PEZHVAKEIRAN.COM اعتراض
 

اعتراض
مهدی اصلانی

مسئولين محترم تارنمای روشنگری با سلام، گزارشی از من با عنوان "فرزندان نسل خاکستری" که در روشنگری هنوز به روز است ، در ارتباط با مراسم بزرگداشت بيستمين سالگرد کشتار تابستان 67 که از طرف فرزندان قربانيان برگذار شد، در بسياری از تارنماهای اينترنتی از جمله ايران امروز درج شد. تمامی گزارش‌ همانی است که در روشنگری و ديگر سايت ها آمده است. اما متأسفانه مسئول اول ايران امروز با دستکاری و حذف پاره‌ای نکات در ارتباط با سخنان آقای محمدرضا نيکفر، اقدام به درج آن در ايران امروز نمود. از آنجا که مسئوليت گزارش با من بود به اين اقدام اعتراض کردم. پاسخی از جانب مسئول تارنما آقای قنبری (مصطفی) دريافت کردم که نه تنها برايم قابل قبول نبود که مشکلاتم را دوچندان کرد. لذا با ارائه پاسخ مجدد پيشنهادی را به مسئول سايت ارائه کردم، و آن اينکه اعتراض من به سانسور گزارش، همراه با پاسخ ايران امروز به دلايل اين کار و پاسخ من بدان تمامأ در بخش نظرات درج شود تا با علنيت و آشکار شدن و دانسته شدن موارد به طور علنی در معرض افکار عمومی و خوانندگان واقع شده و آن ها را را به قضاوت فراخوانيم. از آن‌جا که باور دارم طرح علنی اينگونه موارد و مباحث به يادگيری مشق دموکراسی و پايبندی عملی به آن ياری مي‌رساند اقدام به علنی کردن سه مکتوب زير مي‌کنم لذا در زير سه مکتوب رد و بدل شده بين من و مسئول سايت را برای قضاوت افکار عمومی اختصاصأ برای روشنگری ارسال مي‌کنم.
با احترام مهدی اصلانی

اول من – مهدی اصلانی- يادداشت کوتاهی با عنوان اعتراض نوشتم

مسئول محترم تارنمای ايران امروز با سلام.

در گزارش ارسالی من برای تارنمای ايران امروز با عنوان فرزندان نسل خاکستری که خود نيز به عنوان شاهد و سخنران در آن حضور داشتم در بخش مربوط به معرفی دکتر محمد رضا نيکفر شما مطلب و گزارش ارسالی من را دستکاری کرده و بخش‌هايی از معرفی دکتر نيکفر را از گزارش در اورده‌ايد. اما بخشی که شما در تارنمای ايران امروز حذف و دست‌کاری کرده‌ايد چنين است من در گزارش خود آورده‌ام:
[سخنران بعدی محمد‌رضا نيکفر، از مسئولين اصلی راديو دويچه‌وله و از برنامه‌سازان راديو زمانه بود. دکتر نيکفر که از دانش‌آموختگان رشته فلسفه در آلمان مي‌باشد، در ميان سخنرانان اصلی و مجريان برنامه که همه به نوعی مرتبط با ماجرای زندان و مقوله‌ی زندانی سياسی و مسائل آن قرار داشتند تنها مورد استثناء در ترکيب اصلی سخنرانان به حساب مي‌آمد. "ياد آن تابستان" تم سخنرانی آکادميک و طولانی محمد رضا نيکفر بود. با آن که متن مقاله‌ی از قبل آماده شده‌ی نيکفر چندان طولانی نبود، اما نحوه‌ی ارائه مقاله و بيان تؤام با مکث و آرام‌خواني سخنران، باعث شد تا با توجه به فشردگی و طولانی بودن برنامه، سخنرانی نيکفر زمانی بيش از دوبرابر وقت تعيين شده به سخنرانان ديگر را به خود اختصاص دهد]

شما عبارت بالا را در ايران امروز تبديل کرده‌ايد به:
[سخنران بعدی محمد‌رضا نيکفر، دانش‌آموخته رشته فلسفه در آلمان بود. نيکفر در بخش‌هايی از سخنانش به اهميت آرشيو کردن ياد و مفهوم آرشيو و اهميت آرشيوی خاطرات و ياد مانده‌ها اشاره داشت.]

هرچه با خود فکر کردم که آيا من در فراز فوق از گزارشم به دکتر نيکفر بی احترامی و يا توهينی روا داشته‌ام چيزی بدين مضمون در گزارش خود نيافتم. من به برخی مشاغل ايشان از جمله مسئوليت در دويچه‌وله و برنامه‌سازی برای راديو زمانه اشاره کرده ام که تمامأ علنی و غير‌مخفی مي‌باشد. و بي‌ربط نگفته‌ام. ديگر اينکه از بين سخنرانان و مجريان که هرکدام يا زندانی بوده يا از خانواده های زندانيان و مرتبط با امور زندان بوده‌اند دکتر نيکفر در اين موقعيت قرار نداشته‌اند که اين هم واقعی است. شايد از نظر شما همکاری با راديو زمانه و دويچه‌وله توهين به دکتر نيکفر تلقی شده باشد که به حذف آن اقدام کرده‌ايد، نمي‌دانم؟ ديگر آنکه گفته‌ام سخنرانی ايشان طولانی تر از ديگر سخنرانی های ارائه شده در مراسم بود که حداقل 200 شاهد برای آن دارم. و ميماند مشکل من با شما و آن‌که تارنمايی که مدعی پلوراليسم و چند نظری است چگونه در يک گزارش عاطفی که هدفی جز تشويق و حمايت از برگزار کننده‌گان جوان و پدر از دست داده آن تابستان مرگ برای خود قائل نبوده، دست به حذف بخش‌هايی از گزارش زده است. روشن است که من گزارشگر ايران امروز نبوده‌ام تا مطابق سليقه مسئولين سايت به تهيه گزارش بپردازم، دستکاری شما در گزارش من _به هر دليل_ گونه ای از تعيين سليقه برای ديگری است. شايسته آن بود که اگر مسئولين تارنمای ايران امروز گزارش را قابل درج در سايت تشخيص داده‌اند تمامی گزارش را همانگونه که آمده‌ است در سايت درج کنند. يا آنکه با گزارشگر که من باشم و بغل گوشتان بوده و به راحتی در دسترس مي‌باشم، تماس گرفته و ياد‌آور شويد که گزارش با حذف پاره ای نکات که با سياست عمومی ايران امروز خوانايی ندارد درج خواهد شد. و در صورت توافق من به درج آن اقدام مي‌شد، نه آنکه به گلچين و قيچی کردن گزارش روی آوريد. من برای نوشتن گزارش به صورتی که برای اکثر سايت‌ها ارسال شد از منطقی پيروی کرده ام که محل بازگويي‌اش مجال اين نوشته نمی باشد. خواهشمندم اعتراض مرا در اين مورد ضميمه گزارش درج شده در ايران امروز نماييد.. با احترام. مهدی اصلانی

پاسخ مسئول سايت: با عنوان اعتراض وارد نيست

مهدی عزيز، با سلام و خسته‌نباشی
آنچه شما در مورد دکتر نيکفر نوشته‌ايد در معرفی وی غيرواقعی اغراق‌آميز و در بخش مربوط به سخنراني‌اش بشدت توهين‌آميز بود.
مهدي‌جان، دويچه وله نزديک به ۱۴۰۰ نفر پرسنل دارد و به ۳۳ زبان برنامه‌های راديويي، تلويزيونی و به قول معروف اينترنتی دارد. بخش فارسی يک از آن ۳۳ زبان و ۳۳ تحريريه و تشکيلات داخل دويچه وله است. بنابراين گفتن اينکه آقای نيکفر ,از مسئولان اصلی دويچه وله است,، کاملا دور از حقيقت است و برای او پيش دوستان و همکاران نزديک‌اش خوشايند نيست. آقای نيکفر تنها در بخش فارسی دويچه کار مي‌کند ، يعنی يکی از ۳۳ زبان و تحريريه موجود در دويچه وله. توصيف شما از برنامه‌سازی برای راديو زمانه هم اغراق‌آميز است. اما اين قسمت مطالب شما اصلا مهم نبود، مهم بخش بعدی مطلب شما بود که آشکارا توهين‌آميز و تحقيرآميز بود.
آقای نيکفر بالاخره يکی از سخنرانان دعوت‌شده به مراسمی بود که خود شما هم يک پای آن بوديد. آدمها نقاط ضعف و قوت خاص خود را دارند. نيکفر که به قصد آزار شما و ديگر حاضران، سخنانش را کش نداده. ايشان آرام حرف می زند. سخنران ماهری نيست. از اين گونه مسائل همه‌جا وجود دارد. در هر مجلس و مراسمی يکی خوش‌صحبت است ديگری سخنانش خسته‌کننده و طولانی. چرا بايد چنين چيزي‌های را علنی کرد؟ چرا افراد تحقير مي‌کنيم؟ نه آن بزرگ‌کردن اغراق‌آميز لازم است و نه چنين تحقير غيرمنصفانه.
کسی ادعا ندارد که شما دروغ مي‌گوييد. من خودم نيکفر را می شناسم. او يک آکاداميکر است و توانايی سخنرانی سياسی و تبليغاتی ندارد. اشتباه کرده پذيرفته که در اين مراسم سخنرانی کند. اما به اين خاطر نبايد او را در علن تحقير کرد.

مهدی عزيز آنچه به متن سخنرانی آقای نيکفر مربوط مي‌شود شما در گزاش‌تان تنها عنوان آن آورده‌ايد و اين بند: ,محمد‌رضا نيکفر در بخش هايی از سخنانش به اهميت آرشيو کردن ياد و مفهوم آرشيو و اهميت آرشيوی خاطرات و ياد مانده‌ها اشاره داشت.,

مهدی جان، برای من مهم نيست ديگر سايت‌ها چه مي‌کنند. من فقط مي‌دانم که خودم چه‌کار بايد بکنم. آنچه که هم در مورد نوشته‌ی شما انجام داده‌ام با هيچ پرنسيب مطبوعاتی منافات ندارد.

آخرين سخن اينکه: با وجود آنکه شکوفه را از نزديک مي‌شناسم و مثل دخترم هست، اما اگر نام تو روی گزارش نبود، حتی يک کلمه‌ی آن را نيز منتشر نمي‌کردم.اگر گزارش به همين ترتيب برايت غيرقابل قبول است، بگو تا از روی سايت بردارم.

قربانت – مصطفی

سوم پاسخ نهايی و پيشنهاد من

مصطفی قنبری عزيز سلام.
توضيح شما در مورد قيچی کردن مقاله‌ی من نه تنها قابل توجيه نيست که " افزود مشکل ها"

اول: آنکه شما مي‌توانستيد از اين طريق، همين توضيح را قبل از اقدام به دستکاری مطلب من انجام دهی و به سادگی بپرسی که من با آن توافق دارم يا نه؟
دوم: آنکه تشکر مي‌کنم از ارائه آماری و ‌پرسنلی دويچه‌وله که چقدر کارمند دارد و چه و چه. اما فکر مي‌کنم هر کس ايراد‌گير و بهانه‌جو نباشد می فهمد و متوجه مي‌شود که منظور من از آوردن "مسئولان اصلی دويچه‌وله" در مورد دکتر نيکفر، تنها نگاه به بخش فارسی راديو آلمان داشته و مرتبط با بخش‌های ديگر نبوده است. بعيد مي‌دانم کسی در اين مورد با تو هم نظر باشد.
سوم: با فرض درستی نظر فوق، شما از کجا اطمينان داريد و از طرف دکتر نيکفر مي‌گوييد که: عنوان "از مسئولان اصلی دويچه وله" برای ايشان پيش دوستان و همکاران نزديک‌اش خوشايندنبوده است. مگر آنکه کار در بخش غير فارسی دويچه وله عملی نا‌صواب باشد. که من از آن بي‌اطلاع می باشم. جهت اطلاع شخصي‌ات بگويم که من در همان مراسم کلن از طريق يکی از نزديک‌ترين دوستان صميمی ايشان که بر خلاف نظر شما نه تنها ناخوشايند که بسيار خوشايند و در تعريف از موقعيت ايشان، مطلع شدم که سمت دکتر نيکفر مسئوليت بخش آن‌لاين دويچه‌وله می باشد (منظور همان بخش فارسی است) آيا مسئوليت بخش فارسی آن‌لاين دويچه‌وله از مسئوليت‌های اصلی اين راديو هست يا نه؟
چهارم: در مورد متهم کردن من به غلو و اغراق‌گويی در مورد سمت ايشان در راديو زمانه هم سخت اشتباه مي‌کنی و نا‌محق هستی. من اين عنوان را از خودم جعل نکردم اگر تنها يک بار سری به سايت زمانه بزنی متوجه مي‌شوی که همان بالای صفحه ستونی هست با عنوان برنامه‌سازان
که در اين ستون در کنار افرادی هم چون مهدی خلجي، ابراهيم نبوي، و....نام محمدرضا نيکفر نيز در قسمت برنامه‌سازان راديو زمانه قيد شده است. تا زمانی که اين عنوان در ستون زمانه اکتوئل است من و هر کس ديگری حق دارد نيکفر را با عنوان شغلي‌اش خطاب کند.سئوال من از شما اين است چرا آوردن عنوان " برنامه‌سازان" از طرف من کلامی اغراق‌آميز ارزيابی شده است. خوب است من نگفته‌ام از کارمندان عادی دويچه‌وله و راديو زمانه. آيا اگر من در ذکر عناوين شغلی ايشان اينگونه مي‌گفتم خيال شما راحت مي‌شد؟ يا آن وقت مرا متهم به اين مي‌کرديد که قصدم از عادی جلوه دادن موقعيت شغلی دکتر تحقير وی بوده است.؟ در اين بازار بي‌کاری و کسادي شغل، دکتر نيکفر و دوستان و آشنايان نزديک دکتر بايد به چند شغله بودن ايشان مفتخر باشند تا اينکه اين مورد را ناخوشايند تلقی کنند
پنجم: مي‌رسيم به مهمترين بهانه ی شما برای قيچي‌کردن گزارش من که آن را مصداق بارز
"به شدت توهين‌آميز" دانسته‌ای.
وجدانن هيچ توهينی (حداقل در اين مورد) مد نظر من نبوده است اما اين دفاع خارج از منطق شما از سخنران، بدترين نوع دفاع از دکتر نيکفر است. که اساسأ در حوزه‌ی کار روزنامه‌نگاری نمي‌توان به توضيح آن پرداخت و آن را مي‌توان به عرصه‌هايی ديگر از جمله روابط شغلی و همکاری شما با دکتر نيکفر در دويچه‌وله مرتبط دانست.
آورده‌ای که:
" در هر مجلس و مراسمی يکی خوش‌صحبت است ديگری سخنانش خسته‌کننده و طولانی. چرا بايد چنين چيزي‌های را علنی کرد؟ چرا افراد تحقير مي‌کنيم؟ نه آن بزرگ‌کردن اغراق‌آميز لازم است و نه چنين تحقير غيرمنصفانه."
من کدام سری را هويدا کرده‌ام که مجاز به طرح آن نبوده‌ام؟ و کدام تحقير را رو داشته‌ام؟ بيش از 200 انسان آشکارا شاهد و ناظر آن بودند که سخنرانی که تربيت غربی و آلمانی دارد (البته اگر اين را توهين به ايشان تلقی نمی کنيد) و شما وی را "خوب مي‌شناسيد" و "آکادميکر" است و دکترای فلسفه اش را در کشوری گرفته که به منظم ترين کشور دنيا شهره است به گونه‌ای که انسان ها مي‌توانند ساعتشان را با ساعت خروج و ورود قطار‌ها تنظيم کنند . از زمانی که به ايشان تفهيم شده ( حداکثر 25 دقيقه وقت داريد) تخطی کرده و بيش از 50 دقيقه برای خواندن مقاله‌ای که 15 دقيقه هم وقت لازم نداشته و خوشبختانه بر روی اکثر تارنما‌ها قابل دسترسی است زمان مصرف کرده است توقع داريد من در گزارشم به آن اشاره نکنم چرا که يک آکادميکر اگر 2 ساعت هم حرف زد نبايد جيک کسی در بيايد. و اگر در آمد آن را تحقير سخنران بدانيم. گزارش من بر اساس فضای حاکم بر جلسه و نگرانی گردانندگان آن که نگرانی کمبود وقت برنامه‌شان را داشته اند تنظيم شده و بازتاب روحيه عمومی جلسه بوده است. و گزارشگر نمي‌تواند بدان بي‌توجه باشد. خوب مي‌دانی که من در گزارشم کوچکترين نقدی بر محتوای مقاله‌ی مطول ايشان نداشته‌ام ( که صد البته به سخنان ايشان نقد -هم- دارم)
ششم: و از همه پر مسئله‌تر و مجهول‌تر برای من آن که گفته‌ای:
" با وجود آنکه شکوفه را از نزديک مي‌شناسم و مثل دخترم هست، اما اگر نام تو روی گزارش نبود، حتی يک کلمه‌ی آن را نيز منتشر نمي‌کردم"
معنی فراز فوق از طرف تو يک هشدار به من است و اين معنا را مي‌دهد که " چيزهايی هست که تو (يعنی من) نمي‌دانم"
اين اولين باری بود که من شکوفه منتظری را ديدم و قبلأ هيچ آشنايی جز از طريق تلفن با وی نداشتم. شکوفه را مانند هزاران شکوفه پرپر شده از ساکنان و اهالی اين قبيله کوچک که چيزی به غير از شرف برايشان باقی نمانده است مي‌شناسم و اورا برای اولين بار مي‌ديدم. اما اهالی اين قبيله،‌ فاميل‌های هزار ساله‌ی يکديگرند. معنای اين کلام تو برای من نامشخص است و تنها در حوزه‌ی حدسيات نه چندان دلچسب برای من قابل توضيح است. مسئول محترم تارنمای ايران امروز! از آنجا که گزارش من علنی بوده و قيچی تو هم علنی اما دلايل اين کار تو علنی نشده است. هم چنين پاسخ و استدلال و اعتراض من تمامأ در پستوی الکترونيک شکل گرفته است، و از آن‌جا که باور دارم تابش نور و روشنايی به مباحث ما از همين نقاط شکل مادی به خود مي‌گيرد و مي‌تواند برای ديگران نيز مفيد واقع شده و افکار جمعی را به داوری در مورد آن خواند، از تو درخواست مي‌کنم تا اعتراض من به دلايل دستکاری در تنظيم گزارش از جانب تو و صد البته نظر و دلايل خودت برای اين اقدام و پاسخ مرا در بخش نظرات ايران امروز وارد کنی تا ديگران نيز در اين بحث به اظهار نظر بپردازند. در غير اين صورت هرچه سريع‌تر گزارش مثله شده‌ی من را از سايت خود بردار. و نکته‌ی آخر آنکه از آن‌جا که مرا به لطف و احترام و با نام کوچک خطاب کرده‌اي، در صورت نپذيرفتن پيشنهاد من-(که حق تو می باشد) و احتمال علنی کردن گفتگويمان (که حق من مي‌باشد) هر تغييری خواستی در يادداشت و نوشته‌ی خود بدهی مرا مطلع کن
با احترام مهدی اصلانی

بعد التحرير: پس از مدتی کوتاه از ارسال يادداشت آخر گزارش بدون هيچ توضيحی از تارنمای ايران امروز برداشته شد.

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]