که کانت در ۱۷۷۰ برای حل اختلافات متافیزیکی یافته بود ، لرزان می شوند، چرا که راه حل ها در تمامیت خود به تناقض تبدیل می شوند. حتی اگر قواعد عقل هم مثل قوانین حواس تنها برای جهان نمادها معتبر باشند، یعنی نقشی معادل داشته باشند، آنگاه جایگزینی آنها نمی تواند دلیل حقیقی و تمایز آنها، راه حل حقیقی را برای پاسخ به پرسش ها بسازند. بدین صورت در فاصلۀ سال های ۱۷۷۰ تا ۱۷۸۱ نظریۀ تناقض تدوین و تکمیل می گردد. بر اساس این نظریه، تناقض در خود خرد نهفته است، چنین به نظر می آید که دیگر نه اختلاط حواس و عقل، بلکه در اشتباه گرفتن نماد چیزی با همان چیز بذاته ریشۀ تناقض ها را می سازند. در هر جهانی قوانین خاص خود حاکم هستند، عقل انسانی خود متناقض سازماندهی شده است و به همین جهت نیازمند نقد می باشد. تناقض ها را می توان دریافت و حل کرد اما این تناقض ها را نمی توان برطرف کرد. دیالکتیک خصیصه ای حیاتی در خرد انسانی است، نشانۀ پایان پذیری آن است.

در مکاتبات کانت و هرتس بسیاری از نکات تأملات کانتی روشن می شوند. در نامه ای می نویسد که به او اتهام کاهلی و کم کاری در امور فلسفی و علمی زده می شود، اما او اعتراف می کند که در زندگی هیچگاه چنین منظم و با سیستم بر روی امری با پشتکار تحقیق و تالیف نکرده است. (نامه به تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۷۷۶) در نامه ای دیگر سال ۱۷۸۳ به دوستی به نام کریستیان گاروه می نویسد که نقد خرد ناب را با تمام نواقصی که دارد چه خوب است که تالیف و منتشر شده است و حاضر نیست که تلاش های مشقت بار این سال ها را دوباره تکرار کند. تلاش ها و تحقیقات این سال ها مسلماً بر زندگی کانت تأثیر مستقیم خود را داشتند، ساعات تدریس خود را درست کاری را که به شدت علاقه داشت، به مدت ده سال کاهش داده بود که به طور میانگین ۱۴ واحد درسی می شدند و یا به مدت ده سال از انتشار هر کار دیگری خودداری می کند. در طول این ده سال تنها سه مقاله منتشر می کند. در طول این سال ها از کسالت دائماً شکایت داشت و دو دعوت بسیار فاخر علمی را رد می کند، یکی سال ۱۷۷۶ در آکادمیا پترینا در لتونی امروز و دیگری از دانشگاه هاله سال ۱۷۷۸ برای کسب کرسی استادی برای جایگزینی وولف مشهورترین استاد فلسفۀ آن دوران در پروس که هر دو را به خاطر کارهایش در نقد خرد ناب رد می کند و حتی این امور را به عنوان مزاحمت تعبیر می کند. در این سال ها رفتار اجتماعی و معاشرت های کانت نیز سویه های قدیمی خود را از دست می دهند و قرار ملاقات های او همگی با برنامه و تعیین وقت قبلی صورت می گیرند. محیط پیرامون کانت تغییرات رفتاری و اجتماعی او را به خوبی مشاهده می کند و حتی در ذکر خاطرات از این دوران از سوی دوستان و نزدیکان کانت گزارش شده است که در این سال ها استاد متین به مرور به کانت سالمند بدل شد.

سیستم نقد و سنجش (۹۶-۱۷۸۱)

ده سال از عمر خود را کانت برای نقد خرد ناب و تحقیق و تفحص صرف کرد، در مقابل تنها مدتی نزدیک به پنج ماه بنا به گفتۀ خودش صرف نگارش آن کرد. این اطلاع از مدت نگارش حاکی از آن است که کانت برای تحریر نقد خرد ناب به نوشته ها و یادداشت های پردامنۀ خود می توانسته رجوع کند و بسیاری از مشکلات که خوانندۀ اثر با آن مواجه می شود در چنین وضعی قابل تصور است. این اثر در ماه مه ۱۷۸۱ منتشر شد. پس از انتشار کتاب، کانت دچار سرخوردگی می شود، چرا که بر خلاف انتظارش عکس العملی نسبت به اثر نشان داده نمی شود. خود کانت مشتاق دیدن ابراز نظر یا عکس العملی از سوی موزس مندلسون بود، اما او نیز اثر را به کناری می گذارد. اولین نقد و تفسیر اثر از سوی کریستیان گاروه، فیلسوفی از شهر لایپسیگ بود که به تاریخ ۱۹ ژانویه ۱۷۸۲ همراه با گوشه و کنایه منتشر می شود. این فیلسوف پس از دو سال تدریس در دانشگاه به زادگاه خود شهر برسلا بازمی گردد و مشغول به کار طبع، نشر و ترجمۀ آثار فلسفی می شود. گاروه در ابتدا نقد خود را به اختصار در نشریۀ علمای گوتینگن منتشر می سازد. کانت احساس تلخی نسبت به این نقد داشته و گمان می کند که گفتمان او به خوبی درک نشده است، به همین سبب گاروه متن کامل را این بار در نشریۀ عمومی کتابخانۀ آلمانی منتشر می سازد. پس از آن کانت در پاسخ به آن نقد وتفسیر، متنی با عنوان "آنتی گاروه" تالیف می کند و همین مبنای تدوین اثر دیگر کانت به نام "مبانی متافیزیک سنت ها" را می سازد. مناظرۀ این دو فیلسوف سال ۱۷۹۸ با فوت گاروه به پایان می رسد. در واقع با محتوای اثر و سنگینی و عمق مطالب فلسفی آن حتی متخصصان و علمای آن عصر برای درک مطلب با مشکل روبرو می شدند، به این واقعیت یوهان شواتس، استاد ریاضیات و یکی از نزدیکان کانت، در مقاله ای اعتراف می کند.

احساس اولیۀ کانت از شادی و غرور به خاطر اثرش رفته رفته تبدیل به یاس، سرخوردگی و تنهائی می شود. اضافه بر این، علم به اینکه او مسن تر می شود و اثر خود را با بینشی جدیدتر و عمیق تر بررسی می کند، به او احساس تنهائی شدیدی دست می دهد. در این وضعیت است که کانت با تمام این ناهمواری ها قصد بررسی کامل فلسفۀ انتقادی را می کند، همان فلسفه ای که او به عنوان فلسفۀ ترانسسندنتال (فلسفۀ استعلائی) یاد می کند. اکنون دوباره دورۀ کار طاقت فرسای نویسندگی با پشتکار آغاز می شود. علیرغم مسئولیت های خسته کننده مانند ریاست دانشگاه و اموری دست و پا گیر دیگر از ترم تابستانی ۱۷۸۶ تا ۱۷۸۸ آثار بزرگ و جاودانی را در اندیشۀ فلسفی و انتقادی برجای می گذارد. اولین اثر از این دوران، نسخۀ دوم و بروز نقد خرد ناب است، که در آثار کانت با B علامت گذاری شده اند. بنا به گفتۀ کانت تلاش کرده بود تا بخش های تاریک را برطرف کند تا در مقابل شکوه و شکایت خوانندگان منصفانه رفتار کرده باشد. اثر دیگری را که در همین راستا در بهار ۱۷۸۳ تحت عنوان "مقدمه ای بر هر متافیزیک آتی، که بتواند به عنوان علم وارد صحنه شود" را همراه با اضافاتی به صورت پاسخ به نقد گاروه منتشر می سازد. دو سال بعد در آوریل ۱۷۸۵است که "بنیاد متافیزیک سنت ها" را منتشر می سازد و در همین اثر از اصطلاح معروف خود با شهرت جهانی "امر قاطعانه" (kategorischer Imperativ) استفاده می جوید: "طبق اصولی رفتار و عمل کن، که همزمان بتوانی خواهان آن باشی، که آن اصول قاعدۀ کلی بشوند." در دستگاه اخلاقی کانت، بر خلاف اخلاق حاکم زمانۀ خود مبتنی بر "اخلاق سعادتجو"، "اخلاق مسئولیت جو" پرورش می یابد. این آثار نتیجۀ بیش از یک سده تعقل و تأمل بودند که به برنامه ها و کارهای تحقیقاتی کانت در دهۀ ۶۰ باز می گردند، برای پرورش و بنیانگزاری متافیزیکی به عنوان رشته ای در درون فلسفۀ عملی که حداقل تا اوائل ۱۷۸۴ ادامه می یابند. نسخۀ همتای این نوشته ها در فلسفۀ نظری، "دلائل اولیۀ متافیزیکی علوم طبیعی" است که در تابستان ۱۷۸۵ تکمیل می کند و در واقع بازگشت به فکری بود که مدتها پیش به عنوان کار مقدماتی و ضروری برای متافیزیک طبیعت پرورانده بود و در بهار ۱۷۸۶ منتشر می کند.

در این میان اثر جاودانۀ او "نقد خرد ناب" تماماً به فروش رفته است و در فکر تجدید چاپ است و در نظر دارد اضافات و تجدید نظرات خود را در این چاپ وارد سازد. این دو چاپ منبع اصلی برای تحقیقات فلسفی کانت را امروزه تشکیل می دهند. کار چاپ اثر به خاطر وظائف متعدد از جمله ریاست دانشگاه و جشن تاجگذاری فریدریش ویلهلم پادشاه پروس تا آوریل ۱۷۸۷ به تعویق افتاد، با عین حال چاپ دوم ظرف دو ماه میسر شد. در این دوره کانت یکی از برنامه های قدیم خود را مجدداً احیاء می کند و "نقد خرد عملی" را تدوین می کند. در واقع در این نقد قصد دارد تا اثر "بنیاد متافیزیک سنت ها" را تداوم بخشد و پاسخی به ایراداتی که قبلاً گرفته شده بودند را نیز ارائه دهد. این اثر مدعی ارجحیت امور در عمل می گردد، یعنی از خرد نظری که آغاز می گردد و به عملکرد انسان ختم می شود. تنها نقد عملی است که قادر است تا حق و حقیقت ایده های "خدا، آزادی و فناناپذیری" را بطور مثبت اثبات کند. نکتۀ مهم و جدید، دیالکتیکِ خرد ناب عملی است، نکات بحث برانگیز بزرگ فلسفی، تیغ قدیمی اندیشۀ او مجدداً و از نو احیاء و تیز می شوند و این بار در فلسفۀ عملی با اهمیتی مرکزی. کنار تناقض نظری خرد اکنون تناقض دیگری در خرد عملی ظاهر می شود. دستنویس های نقد دوم در ژوئیه ۱۷۸۷ به پایان می رسند و در دسامبر همان سال اولین نسخۀ چاپی به دست کانت می رسد.

در اواخر همین دوره است که کانت برنامۀ جدیدی را آغاز می کند و درصدد است تا نقد سوم و آخرین نقد را تدوین کند، که سه سال به طول می انجامد و تحت عنوان "نقد قوۀ حکم" چاپ می شود. در تحقیقات در فلسفۀ کانت بسیاری معتقدند که این نقد عظیم ترین اثر کانت می باشد. اولین تغییرات در نقد ها را می توان در چاپ دوم خرد ناب و همچنین خرد عملی دید. در ابتداء ناشر کانت نوید انتشار "بنیان نقد سلیقه" از فیلسوف سرشناس کانت را می دهد و خود کانت هم در ابتداء از نقد سلیقه سخن می گوید و در نامه هایش از آن یاد می کند. از دسامبر ۱۷۸۷ تنها از "نقد سلیقه" صحبت می کند. اما رفته رفته با عمق یافتن اثر بخش های زیباشناسی نیکوئی و هنر به انضمام موضوعیت غایت شناسانه اندام، همگی در یک اثر جمع می شوند و هر دو حوزه وارد بحث توانائی قوۀ حکم متعقل به شکل قاعدۀ مشترک پیشدادی می شوند. این گزارشی است که خود کانت به استاد فلسفه ای در ینا به نام کارل لئوپولد رینهولد در ماه مه ۱۷۸۹ در نامه ای می نویسد. در نهایت کتاب دارای دو فصل بسیار مفصل می شود: نقد قوۀ حکم زیباشناسانه و نقد قوۀ حکم غایت شناسانه.

در کنار نگارش آثار خود مخصوصاً اثر اخیر، "نقد قوۀ حکم"، کانت دست به نگارش دفاعیه ای از فلسفۀ خود در مقابل حملات از سوی دگماتیست ها خاصه استادی از دانشگاه هاله و نویسندۀ "آپولوژی جدید سقراط" به نام یوهان آگوست اِبِرهارد می زند. حملات بی امانی بر علیه کانت صورت می گرفتند. ابرهارد استاد فلسفۀ بی نام و نشانی نبود، او در هاله "نشریۀ فلسفی" را اواخر ۱۷۸۸ تاسیس کرده بود و سمت و سوی نشریه نوبنیاد در اصل و بی پرده انقلاب فلسفی بود که ریشه در نقد داشت. مهمترین پاسخ کانت به این حملات، نوشته ای بود با عنوان طولانی و طعنه آمیز "در باب کشفی که بر اساس آن باید تمام نقد جدید خرد ناب بوسیلۀ نقدی قدیمی تر زائد گردد". علاوه بر اینها کانت، رینهولد و همکاران دیگرش در کونیگزبرگ و حلقۀ کانتی ها که به تازگی در "نشریۀ عمومی ادبیات" شکل گرفته بود، را با متون و مطالب گسترده ای حمایت می کرد. اهمیت این مناظره های سرسختانه و طولانی میان فلسفۀ آکادمیک و دانشگاهی با کانت که پراهمیت نیز برآورد می شدند، شاید اوج واژگونی کانتیسم بوده و آمادگی سربرآوردن فلسفۀ ایده آلیسم. در کنار کارهای تحقیقی و فلسفی کانت کارهای مطبوعاتی نیز می کرد، که سبب حیرت معاصرین او نیز می شد. حد فاصل ۱۷۸۴ تا ۱۷۹۶ در نشریۀ "ماهنامۀ برلین" که بعدها ارگان عصر روشنگری آلمان شد، قریب به ۱۵ مقاله از کانت منتشر می شود و دامنۀ مباحث آنها بسیار گسترده بود، از سیاست و تاریخ فلسفه گرفته تا جغرافیا. مقالۀ مشهور کانت "پاسخ به پرسش: روشنگری چیست؟" در میان همین مقالات در سال ۱۷۸۴ و یا مقالۀ دیگر "در باب سخن گزاف: می تواند امری در تئوری درست باشد، اما در پراکسیس بدرد نمی خورد" در سال ۱۷۹۳ بودند.

بواسطۀ درج و نشر همین مقالات در ماهنامۀ برلین دوره ای در زندگی کانت بوجود آمد که باعث دردسرهای سیاسی برای او در دوران صدرات ولنر شد. یوهان کریستف ولنر با آغاز سلطنت فردریک ویلهلم به صدرات رسید و در ۹ ژوئیه ۱۷۸۸ به نمایندگی از پادشاه فرمان مذهب را صادر کرد. ولنر می خواست با این قانون و دیگر اقدامات حکومتی در پروس اواخر قرن ۱۸ به روشنگری و تأثیرات آن در کلیسا پایان بخشد. این قانون شامل حال دانشگاه ها نیز می شد و پرفسور کانت با درج مطالب خود به گونه ای آشکار خلاف جهت حکومت قلم می زند. در سپتامبر ۱۷۸۶ خود کانت مدت کوتاهی پس از تاجگذاری فریدریش ویلهلم دوم دریافته بود که ایام سختی در این دوران در پیش خواهد بود. در ابتداء وضع مادی و ظاهری کانت تغییری نیافت و حتی اواخر ۱۷۸۶ عضو آکادمی علوم برلین نیز شد و یا در ابتدای ۱۷۸۹ در سن ۶۴ سالگی از سوی دستگاه دولت ارتقاء حقوقی نیز یافت. اما در تابستان ۱۷۹۱ در برلین شایع شد که کانت ممنوع القلم شده است. تعارض اصلی زمانی آغاز شد که نوشتار کانت تحت عنوان "دین در چارچوب خرد محض" منتشر گشت. بنا به گفتۀ کانت قرار بر این بود که نوشته در چهار بخش در ماهنامۀ برلین به چاپ رسد. همین موجب شد که کانت نوشته را بی هیچ ضرورتی به دستگاه سانسور و تفتیش وزارت فرهنگ ارائه دهد، چرا که نشریه در آن ایام در ینا به چاپ می رسید و ینا در قلمرو پروس قرار نداشت. بخش اول مقاله بدون سانسور در آوریل ۱۷۹۲ تحت عنوان "در باب شر رادیکال در طبیعت انسانی" به چاپ می رسد. بخش دوم اما اجازۀ چاپ نمی گیرد. این ممنوعیت باعث شد که کانت تصمیم بگیرد کل رساله را به صورت کتاب منتشر سازد. برای این کار ابتدا کانت از دانشکدۀ الهیات کونیزگبرگ تقاضای اعلام موضع می کند که آیا اصلاً این اثر در مقولۀ الهیات جای دارد، که بعد از جواب منفی دانشکده، اثر را به رئیس بخش فلسفۀ دانشگاه ینا برای چاپ می فرستد و در ایام عید پاک ۱۷۹۳ کتاب به طبع می رسد. جو در برلین رفته رفته بر علیه کانت می چرخید تا جائی که فریدریش ویلهلم دوم در ۳۰ مارس ۱۷۹۴ به وزیر خود ولنر می نویسد که نباید بیش از این به نوشته های مضر کانت اجازه انتشار داد. در این ایام شایعات بر علیه کانت به اوج خود می رسند. در ژوئن همان سال مقالۀ دیگری را کانت می نویسد، تحت عنوان "پایان همۀ چیزها" و در آن استبداد تحمیلی مسیحیتی مسلح را به عنوان عامل "ضدمسیح" به تصویر می کشد که احتمالاً برای منافع خود برقرار ساخته اند. کانت به خوبی از برخوردهای احتمالی نسبت به خود آگاه است و در مقابل مخاطراتی که او را تهدید می کنند می نویسد، "مطمئن و باورمندم که همواره از روی وجدان و بر اساس قانون عمل کرده ام، با آسودگی پایان این مراسم های شگفت انگیز را نظاره می کنم." به گمان او باید مقاله را منتشر ساخت، قبل از آنکه دورۀ نویسندگی به پایان رسانده شود.

سه ماه بعد از انتشار مقاله کانت در سن هفتادسالگی و در اوج شهرت، نامه ای مملو از تهدید از شخص ولنر دریافت می کند. بر اساس این نامه کانت باید با ادامۀ سرکشی پاسخگوی اعمال ناشایست خود باشد. کانت در پاسخی مفصل می نویسد که از فلسفۀ خود برای پیدایش و تحقیر برخی از اصول تعالیم اصلی و فرعی کتاب مقدس و مسیحیت سوء استفاده جسته است و در پایان با تعجب برای همگان می نویسد که دیگر از هر گونه ابراز نظری در خصوص فلسفۀ دین خودداری خواهد کرد. در این مورد می توان نسبت به کانت ایرادهای فراوان گرفت، اما شاید استاد مسلم و برجسته برای پرهیز از سوء تفاهم در بحث و پرهیز از بازخواست قضائی با این گفته به مناظره پایان داده باشد. پس از مرگ فریدریش ویلهلم دوم کانت هر دو فصل در نوشته اش "مجادلۀ دانشکده ها" را سال ۱۷۹۸ به چاپ می رساند. قبل از این تنش ها کانت بدور از سرخوردگی و یا بی جراتی و یا ناتوانی کارهای مطبوعاتی خود را در حوزۀ سیاسی بکار بسته بود. برای مثال یک سال بعد از قوانین و ممنوعیات ولنر در پائیز ۱۷۹۵ مقالۀ "صلح پایدار" را تدوین می کند. این کتابچه استقبال و معروفیت سریعی را کسب می کند و در همان سال به فرانسه نیز ترجمه می شود.

از این به بعد تمام نوشته های کانت مربوط به فلسفۀ عملی می شوند و در خدمت تکمیل و تدوین سیستم انتقادی هستند، به عبارت دیگر استفاده از مبانی انتقادی در مسائل مشخص در عملکردهای انسان. در اینجا اهمیت متافیزیک سنت ها برجسته می شود، که شامل دستگاه فسلفۀ اخلاق کانت می شود. منشاء ایده های این دوره به دهۀ ۶۰ باز می گردد ولی واقعیت بخشیدن به آنها پس از پایان آثار انتقادی صورت می پذیرند. متافیزیک سنت ها در دو بخش سال ۱۷۹۲ و سپس ۱۷۹۳ منتشر می شود. اواخر ۱۷۹۶ "دلائل اولیۀ متافیزیکی نظریۀ حق" و در تابستان ۱۷۹۷ "دلائل اولیۀ متافیزیکی نظریۀ فضیلت" به ترتیب تالیف می شوند.

در سال بعد بالاخره "انسان شناسی از دیدگاه عملی" که حاوی بخش تجربی از فلسفۀ عملی می باشد، چاپ می گردد. محور بحث در این اثر امری بر مبنای پیشداده ها برای رفتار اخلاقی نیست بلکه قواعدی مبنی بر مشاهده و تجربۀ زندگی برای برخورد عملی با انسان است. منبع اصلی این اثر کلاس های درس کانت در ترم زمستانی ۷۳-۱۷۷۲ است و این تنها اثری است که درسگفتار کانت بوده و به دست خود او تصحیح و به چاپ می رسد. دیگر درسگفتارهای کانت به دست خودش منتشر نشدند. در این مقطع کانت شروع به ترتیب و تنظیم دستنوشته های خود کرده و متن ها را به دو تن از دانشجویان آن زمان خود می سپارد تا آنها با حفظ اصالت نوشته ها را به چاپ برسانند، که این کار از سال ۱۸۰۰ آغاز می شود. البته بسیاری از این نوشته ها از نظر علمی دیگر بروز نیستند، اگر چه برای تحقیق در مورد چگونگی اندیشه و تحول فکری کانت بسیار با ارزش هستند.

پس از فوت کانت چند اثر مهم از درسگفتارهای کانت به چاپ رسیدند: "دروسی راجع به نظریۀ فلسفی دین" سال ۱۸۱۷، "دروسی راجع به متافیزیک" سال ۱۸۲۱ که هر دو بدست پولیتس و همچنین "علم انسان یا انسان شناسی فلسفی" در سال ۱۸۳۱ به دست یوهان آدام بِرگ. تا به امروز همچنان همۀ نوشتارها و دستنوشته های کانت به چاپ نرسیده اند.

اثر دوران کهولت (۱۸۰۴-۱۷۹۶)

آخرین سال های عمر کانت همۀ نشانه های کهولت و پیری را با خود داشتند. باید در نظر داشت که در آن ایام فردی در سن پنجاه سالگی جز افراد پیر محسوب می شد، در حالیکه کانت هفتادسالگی را سپری کرده بود. بنا به گفتۀ دستیار کانت آندرآس وازیانسکی تمام علائم کهولت و شکنندگی در سال ۱۷۹۹ به خوبی در کانت آشکار شده بودند، مانند خستگی های مفرط، فقدان حافظه. سال ۱۸۰۱ تمام امور اداری و حقوقی کانت به او محول می گردند. نامه های این دورانِ پایانیِ عمری پر بار حاکی از آنند که استاد پیر شده است. اثری از کانت که عمر مهلت به او برای اتمام نداد و از دید خود کانت پایانبخش تمام تلاش های فلسفی او خواهد بود. در آخرین سال حیات کانت به خوبی متوجه بود که چگونه و با چه سرعتی قوای جسمی و دماغی را از دست می دهد. در ۸ اکتبر ۱۸۰۳ برای اولین بار در زندگی به سختی مریض می شود و چهار ماه بعد، در ۱۲ فوریۀ ۱۸۰۴ ساعت ۱۱ نابغه ای از نسل انسان بدرود حیات می گوید.

تأثیرات کانت

تأثیرات فلسفی کانت قدری غم انگیز است. از یک سو او تحولات آتی فلسفه بعد از خود را تا به امروز تحت تأثیر قرار داده است. اندیشه، مکتب و دیدگاهی فلسفی نیست که از او به نوعی تأثیر نیافته باشند. از سوی دیگر اهداف و مواضع اساسی اندیشۀ او در هیچ مقطع زمانی با تمامیت تنوعش به واقع برگرفته نشده و تداوم نیافته اند. می توان پرسید که آیا در فلسفۀ نقاد لحظات معینی نبوده اند، که جنبشی فکری و فلسفی را سبب شده باشد و همان آنها مبانی اساسی و اصلی اندیشۀ کانت را نفی کرده باشند.

در مجموع شاید بتوان تأثیرات کانت را چنین دسته بندی کرد: گروه اول کسانی که به متون کانت وفادار باقی می مانند و تعداد کثیری حاشیه و درآمد و مقدمه بر فلسفۀ کانت می نویسند. گروه دوم مفسران کانت از ایدآلیسم آلمانی مانند فیشته، شلینگ و هگل. گروه سوم بر محور تئوری شناخت که در حلقۀ نئوکانتی های ماربورگ بدور هم جمع آمدند و حدود ۱۸۷۱ نوزایشی برای اندیشه و فلسفۀ کانت را بوجود آورد. گروه چهارم با تفسیر های هستی شناسانه-متافیزیکی بعد از ۱۹۲۴ که مشهورترین آنها مارتین هایدگر است. گروه پنجم که مربوط به زمان حال در اندیشۀ فلسفی اروپا و امریکا حاکم است، محورهای غالب در میان این گروه تئوری علم، بنیان فلسفۀ عملی و فلسفۀ تاریخ هستند. همانطور که اشاره شد، هیچ اندیشه و دستگاه فلسفی را می توان امروز بدون تأثیر از کانت یافت. گذشته از این تأثیرات فلسفی، اندیشۀ فلسفی کانت بر علوم دیگر و همچنین حوزه های عمومی زندگی نیز موثر بوده است. تأثیرات کانت در مباحث الهیات غیر قابل کتمان است و همچنین دستگاه های حقوقی نیز از کانت بهره مند بوده اند و در عالم سیاست بیش از همۀ جریان های سیاسی جنبش های سوسیال دمکرات از فلسفۀ کانت کاربرد سیاسی برای خود گرفته اند.

آنچه که مربوط به مردم و کشور ایران می شود، بدون درک فلسفۀ نظری و عملی کانت، بنیان های دمکراسی و آزادی در میان ایرانیان نمی توانند هنجارین و نهادین گردند و شناخت فلسفۀ کانت را نه به معنای قبول بلکه به معنای تبادل نظری باید در میان خود سنت کرد. یکی از رساله های کانت که به اعتقاد من باید ما ایرانیان بر سر آن چالش کنیم، رسالۀ "در باب سخن گزاف" اوست. همانطور که از این مقاله با عنوان کاملش "در باب سخن گزاف: می تواند امری در تئوری درست باشد، اما در پراکسیس بدرد نمی خورد" یاد شد در سال ۱۷۹۳منتشر شده بود. در آن زمان کانت تلاش می کند که خلاف برآورد ارسطو که برای فلسفۀ عملی استقلال و دانش به سبب بینش خودمختاری قائل بود، اثبات کند. بر این اساس تئوری و پراکسیس یک واحد را شکل می دهند. در میان ایرانیان سنت زشتی استوار شده است و با توانائی زبان فارسی به ساختن طعن و لعن از هیچ گفتار ناپسندی برعلیه تئوری و یا شخص نظریه پرداز پرهیز نمی شود و این سخنان گزنده طیف گستردۀ خود از خیالبافی تا تئوری بافی را در بر می گیرد. در عین حال ضدیت مهلک با روشنفکری نیز از دیرباز در میان ایرانیان بوجود آمده است و روشنفکری با تمایلات چپ سیاسی و میزان تحصیل به خطا گرفته می شود. اساس کار روشنفکری صیقل دهی نظریه است، یعنی نان شب روشنفکر تئوری است. این گزاره به معنای عدم وجود خیالبافان و یا نظریه پردازان بدون رابطه با تجربۀ عملی نیست. در اینجا کانت به مورد پزشکان و یا حقوقدانان اشاره دارد که از تحصیل خوب برخوردارند اما قادر به قبول نقش مشاوره نیستند.**(A202) در میان این دسته افراد کمبود و نقص قوۀ حاکمه وجود دارد و اینان نمی توانند یک مورد خاص را به قاعدۀ کلی مرتبط سازند. در عین حال موردی وجود دارد، که تئوری بدلیل کمبود در عمل کاربردی موفق نداشته باشد. رسالۀ کانت هر دو این موارد را بررسی نمی کند، بلکه درصدد اثبات آن است که اگرچه نظریه ای غریب به چشم آید اما در عمل موفق باشد. کانت با ارائۀ سه مورد در اخلاق، حکومت و حقوق ملل کار استدلالی خود را به پیش می برد. در مورد اخلاق علیه گاروه، در حکومت علیه هوبز و حقوق ملل علیه مندلسون استدلال می آورد.

گاروه که مترجم کیکرو و آدام اسمیت بود، انسان را موجودی در جستجوی سعادت می بیند و به طبع دوران آنتیک اخلاق را وسیله ای برای رهسپاری انسان به سعادت می داند. بر این اساس گاروه مدعی می شود که تنها در تئوری می توان سعادتجوئی انسان را از اخلاق حذف کرد. کانت اخلاق را بر اساس وظیفه و نقد یودایمونیا یا خوش روانی استوار می سازد. گاروه مدعی بود که قابلیت به سعادت را تنها در ذهن و نه در عمل می توان از سعادت بدست آمده جدا ساخت. کانت سعادتجوئی را امتداد و دستخوش سنجش و توجه می بیند، حال آنکه وظیفه امری واضح است. برای روشن شدن مقصود مثالی متداول می آورد که پولی در نزد کسی به بیعانه گذاشته شده و خانوادۀ او در سختی بسر می برد، آیا او اجازه دارد که از آن پول حتی به صورت قرض استفاده جوید؟ اخلاق مبتنی بر سعادت مجاز می داند و پاسخ اخلاق بر حسب وظیفه به وضوح جواب رد می دهد. سعادتجو در پی سنجش و توجه برمی آید، اما وظیفه شناس از وظیفۀ صریح خود آگاه است. وحدت تئوری و پراکسیس در وجه اخلاقی آن مشروط به مفهوم وظیفه و رد همۀ انگیزه های یودایمونیا یا خوش روانی است. در دستگاه اخلاقی گاروه می توان انگیزه را عملکرد اخلاقی محسوب کرد. در اینجا کانت به این اصل اشاره دارد که انسان ذاتاً به عمل مطابق وظیفه بعضاً تا به سرحد ذوق زدگی علاقه مند است.(A229)

نه تنها در اخلاق، بلکه در مباحث حکومت نیز تئوری و پراکسیس دارای وحدت هستند. در امر حکومت نیز سعادتجوئی را کانت مردود می شمارد. حاکمی که بخواهد ملت خود را سعادتمند کند، مستبدی خواهد شد و ملت بر علیه او قیام خواهند کرد.(A261) کانت را نباید نادرست فهمید، او منکر سعادتجوئی و تلاش به دستیابی به خوشبختی نیست، بلکه او آنرا به عنوان اصل اخلاقی مردود می شمارد و این تلاش را به بخش خصوصی حیات انسان ارجاع می دهد. در نظریۀ کانت جایگزین حکومت غمخوار سرورمآب، حکومت مشروطۀ لیبرال می شود. دولتی را که نقش پدرانه به خود بگیرد را کانت مردود می شمارد. حکومت نمی تواند پدرانه باشد، بلکه میهن دوستانه. برای کانت تمثیل خانه و خانواده برای سیاست و حکومت بی مسماست. حقوق در حوزۀ حکومت بر مبنای سه اصل پیشدادی استوار است: آزادی، برابری و استقلالفردی.(A235) این سه عنصر عوامل حیاتی در جامعۀ مدنی هستند و این سه عامل را نباید با حقوق سه گانۀ جان لاک "زندگی، آزادی و مالکیت" به خطا گرفت.

طبعاً آزادی در مقام اول چنین جامعه ای قرار دارد و در این آزادی نیز این اصل مستتر است، هیچکس حق ندارد به من سعادت و خوشبختی را که او می خواهد تحمیل کند.کانت "بهشت اجباری" را مردود می شمارد.(A235) این سعادت چهره ای خصوصی دارد. در واقع همه آزاد هستند برای خوشبختی که خود می پسندند تلاش کنند تا زمانی که مغایر با آزادی دیگران و قوانین عام نباشد. در این آزادی نیازی به سرور نیست و انسان شهروند است.

برابری دومین عنصر است و در این برابری هر کس دیگری را می تواند به حکم حق و قانون به تبعیت مجبور کند و تنها حاکم استثناء می شود. به عبارت دیگر همه در مقابل قانون برابراند. از دید کانت همۀ برابری ها طبق قرارداد صورت می گیرند و تنها در استعداد و مالکیت بزرگترین عدم برابری ها وجود دارند. این نابرابری تنها زمانی قابل قبول است که در اجتماع هر کس به میزان استعداد، پشتکار و اقبال خود به آنچه می خواهد دست یابد.(A239) با این حساب از ابتدای تولد همۀ انسان ها برابر بدنیا آمده اند و در چنین جامعه ای نباید کسی برنده و یا بازنده بدنیا آمده و زندگی کند.

سومین عنصر، در واقع بازتابی از شرائط فرد در جامعه است و چیزی جز شرح یک واقعیت نیست. مرتبۀ شهروند بستگی به شرائط اقتصادی او دارد. شهروند کسی است که سرور خود باشد و نه با فروش نیروی کار خود امرار معاش کند. کانت از یک مثال و مقایسه استفاده می جوید؛ آرایشگر نمی تواند شهروند محسوب شود، چون نیروی کار خود را می فروشد، اما کلاه گیس ساز می تواند، چرا که او نتیجۀ کار خود را معامله می کند. در انگلستان قرن ۱۹ هنگامی که مشاجره بر سر حق رأی و شرکت در انتخابات بالا گرفته بود، بارها گفته شده بود، کسی که از نظر اقتصادی مستقل نیست، نمی تواند مستقلاً نیز تصمیم سیاسی بگیرد، در غیر اینصورت لردی انتخابات را می برد که بیشترین تعداد مستخدمین را داشته باشد.

آزادی و برابری از حقوق پیشدادی هستند، حقوقی که از بدو تولد شامل حال همۀ انسان ها می گردند، اما استقلال فردی حقی پیشدادی نیست و وابسته به شروطی است. حق آزادی و برابری جزء حقوق مدرن هستند و استقلال فردی میراث تاریخی و اقتصادی اشکال مختلف اجتماعی. در اینجا اگر این عناصر حقوقی که کانت مطرح کرده است، حقوق بشر و جهانشمولی آن قرار دهیم، اکنون با شرائط اقتصادی به تضاد می رسد.

کانت در این مرحله از مفهوم قرارداد جان لاک استفاده می جوید اما نه به معنای قراردادی تاریخی، بلکه به معنای "ایدۀ محض خرد"(A250) گرفته و واحد اندازه گیری سیاست و یا "سنگ محک مشروعیت هر قانون عمومی"(همانجا) می داند. این قراردادی فرضی است و باید دید که تا به چه اندازه چنین قراردادی تعهد هنجارین و تأثیرگذاری عملی می تواند داشته باشد. از دید کانت قرارداد، قانونگذار را چنان متعهد می سازد که گوئی قوانین او نتیجۀ ارادۀ واحد همۀ یک ملت می باشد.(همانجا) عین همین گفته در خصوص قانون را روسو با گزارۀ ارادۀ عام (volonté générale) تعبیر کرده است. هستۀ انقلابی چنین گزاره ای در این است، که ارادۀ ملت در مقابل ارادۀ ولی امر و یا حاکم مطلق قرار می گیرد و آنرا خنثی می سازد. نظراً قرارداد صفت نافی به خود می گیرد و مرجعی نفی کننده ولی امر یا فقیه می گردد. نظم اجتماعی که در خرد استوار شده است، نظمی اراده گرایانه نیست. اما این قراردادی، که از آن سخن میرود که بر اساس اراده ای واقعی و یا اراده ای قابل اثبات استوار نمی باشد، چیست؟ این قرارداد اصلاً ابلاغ ارادۀ هیچکس نیست، بلکه تنها یک ایدۀ محض است. در اینجا تبدیل قرارداد به یک خیال نتیجۀ کار کانت است و اینکه از حاکم تصویری دوستانه ارائه می دهد و نه ترسیم واقعی. عملاً کانت حق قیام و سرپیچی را نفی می کند.(A255) در موقعیتی که میان ملت و حاکم اختلافی بوجود آید، هیچکدام نمی توانند تصمیم گیرنده باشند، چرا که طرفین دعوا هر دو خود بخود قاضی می شوند و باید مرجعی فراتر از طرفین دعوا وجود داشته باشد. شاید دلیلی برای ممنوعیت قیام عدم یقینی باشد که قیام کننده نمی داند در صورت قیام آیا همان موقعیت بدست آمده را هم از دست خواهد داد یا نه. کانت با اتکاء به آزادی قلم موضع خود را طرح می کند، اما باید از استاد پرسید، که چه باید کرد اگر حاکم "آزادی قلم" را هم سلب کند؟ امری که قاعدۀ کلی حاکمان مستبد است و نه استثناء. در اینجا کانت از تدبیر فلسفی عاجز است و بدوران سده های میانه پرتاب می شود.

در ابتداء همانگونه که اشاره شد، در امر حکومت با هوبز مخالفت می ورزد، اما اکنون می بینیم که بخش حکومتی سخن گزاف با هوبز همخوانی دارد و نه مخالفت، وقتی که کانت حق قیام در مقابل حاکم را نفی می کند. اما این ظاهر اولیه تئوری است، چرا که کانت سخن هوبز را در یکی از مبانی آن رد می کند، وقتی که هوبز مدعی می شود، حاکم یا ولایت فقیه اساساً نمی تواند خطا کند، این ادعا باید برای روحانیت حاکم در ایران سخن دلچسبی محسوب شود. کانت چنین گزاره ای را هولناک می خواند.(A264) کانت البته انتظار دارد تا فرمانبران به حاکمان خود اعتماد کنند، حال آنکه باید نظر او را با مرجعی برای کنترل قدرت اصلاح کرد.

در مثال سوم خود برای اثبات وحدت تئوری و پراکسیس، در حوزۀ حقوق ملل با مندلسون مخالفت می ورزد. مندلسون در اثر خود "اورشلیم یا در باب قدرت مذهبی و یهودیت" که به سال ۱۷۸۳ منتشر می شود، فلسفۀ تاریخ لسینگ را به نقد می کشد. به تعبیر مندلسون، تاریخ تعریف حکایت نسل بشر نیست و این حکایت جای امید برای بهبودی و بهروزی نمی گذارد، بلکه برعکس بشر تنها نوسان های کوچکی را صورت می دهد. به عبارت دیگر بشر ادامه می دهد و نه بشریت. این بشریت همواره در سنت، اخلاق، مذهب، خوشبختی و فلاکت درجا می زند. کانت به پاسخگوئی برآمده و درصدد می شود تا بهبودی و بهروزی را اثبات کند. در پاسخ می نویسد، که پیشرفت می تواند موقتاً متوقف شود اما هرگز قطع نخواهد شد.(A275) کانت از اصل وظیفۀ خود کمک جسته و می نویسد، انسان وظیفه دارد که جهانی بهتر را برای نسل های بعد از خود به جای گذارد، بهتر از آن جهانی که دریافت کرده است.(همانجا) در فارسی معروف است: "دیگران کاشتند و ما خوردیم-ما بکاریم و دیگران بخورند" اصل کانت پا را از این فراتر می گذارد و از دنیائی بهتر سخن می گوید. انسان حتی بدون منفعت خود باید در بهسازی تلاش کند.(A276) سیر دنیا را کانت با هدف طبیعت و یا تقدیر توضیح می دهد، تا انسان به جهان به دیدۀ تنها کاشانۀ خود در همه جا و در همه حال بنگرد.(A279) سخن گزاف نخواهد بود اگر به فجایع بزرگ محیط زیست در روزگار خود اشاره کنیم، که همۀ انسان ها باید به کرۀ خاکی در مقام تنها کاشانۀ بی جایگزین خود بنگرند. در ادامۀ بحث حقوق ملل می آید، که هیچ ملتی در دنیا برای توسعه طلبی و یا جبران اهانت دست به جنگ نمیزند، این حکومت ها هستند که به نام ملت ها دست به جنگ می زنند و قربانی آنها ملت ها هستند. جستار جنگ یا صلح را کانت در اثر مشهورش "صلح پایدار" تالیف کرده است.

در پایان باید گفت، که هیچ تحول اجتماعی پایدار، که جزء هنجارهای مسلم یک جامعه گردد و نهادهای سیاسی برای حفظ و حراست از آنها تاسیس گردند، بدون تئوری صورت نمی پذیرد. بهروزی زندگی انسان نیازمند اندیشۀ بهروزی است و برای خلاصی از "تکرار تاریخ" تنها یک راه بیش در پیش روی نداریم: اندیشه و این "سخنی گزاف ..." نیست.

 

 

*  در این مقاله هر کجا که از کانت و یا در مورد او نقل قول شده است، مبنا آثار زیر می باشند.

Immanuel Kant, Kant Werke in 6 Bde, Wissenschaftliche Buchgesellschaft Darmstadt, 1983.

Immanuel Kant, Briefwechsel, Auswahl von Otto Schlöndorffer, hamburg, 1986.

 **حروف و شماره ها منبع عبارات و گزاره ها در اثر کانت می باشند:

Immanuel Kant, Über den Gemeinspruch: Das mag in der Theorie richtig sein, taugt aber nicht für die Praxis, in: Kant Werke in 6 Bde, VI, S. 127-172.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]