پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)
محمد محمودی
- باز انشعابی جدید
انشعاب بعدی در میان شیعیان زمان محمد باقر صورت می گیرد. محمد باقر امام پنجم شیعیان امامیه محسوب میشود، علت انشعاب، زندگی آرام و بدور از فعالیت سیاسی محمد باقر می باشد. برخلاف او برادرش زید، که طرفداران او فرقهٔ شیعهٔ زیدیه را شکل دادند. در میان این دو برادر، محمد باقر و زید، هیچ اختلافی وجود نداشت، که به این انشعاب دامن زده باشد. بر خلاف شیعیان امامیه که لعن و نفرین به دو خلیفهٔ اسلامی جزئی از سنن خود می دانند، زیدیه آنان را محترم می شمارد و در مورد خلیفه سوم همۀ فرقه ها مشغول نفرین هستند. وجه اختلاف فکری-عملی زیدیه با دیگر شیعیان عدم قبول اصل تقیه و یا پنهان ساختن اعتقادات مذهبی است. الهیات زیدیه پیرو تام و تمام معتزله است. در تاریخ شیعه، شیعیان امامیه در قرن های دوم و سوم ه. و امام آنها در طول سال های ۳۸ تا ۱۴۸ ه. مورد تعقیب و یا تضییق قرار نگرفتند و علت این آسودگی عدم فعالیت امامان شیعه می باشد. در مقابل، شیعیان زیدیه روزی همانند عاشورا در کربلا دارند و به یاد قتل عام شورشیان زیدیه بدست عباسیان در سال ۱۶۹ ه. در آبادی به نام فخّ نزدیک مکه دارند. مهمترین قیام زیدیه در نیمهٔ دوم قرن سوم صورت گرفت، در آن دورهٔ تاریخ ایران قیام روستائیان متداول بود، از جمله از نیمهٔ دوم قرن سوم تا اوائل قرن چهارم در کرانه های دریای خزر و یا در آذربایجان و غرب ایران قیامی صورت گرفت که به نام سرخ جامگان به رهبری پاپک مشهور است. تا اواسط قرن سوم بیشتر نهضت ها غیر اسلامی بودند و قیام ها ریشه در ادیان زرتشت و مزدک داشتند. از اواسط قرن سوم رهبری اغلب نهضت ها علیه خلافت بدست شیعیان افتاد. در این دورهٔ تاریخی بسیاری از نهضت های روستائی و دهقانی از سوی شیعیان هدایت میشدند. به دلیل انبوه جمعیت پناهجو در مناطق دیلم، طبرستان و گرگان (گیلان و مازندران امروز) و همچنین عدم دستیابی اعراب به آن مناطق در حملات خود به ایران، علویان توانستند مذهب خود را در این مناطق ترویج دهند. به دلیل فقر وحشتناک حاکم و روابط سخت اجتماعی و معیشتی بسیاری از روستائیان مناطق دیلم به مزدوری خلفای عباسی پناه بردند و ارتش از غلامان ترک در سواره نظام و سربازان پیاده از مزدوران دیلمی شکل گرفت. یکی از قیام های روستائیان به دلیل فشار طاقت فرسای اقتصادی منجر به تأسیس دولت محلی علویان شد، که در رأس آن امام فرقه زیدیه به نام حسن بن زید و سپس برادرش محمد بن زید از ۲۵۰ تا ۲۸۷ ه. تشکیل حکومت علوی دادند و به دست اسماعیل سامانی شکست خوردند، اما سیزده سال بعد ( سال ۳۰۱ ه.) با قیام مجدد روستائیان به رهبری حسن بن علی اُطروش (یعنی کر) بعد از ضعف سامانیان به دلیل حملات روس ها از دریای خزر بار دیگر حکومت علویان تشکیل گردید. در این حکومت جدید اصلاحات ارضی وسیعی صورت گرفت و زمین میان دهقانان تقسیم شد، اما با فوت حسن اطروش دولت علویان نیز سقوط کرد.
جعفر بن محمد مشهور به صادق، امام ششم شیعیان بود و در طول عمر خود دست به فعالیت سیاسی نزد و زندگی خود را در صلح و آرامش در مدینه سپری کرد. شیعهٔ امامیه معتقد به کرامات از جانب اوست و برای او دانشی همه جانبه قائل است و با ذکر روایاتی برای او قدرتهای علمی–الهی می تراشد. یکی از این شگفتی ها منسوب کردن علم طبابت به اوست. با رجوع به متن هایی که به او و دانش طب او نسبت داده میشود، میزان علمی مطالب بسیار محدود و بیشتر جنبه های جادو و جنبل دارد و یا دانشی جمع آوری شده و منسوخ است. در دهه های اخیر واژه ای به نام طب اسلامی سر زبان ها افتاده است. این واژه هیچ مبنای علمی و طبی ندارد و بیشتر مولد و تحریک کنندهٔ هویتی موهوم و منسوب به اسلام است. در هر حال جعفر صادق پایه گذار فقه شیعهٔ جعفری یا مذهب امام جعفر صادق محسوب می شود. در دورهٔ این امام باز انشعابی میان شیعیان صورت گرفت. این بار شاگرد متعصب جعفر صادق، ابوالخطاب، او را تجسم الهی معرفی می کرد و از آنجا که چنین ادعائی برای جعفر صادق مخاطره آمیز بود، جعفر صادق او را از خود طرد کرد و ابوالخطاب فرقهٔ خود مشهور به خطابیه را بنیان گذاشت. در دورهٔ جعفر صادق، انشعاب بزرگتری میان شیعیان صورت می گیرد و به این موضوع بازمی گردد، که احتمالاً جعفر صادق پسر چهارم خود موسی الکاظم را برای جانشینی امامت لایق می دانسته ولی فرقهٔ اسماعیلیه با انشعاب خود، پسر ارشد او اسماعیل را محق امامت می دانستند، اما پسر ارشد جعفر صادق قبل از خود او فوت می کند و اسماعیلیه پس از جعفر صادق، محمد پسر اسماعیل را جانشین قرار می دهد و نزاع میان اسماعیلیان و شیعیان امامیه گرم میشود. در پایان قرن سوم تا اواسط قرن هفتم نزاع میان اسماعیلیه و امامیه در تاریخ ایران تأثیر سیاسی و فرهنگی به جای می گذارد. در مورد امام هفتم شیعیان موسی الکاظم اطلاعات متناقضی در دست هستند و البته او نیز از زندگی مرفه و آرامی برخوردار بوده تا زمانیکه به اتهام همکاری در یک توطئه علیه خلیفه دستگیر و به زندانی در بغداد می افتد و به سال ۱۸۳ ه. در زندان فوت می کند، که به اعتقاد شیعه او در زندان شهید می شود.
قبلاً شرح امام هشتم شیعیان رفت، پس از او پسرش محمد ملقب به جواد و یا تقی مشهور به محمد تقی، که فرزند مشترکش با کنیزی مسیحی بود به امامت برگزیده میشود. مأمون از او حمایت کرده و در دربار او جای امنی برایش در نظر می گیرد و دخترش زینب را نیز به همسری به او می دهد. محمد تقی با زینب زندگی زناشوئی موفقی نداشت، از آنجا که زینب به خلیفه از همسرش چند بار شکایت می کند. بعد از مأمون، محمد تقی در دربار معتصم موقعیت آرام و برگزیدهٔ خود را از دست میدهد و در سال ۲۲۰ ه. فوت می کند که باز به اعتقاد شیعه او را مسموم و شهید می کنند.
علی فرزند محمد ملقب به نقی امام دهم شیعه شده، از مادری کنیز مشهور به "مروارید مغرب". زمان فوت پدرش محمد تقی شش ساله بوده و در مدینه زندگی می کند و تا زمان خلیفه متوکل زندگی آرامی داشته اما سپس به توطئهٔ براندازی متهم میشود و به دستور خلیفه در سامرا، مقر خلیفه تا آخر عمر به زندان می افتد و در سال ۲۵۴ ه. در حبس فوت می کند.
حسن فرزند علی ملقب به عسگری چند سالی قبل از زندانی شدن پدرش سال ۲۳۲ ه. به دنیا آمد و پس از فوت پدرش به زندان افتاد و سپس از زندان آزاد و اجازهٔ زندگی بدون وجوهات خمس در سامرا به او داده شد. او در سن ۲۷ سالگی فوت کرد و به اعتقاد شیعه این امام نیز شهید شده است.
حاصل زندگی حسن عسگری با کنیزی غیر عقدی به نام نرجس فرزندی به نام محمد شد. روایات در مورد زمان تولد، شیوهٔ زندگی و جماعتی که با او در رفت و آمد بود، بسیار مبهم و پر تناقض است. اگر واقعاً کسی به این نام و نشان به دنیا آمده باشد، که همهٔ شواهد و قرائن این امر را تکذیب کرده و مردود می شمارند، او حدوداً در سن ۶ سالگی ناپدید شد و تنها از طریق نائب خود به مدت هفتاد سال تا سال ۳۲۹ ه. با مؤمنین در ارتباط بود، در اعتقاد شیعه به غیبت کوچک (غیبت صغری) مشهور است. نائب چهارم او علی بن محمد السَمَره دیگر برای خود جانشینی تعیین نکرد و او تمام علائم ظهور امام زمان شیعیان را می دید که دیگر نیازی به تعیین جانشین موقت نیست. شیعه این دوران را غیبت بزرگ (غیبت کبری) می داند. در مورد این امام شیعیان قبلاً مفصل تر توضیح داده شد.
با تصرف بغداد بدست خاندانی ایرانی به نام بویه اهل دیلم (۳۲۴ - ۴۴۷ ه.) بیش از ۱۲۰ سال در غرب ایران و عراق حکومت کردند و خلفای عباسی در واقع کارگذار آنان شدند. خاندان بویه همانطور که از زادگاهشان دیلم معلوم است از شیعیان زیدیه بودند. حکومت خاندان بویه فرصتی مناسب برای رشد و ترویج تشیع در غرب ایران و عراق شد.
تغییرات در حاکمیت ها وضع شیعیان را نیز دگرگون می ساخت، در دورهٔ غزنویان و سلجوقیان سرکوب و تعقیب شیعیان متداول بود، این دوره از اواسط قرن پنجم آغاز شده تا حملهٔ مغول ادامه می یابد. مغول گذشته از حملهٔ خانمانسوز خود بر علیه سرزمین ایران اصولاً نسبت به ادیان مردم بی اعتنا بودند و همین امر سبب آسودگی شیعیان شده بود. سلطان محمد خدابنده با اسلام آوردن اگر چه در خفا شیعه شده بود اما برای دوری جستن از درگیری با فقیهان سنی و کلان زمینداران مذهب خود را علنی نمی کرد.
نظراً تفاوت اساسی و سرنوشت ساز میان تشیع امامیه با دیگر فرقه های اسلامی در اعتقاد آنان به امام زمان است که بندهٔ برگزیدهٔ خداست و اصل اجماع برای علمای شیعه تابع امامت و امام زمان است. شیعیان علوم غیبی برای امامان خود قائل هستند. اصل غیبت مورد جدیدی در ادیان نیست اما برای تشیع یکی از ارکان مذهب را میسازد. تشیع اصل معصومیت را نیز به امامت خود می افزاید و برای امامان خود نیز معصومیت و همچنین اعجاز قائل میشود. در تشیع یکی از موضوعات مورد بحث بعد از تقدس امامان، شهادت است که شباهت بسیار زیادی با مسیحیت و مصلوب شدن مسیح دارد. یکی از دلایل پیشرفت تشیع در ابتداء میان روستائیان در ایران امید و انتظار به ظهور امام زمان است که در دل عامهٔ مردم امید و نوید به زندگی بهتر با آرامش، در امنیت و زیر عدالت را روشن نگه میدارد و گیرندهٔ این نوید اقشار و طبقات ضعیف و روستائی بوده اند.
ظهور امام زمان در سنت ها و آداب و رسوم مردم رد پای بزرگی بر جای گذاشته است، از آوردن اسب سفید زین شده برای امام زمان تا زیارت چاه جمکران. البته با توجه به اصول معتزله طبعاً شیعه به این نتیجه می رسد که خدا در هر عصری رهبری را برای هدایت مؤمنین به راه راست می فرستد تا از خطا مصئون بمانند. در شعائر و مراسم مذهبی و یا مسائل حقوقی شیعیان با سنیان در مجموع تفاوت بزرگی ندارند.
در میان فرقه های شیعه، اسماعیلیان و قرمطیان در ایران دیگر نفوذ فرهنگی و سیاسی بعد از قیام علی بن محمد برقعی (۲۵۵ – ۲۷۰ ه.) ندارند اما روش های خشنونت آمیز و فعالیت های تروریستی در مقابل مخالفین خود، از آنها یکی از متعصب ترین فرقه های شیعه را ساخته بود. این فرقه اسماعیلی معتقد به نبرد مسلحانه بوده و نکته قابل توجه تأثیرات لغوی و نگرشی است که اینان حتی بر اهل تصوف گذاردند و اهل تصوف بسیاری از واژه های خود را از قرمطیان آموختند. افراط گرائی این فرقه کار را به جایی کشانده بود، که محمد غزالی آنان را تکفیر کرده بود.
- تصوف
در تاریخ ایران باب تصوف و عرفان، اگرچه ظاهراً حکایت از شهود و تجربهٔ باطنی دارد، اما در عرصهٔ سیاسی و فرهنگی و حتی تغییرات معیشتی و اقتصادی در ایران تأثیرات فراوان برجای گذاشته است. با نظری تاریخی می توان از حضور تصوف از پایان قرن اول هجری در اسلام سخن گفت. تحت تأثیر جریان و نگرش تصوف تَرک دنیا برای پالایش و نجات روح تقویت شد و بگونه ای فقرستایی جلوه های فرهنگی نیز یافت و توکل به اصلی در منش افراد بدل شد. ترویج روحیه زهد و زاهدمنشانه با مخالفت فقها روبرو بود مخصوصاً در قرون اول اسلام مسلمانان با جهاد در راه خدا به ثروت و غنائم بزرگی می رسیدند. بجز قرن های اول تا سوم هجری که فرهنگ حاکم ضد زهدیت بود، بعد از آن تصوف در قلمرو اسلامی وسعت بسیار یافت. این امر که تصوف پاسخی به اسلام و تقابل فرهنگ هند و ایرانی به تهاجم اسلامی است، صحت تاریخی ندارد. در واقع خاتمهٔ دوران فتوحات اسلامی و ثروتمند شدن مسلمانان بدلیل غنائم جنگی و تغییرات در مناسبات ارضی و تولید کشاورزی و فقر شدید عامهٔ مردم و در نتیجه تضادهای واضح اقتصادی – اجتماعی کمک شایانی به پیشرفت تصوف و عرفان کردند. از قرن سوم به بعد در درون تصوف مکاتب و طریقت های مختلف پا گرفتند. در کل می توان تنش در طریقت های تصوف و عرفان با فقه اسلامی را در اختلاف بینش و برداشت از توحید و وحدت وجود دانست و یا به تفسیری دیگر متصوفین و عرفا مدعی بودند، که دین اطاعت از خدا را به دین محبت با خدا بدل می کنند. تصوف در ایران اشکال بسیار پیچیده با شخصیت های بسیار مرموز و حتی اسطوره ای به لحاظ تأثیرات فرهنگی و اجتماعی داشته است، شخصیت هائی که مخصوصاً در ادبیات رد پای خود را به وفور بر جای گذاشته اند. رشد تصوف بسیار بود و در قرون چهارم و پنجم در هر کوی و برزنی خانقاهی تأسیس شد. نقطهٔ عطف در اندیشه و کردار صوفیانه را ابن العربی با فلسفهٔ وحدت وجود پایه گذاری کرد.
در قرن سوم هجری با اتکاء به تلاش های محمد غزالی میان صوفیان و فقها کمی بردباری مسلط شد و متعاقب آن بخشی از گرایشات مذهبی آهنگ و بوی تصوف به خود گرفتند. اکنون عجیب نیست، که فقیهی را نیز عارف بنامند. دیگر درویش بودن یک سنت زشت روستائی و دهقانی نبود و در شهرهای بزرگ نیز دراویش و خانقاه ها برپا میشد و میان اشراف، زمین داران بزرگ و اهالی شهر نیز صوفیان راه یافته بودند. دو دستگی میان اهل تصوف در این ایام روشنتر میشد، از یک سو محمد غزالی با تئوری توحید و از طرفی ابن العربی با فلسفهٔ وحدت وجود. در ایران آراء و عقاید ابن العربی بسط و تأثیر بسیار یافت. ابن العربی از سوی عالمان و فقهای دینی نیز تکفیر شد، در همان حال در میان مسلمانان ایرانی اقبال بسیار یافت.
با گذشت زمان و تأثیرات متقابل، دشمنان دیروز از یکدیگر آموختند، تا جائیکه فقها برای اثبات کلامی و یا فقهی خود از شاعری چون مولانا جلا الدین رومی کمک می گیرند. خطا خواهد بود، اگر تصور شود که تأثیر تصوف تنها به ادبیات و شعر فارسی ختم میشود. در واقع یکی از جلوه های تأثیرگذاری تصوف در ایران شعر و ادبیات بوده است و بخش مهمی در جهان بینی و طبعاً درک سیاسی باقی مانده است. دوران سخت و جانکاهی که سرزمین ایران حد فاصل قرن پنجم تا نهم هجری سپری کرد، مملو از جنگ و تهاجم بیگانه، ویرانی، گرسنگی، فقر و فلاکت بود: هجوم سلجوقیان در قرن پنجم، غزان در قرن ششم، مغولان در قرن هفتم و تیمور و اعقاب او در قرون هشتم و نهم؛ در چنان ایام فلاکت باری رشد تصوف به معنای بیزاری از هر آنچه "این جهانی" و یا "جیفهٔ دنیا" ست، بدیهی به نظر میرسد. در این ایام تصوف به شکلی غول آسا رشد یافت. یکی از شاخص های حلقه های صوفی در ایران تمرکز فکر و احساس بسیاری از سلسله های عرفانی با شخصیتی مثل علی، امام اول شیعیان و خلیفه چهارم مسلمانان است. یکی از طریقت های اصلی که در ایران که شیعه نیز بودند و حد فاصل این دوران پدید آمد، طریقت صفویه بود. در قرن دهم با پیشرفت تشیع در ایران همراه طریقت صفوی، دو طریقت دیگر شیعه در ایران نفوذ بسزائی در شهرها یافته و مخصوصاً میان بازرگانان رواج یافتند. حیدریه و نعمت اللهیه و با رقابت بسیار با یکدیگر (ضرب المثل جنگ حیدر نعمتی نیز از همین رقابت ها ریشه می گیرد.) با نزدیکی صوفیان به دستگاه های حکومتی و یافتن منبعی برای ارتزاق، کار تصوف در سیاست به ابتذال کشید و ریاکاری و تزویر الگوهای رفتاری دراویش و صوفیان در خدمت قدرت شد. رشد مالی خانقاه ها و یا شرکت صوفیان در جنگ های غارتگرانه شدت ابتذال تصوف در قدرت آن دوران را به نمایش می گذارد. فرقهٔ شیعه اسماعیلیان که در ابتداء به عنوان یک سازمان مخفی و وسیع سیاسی در مخالفت با خلافت عمل می کرد در ایران شکست می خورد و همین سبب نفوذ و رشد امامیه دوازده امامی یا اثنی عشری میشود.
فشار مالیاتی مغول با مشروعیت بخشیدن به شیوهٔ دینی و یا شیوه های طاقت فرسای بهره کشی که با یاسای کبیر (قانون مغول برای وجود طبقات اجتماعی و تحمیل به روستائیان به کار در اراضی کلان-زمینداران و بستن مالیات های سنگین ایلخانان) توجیه میشدند، زمینهٔ گرایش به تشیع را فراهم ساختند. در ابتدای قرن نهم بعد از گذشت پی در پی فجایع چهار قرن، اکثریت مردم شهری در ایران سنی بودند. به جز گیلان و مازندران مذهب رسمی دولت های حاکم بر ایران سنی بوده است. در طول سال های از ۷۳۸ ه. تا بعد از ۸۴۵ ه. نهضت های متفاوتی از جمله سربداران در اقصاء نقاط خراسان تا قیام غلات شیعه به رهبری محمد مشعشع شکل گرفتند. جالب اینجاست که در این نهضت ها و قیام ها تصوف نقش شایان توجهی ایفا می کرد.
خانقاه های وابسته به طریقت صفویه از گزند بیدادگری تیموریان به دلیل تازه مسلمان شدن آنها در امان بودند، همین امر موجب می شد، که توجه مردم به شیوخ صفوی جلب شود. استراتژی شیخ صفی الدین تلفیقی از طریقت و شریعت را ساخت و دلیل آن جلوگیری از تکفیر هوادارن خود بود. یکی از نهضت های شیعی که از تصوف نیز بی بهره نبود، جنبش سیاسی خاندان صفویان بود،که بنیانگذار این خاندان شیخ صفی الدین اسحق اردبیلی(۶۵۰-۷۳۵ ه.) است. دودمان صفویان ادعای بازگشت اصل و نسب خود به امام هفتم شیعیان موسی کاظم را می کرد. سنت ریشه یابی خانوادگی و ارتباط آن با پیغمبر اسلام و یا اعقاب او و منحصراً به خانوادهٔ علی و فاطمه از زمان صفویان در ایران پایه گذاری شد که با لقب سید (در عربی یعنی آقا) همراه میشود. اگرچه خود نسبت سادات خانوادهٔ صفوی ادعای موهومی است، چرا که خاندان صفوی و شیخ صفی الدین در زمان حیاتش هرگز با این تیتر و عنوان مورد خطاب واقع نشده بودند و طبق بررسی های احمد کسروی و تأیید مورخ ترک، زکی ولیدی طوغان، منشاء این خانواده کرد می باشد و محل سکونت آنان اردبیل بود و به زبان آذری گویش داشتند، خود شاه اسماعیل به آذری شعر می سرایید.(پتروشفسکی، اسلام در ایران، تهران، ۱۳۵۴، ص ۳۸۳) قبلاً در مورد درجات درونی سیدها توضیح داده شده است، اما اشاره به این نکته برای درک تحولات درونی روحانیت شیعه مهم است، که لقب سید و سادات در دوران صفویان اختراع و ترویج میشود و قبل از آن معنا و مفهومی نداشته است.
سنت سید خواندن خود به مرور زمان برای کسب برتری و اخذ مالیات خمس سودآور و همراه با مزایای دیگری میشود. نفوذ صفویان با توجه به صوفیگری این خاندان در میان روستائیان افزایش می یابد و در عین حال روابط خوبی با کلان زمین داران و شهرنشینان داشتند. نفوذ صفویان میان ترکان قزلباش (۷ قبیلهٔ ترک که از دست سلاطین عثمانی به آذربایجان پناه برده بودند و از این قبایل تنها دو قبیله از شیخ صفوی اطاعت می کرد.) که جنگجو و نیروی نظامی بودند و دلگرمی آنان به غنایمی بود که از پس جهاد شیخ صفوی بر علیه کشورهای غیر مسلمان نصیب آنان میشد، گسترش می یابد، همزمان تشیع در آسیای صغیر در مخالفت با حکومت عثمانی رونق می گیرد. شاه اسماعیل اول با شکست حکومت آق قویونلو در تبریز سال ۹۰۶ ه. بر تخت سلطنت سلسلهٔ صفویان نشست و در خطبه، خود را شیعهٔ دوازده امامی معرفی می کند و لعنت بر سه خلیفهٔ اول مسلمانان را رایج میسازد و هر آنکس با این دین و مذهب مخالفت کند، به اشد مجازات یعنی مرگ محکوم است. به دستور همین شاه اسماعیل اول اذان مسلمانان شیعه تغییر می کند و عبارت اَشهَدُ اَنَّ عَلیاً وَلیُ الله وارد اذان میشود، اگر از دید الهیات و دین شناسی به همین موضوع نظر کنیم، خود این امر بدعت در شعائر مذهبی محسوب میشود. در آغاز حکومت شاه اسماعیل علمای الهیات، فقها و دراویش به او پیوستند. با رسمی شدن مذهب شیعه، تعقیب، اذیت و قتل عام سنیان در ایران آغاز می شود و اعدام های دسته جمعی روش قضائی در دستگاه صفوی میشود. شاهان صفوی در مجموع از فاسدترین و بیرحم ترین فرامانروایان در سرزمین ایران بودند. اغلب آنها در مدت حکومت خود دست به تصفیه های بزرگ سیاسی در درون خاندان صفویان و یا در میان امرای سپاه می زدند. بزرگ ترین تأثیر سیاسی و نظامی خاندان صفوی عبارت بودند از: ایجاد دولت مرکزی، مبارزه با ملوک الطوایفی، یکپارچه کردن سرزمین ایران از نظر حدود جغرافیایی و دولت مرکزی. برای مقابله و روبرویی با قدرت خارجی و دشمن شماره یک صفویان، عثمانیان، پس از اعلام تشیع به عنوان تنها دین رسمی و دولتی، قتل عام های مذهبی از سوی هر دو قدرت در دستور کار صفویان و عثمانیان قرار گرفت. صفویان در ایران از هر گونه وسیلهٔ ارعاب و قتل و تعقیب و یا کوچ های اجباری مسیحیان و یا یهودیان به مناطق دیگر ابائی نداشتند و بدینگونه از ایرانیان سنی، یهودی و مسیحی با رعب و قتل شیعه می ساختند. شاه اسماعیل از طریق شیعه سازی و تشیع به نوعی یک اتحاد دولتی در قدرت مرکزی بر ایران استوار ساخت. همهٔ فروانروایان منتخب شاه اسماعیل ایرانی و شیعه بودند.
همهٔ جنگ های دوران صفوی به بهانهٔ دفاع از شرع مقدس و دیانت محمدی و شیعهٔ علی صورت گرفتند، ولی در اصل برای مقاصد اقتصادی و در سیاست های خارجی برای مقابله با دشمن اول آنان حکومت عثمانی بودند. در دورهٔ سلطنت شاه اسماعیل دوم، از سیاست های ضد سنی کاسته شد و ناسزا و فرستادن لعنت به سه خلیفه و لعنت به عایشه زن محمد غدغن شدند. شاه اسماعیل دوم روحانیتی را که در دربار صفوی بر سر سفرهٔ رنگین شاهی نشسته بود، از دربار اخراج کرد و به مردم و فقهای اهل تسنن روی خوش نشان داد، نزد قزلباش و اقشاری که از تعقیب و اذیت اهل تسنن سود می جستند، به شاه اسماعیل و ایمانش به تشیع مشکوک شدند و حتی تهدید به خلع از سلطنت و قتل او کردند ولی او با سازمان جاسوسی خود نقشه های آنان را خنثی کرد. رابطهٔ فقهای شیعه و شاه اسماعیل دوم بسیار تیره و تار بود. در همین دوران کوتاه قتل عام و کور کردن مخالفین امری معمولی به حساب می آمد.
شاه عباس صفوی به کمک قزلباش ها به حکومت رسید. حکومت شاه عباس صفوی یکی از پرحادثه ترین دوران در حکومت صفوی بود. کاستن قدرت قزلباش ها و بالا آوردن مقام و ارج گذاری به ایرانیان شهرنشین، تمرکز و وحدت قدرت سیاسی، تقلیل تعرفه های مالیاتی، تغییر استراتژیک پایتخت از قزوین به اصفهان، تغییرات اساسی در سازمان و کادرهای ارتش و مسلح کردن ارتش به سلاح های گرم که تا آن زمان عثمانی ها از آن برخوردار بودند و ایجاد امنیت و آرامش که برای رشد اقتصادی یک پیش شرط اساسی بود و وظیفهٔ تأمین امنیت را بعهده حکام شهرها و ولایات گذاشت، اقتدار شاهی تا آن حد پیشرفته بود که متداول ترین و بزرگ ترین سوگند آن دوره قسم خوردن به سر شاه عباس شده بود. روابط و اعتقادات مذهبی شاه عباس بسیار متناقض بود، از یک طرف با مخالفت القاب درباری، خود را سگ آستان حضرت علی می دانست و از طرفی به نظرات فقها بی اعتنا بود. در تحمیل مذهبی نیز کوتاهی نمی کرد برای مثال شیعه کردن اجباری یهودیان اصفهان و یا گسیل دادن اجباری ارامنهٔ جلفا به اصفهان برای مقابله با عثمانی ها. در دوران شاه عباس شهرها به تقسیمات مذهبی و دینی یعنی گتو شکل گرفته بودند و هر دین و مذهبی برای خود محله ای داشت. برای توجه به شیعیان و دلگرمی آنها نسبت به اهل تسنن سختگیری می کرد ولی در همین حال با بی اعتنائی و در واقع نوعی ابراز قدرت و دهان کجی به فقهای شیعه در حضور آنان در کلیسای مسیحیان مشروب می خورد و یا به خاطر عید کریسمس به اسقف و کلیسای مسیحی چند خوک هدیه کرده بود. سال ۱۰۱۲ ه. در جنگ با عثمانی ها و در واقع با اهل تسنن مناطق بزرگی در غرب و شمال غربی به دست ایرانیان افتاد، از جمله تبریز که اهمیت بسیار زیادی برای برقراری مجدد روابط تجاری با اروپا داشت. این روابط تجاری از زمان فتح استامبول به دست عثمانی ها تا حدود زیادی از بین رفته بود، خاصه اروپائیان به تکنیک و هنر دریانوردی دیگر مسلط شده بودند و برای تجارت با آسیای دور نیاز حیاتی به این مسیر تجاری نداشتند. روابط واقعی دولتی میان ایران و اروپا در واقع از این دوران آغاز می گردد. سال های ۱۰۳۲ و ۱۰۳۳ ه. سال های پیروزی شاه عباس بر علیه عثمانی ها بود و او از ضعف و ناآرامی های درونی عثمانی سود جسته و سراسر عراق و از طرف دیگر قندهار را تسخیر می کند.
یکی از دردناک ترین ادوار تاریخی ایران تسلط قدرت استعماری پرتغال بر جنوب ایران و خلیج فارس بود. علت عدم مقابلهٔ دولت های صفوی بین سال های ۹۱۲ تا ۱۰۳۱ ه. گرفتاری و جنگ های متعدد دولت های مرکزی با دولت عثمانی بودند. شاه عباس با حمایت انگلیس پرتغالی ها را از خلیج فارس بیرون راند. در عمل امپراتوری بریتانیا به کمک اهل بیت و شیعه علی شتافت!
این نگاه شتابزده به دوره ای بسیار مهم و پرحادثه در تاریخ ایران در واقع مقدمه ای جزئی بیش برای درک تأسیس صنف و قشر روحانیت شیعه نمی تواند باشد. عملاً قشر روحانی به معنای یک قشر اجتماعی با اهداف سیاسی و منافع مالی–اقتصادی از سوی صفویان تأسیس شد و برای آنان مهم ترین وظیفه و شرط ادامهٔ حیات، تقویت شرعی حکومت و تطبیق آئین مذهبی با مقاصد دولتی و مشروعیت بخشیدن به اهداف دراز مدت خاندان حاکم چیز دیگری نمی توانست باشد. از همین رو صورت اسامی فقها و علمای دینی و شیعی در عصر صفوی و انتشار آثار فقهی و شرعی تشیع خود گواه این واقعیت هستند. دوران سیاه مذهبی شاه اسماعیل با شکست او در چالدران در مقابل سنیان عثمانی، پایان اخلاقی شاه اسماعیل را رقم زد و هیچیک از فقهای دربار او نمی توانست افسانهٔ شکست ناپذیری الوهیت تشیع و شکست چالدران و از دست دادن آسیای صغیر را توجیه کند. در کنار این جنگ، هر دو طرف مخاصمه به قتل عام و متواری ساختن سکنهٔ مناطق از دست رفته نیز مشغول بودند.
علما و فقهای سنی و اقشار شهری برای امنیت جانی خود به تشیع روی می آورند. تا کنون تشیع بیشتر نقشی کمکی در نهضت ها و قیام های روستائیان داشته است، از همینرو تعمقی در کلیات و یا فقه شیعی صورت نگرفته بود، این خود مورد ضعفی بود که فقهای تازه به قدرت رسیدهٔ شیعه بایستی به سرعت رفع می کردند، مخصوصاً که خصومت میان دولت قدرتمند عثمانی و دیگر حکومت های سنی به شدت بالا می گرفت تا جائیکه خصومت میان حکومت های مختلف با مشروعیت مذهبی به جنایات هولناکتری تبدیل میشد ونفرت میان اهل تسنن و تشیع تنها به قتل عام یکدیگر ختم نمی شد، بلکه برده گیری و یا برده فروشی شیعیان و یا تعقیب و قتل سنیان در دستور کار دو حکومت صفوی و عثمانی قرار گرفته بود.
با دولتی شدن مذهب شیعه، شاه نه تنها رئیس دولت و صاحب دولت بود، بلکه نمایندهٔ محمد و امامان شیعه تا ظهور امام غایب نیز شده بود. در راستای حکومت، سلسلهٔ صفوی دیگر هیچ ارتباطی به ریشه های خانقاهی خود نداشت و همچون هر دین و مذهب دیگری در قدرت سیاسی همراه قدرت های اقتصادی شده و عملاً پشتیبان حکومت و زمین داران بزرگ بودند و دستگاه شاهنشاهی صفوی به فسادی فاجعه بار مبتلا شده بود.
تمام شواهد تاریخی دلالت بر این دارند، که رواج مذهب شیعه امامیه در ایران مدیون حاکمیت دودمان صفوی است. قبل از این دوران، فرقهٔ شیعهٔ دیگری نیز در ایران به نام زیدیه نسج گرفته بود ولی با اختلافات مهمی در اصول مذهبی و با الهیات شیعهٔ دورازده امامی راه مسالمت آمیز دینی را برای همزیستی با دیگر مسلمانان در پیش گرفتند و جهان بینی آنان از الهیات معتزله سرچشمه می گرفت. (یکی از جریان های بزرگ فلسفی در اسلام است که از بخش کلام می آید و مبنا را بر عقل می گذارد و هر آنچه که با عقل سنجیده و قابل قبول نبود از دین خارج میدانستند و حتی در مقابل حدیث، عقل را مقدم می دانند. معتزله به بیش از بیست فرقهٔ دینی و فکری منشعب شده و بسیاری از همفکران معتزله به فرقهٔ زیدیه پیوستند.) معتزله، بر خلاف شیعهٔ امامیه در رأس جنبش های مذهبی بر علیه حاکمیت اموی و عباسی قرار داشتند، در حالیکه شیعهٔ امامیه تحت رهبری امام شان یا از فعالیت سیاسی پرهیز می کردند مثل امام چهارم شیعیان زین العابدین که بعد از آزاد شدن به دستور یزید به مدینه بازگشت و در آن شهر به زندگی مسالمت آمیزی تا زمان فوتش روی آورد، و یا مثلاً رضا امام هشتم شیعه که به مقام ولیعهدی خلیفه مأمون رسیده بود. اختلافات درونی فرقه های مختلف شیعه به تأیید و یا تکذیب جانشینی امامان باز می گردد، از همین رو فرقه های اصلی شیعه بودند که بوجود آمدند: کیسانیه، زیدیه، امامیه، غُلات و اسماعیلیان. تکوین و توسعهٔ مذهبی تشیع به دو موضوع اساسی اما سیاسی و نه مذهبی بازمیگردد: طرفداری از خلافت علی به عنوان حق مسلم او بعد از فوت محمد و دیگری شکست حسین در کربلا و سرانجام قتل او و اغلب همراهانش، که این حادثه به یکی از اسطوره های شیعی تبدیل شده است. همانطور که اشاره شد، گسترش اصلی تشیع در بین سالهای ۶۱ ه. یعنی شکست حسین در کربلا و تصاحب خلافت اسلامی بدست خاندان عباسیان در سال ۱۳۲ ه.صورت گرفت. در عین حال فرقه های اسلامی نیز در همین مقطع تاریخی ریشه گرفتند.
منبع:پژواک ایران