PEZHVAKEIRAN.COM میمونِ مُطرّب باز در مِلکی دو هکتاری
 

میمونِ مُطرّب باز در مِلکی دو هکتاری
شادی سابجی

الا محمودِ نامحمودِ لا اخلاق ! تعفن گویِ تاریخِ هزاران تیره ی ایران به هشتادان،
الا مردم فریبِ دهرِ جافی پیشه در قیرابه های اندوهِ ایران ! رجایی دومِ ایران !
 
شنیدستم، شنیدستم به امروزان، شنیدستم، شنیدستم به امروزانِ تابستان،
که در مِلکی دو هکتاری بساطِ زندگیِ زَرّ فشان را در کنارِ همسرت داری،
 
شنیدستم، شنیدستم به امروزان، شنیدستم، شنیدستم به امروزانِ تابستان،
که باری در ولنجک جانِ جانان هم، به غصبی خانه ایی خوش بام و بَر داری،
 
بله، آری ! جنابِ حضرتِ والی، به "بنیادِ بسیطِ میم.سین.تِ" این خبر را در فلک داده،
به "بنیادِ بسیطِ میم.سین.تِ" گفته ایی باری؟ سخنور از برای محرمان، هم بوده ایی باری؟،
 
به یاد آورده ام آری که چندین بار هم در این اواخر، حضرت عالی، بله آری جنابعالی !
سخن های فراوانی ز بابِ عدلِ بنزینی و بیدادِ گلوله بر جوانانِ فقیر این وطن دادی،
 
خَران بر آسیابانِ هزاران سکه ی مردم به همراه سگان، گردند و می گردند،
بسا بسیار بسیاراند، به جای آرد، اما پودرهای زَرّ، به لب ها و دهان دارند،
 
به یادم هست اول بار، به سال یک هزار و سیصد و هشتاد و چهارم بود،
که نامت را به دشتی در کنار شهرِ سامان، من شنیدستم، تو را دیدم،
 
الا میمون مُطرب باز با زنگوله ی بازی، به دست بی غشِ آن حضرتِ آقا !
و ما را هم کمی از خوش نشینی در هوای خوب و مطبوعِ ولنجک گو،
 
برای ما سخن پاشی، برای مردمان، مستضعفان، در یک رسانه از خودت داری،
نگو پارکی که در پشت جنابعالی است از مِلک هزاران غصبی آقا جناب عالی !
 
الا باری تو این باور بکن آری ! که هشتاد و سه میلیون سیلی از مردم طلبکاری،
الا باری تفِ پایانی این شعرِ تبعیدی ده بیتی، به روی صورتِ میمون نشان حضرت عالی !
 
فرانسه 9 اوت 2020 برابر با 19 مردادماه 1399
 
پانوشت شعر:
--------------------------------------------------------------------------------------
         به یاد دارم که در بهار سال 1384 در سایه سار کوه های زاگرس در پردیس دانشگاه شهرکرد در کیلومتر دو جاده ی شهر سامان، نام محمود احمدی نژاد را برای اولین شنیدم. همچنین پوستر تبلیغاتی ایشان برای انتخاب ریاست جمهوری آن سال را بر دیوار بیرونی آجری خوابگاه دختران دانشگاه دیدم. نامش را تا آن زمان نشنیده بودم. دختر جوان بیست و یک ساله ی درس خوانی بودم،که دغدغه ی علم را داشت و نه دغدغه ی تاریخ معاصر را. در آن بهار عصر هنگامی نزدیک غروب بود که از خوابگاه دختران دانشگاه بیرون آمدم و عازم کلاس یادگیری زبان فرانسه شدم که به صورت آزاد در دانشکده ی علوم دانشگاه برگزار می شد. باخودم گفتم: " این دیگه کیه ؟" به پوستر نزدیک شدم و دیدم کنار عکس او نوشته بود: دکتری ترافیک شهری ! استاد دانشگاه ! چند روز بعد که به آخر هفته رسیده بود و طبق معمول از شهرکرد راهی اصفهان و کاشانه و مسقط الراس خودم می شدم، بر در دیوار دهات و شهرستان های کوچک میان راه جاده ی اصفهان - شهرکرد پوسترهای تبلیغاتی دیدم که همراه با عکس او بود و زیرش نوشته بود: رجایی دوم !
 
روز انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 در تیرماه را به یاد دارم که دختری به نام زهره، که دانشجوی رشته ی برق دانشگاه و یک همخوابگاهی چادری و شدیدا مذهبی بود و از روستاهای یاسوج عازم شهرکرد شده بود تا درس بخواند، نذر روزه داری به همراه تعدادی صلوات کرده بود که محمود احمودی نژاد رای بیاورد. علتش را اصلا جویا نشدم. آن سالها به یاد دارم که بیشتر همدانشگاهیانم که از روستاهای اطراف شهرکرد آمده بودند و در واقع از قشر ضعیف جامعه با درآمد اقتصادی کمتر بودند همه سخت و سفت طرفدار احمدی نژاد شده بودند. در خوابگاه دختران دانشگاه شهرکرد هم سال 1384 صندوق رای گیری گذاشتند و بیشتر دختران روستایی و کمتر آگاه خوابگاه رفتند به احمدی نژاد رای دادند و با شوق و ذوق به اتاق ها برگشتند و مشغول روایت ماجرای رای دادن شدند. من از دور شاهد این ماجراها بودم. سکوت می کردم. سکوت می کردم. و هرگز نه در آن انتخابات و نه در هیچ انتخاباتی در رژیم جمهوری اسلامی شرکت نکردم. دانشجویی بودم که بیشتر پیگیر یادگیری زبان فرانسه و زبان انگلیسی، پیگیر درسهای مهندسی رشته ی تحصیلی ام بودم. احمدی نژاد در بهار 1384 برای من که دانشجوی معمولی برآمده از طبقه ی متوسط شهری، در شهرستان کوچکی چون شهرکرد، به دور از پایتخت بودم، به راستی هندوانه ایی در بسته بود و شناختی از او نداشتم. احیانا برای افکار عمومی هم در آن بهار 1384 محمود احمدی نژاد چهره ایی ناشناخته و جدید بود.
 
                  و امروز در تابستان 1399 که درست پانزده سال و چند ماه آزگار از آن روزها گذشته است. احمدی نژاد دوره ی هشت ساله ی تماما جنجالی و پر هرج و مرج ریاست جمهوری خود را به پایان برده است. دیگر شب ها در سر تیتر اخبار شاهد هذیان گویی های وحشتناک او از سیب زمینی تا پیاز و گوجه ی ارزان سر کوچه اش تا نظریه ی مدیریت جهانی و تولید برق اتمی در زیر زمین خانه نیستیم. در هفت سال اخیر هم در پست های مهم دولتی در رده ی بالا مشغول بوده است و اگر چه به نظر نگارنده ی این سطور، در این هفت سال اخیر کم و بیش دوره ی توقف و سکوت جنجال های پوچ او بوده است اما ایشان در این دوره ی فطرت هم، کم و بیش پارازیت های کوتاه و جنجالی را از خودش ساطع کرده است و تک نطق هایش همچنان خبر ساز شده است. و اما این "ملیجک عزیز کرده ی دربار حضرت آقا"، که بی شک شایسته ی یک محاکمه ی عادلانه در دادگاه قضایی، به خاطر خسارت های بسیار گسترده ایی که در زمینه های اقتصادی و سیاسی و مالی و اتمی به ایران وارده کرده است، هنوز محاکمه نشده است. او برای خودش هنوز خوش و خرم می چرخد و احتمال دارد برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 دوباره کاندیدا شود. بررسی زبان شناسنانه ی ادبیات سیاسی او در متن سخنرانی هایش در مدت هشت سال قدرت، که هم به نوعی بی سابقه در تاریخ ایران است، و هم برای بسیاری از مردم فهیم ایران حیرت آور و سخیف بود، نیازمند یک کتاب و یک پژوهش جدی و سنگین و تحلیلی است. " آب را بریز اونجا که می سوزه ! "، " اون مَمَه را لولو برد ! "،" حالا چهار تا خس و خاشاک...."، " قطعنامه دان شما پاره شود"، " یکی می گفت ابر قدرت، قدر قدرت، آی زکی ".
 
         پانزده سال آزگار از آن روزهای پرکابوس و سیاه عصر محمود گذشته است و اینک من زنی سی و شش ساله و سختی کشیده ی روزگار در برون مرزهای ایران ام و در خاک فرانسه هنوز هم در دانشگاه چون صخره پاره ایی سرگردان و کوچک و بدون حامی به دور ستاره ی دانش و ادبیات، در گردش هستم. اما دیگر سکوت نمی کنم. وقت سکوت به اتمام رسیده است. دیگر در خوابگاه دانشگاه زندگی نمی کنم. دیگر با سکوت وقایع را از دور نظارت نمی کنم. این جا غربت مطلق است. اکنون وقت فریاد است. اکنون وقت اعتراض و خلق ادبیات اعتراضی من است.
         دانشگاهیان زیادی در دوره ی همین حضرت احمدی نژاد به نان و آب و روغن و پست های درشت رسیدند، دانشگاهیان زیادی از کار اخراج و بیکار شدند، دانشگاهیان زیادی فریب حرف ها و مردم فریبی های او را خوردند، برخی از دانشگاهیان محاکمه و زندان شدند، دانشگاهیان زیادی که اغلب هم از نسل جوان بودند حتی از داشتن یک قرارداد ساده ی استخدامی کاملا مایوس شدند و از کشور هجرت کردند. به راستی خسارت دانشگاهیان از طلوع عصر هشت ساله ی محمود احمدی نژاد چقدر است؟ این را شاید فقط و فقط خدایگان بتواند محاسبه کنند. او هم به عنوان یک چهره و شخصیت دانشگاهی- سیاسی و با هزار سخن و هزار موقعیتی که تاریخ معاصر ایران و تاریخ سیاسی ایران در این پانزده سال اخیر پیش آمده است به خوبی خود را به افکار عمومی ایران و افکار عمومی جهان معرفی کرده است. همه می دانند که کیست و چه ماهیتی دارد، ماهیتی که هم ساده و عامی و هم پیچیده و چند وجهی و فریبکارانه است.
         قطعا ایشان به خاطر سخنان فوق العاده جنجالی اش نسبت به سایر روسای جمهوری ایران، در سطح بین الملل بیشتر مطرح شده است. و هنوز هم پس از گذشت پانزده سال، موافقان و مخالفان زیادی هم در ایران و هم در سراسر جهان دارد. برای مثال چند سال پیش در یکی از دانشگاه فرانسه، همکاری داشتم که اهل کشور پرو بود و به من می گفت: " شادی ! این احمدی نژاد شما ایرانی ها در کشور پرو و در آمریکای لاتین خیلی طرفدار دارد، چون ما در پرو و در آمریکای لاتین، از ایالات متحده آمریکا که در شمال ماست بیزاریم. هر وقت احمدی نژاد به آمریکای شمالی در سخنانش انتقاداتی وارد می کند، عده ایی در پرو بسیار خوشحال می شوند از این که یک نفر در جهان سیاست پیدا شده که یک تنه آمریکا را این چنین با حرارت زیر سوال می برد ! "
 
         در پایان این پانوشت، عرض کنم که این شعر امروز در تاریخ 19 مرداد 1399 به مناسبت خبری که رئیس سازمان بنیاد مستضعفان پرویز فتاح، درباره ی ملک غصبی محمود احمدی نژاد از این سازمان، به مساحت هزار و هشتصد متر واقع در منطقه ی ولنجک در شهر تهران به ارزش 200 میلیارد تومان اعلام کرده است نوشته شده است. افکار عمومی شاهد بوده است که محمود آقا در این سالهای فطرت رسانه ی کوچکی برای خود راه انداخته و نطق هایی می کند و ویدیوهایی را ضبط می کند و در شبکه های اجتماعی منتشر می کند، به دفعات دیده ایم که در پارکی سر سبز و بزرگ مشغول سخنرانی برای ماست و از باب حمایت از قشر ضعیف جامعه سخنان گهرباری را، گاه از موقعیت یک مخالف جدی دولت روحانی و گاه حتی از موضع یک مخالف جدی و کاملا اساسی کل رژیم جمهوری اسلامی سخنانی را بر زبان می راند و برای مخاطبانش وعده ی فرا رسیدن بهار را می دهد. این قلم شاعرانه حدس می زند که این پارک سرسبز نه یک پارک عمومی و یک بوستان در شهر، گویا همین ویلای غصبی ولنجک با مساخت هزار و هشتصد متری بنیاد مستغفان است که ایشان اشغال کرده است و برای افکار عمومی سخنان نغز در باب حمایت از مردم ایران بر زبان جاری می کند. حیف که نادان تر و گستاخ تر و مردم فریب تر از آن است که از قضاوت تاریخ خجالت بکشد !
 
 

منبع:پژواک ایران


شادی سابجی

فهرست مطالب شادی سابجی در سایت پژواک ایران 

*دایه شریفه  [2024 Mar] 
*ای در پیشانی ات سربی نشسته !   [2024 Jan] 
*بساط ِ چای دبش ِ آیت الأشرار  [2023 Dec] 
*ظریف الدوله ی زیرک !   [2023 Nov] 
*شهید ِ مُو و گیسوان  [2023 Nov] 
*به یاد نیمی از آن جمجمه بودم   [2023 Oct] 
*الا ای همسر ِسابق !   [2023 Aug] 
*و زائر شو به قبرِ آن شجاع ِ سربداری که . . .  [2023 Aug] 
*الا یا ایّها الخندان !   [2022 Jun] 
*اردی جان، موفقِ پولبر ! کولبری بلدی عزیز؟  [2022 May] 
*تو اسماعیل نوزایی ایرانی  [2022 May] 
*زورق بان ادبی و دلشوره ایی تاریخی برای تکرار تراژدی  [2022 Apr] 
*گُلا! مویت مجعد بود  [2021 Dec] 
*گفتا شراب خواری؟   [2021 Dec] 
*به دو پستان بریده ی پروانه سوگند  [2021 Nov] 
*تفنگچی ! پیر پر امیدمان که درگذشت  [2021 Oct] 
*خون شویِ خندان رو   [2021 Mar] 
*سهیلا ای انارت مست  [2020 Dec] 
*کایلی بخند ای زنِ زیبا   [2020 Nov] 
*میمونِ مُطرّب باز در مِلکی دو هکتاری  [2020 Aug] 
*الا ربّنا آتنا دائمی !   [2020 Jun] 
*الا تهرانِ لرزش ها   [2020 May] 
*الا نیلوفرک! نیلوفر جانت سلامت باد !  [2020 Mar] 
*گورکنِ گورِ خویش است  [2019 Nov] 
*الا ای شمس آگاهی ؟ از این زن های ‏زندانی ؟  [2019 Oct] 
*الا بوکوحلال مهربان، آیا کجا ‏هستید ؟  [2019 Apr] 
*الا ای شمسِ تبریزی که اسماعیل ‏ها، بخشی است   [2019 Feb] 
*سردارِ لَشَن ! خیبرِ قاسم   [2019 Jan] 
*نامش جمال بود همه ایران و عشق بود  [2018 Oct] 
*سَربکش به سرکشی ! که رقصِ شهره ها...  [2018 Jul] 
*باران می بارد بر هر سه ثلثِ ثلاثه‌ی وطن  [2018 Jun] 
*در خیکمان چپاندند  [2018 May] 
*گلرخ بگو اغما   [2018 Apr] 
*خون را به چشم، سرمه ی بیداد کرده ام  [2018 Feb] 
*کرکس براندازم ‏   [2018 Jan] 
* هفتاد تار و پودِ وطن دریغ شد !‏  [2017 Oct] 
*خنیای سُرخینِ تخلیه  [2017 Sep] 
*شیر بر زمین افتاد   [2017 Jul] 
*صدای گریه اش از زیرِ خاکِ احمد آباد است  [2017 Jul] 
*نگران گسل های تهران ام   [2017 May] 
*وقتي رديف و قافيه ام شعري  [2016 Aug] 
*عمو که مرد   [2016 May] 
*اين روزها بي چتر مانده ام   [2016 May] 
*به هیچ کس مگو ولی نظاره کن  [2016 Mar] 
*سقوط در ابتذال زنان ایرانی کاندیدای مجلس شورا  [2016 Feb] 
*چمدانی گریخته از وطنی گَس، مملوِ حسرتِ عشق  [2016 Feb] 
*شمعی برافروزانده آنک آن پرستو  [2015 Nov] 
*سایه ها افتاده بر سرهای گل ها  [2015 Nov] 
*جمهوری جهل و جنون   [2015 Oct] 
*ماندگار بی "بی نیاز"- یادداشتی در وداع فتح الله بی نیاز  [2015 Oct] 
*تفنگچی و پیرِ پرامید  [2015 Sep] 
* «خوابمان نبرد!» يادداشتي بر فيلم «خوابم مي آيد»  [2015 Sep] 
*طرح فراخوان ادبی جهت شرکت در برنامه ی *زورقِ ادبیاتِ ایران در آب های دور*  [2015 Sep] 
*و ساحل بي قرارش بود   [2015 Sep] 
*پناهجو   [2015 Sep] 
*تولد است   [2015 Aug] 
*آن سوی پرچین  [2015 Aug] 
*حسب حالي بنوشتي و شد ايامي چند ! يادداشتي بر کتاب سرگذشت يک سفر نوشته ي محمد جعفري   [2015 Aug] 
*چيزي بگو چيزي نگو لاله ي مرداد سرب نوش  [2015 Aug] 
*از دارِ انسان شد این زنگ قنادی  [2015 Jul] 
*چه باید کرد اما آن دو صد اسبان ایلامی گرفتارند؟  [2015 Jun] 
*و تبردارِ شهرِ زور به بدرقه آمد!  [2015 May] 
*نگرانم گلِ نرگس  [2015 May] 
*باستیل و اوین   [2015 Apr] 
*او، او،ما   [2015 Mar] 
*داس  [2015 Mar] 
*سيبي دونيم   [2015 Mar] 
*بهمن ديگري در راه است!  [2015 Mar] 
*تشنه، تشنه   [2015 Mar] 
*سرو قاهره  [2015 Feb] 
*اين روزها زنده ها   [2015 Feb] 
*سبد سبد  [2015 Feb] 
*سنجابِ بي کاج  [2015 Feb] 
*جنونِ انار، آنِ انار، بسم رب ال انار  [2015 Feb] 
*گلِ نسرین، رسالتِ خیزش  [2015 Feb] 
*بابک و بُهت دریا   [2015 Feb] 
*مرگِ مترسک   [2014 Dec] 
*کربلا همين اوين است و تپه هاش  [2014 Dec] 
*نرگس اي گل فرياد   [2014 Dec] 
*گيسوکمندِ کوباني  [2014 Dec] 
*جوي خون مي رود پاي درختِ کهنسالِ پير  [2014 Dec] 
*سگِ هار  [2014 Dec] 
*کبوتر بچه گانِ قفس   [2014 Dec] 
*عزت ما را به خاطر نياور  [2014 Dec] 
*بس است اين ميمون هوا کردن ها   [2014 Nov] 
*آخرين درخواست  [2014 Nov] 
*زندانشهر   [2014 Nov] 
*ديوارِ بلندِ آجرسياه   [2014 Nov] 
*تاکسي خبر کن تا کسي نيامده   [2014 Nov] 
*به کجا مي تُرانيد  [2014 Oct] 
*آه پرستو!  [2014 Oct] 
*آه ای زباله ی تزویر  [2014 Oct]