ندیدم من , کسی از بهر وفا
ثریا پاستور
بچیند یک بغل آتش ناب
از دل پرعطش این خورشید
هدیه از بهر زمین بفرستد
ندیدم من
که سواری از دور
یک بغل انس و وفا
از برای دل پر سوز کسی بفرستد
همه مستند
در این کنج خرابات نمور
همه خوابند
در این وادی ویرانه زغم
همه غرقند
در این بحر فراوانی آب
همه رفتند
از این کوچه ی بن بست و خراب
همه غرقند
در این بازی پر درد زمان
همه رفتند
از این کلبه ی ویرانه ز بیداد خزان
منبع:پژواک ایران