PEZHVAKEIRAN.COM پری بلنده
 

پری بلنده
مهدی اصلانی


همه آویزانیم
و چشم به راه خریداران
لبخند همه‌مان کمی مشکوک است
چه کنیم، خالق‌مان 
داوینچی نبود. (شمس لنگرودی)
 
زاد‌گاهم سه‌راه اکبرآباد یکی از سنتی‌ترین و قدیمی‌ترین محلاتِ تهران محسوب می‌شد. این محله به داشتن چند مکان از جمله کارخانه‌ی آب‌جو‌سازی­ی شمس شهره بود. نوروز 1357 مجتمع مهتاب که تازه‌ساز بود و شیک، و روکاری یک‌دست از سنگ مرمرِ خاکستری جلایش داده بود پذیرای مهمانی بالابلند و مغرور شد. تازه‌‌وارد به هم‌راه دختری خردسال در طبقه‌ی دوم یکی از آپارتمان‌های مجتمع مهتاب رحل اقامت افکند. دخترک می‌توانست نوه‌ی تازه‌وارد محسوب شود.
کشفِ هویت و نامِ شناسنامه‌ای تازه‌وارد برای بچه‌های کوچه شاهین و برزین در محله‌ی سه‌راه‌ اکبر‌آباد چندان به درازا نکشید. روی زنگ در منزل این عبارت چشم‌نواز شد: قاسمی.
از بهار 1357 خانم قاسمی با ما سه‌راه اکبر‌آبادی‌ها بچه‌محل شد. کنج‌کاوی و فضولی بچه‌های محله برای بیشتر دانستن در مورد تازه‌‌وارد هنوز پاسخی درخور نیافته بود. در هفته‌ی اول کاشف به عمل آمد که نام کوچک خانم قاسمی که چونان قویی سبک‌بال و مغرور به هنگامِ استراحت در بالکن مجتمع مهتاب آتش به آتش سیگار می‌گیراند و خسته‌گی کاری که بر هیچ‌کس دانسته نبود از تن به در می‌کرد، سکینه است؛ سکینه قاسمی.
و ما هنوز نمی‌دانستیم که سکینه قاسمی همان «پری بلنده» معروف است و بین سال‌‌های 52-1350 را به حبس بوده است. شخصیتی که گذشتِ ایام نیز نتوانسته گردی بر خاطره‌اش بنشاند، چونان که ملکه‌ی ذهنِ پاره‌ای زن‌های چریکِ خانه‌های تیمی نیز می‌باشد.
چریک فدایی خلق عاطفه جعفری، که در دهه‌ی 50 به حبس بوده، در نقل خاطرات خود از آن روزگاران روایتی این‌گونه از شخصیت این زندانی غیرسیاسی ارائه می‌دهد: «ما به زندانی‌های جنحه و جنایی می‌گفتیم زندانی‌های عادی، زنان عادی هم به ما می‌گفتند سیاسیا(سیاسی‌ها). پری بلنده زیبا و با دل و جراًت و آدم قابل اعتمادی بود. زندانیان عادی یک‌بار که با خانم دکترِ زندان بگومگو داشتند و معترض که به اندازه کافی داروی مُسکن نمی‌دهد و به آن‌ها نمی‌رسد، در میان فحش‌های رکیک یک‌باره پری بلنده فریاد زد: خوبه ما هم مثل سیاسیا عکسِ شاه رو لوله کنیم و بچپونیم تو کونمون تا به ما هم مثل اونا برسین؟»(1)
به راستی چه جاذبه‌ای در شخصیت این نام وجود داشت که او را به موضوع ادبیات نیز بدل می‌کند، آن‌گونه که نویسنده‌ی صاحب سبک هوشنگ گلشیری، یکی از پرسوناژهای داستان بلندش به وی اختصاص می‌‌دهد‌: «پری بلنده چه تن و بدنی داشت. پشت به او استکان را می‌گذاشت روی پیشانیش و ریزریز چین‌های دامنش را می‌لرزاند و دست‌هایش را در هوا می‌چرخاند و کمرش را رو به او خم می‌کرد و حلقه به حلقه موهایش می‌آمد پایین تا پیشانیش می‌رسید به جلوی سینه میرزا» (2)
غروب نهم بهمن ماه 1357 سه‌راه اکبر‌آباد را آتش و دود در برگرفت. در اقدامی هم‌آهنگ کارخانه‌ی آب‌جوسازی شمس در غرب تهران و آب‌جو‌سازی مجیدیه در شرق تهران به آتش و غارت کشیده شد. ابتدا کسانی به آب‌جوسازی شمس حمله کرده و سپس دیگرانی که کم نبودند رمه‌وار، رگ گردن کلفت کردند و عربده‌کشان شعار «تا خون در رگ ماست» سر دادند. روزنامه‌ی اطلاعات در دهم بهمن ماه در تیتری بزرگ خبر از به آتش کشیده شدنِ «شهرنو، شکوفه‌نو، دو آبجو‌سازی و ده‌ها مشروب فروشی» داد.
به جراًت می‌توان گفت از انبار و زیرزمین این کارخانه چند روز متوالی آب‌جو شیشه‌ سرطلایی شمس و آب‌جو قوطی خارج می‌شد و بچه‌های محلات اطراف که یک‌سر شور بودند و فاقد شعور، به تناسب قوا و تیغ‌دار بودنِ نفرات‌ِ محله‌شان ساعاتی از شبانه‌روز کارخانه را در اشغال و اختیار خود داشتند. هم‌راه با نابود کردن قوطی‌های آب‌جو در وسط خیابان و عربده‌ی «به گفته‌ی خمینی نهضت ادامه دارد.» بخشی از قوطی‌ها نیز برای روز مبادا که که دور نبود ذخیره می‌شد. هنوز تا شب دودانگی مانده بود و دهان‌ها نمی‌بوییدند.
«از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف «قلعه‌ی شهر نو» به تدریج مردم اجتماع کردند. ... حدود ساعت شش بعد از ظهر چند تن از جوانان به در «قلعه» حمله کردند و بعد جمعیت به تبعیت از آن‌ها به خیابان‌های داخل «قلعه» ریختند. ... خانه‌ها و مغازه‌های داخل قلعه به آتش کشیده شد... تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته شدند... آتش‌سوزی ساعت‌ها «محله‌ی غم» را می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد. مأموران آتش‌نشانی پیرو اعلامیه‌ی قبلی ضمن اعلام همبستگی با مردم اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتش‌هایی که مردم نمی‌خواهند، خودداری خواهند کرد، در نتیجه اقدامی برای خاموش کردن این آتش‌ها صورت ندادند»(3) 
ما سه راه اکبر‌آبادی‌ها سرگرم انقلاب بودیم و از سرنوشت خانم قاسمی و دخترک خردسال بی‌خبر. و تا هنوز و همیشه پری بلنده را ندیدیم.
تا مدت‌ها حرف، حرفِ سیدی از اهالی طالقانی بود که در غیابِ خمینی مقامی در حد رهبری داخل دراختیارش بود. سید محمود طالقانی آتش زدن قلعه را نکوهش کرد و سخنانی با این مضمون بیان کرد: چنان‌چه هر مسجدی به آبریزگاه و مستراح نیازمند است جامعه نیز به چنین مکانی نیاز دارد. طالقانی با اطمینان به کسانی چون پری پناه معنوی بخشید. سید نمی‌دانست زمان چندانی نخواهد گذشت که برای حرفش تره هم خرد نخواهند کرد و چندی بعد پسرانش را جلوی چشمانش می‌ربایند. پری نه فرار کرد و نه جایی برای پناه بردن داشت. به حرف سید اعتماد کرد. شده بود همان دخترک بالابلندِ قزوینی که پدرِ وامانده‌اش وی را به دوران طنازی‌اش با چند سکه در محله‌ی «راسته وزیر» قزوین تاخت زده بود. دیگر از آن طراوت دوران شباب چیزی به کف اندر نمانده بود که به حراج بگذارد، و بدین‌گونه تمام هستی‌اش به تاراج رفت. درست در چنین روزی (آخرین روز بهمن ماه) خانه‌ی طبقه‌ی دوم مجتمع مهتاب مورد هجوم و غارت واقع شد و کمی بعد نامِ پری به عنوان اولین زنِ اعدام‌شده‌ی حکومت الله پس از انقلاب در تاریخ ثبت شد.
اولین‌ها همیشه اعتباری تاریخی با خود دارند، هرچند کسانی با تاریخ‌سازی و روایاتی مجعول و اهدافی فرقه‌گرایانه نام خانم فرخ رو پارسا را به عنوان اولین زن اعدام‌شده ثبت کرده باشند. عدالت تاریخی حکم می‌کند تا برای ثبت در تاریخ گفته آید که اولین زن اعدام‌شده‌ی پس از انقلاب سکینه قاسمی (پری بلنده) بوده است.
روزنامه‌ی کیهان در تاریخ 21 تیرماه 1358 با چاپ تصویری از پری بلنده و منصور باقریان بر پیشانی صفحه‌ی اول خود خبر از اعدام سه زن و چهار مرد می‌دهد: اسامی زنان اعدام شده سکینه قاسمی معروف به پری بلنده، زهرا مافیها ملقب به اشرف چهارچشم و صاحب اختیاری معروف به ثریا ترکه است که به همراه منصور باقریان به حکم شعبه‌ی اول دادگاه انقلاب اسلامی به قتل می‌رسند. در کیفرخواست منصور باقریان اتهام وی «وارد کردن مجلات پورنوگرافی و آلات تناسلی مردانه و زنانه از اسرائیل» اعلام می‌شود. هم‌چنین در گزارش اسفند ماه 1358 سازمان عفو بین‌الملل، دادگاه انقلاب سکینه قاسمی (پری بلنده) را به «‌‌دایر کردن عشرت‌کده‌های مختلف و گول زدن زنان و دختران معصوم و بیگناه، ایجاد شبکه فحشاء و کشاندن زنان به این مراکز» متهم کرد، مفسد فی‌الارض تشخیص داده و به اعدام محکوم کرد. حال آن‌که در این تاریخ(21 تیرماه 1358) خانم فرخ رو پارسا هنوز دست‌گیر نشده و به زندگی مخفی روی آورده بود. خانم پارسا هفت ماه پس از اعدام پری بلنده در 27 بهمن ماه 1358 و در منزل مسکونی‌اش در شمال تهران به همراه هم‌سرش سپهبد احمد شیرین سخن دست‌گیر می‌شود.(4)
منشاً این ناراستی تاریخی و یک‌سر مجعول، روایت علیرضا نوری‌زاده از آن رخ‌داد شوم تاریخی است:«امشب بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخ رو پارسا را اعدام می‌کنند آن هم با زنی از ساکنان نفرینی قلعه «پری بلنده» قزوینی. حتی در لحظه مرگ می‌خواهند آن بانوی نازنین را که هزاران دختر میهن من شاگردانش بودند، تحقیر کنند [...] چند جعبه پپسی را روی هم میچینند. یک گونی بر سر خانم پارسا کشیده‌اند و چادر نمازی بر سر پری که روزگاری زیباترین زن قلعه بود. سه نفر خانم پارسا را روی جعبه‌ها می‌گذارند و طناب را از روی گونی بر گردنش می‌اندازند. دو نفر از بچه‌های کمیته محل طناب را می‌کشند، طناب پاره می‌شود و خانم پارسا کف پیاده رو پرتاب می‌شود. ناجوان‌مردها حتی رسم اقوام وحشی را رعایت نمی‌کنند که اگر محکوم به مرگی نمرد بخشوده می‌شود. این بار سیم بکسل می‌آورند با طنابی کلفت، بانوی نازنین را که هیچ نمی‌گوید در همان گونی بالا می‌کشند و سرطناب را دور درختی می‌پیچند. پری گریه می‌کند و ناسزا می‌گوید، به سرعت او را طناب انداز می‌کنند. دو پیکر تاب می‌خورد یکی در گونی و یکی در لابلای چادر نماز. ستوان جوانی از پاسگاه بیرون می‌آید و فریاد میزند خجالت بکشید، کارتان را که کردید. حداقل جسد خانم پارسا و آن بیچاره پری را پائین بکشید.»(5)
 
قابل توجه آن‌که در روایت علیرضا نوری‌زاده که نامش هرچه باشد فاقد راست‌نویسی تاریخ‌نگارانه است، خانم پارسا در تهران مخفی است و حدوداً هفت ماه بعد از اعدام پری بلنده دست‌گیر می‌شود: «در یکی از روزهای آخر بهمن 1358 بود که خانم پارسا را دست‌گیر کردند.[...] ساعت نزدیکی‌های سه‌و نیم بعدازظهر بود. خانم پارسا شخصاً به طرف در خانه رفته و در را باز می‌کند. اما چشمش به پاسداران و افراد کمیته می‌افتد که مسلسل‌ها را آماده‌ی شلیک کرده بودند. از کمیته آمده‌ایم و حکم داریم که فرخ‌رو پارسا را بازداشت کنیم. [...] و خانم پارسا خطاب به پاسداران: من فرخ‌رو پارسا هستم و آماده‌ی حکم شما.» (6)
 
روزنامه‌ی انقلاب اسلامی به تاریخ ١٨ اردیبهشت ١٣٥٩ در مورد حکم دادگاه و محل و نحوه‌ی اعدام خانم فرخ‌رو پارسا، گزارشی یک‌سر متفاوت با روایت نوری‌زاده ارائه می‌دهد: «دادستانی کل  انقلاب اسلامی ایران صبح امروز با انشار اطلاعیه‌ای اعلام داشت، بانو اسفند فرخ‌رو پارسا وزیر اسبق آموزش و پرورشِ کابینه‌ی هویدا به جرم غارت بیت‌المال و ایجاد فساد و  اشاعه فحشاء در وزارتِ مذکور و همکاری با ساواک و اخراج فرهنگیان مبارز از آموزش و  پرورش و شرکت در تصویب قوانین ضد مردمی و وابسته کردن آموزش و پرورش به فرهنگِ استعماری امپریالیسم مفسدِ فی‌الارض تشخیص داده شد. خانم پارسا در محوطه زندان اوین تیرباران شد.»(7)
آن‌چنان‌چه در بازگفت بالا مشاهده می‌شود، این است که تاریخ اعدام خانم فرخ رو پارسا اردیبهشت 59 است و نه 21 تیرماه 58 و نحوه‌ی مرگ ایشان تیرباران است و نه دار از روی جعبه پپسی با سیم بکسل! و محل اعدام نه شهرنو که زندان اوین. در برگه‌ی فوت خانم پارسا نیز که توسط شهرداری تهران و سازمان گورهای پایتخت صادر شده علت مرگ اصابت گلوله و محل دفن ایشان قطعه‌ی 41 بهشت زهرا و تاریخ دفن نوزدهم اردیبهشت 1359 ثبت شده است(8)
حکومت اسلامی نظامی است همه‌کُش و سهمِ همه‌گان از مرگ یک‌سان تقس می‌کند و در این میان زن و مرد برایش تفاوت چندانی ندارد. لیک به جهتِ سنگینی بارِ مذهب و شریعت بر قوانین، صدور و اجرای حکم اعدام برای زنان هماره با دشواری بیش‌تری‌ مواجهه بوده است. باورهای مردسالارانه‌ در تدوین و اجرای قوانین چه در دوران پهلوی دوم و نیز پس از آوار بهمن‌کش 57 و نگاه اسلام شیعی، اعدام زنان را همواره با محضوراتی از این دست مواجهه کرده است. چنان‌چه در اوج مبارزات چریکی در قدرقدرتی پهلوی دوم تنها نام سه زن به عنوان اعدامی ثبت شده است: منیژه اشرف‌زاده کرمانی به عنوان اولین زن اعدامی به تاریخ سوم بهمن 1354. اعظم‌السادات روحی‌آهنگران در هفتم شهریور 1355. و زهرا آ‌قا‌نبی ‌قلهکی در 29 آذر 1355(9)
مرادم از نقل تمامی آن‌چه گفته آمد، حرف اصلی این مکتوب است. هیچ‌کس در عزای پری پیراهن سیاه بر تن نکرد و هیچ صدای اعتراض از حلقوم کسی برنیامد. ما همه اعضای ارکستری شدیم که در یک هم‌نوایی شوم در حرکتی توده‌وار و جمعی حقوق انسانی نادیده انگاشتیم. ما مغلوب صدای غالب شدیم. عمل‌مان نمادِ شبان‌رمگی محض بود. ما در مقابل حرکت توده‌ای که به ذات تخریب‌گر بود سر خم کردیم؛ در مقابل شکستن شیشه و آتش زدن. بسیاری از آتش‌زننده‌گان شهرنو، که انقلاب بر کاکل‌شان می‌چرخید، خود در زمره‌ی مشتری‌های قلعه بودند و در رده‌ی تن‌خران، و با روسپیان هم‌تنی کرده بودند. صداهای کم‌زور نیز در گفتمان سکوت مستحیل شد. دفاع از حقِ انسانی پری بلنده به جهت اخلاقی برای‌مان چرک بود و چندش‌آمیز. ما در نهایت برای پری دل سوزاندیم اما آن بی‌قدر را شماره نکردیم تا لیست‌مان مخدوش نشود. ما با پشت کردن به قربانی شاًن و حرمت انسان خدشه‌دار کردیم. ما حتا با گذشت سی‌و‌پنج سال از فصل غارت انسان و آن بهمن یخ‌زده چنان‌چه به درستی به عدم اعتراض خود به اعدام کسانی چون هویدا و سران نظام پیشین نقد داریم، هنوز حاضر نیستیم یک استکان چای از دست پری بگیریم و بنوشیم، که آن نفرینی را نجس می‌دانیم، چرا که پری بلنده در ذهن‌مان ناچیز بود و هست و ما هنوز نمی‌خواهیم مخالفت‌مان را با ناچیزی توضیح دهیم. ما گیریم با سکوت‌مان با توده‌ی ماه‌زده‌ای که رگ گردن بر افروخت هم‌صدا شدیم.
الیاس کانتی در کتاب توده و قدرت چنین می‌گوید: «توده هنگامی ساخته می‌شود که کمیت جای کیفیت را می‌گیرد. توده در همه‌ی اشکال خویش چه تماشاچی‌ی مسابقه‌ی فوتبال باشد چه طرف‌دار یک اندیشه‌ی سیاسی، پدیده‌ای است که در آن فردیت جایی ندارد. بر مبنای همین فقدان فردیت است که توده می‌تواند ابزار همه‌ی خشونت‌ها نیز باشد»(10)
اعدام پری بلنده پیام حکومت جدید به جامعه‌ای بود که باید کنترل می‌شد. خمینی از تمامی کتابِ مقدس دو واژه و عبارت را تا سرحد عشق و جنون می‌پرستید. قتلو(بکشید) والنصربالرعب (پیروزی در ترساندن است) و می‌ماند تکلیف ما با کسانی که مدام بر این نگاه تباه مکث می‌کنند که گروه‌های سیاسی آغازگر خشونت بودند. «حضرت امام» روی پتویی که بر زیر کال‌درختِ سیب نوفل‌لاشاتو پهن شده بود با چرخاندن تسبیح‌اش مدام ذکرِ قتلو می‌گفت و خوب می‌دانست همه را باید ساطوری کند. زمان و بهانه اما فرصت نمی‌داد. جمهوری اسلامی در عین حال نظامی است بهانه‌ساز. بهانه را که ساختی زمان زدن می‌رسد. خمینی به ذات نگرشی نسق‌گیر و ضعیف‌کش را با نام حکومت اسلامی بنیان نهاد. او ایران را تا حدِ رذالتِ خود پایین کشید. از اعدام پری بلنده تا انداختنِ آفتابه بر گردن «اراذل و اوباش»، میراثی است که از او بر جای مانده است و رهایی از آن به آرزوی 35 ساله و دست‌نایافته‌ی انسان ایرانی. اما در این بازی نیز رسم مروت به جا نیاورد. جمهوری اسلامی برای نسق‌گیری از جامعه، ضعیف‌کشی پیشه کرد. مجازات را بر حس انتقام بنا نهاد و بی پناه‌ترین‌ها را از دم چک گذراند، و پری نمادِ بی‌پناهی محض بود.
زدنِ پری اعدامِ جسمیت زن و حقنه کردن جهان‌نگری واپس‌مانده‌ای بود که زن را پرده‌نشین می‌خواست و نه شاهد بازاری. کاربه‌دستان اسلامی برای حفظ بنیان خانواده‌ای که مرادشان بود با پری آغازیدند. اعدامِ پری فتح‌الفتوحِ آیینی بود که بعدتر بازتابِ تحمیل حجاب اجباری شد. اعدامِ پری نماد برهنگی زنانه بود. و جرمِ پری تن‌فروشی بود و نه تن‌خری. قابل توجه آن‌که خداسالارانِ دین‌خویِ به قدرت رسیده، قوادان و پاندازان و جاکش‌های مرد را اعدام نکرد، اما پری بلنده را چرا. و پری همان شیطانِ روایت و احادیث اسلامی بود که با جسم اغوا می‌کرد. جسم گناه‌کار و خارج از چهارچوب خانواده را باید زد و این‌گونه بنیان گفتمان اسلامی را برساختند. سکینه قاسمی تنها ده ماه بچه‌محل‌ ما بود. این مکتوب شاید ادای دینی باشد به بچه‌محلی که دیگر نیست.
............................................................................
پانوشت‌ها
1- نگاه کنید به داد بی‌داد جلد اول، به کوشش ویدا حاجبی، صفحه73
2- نگاه کنید به درولایت هوا طنزنوشته‌ای از هوشنگ گلشیری
3- نگاه کنید به اطلاعات دهم بهمن 1357
4- نگاه کنید به خانم وزیر" منصوره پیرنیا
5- نگاه کنید به صفحه علیرضا نوری‌زاده و نیز یک هفته باخبر کیهان لندن فوریه 2007
6- نگاه کنید به خانم وزیر منصوره پیرنیا ص 231
7- نگاه کنید به پیش‌گفته
8- نگاه کنید به مشخصات دفن‌گاه خانم پارسا و برگه‌ی سازمان بهشت زهرا، پیش‌گفته
         9- نگاه کنید به داد بی‌داد، به کوشش ویدا حاجبی جلد دوم ص 424
 10- نگاه کنید به بهروز شیدا: "بهمنی رها شده است پشت‌اش ایستاده‌ایم یا زیرش" گفت‌و‌گو با حسین نوش‌آذر رادیو زمانه
 

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]