PEZHVAKEIRAN.COM «اسلام ناب» یا «اسلام مهربان»
 

«اسلام ناب» یا «اسلام مهربان»
فاضل غیبی

 

عذرا حسینی (بنی صدر) چندی پیش در مقاله‌ای از تجربۀ خود با "اسلام ناب محمدی"(1)  نوشت. تجربۀ ایشان تجربۀ مشترک میلیونها ایرانی است که از پدر و مادر خود آموخته بودند:

" .. از دروغ بپرهیزیم، از غیبت دوری کنیم، به همسایه ها بخوبی رفتار کنیم، چشمهایمان پاک، دستهایمان پاک و دل هایمان صاف باشد..."(2)

تا آنکه خمینی در پی انقلاب 57 ایرانی‌ها را به "اسلام ناب محمدی" خواند:" من در عمل متوجه شدم که این اسلام چقدر با اسلامی که اکثریت مردم ما با آن بزرگ شده بودند، بیگانه، غریب و دور بود."(3) پر از خشونت، شقاوت، کینه، ناسزا، تقلب و ریا ..

واکنش خانم حسینی در برابر چنین تجربۀ تکان دهنده‌ای این است که بر " باور ما مردم عادی"(4) تکیه کند و بر "متولیان دین" بتازد که اسلام را وسیلۀ قدرت یابی خود قرار داده‌اند:

"من مطمئنم و یقین دارم و برایم مسلم است که اصلاً شما به اسلام باور نداشتید و اسلام برای شما وسیله ای بیش نبود، آنهم وسیلۀ رسیدن به قدرت."(5)

اگر بخواهیم منطقی بیاندیشیم، باید قبول کنیم که رهبران مذهبی قشر وسیعی را تشکیل می دهند و نمی توانند در برابر چشم میلیونها مؤمن به یک باره و یک شبه خط عوض کنند و دینی را که منادی "دوستی، بخشندگی و دادگری"  است به وسیلۀ "قتل و غارت و ترور" بدل سازند؟  وانگهی آنان عمری را صرف شناخت دین خود کرده اند و ممکن نیست برداشت آنان از ماهیت دینی که در کتابهای پرشماری به ثبت رسیده کاملاً اشتباه باشد.

از سوی دیگر تصور خانم حسینی نیز منحصر به او نیست، بلکه تصور میلیونها مسلمان ایرانی از اسلام است، که نه تنها  امروز، بلکه  نسل در نسل بدان رفتار کرده‌اند.

بنابراین باید بپذیریم، در جامعۀ ایران دو برداشت کاملاً متفاوت و حتی متضاد از اسلام وجود دارد و برخورد این دو برداشت بود که در بحبوحۀ  انقلاب اسلامی به تصادمی بنیان برکن منجر شد: ایرانیان در مقابل چشمان حیرت زدۀ جهانیان رهبری مذهبی "خود" را به قدرت رساندند، اما همینکه رهبری مذهبی در راه برقراری اسلام کوشید میلیون‌ها ایرانی مسلمان به دیگر کشورها پناهنده شدند و میلیون‌های دیگر در میهن خود به "تبعید درونی" پناه آوردند!

مردمی که با یک‌ دنیا مهر و ایمان، گوش به فرمان رهبری مذهبی، در راه سرنگونی رژیم گذشته کوشیده بودند، بیکباره با حیرت دیدند که "روحانیت" که باید پاسدار ایمان و "ارزش‌های اسلامی ـ ایرانی"(6)  می‌بود، با خشونتی بی‌رحمانه می‌کوشد، موازینی را در جامعه پیاده کند که با اسلامی که آنان می شناختند بکلی متفاوت، بلکه متضاد است.

 واقعاً باید پرسید، چگونه ممکن است از پدیدۀ واحدی بنام "اسلام" دو برداشت چنین متضادی وجود داشته باشد؟

جالب آنکه  بنظر می رسد ابزار فکری لازم  برای توضیح این تضاد را مارکسیسم در اختیار گذاشته باشد.

کوتاه سخن آنکه، بنا به مارکس "زیر بنای مادی جامعه"(مناسبات تولیدی) مرحلۀ رشد آن را تعیین می کند، زیرا "زیربنا" چهارچوبی را می سازد که در آن "روبنا" که عبارتست از روابط اجتماعی و مناسبات فرهنگی می تواند شکل بگیرد.  

البته بر خلاف تصور مارکس، که بیشتر تحولات تاریخی اروپا را مدّ نظر داشت، در تاریخ تکامل تنها دو شکل‌بندی اصلی را می‌توان جهانشمول دانست و دیگر شکل بندی‌ها را برآمده از ویژگی‌های منطقه‌ای و فرهنگی در درون این دو شکل‌بندی در نظر گرفت. (مانند نظام برده داری در امپراتوری روم و یا نظام کاستی در هند)

دو شکل‌بندی یاد شده عبارتند از: دوران پیش و پساشهرنشینی.(7)

در مناطق پرآب و حاصلخیز جهان، پس از آنکه "گله های انسانی" میلیون‌ها سال به دنبال خوراک، در دشت ها و جنگل‌ها  می‌گشتند، ( از حدود ده هزار سال پیش به بعد) با کشف کشاورزی و دامداری رفته رفته ساکن شدند و دوران شهرنشینی آغاز گشت.(گوردون چایلد این تحول را "انقلاب نوسنگی" نامیده است.) به موازات این "انقلاب"، از آنجا که در بیابان‌های خشک، کشاورزی ممکن نبود، واحدهای انسانی (قبیله ها و ایل ها، .. ) باید به دامداری می‌پرداختند و بدنبال آب و چراگاه صحراها را درمی نوردیدند.

 در بیابان‌های آسیای میانه، عربستان، آفریقا و آمریکای شمالی هر قبیله ای مجبور بود به تنهایی همۀ نیازهای زندگی خود را (از قبیل خوراک، پوشاک و چادر) فراهم آورد و همواره با دیگر قبایل بر سر اندک چراگاه و آب در ستیزه و رقابت باشد.

هر قبیله‌ای تنها در صورتی می‌توانست در محیط ناملایم و دشوار بیابان به زندگی ادامه دهد که همۀ اعضای آن به  ساختاری هرمی که رئیس قبیله در رأس آن قرار داشت سرسپرده باشند. اطاعت بیچون و چرا از بالادست و تحکّم به پایین‌دست، نقش اجتماعی فرد را تعیین می‌کند و هر عضوی باید همواره  در حدّ جان از قبیلۀ خود دفاع کند. بدین منظور همۀ مردان از کودکی جنگاوری می‌آموزند و هر که ستیزه‌جوتر، از ارزش و  احترام بیشتری برخوردار است و "دفاع غیرت‌مندانه" از "ناموس" قبیله، بالاترین وِیژگی تلقی می‌گردد و کشته شدگان در این راه تقدیس می‌شوند.  

 خشم و خشونت و همچنین سلحشوری و فداکاری ویژگی‌های مثبتی بشمار می‌آیند و در اشعار حماسی بازتاب می‌یابند. از آنجا که در قبایل بیابانگرد آداب زندگی و اندک مهارت‌ها نسل به نسل منتقل می شد، نیازی به نگارش نداشتند.

زندگی شهرنشینی با ویژگی‌هایی کاملاً متفاوت و حتی متضاد با ویژگی‌های زندگی صحرانشینی شکل گرفت: تقسیم کار در شهر باعث شد که شهرنشینان به یکدیگر نیازمند باشند و تأمین نیازها تنها از طریق همکاری و همیاری متقابل ممکن  شود. بدین سبب در این فرهنگ رفتار مسالمت‌آمیز و صلح‌جویی ستایش می‌شود. (به گفتۀ امیل دروکیم) دانش و فرهنگ تازه در این مرحله شروع به رشد می‌کند و به منظور انتقال آگاهی‌ها، اختراع خط ضرورت می یابد.  در میان شهرنشینان توانایی‌ها و مهارت‌های علمی و هنری جای سلحشوری را می‌گیرند و نرم‌خویی و مسالمت جویی ارزش می‌یابند.

با این مقدمه، گفتن ندارد که هر آیینی بازتاب "زیربنا"ی جامعه‌ای است که در آن پدید آمده است. بدین سبب اگر در تورات و یا قرآن جمله‌ای دربارۀ مدارا و صلح دوستی یافت شود، باید آنرا مغایر و مخالف سرشت این دو آیین دانست. همانطور دینی که بازتاب شهرنشینی است اگر منادی خشونت و ستیزه باشد با اقبال روبرو نخواهد شد.  

  در مقایسۀ اسلام با مسیحیت بخوبی می‌توان تفاوت های دو گونه زندگی را دید. مسیحیت با آنکه 6 سده پیش از اسلام پدید آمد، اما آیین شهرنشینی بود. چنانکه انگلس تأکید کرده است:

«نه جلیل و اورشلیم، بلکه اسکندریه و رُم زایشگاه آیین نوین بودند.» (8)

 تعالیمی مانند: "همسایه ات را مانند خود دوست بدار."(متی،39:22) و ""نسبت به هم مهربان و دلسوز باشید و یکدیگر را ببخشید.."(افسسیان 32:4) بخوبی رمز موفقیت و زمینۀ گسترش مسیحیت در نیمکرۀ غربی را نشان می‌دهد.

در مورد یهودیت نیز باید دید که نخست آیین صحرانشینان بود، چنانکه تورات پر است از احکام خشن و ستایشگری خشونت، اما یهودیان با شهرنشینی طولانی در اورشلیم، اسکندریه، آتن و رُم .. رفته رفته به نیازهای زندگی مدنی خو گرفتند و کوشیدند تورات را در این راستا "تفسیر" کنند و اندیشمندانی مانند ابن‌میمون چنان چهرۀ آیین یهود را دگرگون ساختند که از سدۀ 12م. به بعد نه تنها از مسیحیت عقب نبود، بلکه به کمک اندیشمندانی مانند اسپینوزا راهگشای اندیشۀ نوین شد. شاخص این واقعیت آنکه در مجامع یهودی غرب، از همان سده مجازات اعدام عملاً موردی نمی یافت.(9) 

از سوی دیگر اسلام نه تنها بسیاری احکام یهودیت بدوی را اقتباس کرد، بلکه از همۀ جهات دقیقاً تثبیت ویژگی های  زندگی صحرانشینی عرب بود. در این باره باید توجه کرد که در زمان پیدایش اسلام غالب "شهرنشینان" عربستان را یهودیان تشکیل می دادند و اسلام  در هماهنگی با آداب و اعتقادات "عرب بادیه نشین شکل گرفت.

نکتۀ تاریخی مهم اینکه با شکست خلافت بنی‌امیه بدست ابومسلم خراسانی، دستگاه خلافت که رفته‌رفته زیر نفوذ کارگزاران ایرانی در آمده بود می‌رفت تا بزودی درهم شکند، اما اینک غلامان ترک دفاع از "اسلام ناب" را به عهده گرفتند. غلامان ترک را خلفا در بازارهای برده فروشی خاورمیانه خریداری کرده بودند و از آنجا که از نظر فرهنگی هم سطح و هم سرشت عرب بودند، بزودی با تمام وجود مسلمان می‌شدند. همچنانکه همۀ اقوام غزنوی، سلجوقی، خوارزمی و تیموری ..که در طول هشت سدۀ بعد، یکی پس از دیگری بر ایران تاختند، همگی پیش از آن اسلام آورده بودند! نکته اینجاست که هر یک از این قبایل پس از قرنی حکومت بر ایران، رفته رفته جذب فرهنگ ایرانی می‌شدند و دیگر حاضر نبودند کارگزار خلیفه در جهت سرکوب ایرانیان باشند. از اینرو خلفا قوم دیگری را به طرف ایران کیش می‌دادند و پردۀ جدیدی از غارت و سرکوب ایرانیان می گشودند. بنابراین اسلام نه تنها به ضرب حملۀ اعراب به ایران، بلکه در دورانی طولانی در پی حملات پی در پی مهاجمان ترک تبار بر ایران حاکم شد.

این پدیدۀ تاریخی بخوبی نشان می‌دهد که بادیه نشینان عرب و اقوام پرشمار ترک که در صحراهای آسیای میانه پراکنده بودند، با وجود بیگانگی زبانی و دوری مکانی، بدین سبب که از شیوۀ زندگی یکسانی برخوردار بودند،  به راحتی در اعتقادات و احکام اسلامی  اشتراک پیدا می‌کردند.

اما ایرانیان با آنکه زیر تسلط مستقیم اعراب بسر می‌بردند، به سبب فرهنگ دیرینۀ شهرنشینی، هیچگاه نتوانستند با "اسلام ناب" خو بگیرند و با تسلط تدریجی اسلام بر ایران اکثریت بزرگ ایرانیانی که ناچار "مسلمان" شدند، نمی‌توانستند اخلاقیات و موازین زندگی شهرنشینی را، که در سده های طولانی در تار و پود جامعه تنیده شده بود، ترک کنند. بدین صورت ترکیبی فراهم آمد که آنرا "اسلام ایرانی" و یا "اسلام مهربان" نامیده اند: از نظر اعتقادی (تا حدّی)"اسلامی" و از نظر اخلاقی و بینشی کاملاً مخالف با منش اسلامی.  

 بهررو، "اسلام ناب" از همان ابتدا چنان با باورهای ایرانی بیگانه بود که در هزار سال گذشته، با وجود بمباران تبلیغی متولیان اسلام، نمی توانست کاملاً جایگزین باورهای کهن شود. نمونه وار آنکه متولیان اسلام نتوانستند به ایرانیان "مسلمان" بقبولانند که غیرمسلمان نجس است و نباید با او نشست و برخاست کرد! و یا آنکه ایرانیان هیچگاه به وجود "جنّ"، چنانکه در قرآن صراحت دارد، معتقد نشدند.

مهمتر از اعتقادات، منش و رفتار ایرانی است که در پوشش "اسلامی" در طول سده های گذشته تا به امروز تداوم یافته و همچنان سرشت واقعی اکثریت ایرانیان را تشکیل می‌دهد.  از آن طرف اما، ملایان و هواداران‌ آنان  "اسلام ناب" را بخوبی می شناختند و بدان رفتار می‌کردند.

بدین ترتیب در جامعۀ ایران ساختاری شکل گرفت که در دنیا بی‌نظیر بود. اسلام ظاهراً دین اکثریت بود، اما رفتار و منش مؤمنان با رفتار و منش رهبری مذهبی یکی نبود. بدین سبب هم برای "مسلمانان" ایرانی که انتظار داشتند رهبران مذهبی‌شان پیشوایان معنوی و نمونه های اخلاقی باشند، بدرفتاری ملایان موجب شگفتی بود و نمی‌فهمیدند که چرا آنان "چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند"!؟

از سوی دیگر، برای ملایان روشن بود که تنها با توسل به "اسلام ناب" می توانند تسلط خود را بر عقب مانده‌ترین  اقشار جامعه برقرار دارند، وگرنه اعتقادات اسلامی و بویژه رفتارهای ناشی از آن در برابر منش و اندیشۀ ایرانی بازنده بود:                           چوطفلان تا کی ای زاهد فریبی به سیب بوستان وشهد وشیرم؟

 آزار دگراندیشان، "مبارزه" با دیگر فرقه‌ها و مذاهب اسلامی، غارت مال و ربودن جان "کافران" و "مفسدان"، همیشه سرلوحۀ عملکرد رهبری مذهبی در ایران اسلامی بوده است، درحالیکه چنین رفتاری هیچگاه مورد تأیید اکثر مسلمانان ایرانی نبوده و تنها ملایان و "ابواب جمعی" آنان بدان مرتکب می شدند.   

از سوی دیگر نیک نفسی "ساده لوحانۀ" مؤمنان ایرانی چنان بود که ملایان نه تنها علاقه‌ای به بر طرف نمودن سؤتفاهم موجود نداشتند، بلکه برای حفظ آن به دورویی و "تقیه" متوسل می‌شدند.  منش و اخلاق ایرانی را اسلامی می نامیدند، اما خود به "اسلام ناب" رفتار  می‌کردند! خاصه آنکه این گونه رفتار به قدرت و ثروت آنان می افزود.

پدیدۀ بی‌نظیر در جهان اینکه رهبری مذهبی در ایران همواره مجبور بود در برابر مؤمنان پنهانکاری ("تقیه") کند!   نمونۀ مهم آن، پنهانکاری رهبری شیعه در مورد "ولایت فقیه" است. چنانکه رهبر انقلاب در هیچیک از 110 مصاحبۀ خود در پاریس نه تنها لفظ "ولایت فقیه" را بر زبان نراند، بلکه برخلاف آن را القا می‌کرد. کدیور نوشت:

" .. مواردی که در بیانات ایشان به ظاهر خلاف ولایت فقیه به نظر می رسد، می‌باید حمل بر تقیه و یا توریه نمود که شرعاً جایز و در شرایطی واجب است. تقیه امام را می‌توان به تقیه مداراتی یا تقیه خوفی تعبیر کرد. خوف از ادبار مردم از اعانت دین خدا و مدارا با مردم، تا در آغوش اسلام تربیت شوند."(10)

رهبری شیعه پس از پیروزی بزرگ و غیرقابل پیش بینی خود در انقلاب 57 دیگر دلیلی نداشت که به روش هزار ساله ادامه دهد؛ از موضع قدرت "تقیه" را کنار گذاشت و  خواسته های خود را نه تنها با قاطعیت مطرح کرد که آنها را بعنوان خواسته های "امت مسلمان ایران" به کرسی نشاند. این رهبری بارها اعلام کرد که اسلام مخالف و متضاد "ایرانیت" است و از هیچ تدبیری کوتاهی نکرد تا به جهانیان نشان دهد، اسلام یکی است و آن اسلامی است که متولیانش بر اساس فقه و اصول اسلامی نمایندگی می‌کنند و  "اسلام مهربان" سؤتفاهمی است که تنها "مسلمانان" ایرانی بدان پایبند بوده‌اند.

 انقلاب اسلامی اگر یک حسن  داشت این بود که نشان داد جامعۀ ایران از ساختار معیوبی رنج می‌برد و در هزارۀ گذشته "بار کجی" را به دوش کشیده است، که نیروی حیاتی‌اش را به هدر می‌داد. همین تضاد درونی آن را به بحران هویت دچار ساخت و  به انقلاب 57 دامن زد.     

انقلاب اسلامی اگر یک نتیجۀ مثبت داشت این بود که نشان داد زبان و ادب پارسی تنها میراث فرهنگی ما نیست، بلکه بسیار مهمتر از آن سرشت مدنی و بینش ایرانشهری است که همۀ حملات بنیان برکن در هزارۀ گذشته را تاب آورده و اگر بتواند به جلوۀ واقعی خود دست یابد می تواند راهگشای ایران به مدنیت عصر جدید باشد.

این در جهت عکس خواستۀ خانم حسینی است که پس از 35 سال حکومت اسلامی متوجه تضاد اسلام با سرشت اخلاقی و میراث فرهنگی خود نشده‌اند و هنوز در حسرت "اسلام مهربان" هستند. بهرحال واقعیت اینستکه "اسلام" مورد نظر ایشان  آینده‌ای ندارد، زیرا تنها در اذهان ایرانیان  "مسلمان" وجود دارد، چنانکه تا بحال حتی یک کتاب هم دربارۀ آن نوشته نشده است!  

چنین کتابی می‌بایست  "موازین رفتاری و اخلاقی مسلمانان ایرانی" را بر اصول اسلامی مطابق می‌کرد. اما نوشتن آن ممکن نیست، زیرا میان احکام اسلامی و این موازین تفاوت بنیادین وجود دارد. دو نمونه:

ــ  راستگویی در منش ایرانی بالاترین و مهمترین ویژگی است که خدشه بر آن همۀ دیگر موازین اخلاقی را بر باد می‌دهد، درحالیکه در  اسلام، "تقیه"(کتمان عقیده) از طرفی و "دروغ مصلحت‌آمیز" از طرف دیگر، نیازی به راستگویی بجا نمی گذارند.

ــ "عیب پوشی" در اخلاق ایرانی به دو جهت از اهمیت خاصی برخوردار است: یکی بدین‌که به استقلال شخصیت و اختیار فرد احترام می گذارد: "من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش!"، دیگر آنکه پرده‌دری را باعث شرمساری و خواری می داند، در حالیکه  در اسلام "عیب جویی" که لازمۀ "نهی از منکر" است از وظایف مؤمنان تلقی می‌گردد.

..

بنابراین باید گفت، مهمترین مشکلی که در برابر "مسلمانان" ایرانی قرار دارد، اینستکه اکثریت آنان به منش و بینشی پایبند هستند که نمی‌تواند از اسلام ناشی شده باشد و بدین سبب هم در هیچ کتاب اسلامی تدوین نشده است:

"وقتی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند، آیین ما ایرانیان در کتاب‌های بسیاری نوشته شده بود و آنان نوشتن نمی‌دانستند تا "آیین" خود را بنویسند. پس از 14 سده، اینک آنان "اسلام ناب"را در هزاران کتاب به ثبت رسانده‌اند درحالیکه آیین ایرانیان آیینی شفاهی است!"

 

(1)عذرا حسینی، "اسلام ناب محمدی"، http://keyhanenovin.com/  ، 15/11/1393

(2)، (3)، (4)، (5)، (6): همانجا

( 7) مرحلۀ سوم تحول به "جامعۀ مدرن مدنی" در عصر جدید است که از بحث این مقاله خارج است.

(8) ن.ک.: http://www.gheybi.com/resources/Document_B.pdf         (9)همانجا

(10) . محسن کدیور، حکومت ولایی، نشر نی، تهران 1377، ص 176.  

 

 

   

منبع:پژواک ایران


فاضل غیبی

فهرست مطالب فاضل غیبی در سایت پژواک ایران 

*چرا چپ‌گرایی از میان نمی‌رود؟  [2024 Apr] 
*نه، لایق رستاخیز مهسا نبودیم!  [2024 Feb] 
*لایق رستاخیز مهسا نبودیم؟  [2024 Jan] 
*حملۀ خارجی به مراکز نظامی حکومت اسلامی؛ آری یا نه؟   [2023 Nov] 
* توهم دربارۀ «کشور مستقل فلسطین» را به دور افکنیم!  [2023 Nov] 
* حافظ، «دیوانۀ سرسامی» یا «فرزانۀ جاودانی»*  [2023 Nov] 
*مرز میان انقلاب و ضد انقلاب در انقلاب مشروطه  [2023 Aug] 
*دوچهرگی، بلای جان ایران  [2023 Jul] 
*رستاخیز مهسا زنده است  [2023 Jun] 
*میانه‌روی دمکراتیک، تنها راه نجات ایران  [2023 May] 
*جای بهائیان در رستاخیز نوین ایران خالی است!  [2023 Apr] 
*منشور مهسا و «کارناوال منیّت»  [2023 Mar] 
*رستاخیز همۀ ایران‌دوستان  [2023 Mar] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی، اتوبوس نیست!  [2023 Feb] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی را دریابیم!  [2023 Jan] 
*از «سلطنت» تا «پادشاهی»؛ تفاوت از زمین تا آسمان  [2023 Jan] 
*ایران «تاریخی» را پس می‌گیریم!  [2023 Jan] 
*دین «خدای رنگین کمان» !  [2022 Dec] 
*ترس از که و باک از چه؟  [2022 Nov] 
*آقای «هالو»، از جوانان ایران بیاموزید!  [2022 Oct] 
*ویژگی‌های رستاخیز نوین ایران کدامند؟  [2022 Oct] 
*پایان اسلام در ایران  [2022 Sep] 
*با اندیشه به سوی همبستگی  [2022 Sep] 
*چرا ملاها کمر به نابودی بهائیان بسته‌اند؟  [2022 Aug] 
*الفبای انقلاب  [2022 Jun] 
*بزرگ‌ترین دروغ قرن بیستم  [2022 May] 
*آیا می‌توانیم اقتدار ملاها را درهم بشکنیم؟  [2022 Apr] 
*اوکرائین و نبرد برای دمکراسی  [2022 Apr] 
*چرا «جریان چپ» هوادار پوتین است؟  [2022 Mar] 
*یونانیان همسایۀ «بربرها»   [2022 Feb] 
*کالبدشناسی یک پندار  [2022 Jan] 
*منطق‌گریزی اسلامی، عامل سقوط ایران   [2021 Dec] 
*من از اسلام می‌ترسم!‏  [2021 Sep] 
*با شادی به سوی آزادی  [2021 Aug] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان/ بخش دوم  [2021 Jul] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان بخش نخست  [2021 Jun] 
*خطر پوپولیسم و پایان دمکراسی   [2021 Jun] 
*رهبر انقلاب مشروطه که بود؟   [2021 May] 
*نقدی بر کتاب «مشروطه نوین»  [2021 Apr] 
*در جستجوی راه‌ نوین برای گذار از حکومت اسلامی  [2021 Mar] 
* ویژگی‌های «چپ نوین» کدامند؟  [2021 Mar] 
*به سوی آینده  [2021 Feb] 
*بهائیان بر سر دوراهی  [2020 Dec] 
*در ستایش ناسیونالیسم و ملّی‌گرایی  [2020 Dec] 
*بارکشان غول بیابان   [2020 Nov] 
*مقایسه‌ی رضاشاه با آتاتورک نابجاست زیرا…   [2020 Nov] 
*از ترامپ بیاموزیم!   [2020 Oct] 
*موانع مبارزه با حکومت اسلامی   [2020 Sep] 
*ْ چرا شاهان معاصر ایران خودکامه شدند؟   [2020 Aug] 
*سخنی با شاهزاده رضا پهلوی  [2020 Jul] 
*ملی‌گرایی تنها راه نجات ایران   [2020 Jul] 
*هیچکس ناموس هیچکس نیست!  [2020 Jun] 
*رسانه‌ها در خدمت بحران‌آفرینی   [2020 Jun] 
*دربارۀ انگیزه و راهکار جنبش چپ   [2020 Apr] 
*دربارۀ آزادی عمل پادشاهان ایران در دوران اشکانی و ساسانی مداومت در دگرگونی [2020 Mar] 
*تا فرصت از دست نرود!  [2020 Mar] 
*شرکت در «انتخابات» مخالف سرافرازی انسانی است  [2020 Feb] 
*فلسطین خوشبخت!  [2020 Feb] 
*پیشنهاد؛ اخراج حکومت اسلامی از سازمان ملل متحد   [2020 Jan] 
*چرا بهائی هستم؟   [2020 Jan] 
*درباره فرهنگ مبارزه با حکومت اسلامی  [2019 Dec] 
*نقدی بر کتاب «تأملات دیرهنگام» نوشته محمود صباحی  [2019 Oct] 
*آیا می‌توان بر «دینخویی» ایرانی غلبه کرد؟   [2019 Aug] 
*نامۀ محفل ملی بهائیان آمریکا و کانادا خطاب به رضا شاه  [2019 Jul] 
*فشار گازنبری بر رژیم دو بُنی ‎  [2019 Jun] 
*خود را از آمریکا‌ستیزی برهانیم   [2019 Jun] 
* نُتردام ما کجاست؟   [2019 May] 
*آیا ایران آینده بهائی خواهد بود؟  [2019 Apr] 
*چرا اپوزیسیون برنمی خیزد؟   [2019 Apr] 
*چپ‌گرایی، شیشۀ عمر حکومت اسلامی  [2019 Mar] 
*پس از چهل سال کجای کاریم؟   [2019 Feb] 
*«راست ملّی» در برابر «چپ ضد ملّی»  [2018 Dec] 
*پادشاه انتخابی، ضرورت تاریخی  [2018 Dec] 
*منتظر چه هستیم؟  [2018 Nov] 
*پیشنهادی به فَرَشگرد  [2018 Nov] 
*بحران سیاسی اروپا از کجا می آید؟  [2018 Oct] 
*آشتی ملی را نمی‌توان دور زد!   [2018 Oct] 
*ملایان، برندگان سه انقلاب  [2018 Sep] 
*غول‌های رسانه‌ای و حکومت اسلامی  [2018 Sep] 
*چرا ایران را دوست دارم؟   [2018 Aug] 
*کجا ایستاده‌ایم؟   [2018 Aug] 
*اگر صبر کنیم و امید داشته باشیم…   [2018 Aug] 
*«انقلاب مسلحانه، افسانه‌ای بیش نیست!»  [2018 Jul] 
*چرا، اثر می‌کند!  [2018 Jun] 
*چه زمانی آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟   [2018 Jun] 
*توقعات ملی ما کدامند؟ ‏   [2018 Jun] 
*تاریک اندیشان ایرانی‎ ‎‏ و اسرائیل   [2018 May] 
*چپ‌ها و برجام  [2018 May] 
*‏«جنبش ملی برای دمکراسی در ایران» و دیگر هیچ   [2018 May] 
* ایران به کجا می رود؟   [2018 Apr] 
*دوستان چپ، لطفاً دیگر مبارزه نکنید!  [2018 Mar] 
*نظام حکومت ایران چگونه باشد؟  [2018 Feb] 
*سرمایه‌داری یا توحش  [2018 Jan] 
*چنین باید کرد!   [2018 Jan] 
*چه باید کرد؟   [2017 Dec] 
*از هگل توتالیتر تا مارکس ضدانقلابی   [2017 Nov] 
*به مناسبت دویستمین سالگرد تولد بهاءالله   [2017 Oct] 
*آیا فلسفه یهودی است؟   [2017 Sep] 
*آیا سیاست می تواند اخلاقی باشد؟  [2017 Sep] 
* چرا حکومت ایران رفرم پذیر نیست؟   [2017 Aug] 
*زرین‌کوب، نمونۀ فرهنگ پرداز شرقی ‏   [2017 May] 
*هانا آرنت، نمونۀ فرهنگ‌پرداز غربی ‏(1)‏   [2017 Apr] 
*مردی که نباید شناخت!‏  [2017 Feb] 
*پیاده ها در نبرد ملایان ‏  [2017 Feb] 
*«جنبش چپ»، دشمن ایران  [2016 Jun] 
*«نسبیت فرهنگی»، بلای ایران  [2016 May] 
*پاسخ به «انتقاد دوستانه‌ای از مردم ایران»   [2016 Apr] 
* راز بقای حکومت اسلامی  [2016 Jan] 
*مصطفی‌ملکیان، متوهّم ملّی  [2015 Oct] 
*خردورزی حق ماست!  [2015 Oct] 
*28مرداد، نه «کودتا» نه «قیام»!  [2015 Jul] 
*زنده باد آمریکا!  [2015 May] 
*«اسلام ناب» یا «اسلام مهربان»   [2015 Apr] 
*مؤثرترین شخصیت تاریخ معاصر  [2015 Mar] 
* ما موش‌ها!  [2015 Jan] 
*سید جواد طباطبائی، لوتر ایران؟  [2015 Jan] 
*چه شد که چنین شد؟  [2014 Nov] 
*خدایان ایرانیان  [2014 Nov] 
*اعلام جرم  [2014 Oct] 
*گذار از ملّیت ایرانی به مدرنیته*  [2014 Sep] 
*«سرنوشت ایران چه خواهد بود»  [2014 Jun] 
*«بلای دین»(۱)  [2014 May] 
*اجازه ندهیم به ایرانیان توهین کنند!  [2014 Mar] 
*«حلقۀ مفقودۀ» انقلاب ۵۷  [2014 Mar] 
*تراژدی 35 سالۀ ایران  [2014 Feb] 
*موانع آشنایی با فلسفه متن سخنرانی در گردهمایی 8 دسامبر 2014 به دعوت "انجمن ادبی هزار و یک شب"، فرانکفورت [2013 Dec] 
*زوال هویت ایرانی؟  [2013 Nov] 
*فلسفه‌ی تاریخ  [2013 Oct] 
*اندیشه گاندی  [2013 Aug] 
*پرویز شهریاری، استاد ریاضی و معلم انسانیت در تهران درگذشت  [2012 May] 
*نگاه دیگر درآمدی بر کتاب "راهنمای سرگشتگان" اثر موسی ابن میمون یا Moses Maimonides  [2012 Mar]