آبی رنگ بود ، آسمان
نور چشمهایم را
عاشقانه ، خالی کرده بودم
در کاسه ی چشم هایت
تا ببینی مرا ، تابان
درخشان ، چون ستارگان
ولی حالا دیگر
نه ردّ پایی از آبی آسمان
نه نشانی از ستاره ی تابان
حالا دیگر
سیاه است ، آسمان
تاریک است ، ستارگان
نه اثری از اشعه ی آفتاب تابان
نه گذری بر کوی مهتاب عاشقان
همه جا ، رنگ سیاهی است
همه جا ، رنگ تباهی است
کجا رفتند آن سرخیهای زمان
کجا رفتند آن رنگهای رنگین کمان
تیر باران شده اند ، چشم هایم
از حدقه به در آمده اند ، دیدگانم
نه گوری ، از بهرشان
نه نقشی ، از هستی شان
چه کردند بر من و دنیای من
بر من و چشمهای من
چشم هایی که روزگاری
پنجرهای بودند به سوی زندگی
روزنه ای بودند به سوی تابندگی
اما حالا دیگر
همه جا تاریکی است
همه جا تاریکی است
بی گناه چشمهایم را
این انسانهای خالی از وجدان
بی هیچ محاکمه ای
بردند ، به ضیافت تیر باران
ثریا پاستور
لوس آنجلس / کالیفرنیا
۲۴ مهر ماه ۱۳۹۴ / ۱۶ اکتبر ۲۰۱۵