PEZHVAKEIRAN.COM فرهنگ مرده خوری
 

فرهنگ مرده خوری
شاهین مهران

وضع اسفبار کنونی ایران، شخص را به اندیشه و اندوه فرو میبرد، که چرا ما گرفتار  چنین سرنوشتی شده‌ایم، چه بوده ایم و اکنون چه هستیم؟
 کسی در آسمان برای مردم ایران تصمیم گرفته که ما را بدبخت کند، یا خود دچار عقب افتادگی و بی شعوری هستیم؟
 
من وقتی به خود بر میگردم و به گذشته خود نگاه میکنم، گذشته خود را چندان درخشان نمی بینم. در مدرسه معلّمان ما را تنبیه میکردند، چوب میزدند و بعضی‌ها را فلک میکردند. وقتی در خانه شکایت از چوب خوردن در مدرسه میکردیم، می گفتند چوب معلّم گُله، هر کی نخوره خُله!! در خانه نیز پدر ما را تنبیه میکرد، لابد برای اینکه تربیت کند!! و این بود فرهنگ دوره ی کودکی ما بزرگتر و بزرگتر که شدیم، زورگویی و تجاوز به حقوق ما همچنان ادامه داشت، به شکلهای دیگر. در دوره دانشگاه یا کار در کارخانه و غیره، سر و کار با پلیس بود و زندان، و این را همه میدانیم امّا آیا من کودک شش ساله حقوقی داشتم یا نه؟
بعضی از این حقوق را والدین نقض کردند، بعضی را معلّمان و بزرگتر که شدیم، ارگانهای مختلف دولتی و افراد دیگر. اکنون هم گرفتار وضع بدتر از سابقیم، چرا؟
 
همان روضه خوان که در زمان بچگی ما بخانه مردمان بی‌سواد میرفت، امام حسین را میکشت، و چند قران و بعدها چند تومان میگرفت، و شاد و شنگول میزد به چاک، اکنون شده امام و پیغمبر و خدای ما. و می‌بینید که چه ادّعا ها میکند و چه ها میکند!  ما که نخواستیم زیر بار این قبربانهای سیاه دل برویم و به تشکّل ها و احزاب پیوستیم، تا خودمان تصمیم گیرندهِ وضع خود باشیم و کشور را به جلو ببریم، دچار احزابی شدیم که نوک پیکانِ تکاملِ آن،  این چنین از آب در آمده! این عجیب نیست؟
 
اگر هر کدام از ما به گذشتهِ خود برگردیم، شاهد زورگویی ها، جهالت ها و تجاوز به حقوق دیگران از سوی خود یا این و آن بوده ایم، یا خود تحت ستم قرار گرفته ایم. بد نیست به همین منوال به شهر هایمان نگاه کنیم و سابقهِ آن‌ها را پی جویی نمائیم. در این صورت شاید بهتر بتوانیم ویژگیهای اجتمایی ـ اعتقادی خود را بیاد آوریم و از آن عبرت بگیریم، تا بتوانیم از آن فاصله گرفته، و نسل بعد از خود را هشیارتر بار آوریم، و شاید بتوانیم تا هزار سال دیگر به شعور و آگاهیِ ادارهِ خودمان و کشورمان دست پیدا کنیم
 
اگر شناسنامه و ریشهِ فرهنگیِ شهرهای ایران را بشناسیم، نتیجه‌گیری و شناخت  فرهنگ همه مردم ایران ساده‌تر میشود. فی المثل سه شهر مشهد و قم و قزوین، از ویژگیهای مشترک برخوردارند. هر سه شهر گورگاه است و گورستان، و مردم هر سه غالباً به پرستش گور مشغولند،  و فرهنگ مرده خوری در هر سه رایج در هر سه شهر آخوند،  بچه بازی،  روسپیگری،  سوزاک و دیگر بیماریهای جنسی،  خرافه پرستی، ناجوانمردی و شیاّدی رواج دارد. قزوین همیشه معروف به بچه بازی بود. قم مشهور بود که وارداتش مرده و صادراتش آخوند است و بچه بازی در آن بیداد میکرد
 و این بجهت آن بود که شاه دکّان دین را رواج میداد و تخم آخوند را تکثیر میکرد. شاه حتی سرهنگ های باز نشستهِ ارتش را بعنوان ترویج دین بهمه جا پخش میکرد، تا جلسه تفسیر قرآن راه بیندازند و هر چه را میخواهند رواج دهند
 
 به موازات او حوزهِ آخوند سازی قم، روضه خوان و ملّا تکثیر میکرد و بهمه جا صادر میکرد. واعظان مشهوری چون حلبی و فلسفی (اولّی امام زمانی و دوّمی انگلیسی و آبشخور هر دو لندن)  و بعد روضه خوانی بنام کافی که از سر منبر یکراست به امام زمان تلفن میزد، و چه فریاد و شیونی از مردم بر میخواست!!  شاه در اواخر حکومت خود که دیگر ختم مادر قحبه ها شده بود، دست به اختراع بزرگی در امر دین  زد. ساخت حسینیه ارشاد، شاهکار دین سازی او بود و در این باب مقاله‌ای جداگانه بایست
 
صدای آمریکا در مصاحبه‌ای با آقای عباس میلانی نویسنده کتاب شاه،  در تاریخ ۲۵ اکتبر ۲۰۱۳ در برنامه صفحه آخر، نظر او را در بارهِ دین شاه میپرسد، که: آیا شاه مذهبی بود؟
 میلانی پاسخ مثبت میدهد، و شاه را باورمند به مذهب معرفی میکند، بدلیل آنکه «مادر شاه قرآن کوچکی به او داده بود و آن همیشه در جیب او بوده است، و بدلیل آنکه او خود بارها مدّعی شده که حضرت علی و عبّاس او را کمک کرده  اند و ….». به آقای میلانی باید گفت، خوشبختانه ایرانیانی که در زمان شاه بودند، همه نمرده اند، و میدانند که شاه به چیزی اعتقاد نداشت. دلائل آن نیز چون روز روشن،  عیان است 
آقای میلانی در مصاحبه خود چند بار از «سکسکه» تاریخی میگوید  ـ نمیدانم شاید مقصود  او سکته تاریخی است ـ نثر فارسی ایشان در کتاب شاه نیز خالی از خلل نیست، امّا آنچه قابل چشم‌پوشی نیست و شگفت انگیز است، بعضی از داوریهای ایشان است. مثلاً میگوید: اگر سولیوان به ایران نیامده بود و اگر بعضی از سران رژیم شاه به سفارت آمریکا در تهران برای شکایت نمیرفتند، شاه در ایران باقی میماند. ولی پیش از آن میگوید: دولتین آمریکا و انگلیس از چند ماه قبل باین نتیجه رسیده بودند که شاه باید برود
به آقای میلانی باید گفت، اگر دولتین مزبور تصمیم به اخراج شاه گرفته بودند، پس اعزام سولیوان به ایران و رفتن سران رژیم به سفارت آمریکا در تهران، مقدمات اجرای آن طرح بوده است نه چیزی دیگر.  و در جواب این‌گونه داوریهای سطحی آقای میلانی باید به ایشان گفت: این ره که تو می‌روی به ترکستان است
 
در بارهِ دین شاه،  از آقای میلانی میپرسم:  مورّخی را دیده‌ای که در باره دینداری
 امیر تیمور بحث کند؟  تیمور وقتی دمشق را قتل عام میکرد، بین سربازان خود تبلیغ میکرد که،  این دمشقی ها بودند که حسین بن علی را کشتند، پس همه را از دم شمشیر بگذرانید!  کسی از لشکر تیمور جرأت نکرد باو بگوید:  قربان! حسین را هفصد سال پیش کشتند نه مردم امروزهِ دمشق!  تیمور که پسرش میرانشاه را به قتل عام هرات فرستاد، باز  دلش به کار پسر رضا نداد، اندکی بعد خودش دوباره هرات را قتل عام کرد.  آیا مردم هرات هم حسین بن علی را کشته بودند؟ وانگهی مگر تیمور غم دین را داشت؟ یا مگر غم انسان و انسانیت را؟
 
حجّاج حاکم خونخوار  اموی، حافظ قرآن بود. پیش از آنکه فرمان قتل بسیار کس را بدهد، با آنان بحث میکرد و از قرآن آیهِ قتل ایشان را بیرون میکشید. بهمین جهت بسیاری از مردم قرآن را حفظ میکردند، تا اگر روزی بچنگ او افتند، بتوانند با قرآن از خود دفاع کنند و از شرّ او خلاص شوند
آیا مورّخی در طول تاریخ دیده‌اید که حجّاج را مردی دیندار بداند، یا در باره دین او بحث کند؟
نمیدانم این چه منطقی است که آقای میلانی دارد و پس از بیست سال تحقیق در باره شاه به اینجا رسیده است؟ آیا ما ایرانیان باید حتی در آمریکا هم خر مرده‌ای را  بیابیم، روی آن گنبدی بسازیم، و امامزاده ای عَلم کنیم؟ و اینجوری خوی و خصلت خر پرستی خود را در همه جا بپراکنیم؟ و اگر میخواهیم هنوز توده‌ای باشیم، آیا در آمریکا میتوان آن خط را پیش برد؟
 
بحث بر سر شهر های ایران بود
بیشتر شهرهای قدیمی ایران دارای شناسنامه فرهنگی اند. مثلاً از زمانهای قدیم کتاب‌های تاریخی در باره شهرهای اصفهان، سبزوار (بیهق) و شیراز تألیف شده، و در باره عالمان و مسائل فرهنگی آن شهرها بحث کرده اند. امّا مشهد تاریخ قدیمی ندارد. به این جهت که شهری نبوده و شهر بزرگ طوس با موقعیّت و اهمیّت خاصّ خود دائر بوده است
 و لابد از زمانهای قدیم گور پرستانِ شیعی، به زیارت گور امام خود ـ که شاید در زمانهای بعد به دهی یا آبادی یی تبدیل شده بوده ـ میرفته اند
از حدود زمان تاخت و تاز تیمور و فرزندان اوست که می‌بینیم مشهد مورد توجّه قرار گرفته است. گوهرشاد خاتون، همسر شاهرخ تیموری، در آن مسجد گوهرشاد را ساخت. اینگونه توجّه به مشهد از زمان تیمور بنظر من عادّی نیست. فرزندان تیمور میخواستند با بذل توجّه نسبت به مشهد، اقیانوس خونی را که خود و پدرشان از پیکر مردم ایران روان ساخته بودند، بعنوان جریمه و«دیه» بپردازند. توجه داشته باشید که شاهرخ شیعی نبوده، و بر آئین پدرش بوده، پس توجّه او به گورگاه مشهد نه علاقه دینی، بل یک توجّه سیاسی است. و سیاستمداران دینی ندارند. فقط با دین بازی میکنند، برای تحمیق مردم
 
غرض من، بد گفتن به مردم شریف مشهد و جاهای دیگر نیست. مسأله این است که فرهنگ آن شهر مورد کنکاش قرار گیرد، که چرا از آن شهر چنین «اعجوبه ها یی» ظهور میکنند
همین امروز رئیس فعلی کشور، خامنه ای از پروردگان مشهد است.  او آخوند زاده است و خود را مشهدی میداند، گرچه اسمش اصل او را که خامنه آذربایجان است، نشان میدهد. مردم تبریز معتقد بودند که بهترین خر از خامنه و ممقان بر می خیزد.  خامنه ایِ گاو ریش، پیش از انقلاب در بین مردم مشهد از سابقه خوبی برخوردار نبود
آن روی سکّه حکومت ایران، رهبری مجاهدین است. او نیز بچه یک محضردار است و خود را مشهدی میداند. اگر مثلاً ریشه‌اش به طبس میرسد، میشد اصل او را در اسماعیلیه جستجو کرد.  زیرا طبس از مراکز اسماعیلیان بوده است.  گرچه الموتیان و حسن صبّاح، هزار بار بر چنین مار گیرانی شرف دارند
 
این دو رهبر مشهدی هر دو یکنوع رفتار از خود بروز میدهند
آن یکی خود را ولّی مستضعفین، و ولّی جامعه، و حکومت خود را حکومت خدا میداند. بنابراین از دید او،  مردم جز حیواناتی گوناگون چیز دیگری نیستند، پس با تازیانه آنها راباید اداره کرد
 
آن دیگری خود را ولّی خلق قهرمان و حکومت خود را، حکومت خدا میداند. معتقد است که مجاهدین نباید فکر کنند، ایشان جز مشتی کیسه شن نیستند، فقط باید از  رهبری پیروی کنند و بی چون و چرا فرمان ببرند،  رهبری است که فکر میکند و برای آنها تصمیم میگیرد
او سلطهِ خود را بر جامعه مستضعف مجاهد چنان گسترانده، که مجاهدان را حیواناتی پست و حقیر میخواند که حتّی در گرمگاه میدان جنگ به پایین تنه خود می‌اندیشند و باعث شکست شده اند!!  به این جهت او مجاهدان را به کیفر اعمالشان رسانده است . فرزندان را از چنگ والدین خارج میکند، زنان را لایق آن مردان، و مردان را لایق آن زنان نمیداند. و فرمان به طلاق همه میدهد. امّا خود را لایق برای شوهری همه زنان می بیند، و باین ترتیب تأتری دردناک آغاز میشود، و این همه نمایانگر «مرگ مسلّم این فرقه» است
 
گفت سقراط آن حکیم تیز بین
در شگفتم من، ز ابلیس لعین
 
کو چرا لشکر کشد در هر زمان
تا بسوزد تخم عقل اندر جهان
 
ما  وجود خویشتن را سوختیم
تا  چراغ عقل را  افروختیم
 
با  دو بال عقل و دانش تیز ران
تا  رسی بر طاق  افلاک جهان
 
 
ادامه دارد
 
 
شاهین مهران
 
  نوامبر 21    2013

منبع:پژواک ایران