بوسه می زنم ، من
بر لبان خشک تو
سیلاب اشک می شوم ، من
بر گونه های سرد تو
طوفان می شوم ، من
در آسمان ها
به پرواز در می آیم
تا به شورش در آورم
ابر های کبود و نازا را
تا بارور شوند و
اقیانوس اقیانوس آب را
نثار دشت خشک سینه ات
سازند
رعد می شوم ، من
تا به گوش همگان برسانم
تپش قلب بیمار و خسته ات را
برق می شوم ، من
تا نور باران کنم
ساحل تاریک و غمزده ات را
کبوتر می شوم ، من
تا نامه های شکوه آمیز و دلتنگی ات را
برسانم
به دست اربابانت
تا شاید دوباره
رود خروشانی شوی و
فریاد زنی
لطافت را
ثریا پاستور