PEZHVAKEIRAN.COM انقلاب ۵۷ و عزاداری سلطنت طلبان
 

انقلاب ۵۷ و عزاداری سلطنت طلبان
بهرام رحمانی

در آستانه بیست و نهمین سالگرد انقلاب بهمن 1357 مردم ایران، قبل از هر بحثی ضروری است که یاد همه عزیزانی که در راه آزادی و برابری و عدالت اجتماعی در حکومت پهلوی و در انقلاب 57 و در حکومت اسلامی جان باختند را گرامی بداریم! بهترین یاد زنده نگاه داشتن خاطره این عزیزان، ادامه و پیگیری هر چه جدی تر مبارزه آن ها در راه آزادی، برابری و سوسیالیسم، برپایی جامعه ای است که در آن، حرمت و موجودیت انسان بالاتر از هر مسئله و مصلحت اقتصادی و سیاسی حکومت مورد توجه قرار گیرد.

واژه انقلاب معنی و مفهوم بسیار گسترده اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی عمیق و با ارزشی دارد. هر چند حکومت اسلامی و به طور کلی جریانات رنگارنگ بورژوازی آن را خدشه دار کرده است. انقلاب به معنی دگرگونی عمیق و واژگون کردن حکومتی که بر علیه منافع مردم عمل می کرده است. و برپایی حکومتی که منافع توده های مردم را تامین کند و در کنترل مردم و خدمت گزار مردم باشد نه مافوق مردم. انقلاب یعنی بر چیدن بساط تبعیض و نابرابری، ظلم و ستم، سانسور و اختناق و برقراری یک جامعه آزاد، برابر، عادلانه و مرفه.

انقلاب علم رهایی انسان است که نیروها و سیاست ها و شعارها و اهداف خود را می طلبد و با توجه به شرایط خاص هر کشوری شرایط و اعتلای انقلابی و تحقق آن فراهم می گردد. بنابراین، انقلاب نه با دستور کسی و جریانی راه می افتد و نه تعطیل می شود. انقلاب، باید زمینه ها و انگیزه های قوی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را پشت سر خود داشته باشد. انگیزه هایی که رهایی بخش باشد و به ستم و استثمار انسان از انسان پایان دهد. در انقلاب 57 دیدیم که انقلاب به معنای واقعی همبستگی و اتحاد انسانی را به حدی ارتقا داد که هر انسانی حتی خود را به جلو گلوله سرکوبگران سرمایه می انداخت تا به بغل دستی خود اصابت نکند و یا او را از تیررس سرکوبگران خارج کند. در انقلاب دیدیم که چگونه مردم در منازل خود را باز می گذاشتند تا انقلابیونی که در تعقیب سرکوبگران قرار داشتند در منزل آن ها پناه بگیرند بدون این که آن ها را بشناسند. در دوره انقلاب بشاشیت و شادابی اجتماعی و عشق به پیروزی به اوج خود می رسد و کم تر منافع فردی مدنظر قرار می گیرد.

انقلاب 1357 ایران، اجتماعی ترین و عظیم ترین انقلاب قرن بیستم بود. این انقلاب که بورژوازی به آن انقلاب «اسلامی» لقب داده است اسلامی نبود، بلکه مردم برای رهایی از حکومت دیکتاتوری شاه و ساواک مخوف آن، و برای برقراری یک جامعه آزاد، برابر، پر رفاه و انسانی دست به انقلاب زدند نه برای اسلام. گرایش مذهبی، تا ماه های آخر انقلاب، دخالت چندانی در اعتصابات و اعتراضات مردم نداشت. گرایش ارتجاعی مذهبی با جدی شدن امر انقلاب، در سطح بین المللی هنگامی مورد توجه دولت های پیشرفته صنعتی قرار گرفت که آن ها ناتوانی حکومت شاه را در سرکوب انقلاب دیدند و برای نجات سرمایه و حفظ منافع خود در ایران، به حمایت از این گرایش و رهبری آن خمینی برخاستند. در داخل کشور، از حزب توده تا بخشی از رهبری چریک ها که بعدها به نام «اکثریت» انشعاب داد و از نهضت آزادی تا جبهه ملی و غیره از رهبری خمینی حمایت کردند. برخی از سازمان های چپ هم که مخالف قدرت گیری گرایش مذهبی بودند بسیار ضعیف بودند و در سال های اوایل انقلاب، با سیاست های غلط خود و با ضربات پلیسی متلاشی شدند.

اعتراضات پراکنده و محدود آغاز انفلاب 57، هنگامی جدی تر شد که ده ها هزار نفر از مردم تبريز در 29 بهمن 1356، به ادارات و بانک ها و مراكز دولتی حمله كردند. این حرکت دم و دستگاه دولتی را دچار شوک کرد. با آغاز سال 1357، انقلاب ایران وارد مرحله نوینی شد. پس از تابستان ۵۷ تنها كارگران صنايع الكترونيكى در تهران و شهرهاى جنوبى، كاركنان سازمان آب در تهران و يك مجتمع بزرگ صنعتى در نزديكى تهران دست به اعتصاب زدند که در ماه های بعدی اعتصابات گسترده تر و عمومی تر شد.

تا این دوران، تظاهرات ها کم تر رنگ و بوی مذهبی داشت اما از اواخر بهار 57، آرام آرام، رنگ و بوی مذهبی بيش تری به مبارزات مردم زده شد. انتقال خمینی از عراق به فرانسه، دولت های امپریالیستی و رسانه های بین المللی آن ها، به ویژه بی.بی.سی، تبلیغات وسیعی را برای شناساندن خمینی و رنگ و بوی مذهبی دادن به اعتراضات توده ای را بر روی آنتن های خود بردند و کم تر درباره مبارزه گرایش چپ جامعه خبر و گزارش پخش کردند. در بسياری از تظاهرات های توده ای، کمشکش هایی نیز ميان نيروهای چپ و مذهبی به وجود آمد. اما سرنگونی سریع حکومت پهلوی سبب شد که این کمکش ها به یک شکاف طبقاتی عمیق و شفافی منجر نشود.

با خروج شاه از ایران در 7 بهمن 57 و با ورود خمینی به تهران در تاریخ 12 بهمن، معلوم بود که حکومت پهلوی آخرین نفس های خود را می کشد. هم زمان با معرفی دولت موقت به نخست ‌وزیری مهندس مهدی بازرگان، روند مذهبی شدن نیز شدت گرفت. کیهان 14 بهمن در صفحه 4 خبر داد که نام سازمان زنان به سازمان رفاه و ارشاد خانواده تغییر کرد. در کنار این خبر اطلاعیه کمیته رفاه و تنظیم برنامه ‌های خمینی را منتشر کرد که براساس آن، مردان و زنان باید به صورت جداگانه به ملاقات «امام» بروند و به همین دلیل صبح ها به آقایان و بعد از ظهرها به خانم ها اختصاص یافته است.

لازم به تاکید است که در مقابل این روند مذهبی شدن انتقادات و اعتراضات وسیعی، به ویژه به محدودیت ها و موانعی که در مقابل آزادی زنان قرار داده می شد بالا گرفت. در این میان روشنفکران «لائیک» و «لیبرال» بیش تر به این انتقادات و اعتراضات یورش بردند.

اما نقطه عطف پیشروی سریع گرایش مذهبی، سخنرانی 16 اسفند امام خمینی در مدرسه رفاه، درباره حجاب اجباری بود. ایشان در آن سخنرانی گفت: «در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانه های اسلامی نباید زن های لخت بیایند. زن ها بروند اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند.»(کیهان 16 اسفند 57)

در واقع خمینی، با این سخنرانی معروف خود، به گروه های مرتجع مذهبی خط داد که وحشی گری های خود در جامعه را با سرکوب زنان به کلیه عرصه های اجتماعی سراسر کشور گسترش دهند. پس از این سخنرانی، نه تنها هجوم حزب الهی ها به تجمعات به ویژه تجمعات زنان شدیدتر شد، بلکه در خیابان ها به صورت زنانی که حجاب اجباری اسلامی را رعایت نمی کردند اسید می پاشیدند و یا بر لب زنانی که ماتیک زده بود تیغ می کشیدند.

در این میان طبقه کارگر و مردم آزادی خواه فاقد تشکل های مستقل دموکراتیک خود و سازمان ها و احزاب قوی سوسیالیستی بودند. زیرا حکومت پهلوی پدر و پسر، با کین و دشمنی فوق العاده ای گرایش چپ را سرکوب می کرد. در دو حکومت پهلوی، برگزاری اول ماه مه، روز کارگر، و هشت مارس، روز جهانی زن ممنوع بود. ساواک به هر انسانی که مشکوک به مخالفت سیاسی با حکومت می شد و یا کتابی را از کسی می گرفت که در لیست سیاه حکومت بود زندانی و شکنجه و اعدام می کردند. امروز طرفداران احیای سلطنت با تحریف تاریخ و تراشیدن صدها توجیه در تلاشند به این جنایات حکومت های پهلوی سرپوش بگذارند و با تحریف واقعیت های تاریخی، به زعم خود به خصوص نیروی جوان را شستشوی مغزی دهند.

در واقع هر محقق و تحلیل گری که یک ارزیابی واقع بینانه و بی طرفانه از نیروهای موثر دخیل در انقلاب بهمن 57 ایران داشته باشد بی شک به این نتیجه خواهد رسید که این انقلاب را کارگران، زنان، دانشجویان و دانش آموزان، نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگاران متعهد و مترقی، مردم محروم و آزادی خواه، و در پیشاپیش همه کارگران قهرمان صنایع نفت به پیروزی رساندند اما به دلیل بی تجربگی و عدم تشکل های دموکراتیک، سازمان ها و احزاب واقعا سوسیالیست و برابری طلب و... نتوانستند در مقابل نیروهای رنگارنگ بورژوازی که در کمین سرکوب انقلاب نشسته بودند پیروز شوند و آلترناتیو طبقاتی خود را به قدرت برسانند؟!

صادرات نفت ایران در دوره های انقلابی در اثر اعتصاب و کم کاری کارگران صنایع نفت روزبروز کاهش پیدا کرد و در نهایت قطع شد. کارکنان پالایشگاه تهران، در 19 شهریور 57 در اعتراض به کشتار خونین روز جمعه 17 شهریور میدان ژاله، اعتصاب کردند. دامنه اعتصابات به تدریج به مناطق نفتی جنوب و پالایشگاه آبادان نیز گسترش یافت. خشم کارگران از حکومت پهلوی شدت بیش تری به خود گرفت و بر دامنه اعتصابات افزود. تا این که تولید نفت ایران در نیمه اول سال 1357، روزانه 9/5 میلیون بشکه در روز بود، بعد از توقف کامل صادرات در 6 دی ماه، به حدود 700 هزار بشکه و در حد مصرف داخلی کاهش یافت. بنابراین، حدود 5 میلیون بشکه از تولید جهانی نفت، یعنی رقمی در حدود 10 درصد از کل تولید آن روز جهانی کم شد.

بدین ترتیب، قطع صدور نفت ایران، تاثیر جهانی خود را نشان داد. در چنین شرایطی، جیمز شلزینگر، وزیر انرژی وقت آمریکا اعلام کرد که در صورت ادامه توقف صدور نفت ایران، کشورش مجبور به جیره‌بندی نفت خواهد شد. کشورهای تولید کننده نفت، برای جبران کمبود نفت ایران، تولید نفت خود را به میزان 2 میلیون بشکه در روز افزایش دادند.

هر چند میزان وابستگی آمریکا به نفت خلیج فارس اندک بود، اما این واقعیت که 30 درصد نفت مورد نیاز اروپای غربی و 60 درصد نفت مورد نیاز ژاپن از خلیج فارس و تنگه هرمز فراهم می‌شد، وابستگی استراتژیک غرب به این منطقه را برجسته تر می کند. بنابراین، قطع صدور نفت از یک سو توجه محافل بورژوازی بین المللی را متوجه انقلاب ایران کرد تا در جهت تضعیف و سرکوب این انقلاب، طرح و برنامه داشته باشند. کنفرانس سران کشورهای پیشرفته صنعتی در «گوادلپ» به همین منظور برگزار گردید. از سوی دیگر، همین اعتصاب کارگران قهرمان صنایع نفت بود که کمر حکومت شاه را شکست و آن را به زمین زد.

بدین گونه، اعتصاب شکوهمند کارگران صنایع نفت، هم بورژوازی ایران و هم بورژوازی بین المللی را بیش از بیش به وحشت انداخت تا جدی تر به فکر سرکوب انقلاب ایران باشند. به ویژه اگر در بغل گوش همسایه شمالی ایران «شوروی»، حکومتی جایگزین حکومت پهلوی می شد که در آن گرایش چپ جامعه دست بالا را می گرفت شکست بزرگی برای بورژوازی بود. پس باید به هر بهایی جلو این روند انقلابی را می گرفتند.

 

کنفرانس «گوادلپ»

برخی تحلیل های بورژوایی، به ویژه تحلیل های طیف های رنگارنگ سلطنت طلبان این است که حکومت شاه را دولت هایی که در کنفرانس گوادلپ حضور داشتند، سرنگون کردند. این ها از این طریق می خواهند انقلاب را زیر سئوال ببرند و قدرت توده های جان به رسیده علیه حکومت شاهنشاهی را نفی کنند. در حالی که کنفرانس گوادلپ هنگامی برگزار شد که توده میلیونی مردم در خیابان ها بودند و اعتصاب و اعتراض کارگران، کارمندان، دانشجویان و دانش آموزان، نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگاران سراسر ایران را فراگرفته بود. بنابراین، روشن بود که حکومت شاه رفتنی است.

از این رو، کشورهای صنعتی بزرگ جهان از یک سو نگران به خطر افتادن منافع خود در تحولات ایران بودند و از سوی دیگر، آن ها نمی خواستند که در بغل گوش شوروی، حکومتی تاسیس شود که در آن، کارگران و نیروهای چپ تاثیرگذار باشند.

سرانجام روز ۱۴ دی ماه 1357، یعنی در واقع حدود 37 روز قبل از پیروزی انقلاب بهمن سران چهار کشور سرمایه داری بزرگ جهان، یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان (کارتر، کالاهان، ژیسکاردستن و اشمیت) در گوادلپ تصمیم گرفتند شاه را ببرند و خمینی را به ایران برگردانند. پس از این کنفرانس، تحولات ایران شتاب بیش تری به خود گرفت. محمدرضا شاه، 26 دی ماه 1357 با چشمانی گریان ایران را ترک کرد. خمینی هم روز 12 بهمن ماه وارد تهران شد.

ژنرال هویزر، برای انتقال قدرت به ایران آمد. او، با بهشتی و بازرگان و سران ارتش و بختیار ملاقات کرد تا شرایط واگذاری قدرت با شرایط دول امپریالیستی را به حاکمان جدید فراهم کند؛ به ویژه فرماندهان ارتش را قانع کند که هوس کودتا به سرشان نزند. آن ها شرایط خود را علنی نکردند. اما معلوم بود که مهم ترین شرایط آن ها عبارتند بودند از: سیسم سرمایه داری خدشه دار نشود؛ صدور نفت ایران از سر گرفته شود؛ ارتش هم چنان دست نخورده باقی بماند؛ همچنین برخی از تسلیحات استراتژیک آمریکایی از ایران خارج شود و... در واقع به درخواست هویزر بود که ارتش اعلام بی طرفی کرد و خمینی، توانست حکومت موقت را اعلام کند.

بدین ترتیب، سران چهار کشور صنعتی جهان، این حامیان حکومت شاه، هنگامی متوجه شدند که کشتارهای شاه هم چون کشتار 17 شهریور میدان ژاله تهران، و تغییر پی در پی نخست وزیر و کابینه و برقراری حکومت نظامی نیز در عزم و اراده مردم انقلابی تاثیری ندارد به این نتیجه رسیدند که به نفع سرمایه است شاه را ببرند و خمینی را بیاورند تا از یک سو انقلاب به دست گرایش چپ نیافتد و از سوی دیگر، منافع شان در ایران در معرض خطر قرار نگیرد.

 

جنایت 17 شهریور میدان ژاله

جنایت 17 شهریور 57 میدان ژاله در تهران، اوج وحشی گری حکومت شاه بر علیه مردم معترض و انقلابی بود. در این روز، نیروهای گارد شاهنشاهی، پلیس ضدشورش، نیروهای ساواک و...، به دستور شاه، مستقیما به روی مردم آتش گشودند تا با آفریدن رعب و وحشت بیش تر جلو پیشروی انقلاب را بگبرند.

شاه، شب 16 شهریور دستور داد در 12 شهر کشور حکومت نظامی برقرار شود. حکومت نظامی در شهر های تهران، کرج، قم، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، آبادان، اهواز، قزوین، جهرم، و کازرون برقرار گردید. مردم مرعوب حکومت نظامی نشدند و روز 17 شهریور، بزرگ ترین تجمع اعتراضی در میدان ژاله تهران برگزار شد که به گزارش خبرگزاری ها حدود 20 هزار تن در آن شرکت داشتند.

کماندوها، تانك ها، مسلسل ها و هلی‏كوپترها از زمین و هوا جنگ خونینی را علیه  تجمع كنندگان بی سلاح به راه انداختند. در این جنگ نابرابر، صدها نفر کشته و زخمی شدند. بسیاری از جان باختگان از پشت، یعنی هنگام فرار مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند. اجساد كشته ‏شدگان توسط كامیون های ارتش به نقاط  نامعلومی حمل و در گورستان های دسته جمعی دفن شد. در تاریخ ایران، این روز به عنوان «جمعه سیاه»  نام گرفت. 

بدین ترتیب، نیروهای عقب مانده ملی - مذهبی و لیبرال و حامیان بی المللی آن ها و در راس همه سران چهار کشور صنعتی یاد شده، در یک جهت حرکت کردند تا هر چه زودتر جلو پیشروی و تعمیق انقلاب را بگیرند تا قدرت به دست گرایش چپ نیافتد.

حکومت اسلامی، با سرکوب خونین انقلاب 57 مردم ایران، بهترین و بزرگ ترین خدمت را به بورژوازی داخلی ایران و جهان کرد.

 

حکومت اسلامی و سرکوب انقلاب 

آیت الله خمینی، یک رهبر سیاسی انقلابی نبود. او، یک عنصر پرخاشگر و ارتجاعی و خرافی بود که از شرایط به وجود آمده در جامعه ایران، آرایش نیروهای درگیر در انقلاب 57، با استفاده از احساسات مذهبی توده ها و امکانات مالی و تبلیغی وسیعی که روحانیت در اختیار داشت و همچنین با حمایت دولت های امپریالیستی سوار بر موج انقلاب شد و سپس فرمان سرکوب انقلاب را صادر کرد. حتی وعده و وعید های دروغینی که خمینی داد در فریب مردم موثر بودند؛ از جمله این وعده ها تقسیم پول نفت بین «مستضعفان»، آزادی احزاب و... بود. اما هنگامی که وی بر اریکه قدرت نشست نه تنها به هیچ کدام از آن وعده های خود وفادار نماند، بلکه سرکوب شدیدی را آغاز کرد و تروریسم دولتی را در جهان اشاعه داد.

جنبش چپ، به دلایل مختلف، از جمله عدم درک شفاف از مبارزه مستقل طبقاتی، جوان بودن و سرکوب های شدید پلیسی که تحمل کرده بود، و همچنین توهم به گرایش مذهبی، نتوانست از فرصت و شرایط تاریخی پیش آمده به نفع توده های مردم بهره برداری کند. یک دلیل عدم موفقیت گرایش چپ این بود که همواره توسط حکومت های دیکتاتوری پهلوی و ساواک سرکوب شده بود و امکان فعالیت علنی به ویژه پس از کودتای 1332 به این سو پیدا نکرده بود. در حالی که دستگاه عریض و طویل روحانیت در ایران، که هم از امکانات مالی و تبلیغی دولتی برخوردار بود و هم از حمایت گسترده گرایش مذهبی و بازاریان. بسیاری از رهبران جنبش چپ ایران، در دوارن جوانی به زندان افتادند و در دوران انقلاب از زندان آزاد شده بودند قادر به رهبری توده ها نبودند. شاید در آن دوره «کومه له»، که از سال 1362 با تشکیل حزب کمونیست ایران، «سازمان کردستان حزب کمونیست ایران (کومه له)» نامیده می شود تنها جریان چپ دوران انقلاب بود که از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب، آشکارا در مقابل حکومت اسلامی ایستاد و نیروهای انقلابی و مردم زحمت کش کردستان را در مقابل حملات وسیع حکومت اسلامی بسیج کرد و یک مقاومت توده ای قدرت مندی را سازمان داد. و کردستان را به سنگر واقعی آزادی خواهان و سوسیالیست های سراسر ایران تبدیل کرد. اکنون با گذشت 29 سال از عمر حکومت اسلامی، در اثر مبارزه پیگیر کارگری سوسیالیستی کومه له، کردستان هم چنان سنگر آزادی خواهان ایران و یکی از نیروهای سوسیالیستی اجتماعی موثر در جهت سرنگونی حکومت اسلامی و تحقق برنامه حزب کمونیست ایران است. البته یکی دو جریان کوچک کمونیستی نیز بودند که به حکومت اسلامی نه گفتند. اما نیروهای چپ مطرح آن دوره تا حدودی شیفته امام «ضدامپریالیست» شدند و نتوانستند از این فرصت تاریخی به نفع توده های مردم استفاده کنند.

طی سال های 60 با وجود ضربات سنگین و عمیقی که حکومت اسلامی بر نیروهای چپ ایران وارد کرد و گروه گروه اعضا و هواداران آن ها را به جوخه های مرگ سپرد. اما نیروهای بازمانده این جنبش، با وجود مشکلات امنیتی شدید، کمبودها و مشکلات زیاد و ضربه هایی که خورده بود، شروع به بازسازی خود کرد. از جمله تشکیل حزب کمونیست ایران در سال 1362، با رجعت مستقیم به سوسیالیسم علمی مارکس و انگلس، اقدام مهم و ارزنده تاریخی سیاسی و جواب محکمی به حکومت اسلامی و همه نیروهای بورژوازی بود. در این دوره نیروهای به ظاهر «چپ» پروروس هم چون حزب توده و فدائیان اکثریت که از یک طرف مشغول سمپاشی علیه نیروهای چپ و کمونیست بودند و از سوی دیگر به بارگاه خمینی دخیل بسته بودند و برای مضحکه انتخابات ریاست جمهوری و مجلس ارتجاع به نفع کسانی چون خامنه ای، خلخالی و... تبلیغ می کردند و با انتشار اطلاعیه ها و بیانیه های رسمی از مردم می خواستند به آن ها رای دهند. همچنین از حکومت اسلامی می خواستند سپاه پاسداران، این نیروی سرکوبگر نوپا که در کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان مشغول کشتار مخالفین حکومت بودند و در شهرهای دیگر نیز وحشیانه به تجمعات کارگران، زنان، دانشجویان حمله می کردند را به سلاح های سنگین مجهز کند.

خمینی، که همواره قطعنامه های سازمان ملل را در جهت برقراری آتش بس رد می کرد و بر شعار پان اسلامیسم «راه قدس از کربلا می گذرد» تاکید می کرد و ده ها هزار انسان را قربانی این شعار کاذب کرد سرانجام با پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل، جام زهر را سر کشید؛ این بار قتل عام زندانیان سیاسی را صادر کرد تا از این طریق مانع اعتراضات توده ای که در طول هشت سال جنگ انباشته شده بود گرفته شود. در اواخر بهار و تابستان 67، هزاران زندانی سیاسی را با سئوال و جواب های دو سه دقیقه ای قتل عام کردند. صدها تن از فعالین سیاسی و فرهنگی را در داخل و خارج کشور ترور نمودند. در سال 1377 اوج وحشی گری وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بر علیه نویسندگان و فعالین سیاسی در داخل کشور بود. 18 تیر 1378، نیروهای امنیتی نیمه های پب به دانشگاه تهران یورش بردند و دست به سرکوب دانشجویان زدند. با آغاز ریاست جمهوری پاسدار احمدی نژاد، سرکوب و سانسور و شکنجه و اعدام شدت بیش تری گرفت که هنوز هم ادامه دارد.

وقایعی که پس از پیروزی انقلاب بهمن 57، توسط حاکمان تازه به دوران رسیده یکی پس از دیگری به اجرا درآمدند موقعیت حکومت اسلامی را تا حدودی تثبیت کرد.

اشغال سفارت آمريكا، یکی از وقایع مهم پس از انقلاب بود. این اقدام بیش تر تاثیر داخلی داشت تا تاثیر خارجی. زیرا با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام، سازمان هایی که صرفا سیاست های ضدآمریکایی و ضدامپرياليستی داشتند در مقابل این مسئله خلع سلاح ایدئولوژیک شدند و خمینی را پرچمدار ضدامپریالیست دانستند. سازمان های چپ آن دوره درباره ماهیت طبقاتی خمینی و درباره ضدامپریالیست بودن او، مباحث کسالت آوری دارند. این یک گام مهم در راستای تثبیت حکومت اسلامی و به ویژه خط خمینی در مقابل گرایشات دیگر به اصطلاح ملی - مذهبی بود.

حمله به کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و اعدام های گروهی گام دیگری در این راستا بود. سرکوب زنان و اجباری کردن حجاب، انحلال سازمان های سیاسی، تشکل های کارگری و بستن روزنامه ها، انقلاب فرهنگی، کشتار زندانیان سیاسی در سال های 60 تا 62 و 67 و با تشدید سرکوب و خفقان تا حدودی موقعیت خود را تحکیم بخشید. اما البته تاکنون نتوانسته است امنیت سرمایه را برقرار نماید و هم چنان سرمایه ها از ایران ادامه دارد. موقعیت انقلابی هنوز فروکش نکرده است. جنگ ایران و عراق واقعه مهمی در تثبیت حکومت بود. به همین دلیل خمینی آن را یک نعمت الهی نامید. انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه ها، گام دیگری در تثبیت حکومت اسلامی بود. تا این که وقایع سال 60 پیش آمد و حکومت اسلامی با سرکوب و کشتار شدیدتر پایه های خود را محکم تر کرد. به نظرم این ها مهم ترین فاکتورهایی هستند که هر کدام به نوبه خود پایه های حکومت ارتجاعی اسلامی را محکم کردند.

در شرایط کنونی جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویی با هر ضعف و کمبودی در صحنه سیاسی ایران حضور فعال و چشم گیری دارند. رهبران این جنبش ها، با جسارت و شهامت بیش تری فعالیت می کنند و چهره های محبوبی هستند. نیروهای چپ و کمونیست نیز از آن درجه کیفیت و کمیت سیاسی - تشکیلاتی برخوردار هستند که این بار فرصت تاریخی را از دست ندهند و با روشنگری های صریح، روشن و شفاف سیاسی - تشکیلاتی خود توده های مردم را سازمان دهی کنند و حرکت های اعتراضی و انقلابی را در جهت منافع طبقاتی کارگران و مردم محروم هدایت نمایند. اکنون جامعه ایران، بیش از هر زمانی از تاریح این کشور، آبستن حوادث مختلف و بستر بسیار مناسبی برای به کارگیری تجارب انقلاب 57  و استفاده از درس ها و نقاط قوت و ضعف آن است.

امروز بیش از 60 درصد جامعه ایران را نیروی پرانرژی جوان تشکیل می دهند. این نیرو پتانسیل بسیار قوی و انگیزه های محکمی در تحولات انقلابی دارد. سرکوب ها و وحشی گری های حکومت اسلامی در مقابل این نیروی جسور و آگاه به زانو درآمده است. نمونه روشن آن وقایع 16 آذر امسال در دانشگاه ها و وقایع پس از آن است. نیرویی که در جهت پیوند و اتحاد جنبش کارگری، جنبش زنان، و جنبش های برابری طلب تحت ستم بی وقفه می کوشد. این نیرو را دیگر نمی توان با ضربات پلیسی خفه کرد. این نیروی جوان تاکنون نیز نشان داده است که برای آگاه کردن مردم و حضور فعال در سازمان دادن یک انقلاب اجتماعی بر علیه سرمایه داری و حکومت حامی سرمایه، توان و ظرفیت بالایی دارد. بنابراین، باید این نیرو را بسیار جدی گرفت و تقویت کرد. هم فکری و تبادل نظر و مبارزه مشترک نسل دوران انقلاب و نسل جوان امروزی به لحاظ سیاسی و اجتماعی اهمیت به سزایی در رشد و پیشرفت جامعه دارد.

بی حقوق کردن نصف جامعه

سران حکومت اسلامی، از همان روزهای نخست قدرت گیریشان سرکوب سیستماتیک زنان را در اولویت سیاست های ارتجاعی خود قرار دادند. گروه های حزب الله در خیابان ها از جمله به تجمعات زنان یورش می بردند و آنان را مورد ضرب و شتم قرار می دادند؛ حتی به صورت زنان اسید می پاشیدند و به لب زنان ماتیک شده تیغ می کشیدند.

روزنامه کیهان، 17 اسفند 1357، درباره سرکوب زنان و اعتراض اجتماعی به این سرکوب ها نوشت: «گروه ها و دسته جات مختلف زنان از صبح امروز در خیابان های شمالی و مرکزی تهران به مناسبت روز جهانی زن و به خاطر ابراز نظریات خود درباره حجاب زنان دست به راهپیمائی زدند. در راهپیمائی های امروز زنان، تعداد زیادی از دانش آموزان مدارس دخترانه نیز شرکت داشتند. آن ها ضمنا علیه کسانی که به زنان بی حجاب در روزهای اخیر حمله کرده اند، شعار می دادند... راهپیمائی امروز در حالی انجام شد که ریزش برف بی وقفه از اولین ساعات بامداد آغاز شده است. طبق گزارش های رسیده در ادارات و وزارتخانه های مختلف نیز از صبح امروز جلساتی برای رسیدگی به مسائل حجاب که طی چند ساعت اخیر مطرح شده به بحث و گفتگو پرداختند و در برخی واحدها کارها برای چند ساعت دچار وقفه شد. بحث و گفتگو درباره حجاب از دیروز در تهران بالا گرفته است و از صبح امروز به دنبال مصاحبه تلفنی رادیو ایران با داماد امام خمینی اوج گرفت. گزارش های خبرنگاران کیهان از چندین مورد برخورد زنان بی‌حجاب با عناصر تندروئی که آن ها را ملزم به سر کردن چادر می کردند حکایت دارد. کارکنان زن قسمت فروش هواپیمائی ایران شعبه ویلا امروز اعلام داشتند حجاب اجباری زن باید نجابت و پاکی درون او باشد آن ها عقیده داشتند که حجاب ظاهری نباید اجباری باشد این زنان همچنین گفتند روحانیون می توانند در این مورد اظهار نظر کنند اما نباید اجباری در کار باشد ... در خیابان ها برخی مردان به ما می‌گویند: یا روسری یا توسری این توهین بزرگی است به نیمی از اجتماع که در انقلاب اخیر در کنار مردان شرکت داشتند و شهید دادند.»

کیهان به گزارش خود چنین ادامه می دهد: «... هم زمان با حمله گروهی از مردان در میدان ولیعهد به چند زن بی‌حجاب و پرتاب سنگ به سوی آن ها که منجر به مجروح شدن چند نفر از آن ها شد راهپیمائی از این میدان توسط زنانی که مورد اهانت قرار گرفته بودند و زنان دیگری که به آن ها پیوسته بودند به طرف دانشگاه تهران آغاز شد. در تعدادی از بیمارستان های تهران نیز امروز اعتراض هائی به نحوه روبرو شدن با مساله حجاب اسلامی شروع شد. در شبکه چهار بیمارستان به‌آور زنان کارمند امروز اعلام داشتند اگر تصمیم قاطع و قانع کننده‌ای امروز گرفته نشود نمی‌توانند سرکار حاضر شوند. زنان کارگر و کارمند بیمارستان هزار تختخوابی نیز تاکید داشتند که حجاب اجباری زن باید پاکی و نجابت او باشد. در مخابرات 118 و قسمت 124 نیز امروز زنان کارمند در رابطه با مساله حجاب دست به راهپیمائی زدند.

... 15 هزار زن که در دانشکده فنی دانشگاه تهران جلسه سخنرانی داشتند به دنبال یک رای‌گیری تصمیم گرفتند دست به راهپیمائی بزنند. آن ها در حالی که گروهی از مردان همراهشان بودند به طرف نخست وزیری حرکت کردند. زن ها شعار می دادند:«ما با استبداد مخالفیم»، «چادر اجباری نمی خواهیم». پیش از ظهر امروز خبرنگار کیهان از دانشگاه تهران گزارش داد که یک گروه از مردان تندرو با شعار «مرگ بر ارثیه رضا کچل» وارد دانشگاه تهران شدند و به نفع چادر و حجاب دست به تظاهرات زدند.» (کیهان 17 اسفند 57)

هم زمان با بالا گرفتن اعتراضات زنان، خشنونت زن ستیزان و آزادی ستیزان نیز شدیدتر می‌شود:

«گروه هائی از زنان از صبح امروز در خیابان های تهران دست به تظاهرات زدند و در مقابل دادگستری اجتماع کردند. این زن ها نسبت به خشونت های چند روز اخیر عده ای مرتجع و مشکوک نسبت به زنان بی‌حجاب اعتراض داشتند. تظاهرات زنان از صبح پنج شنبه به دنبال چندین حمله در نقاط مختلف شهر به زنان بی‌حجاب در خیابان های مسیر دانشگاه تهران شروع شد. که در چند نقطه منجر به برخورد با کسانی شد که زیر نقاب اسلامی به آن ها حمله کردند و حتی چند تیر هوائی نیز شلیک کردند. زنان معترض دیروز نیز در دانشگاه تهران اجتماع کردند و طی سخنرانی هائی حمله افراد مشکوک به زنان بی حجاب را محکوم کردند اما در ساعاتی که این اجتماع ادامه داشت عده ای با گلوله های برف که در آن ها سنگ کار گذاشته شده بود زن ها را مورد هجوم قرار دادند. مهاجمین به اجتماع کنندگان دیروز در چند مورد برچسب طرفدار قانون اساسی زده که با اعتراض زن ها روبرو شد. به دنبال تظاهرات و اجتماعات دیروز اولین ساعات صبح امروز نیز از چند نقطه تهران زن ها به حرکت درآمدند جمعی از آن ها مستقیما خود را به دادگستری رسانده و جمع دیگری پس از اجتماع در دانشگاه تهران و اعلام نظراتشان درباره حجاب و چادر به سمت دادگستری حرکت کردند. در دبیرستان های دخترانه تهران نیز امروز جمع زیادی از دانش آموزان برای اعتراض به اعمال فشارهای عده ای مشکوک در خیابان های شهر زیر نام طرفدار اسلام در محوطه مدارس خود اجتماع کردند. تظاهرات در چند دبیرستان آن قدر بالا گرفت که مدیرکل آموزش و پرورش تهران صبح امروز در چند دبیرستان دخترانه حضور یافت و با دانش آموزان در این باره صحبت کرد. درباره تظاهرات روز پنج شنبه خبرگزاری پارس گزارش داد که عده ای گارد انقلابی برای پراکنده ساختن حدود 15 هزار زن که در بیرون دفتر مهدی بازرگان دست به اعتراض زده بودند اقدام به تیراندازی هوائی کرد. این گروه که در زیر برف سنگین دست به تظاهرات زده بودند در مسیر خود با حدود 200 تظاهر کننده مخالف روبرو شدند که سعی داشتند تظاهر کنندگان زن را متفرق کنند خیابان های اطراف دادگستری از صبح امروز توسط افراد مسلح بسته شده بود...» (کیهان 19 اسفند 57)  

کیهان، 21 اسفند از راهپیمائی صدها تن از زنان در سنندج و صدور قطعنامه ای 13 ماده ای در مخالفت با حجاب اجباری خبر داده است. همچین در اصفهان حدود 50 تن از زنان کارمند و دانشگاهی به همراه دو بانوی قاضی به دفاتر روزنامه های کیهان و آیندگان مراجعه کرده و به لزوم اجبار در گذاشتن حجاب اعتراض کردند. دانش آموزان چند دبیرستان دخترانه در اعتراض به اجبار در حجاب از رفتن بر سر کلاس های درس خودداری کردند. هم زمان گروهی از زنان تهرانی با تجمع در مقابل ساختمان رادیو تلویزیون از پخش نشدن اخبار و گزارش های راهپیمائی های زنان ابراز نارضایتی کردند.

در اجتماع زنان «حزب الهی» در «پارک ملت»، «گوهرالشریعه دستغیب»، به عنوان نماینده «انجمن اسلامی زنان معلم» در حمایت از حجاب اسلامی زنان و نیز عملکرد قطب زاده در رادیو تلویزیون سخنرانی کرد. صادق قطب زاده خبر داده بود که از فردا تلویزیون ایران سعی خواهد کرد مفاهیم جمهوری اسلامی را روشن کند. این زنان هم فکر مردان مرتجع حکومت اسلامی، قطعنامه ای را نیز در تجمع خود قرائت کردند که در بند دوازدهم آن تاکید شده بود که: «خواهران مسلمان ما حجاب را به مثابه «سنگر پیکار» و حصار تقوا به تمامی زنان مبارز و انقلابی پیشنهاد می نماید.» (کیهان 26 اسفند 57)

حکومت اسلامی، با وحشی گری های بیش تر زنان را حتی از ابتدایی ترین حقوق خود نیز محروم کرد تا از طریق کل جامعه را مرعوب کند. حکومت اسلامی، در طول سال جاری تحت عنوان «مبارزه با مفاسد اجتماعی»، سرکوب زنان و جوانان را در خیابان تشدید کرده است، نشان دهنده این واقعیت است که هنوز هم پس از گذشت 29 سال از حاکمیت قداره بندان اسلامی، زنان مرعوب این حکومت نشده اند.

 

عزاداری سلطنت طلبان و تحریف تاریخ انقلاب 1357 مردم ایران

هر سال در آستانه سالگرد انقلاب بهمن، حکومت اسلامی در داخل کشور و سلطنت طلبان در خارج کشور پرچم عزاداری خود را بالا می برند و با تحریف تاریخ و واقعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوران پهلوی و مقطع انقلاب و حکومت اسلامی، تلاش می کنند که نیروی جوان ایران را شستشوی فکری دهند.

سطنت طلبان، این طیف از بورژوازی مخالف حکومت اسلامی، سعی دارد در تبلیغات خود، حکومت پادشاهی سابق ایران را با حکومت های پادشاهی سوئد و انگلستان در نزد جوانان ایرانی جا بزند.

یکی از این رسانه های طرفدار «رضا پهلوی»، فرزند محمدرضا پهلوی، رادیویی به نام «رادیو صدای شما» در استکهلم است.

رادیو «صدای شما»، یک تیم ناسیونالیست افراطی و ضدعرب و ضدکمونیست را دور خود جمع کرده است که هر کدام از آن ها به شیوه خود، در جهت تطهیر حکومت پهلوی، تلاش می کنند. این رادیو حتی با ساواکی ها و تیمسارهای دوران حکومت پهلوی گفتگو می کند و آن ها طوری با «افتخار» درباره این حکومت سخن می گویند که انگار در پادگان برای سربازان سخنرانی می کنند. به ویژه در مقطع انقلاب بهمن این تیمسارها فعال تر می شوند و به تحریف تاریخ و واقعیت های انقلاب بهمن می پردازند و به جریانات چپ و کمونیست فحاشی و پرخاشگری می کنند.

این رادیو در فوریه 2008، به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن 57، از جمله گفتگویی با خانم «نادره افشاری» داشت که وی آن را تحت عنوان «چاخان های کمدی سیاسی» در سایت خود نیز به طور کتبی درج کرده است. نادره افشاری، از اعضای سابق شورای ملی مقاومت مجاهدین بود و مدت هاست که به تیم این رادیو پیوسته و در دفاع از سلطنت طلبان و رضا پهلوی سنگ تمام گذاشته است. وی این مطلب خود را چنین آغاز می کند:

«دروغ‌های نجومی‌ای است كه دست اندركاران ویران ساختن ایران در رابطه با تعداد زندانیان سیاسی، اعدامیان و شكنجه ‌شدگان دو دوره‌ی پادشاهی پهلوی اول و پهلوی دوم ساخته و پرداخته‌اند. «مصطفی فاتح كه در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم در مقام رئیس شركت نفت، دوست و عامل شماره‌ی یك انگلیس‌ها در ایران بود و حزب توده‌ی كمونیستی یونیون جك و ساخت انگلستان را در ایران تولید كرد ... با این همه عمادالدین باقی با شجاعتی بی‌مانند [!] برای این كه به نوشته‌ی خودش می‌داند كه بالاخره این راز از پرده برون خواهد افتاد، در این راستا آمار جالبی ارائه می‌كند كه تماما گفته‌های پادشاه فقید ایران و پژوهشگران «متهم» به سلطنت طلبی را تایید می‌كند... دومین «جوی خون» هم در جمعه‌ی سیاه، در 17 شهریور ماه 1357 راه افتاده است كه باقی تعداد كل كشته شدگان این واقعه را فقط 64 تن با توجه به كل آمار بنیاد شهید اعلام می‌كند.»

وی در مورد تعداد زندانیان سیاسی دوران پهلوی با رجوع به کتاب محمدرضا پهلوی، چنین می نویسد: «خود محمد رضا شاه در كتاب “پاسخ به تاریخ” چاپ پاریس، متن فارسی، در صفحه‌ی 259 در این رابطه نوشته است:

«درست در همان هنگامیكه مطبوعات غربی شماره‌ی زندانیان سیاسی ایران را چند هزار نفر اعلام می‌كردند، شماره‌ی این زندانیان مشخصا از 300 (سیصد) نفر تجاوز نمی‌كرد. به موازات شایعه پراكنی‌های حاكی از این كه تعداد زندانیان سیاسی در ایران در سال‌های گذشته، 25000 (بیست و پنج هزار) نفر تا  100000(یكصد هزار) بوده است، گزارش محرمانه‌ای كه توسط مخالفان رژیم تهیه شده و علیه ساواك مورد استناد قرار گرفت، تصریح داشت.

كه طی 9 سال یعنی از سال 1968 تا سال 1977 میلادی تعداد كلیه‌ی كسانی كه به دلایل سیاسی توسط این سازمان [سازمان اطلاعات و امنیت كشور دوران شاه] بازداشت شده بودند، دقیقا 3164 نفر بوده است و باید صراحتا بگویم كه با زندانیانی كه واقعا سیاسی بودند و نه تروریست و خرابكار، هرگز بدرفتاری نشد. هیچ كس نمی‌تواند نام یك فرد سیاسی را ذكر كند كه به دست ساواك نابود شده باشد.»

بدین گونه طرفداران حکومت پهلوی، جنایات این حکومت را ناچیز نشان می دهند تا درجه «آزادی خواهی» خود را به جامعه نشان دهند؟! غافل از این که بحث بر سر سانسور و اختناق، اجرای شکنجه و اعدام توسط یک حکومت است حال این حکومت 50 نفر انسان را اعدام کند تا 50000 نفر، ده تا روزنامه را تعطیل کند یا صدتا و... هیچ تغییری در ماهیت غیرانسانی و دیکتاتوری و آدمکشی این حکومت نمی دهد.

 

افشاری، در پایان مطلب خود تاکید می کند: «با این همه این روزها كه بر اساس آگاهی ملت ایران، ابرهای تیره‌ی دروغ و فریب و شایعه و بزرگنمایی به كنار می‌رود و پایه‌های واقعی این جمهوری دروغ مشخص‌تر می‌شود، بد نیست شهروندان ایرانی از هر دو پادشاه فقید ایران اعاده‌ی حیثیت كنند!»

آیا خانم افشاری نمی داند که اگر بخشی از مردم ایران در انقلاب 57 نمی دانستند چی می خواهند اما به خوبی می دانستند که حکومت شاه، یک حکومت دیکتاتور، سرکوبگر و غارت گر است و به همین دلیل نیز مورد نفرت اکثریت مردم ایران قرار گرفته و سرنگون شد. زیرا این مردم چندین دهه با گوشت و پوست خود سرکوبگری های این حکومت را لمس کرده بودند. کودتای 28 مرداد، کشتار دانشجویان دانشگاه تهران در خوش آمدگویی به نیکسون معاون رییس جمهور آمریکا که پس از کودتا وارد تهران شده بود، کشتار وحشیانه مردم آذربایجان، کردستان، ممنوعیت احزاب سیاسی، حتی منتقد حکومت، برقراری سانسور شدید بر فعالیت های نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران، شکنجه و اعدام مخالفین سیاسی به ویژه اعضا و فعالین جنبش چپ و کارگری، غارت و چپاول سرمایه های کشور توسط خانواده پهلوی، وجود حلبی آبادها در حاشیه شهرها به خصوص در تهران، رشد فقر و فلاکت و بیکاری، سرکوب آزادی های فردی و اجتماعی و غیره، گوشه هایی از سیاست های سرکوبگرانه حکومت پهلوی بودند. حال باید از خانم افشاری سئوال کرد که ربط جنایت حکومت پهلوی به «پایه های واقعی این جمهوری دروغ» چگونه «مشحص تر می شود»؟! این حکم و تاکید نادره افشاری، از کجا و از کدام تفکر نشات می گیرد که «... شهروندان ایرانی از هر دو پادشاه فقید ایران اعاده حیثیت کنند.»؟!

خانم افشاری، در حالی از شهروندان ایرانی می خواهد که از هر «دو پادشاه فقید ایران اعاده حیثیت کنند» که نزدیک به 70 درصد این شهروندان، حتی هیچ خاطره ای از زندگی تحت حاکمیت این «پادشاهان فقید» ندارند. پس چرا باید این ها اعاده حیثیت کنند؟ اما بخش عظیم این شهروندان تاریخ را خوانده و یا در مورد آن ها شنیده اند، بنابراین به جنایات حکومت های پهلوی آشنایی دارند. مردم ایران، امروز هم تجربه جنایات حکومت های پهلوی و هم حکومت اسلامی را دارند و بدون این که مانند خانم افشاری چرتکه بیاندازند که کدام یک از این حکومت ها کم و یا زیاد سرکوب و شکنجه و اعدام کرده اند هر دو را جانی و آدمکش و دیکتاتور می شناسند. به همین دلیل اکثریت مردم با مبارزه خود، حکومت شاه را سرنگون کردند و اکنون نیز در تلاشند دیر یا زود حکومت اسلامی را نیز روانه گورستان تاریخ سازند.

حکومت اسلامی، انقلاب و انقلابیون را با حمایت و پشتیبانی ارتش و پلیس و ژاندارم شاه با افزودن نیروهای سرکوبگر دیگر هم چون بسیج و سپاه پاسداران به خاک و خون کشید و گروه گروه انقلابیون را کشتار کرد. اساسا حکومت اسلامی توانست کاری که حکومت شاه در سرکوب جنبش انقلابی مردم ناتوان مانده بود به وحشیانه ترین شکلی به سرانجام رساند و بورژوازی ایران را نجات دهد.

بعلاوه حکومت رضا خان، همانند حکومت خمینی، تمام دستاوردهای انقلاب مشروطیت را به خاک و خون کشید. زندان های او، مملو از مخالفین سیاسی به ویژه فعالین چپ و کمونیست بود. رضاخان جنبش های اجتماعی ایران را نابود کرد. بیش تر فعالین این جنبش ها زندانی و شکنجه و اعدام شدند و یا اجبارا به خارج کشور رفتند. رضا شاه، مانند خمینی و خامنه ای دشمن درجه یک آزادی اندیشه، بیان و قلم و تشکل بود. رضاخان مستقیما خودش روزنامه نگاران را تنبیه می کرد. وی، حتی استفاده از زبان مادری را برای مردمان غیرفارس ایران ممنوع کرد که این سیاست فاشیستی در دوره حکومت پسر نیز ادامه یافت و حکومت اسلامی نیز با خشونت بیش تری آن را دنبال می کند.

پس از این که رضاخان در جنگ جهانی دوم به دلیل همکاری با هیتلر، توسط متفقین از حکومت برکنار و به تبعید فرستاده شد، پسرش محمدرضا را به جای وی به تخت سلطنت نشاندند. در این دوره کسی شاه را تحویل نمی گرفت و قدرت او فقط در کاخ معنی داشت. فضایی در کشور پیش آمده بود که زندانیان سیاسی آزاد شدند. سازمان ها و احزاب، تشکل های کارگری، زنان، دانشجویان و همچنین رسانه ها فعالیت خود را از سر گرفتند. اما این دوره نیز با کودتای 28 مرداد به پایان رسید و پسر شدیدتر از پدر، آزادی های فردی و جمعی را لگدکوب کرد و از طریق پلیس مخفی، یعنی «ساواک» مخوف که اعضای آن توسط سازمان سیا و... آموزش دیده بودند و در تهدید و ترور و شکنجه و اعدام  مهارت فوق العاده ای داشتند به جان مردم آزادی خواه انداخت.

محمدرضا شاه، با «اوریانا فالاچی» در اکتبر 1973 در تهران گفتگو کرد و این گفتگو، در کتابی به نام «مصاحبه با تاریخ» که مجموعه گفتگوهایی با چهره های شناخته شده کشورهای دیگری نیز هست به فارسی ترجمه و چاپ شده است. شاه، در این مصاحبه در جواب سئوالات فالاچی از جمله درباره افکار مذهبی خود، چنین ادعا می کند:

«... با وجود این من به کلی تنها نیستم، زیرا نیرویی که دیگران نمی بینند، مرا همراهی می کند. یک نیروی عرفانی. وانگهی من پیام هایی دریافت می کنم. پیام های مذهبی. من خیلی مذهبی هستم. به خدا باور دارم و همواره گفته ام که اگر هم خدا وجود نمی داشت باید اختراعش می کردیم. واقعا آن آدم های بدبختی که خدا ندارند، مرا سخت متاثر می کنند. نمی توان بدون خدا زندگی کرد. من از پنج سالگی با خدا زندگی می کنم، اما از زمانی که الهاماتی به من شد

- الهامات، اعلیحضرت؟

- بله، الهامات، تجلیات.

- از که، از چه؟

- از پیامبران. آه تعجب می کنم که نمی دانستید. همه می دانند که الهاماتی به من شده است. من حتی این را در زندگینامه ام نوشته ام. در کودکی دو بار به من الهام شده است یک بار در پنج سالگی و بار دوم در شش سالگی. در نخستین بار من حضرت قائم را دیدم که بنابر مذهب ما غایب شده است تا روزی برگردد و حهان را نجات دهد... من این را می دانم زیرا من او را دیده ام، نه در رویا، در واقعیت، واقعیت مادی، می فهمید؟ من او را دیدم، همین. کسی که همراه من بود او را ندید. و کسی هم جز من نمی بایستی او را ببیند، زیرا... آه می ترسم منظورم را درک نکنید... الهامات من معجزه هایی بودند که کشور را نجات دادند. سلطنت من کشور را نجات داده زیرا خدا به من نزدیک بوده است ...»

شاه، در رابطه با سئوالی درباره زنان، با تحقیر زنان جواب می دهد: «بله، شما زنان هرگز یک میکل آنژ، یا یک باخ نداشته اید یا حتی یک اشپز بزرگ، و اگر از امکان و فرصت صحبت کنید، پاسخ می دهم که شوخی است... هیچ چیز بزرگی نداشته اید. راستی شما در طی این مصاحبه هایتان چند زن قادر به اداره یک کشور را دیده اید؟...»

وی، در جواب سئوال اوریانا فالاچی، درباره ممنوعیت فعالیت احزاب، مفهوم دموکراسی و اعدام نیز می گوید: «اقلیت های سیاسی به قدری کم اهمیت و مسخره هستند که حتی نمی توانند یک نماینده انتخاب کنند. من همچنین نمی خواهم که حزب کمونیست مجاز باشد. در ایران، کمونیست ها غیرقانونی هستند... اما من دموکراسی را نمی خواهم و نمی دانم با آن چه باید کرد. این دموکراسی ارزانی خودتان باد... در این جا لازم و درست است که بعضی ها اعدام بشوند. در این جا ترحم بیهوده است...»

آنچه که اشاره کردیم تفکر و سیاست های محمدرضا شاه، در سال های اوج قدرتش درباره مذهب، زنان، ممنوعیت احزاب و اعدام مخالفین، مستقیما از زبان خودش است. از جمله این ها در کنار صدها فاکت دیگر، اسناد مهم تاریخی هستند که مجری رادیو صدای شما و همکارانش از جمله خانم افشاری نمی توانند آن ها تحریف کنند. خوب، اگر لحظه ای باورهای مذهبی و سیاست های محمدرضا شاه را با باورها و سیاست های سران حکومت اسلامی از جمله خمینی، خامنه ای، ملاحسنی، احمدی نژاد و... مقایسه کنید چه تفاوتی در آن، غیر از ظاهر لباس پوشیدن آن ها پیدا می کنید؟ احمدی نژاد، رییس تیرخلاص زن و تروریست حکومت اسلامی، همین چند سال پیش ادعا کرد که هنگام سخنرانی در سازمان ملل «هاله نوری» دور او را گرفت که همه سران کشورها بدون پلک زدن به سخنان وی گوش دادند. بنابراین، آیا بهتر نیست آقای دکتر انصاری که یکی از اعضای تیم ثابت رادیو «صدای شما» است و مرتب از القابی هم چون «تازی» ها درباره اعراب استفاده می کند و خرافات و جنایات اسلامی 1400 سال پیش در این رادیو توضیح می دهد کمی هم درباره افکار و ادعاهای خرافی و احیانا بیماری مالیخولیایی محمدرضا شاه «روشنگری» کند چه اشکالی دارد؟

***

در جمع بندی انقلاب 57، از جمله به این نتیجه می رسیم که یکی از دلایل مهم شکست انقلاب 57، عدم وجود تشکل های دموکراتیک کارگران، زنان، دانشجویان، نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران و سازمان ها و احزاب اجتماعی بود که بتواند با سیاست های طبقاتی و اصولی انقلابی، به طور پیگیر و منسجم حرکت انقلابی توده های مردم را جهت بدهند و آن را به پیروزی برسانند. امروز هر چند این جنبش ها ضعیف هستند اما فعالین این جنبش ها توهمی به گرایشات بورژوایی به ویژه سلطنت طلبان ندارند. سلطنت طلبان و حکومت اسلامی و به طور کلی گرایشات ملی - مذهبی، این گرایشات عقب مانده بورژوازی کارنامه سیاهی در نزد اکثریت جامعه ایران دارند. از این رو، این ها برآورده شدن امید و انتظار خود در تحولات ایران را به سیاست های دولت های امپریالیستی و در راس همه دولت آمریکا گره زده اند و همچنین از موضع طبقاتی، دشمن انقلاب گذشته و انقلاب آتی مردم ایران هستند.

انقلاب 57 ایران، با وجود این که یکی از آن انقلاب های توده ای جهان در قرن بیستم بود، در هر صورت به شکست کشانیده شد. اما انگیزه های آن هنوز هم پا برجاست و به ویژه نیروی جوانی در ایران وارد عرصه سیاسی و اجتماعی شده است که کم تر خاطره مستقیمی از حکومت شاه و دوران انقلاب دارد. این نیرو عمدتا پس از انقلاب 57 چشم به جهان گشوده است. امروز این نیروی جوان در همه جنبش های اجتماعی، یعنی جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش های برابری طلب مردم تحت ستم سراسر ایران حضور فعال و بالنده ای دارد و از انگیزه های محکم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جهت تحولات انقلابی نیز برخوردار است. چرا که ستم و استثمار، سانسور و اختناق و سرکوب حکومت اسلامی به مرزهای غیرقابل تحملی رسیده است. بسیاری از نیروی جوان ایران هیچ امیدی برای بهتر شدن وضع خود در حاکمیت فعلی ایران ندارند. این نیرو همواره به دنبال تغییر جامعه موجود و کسب آزادی و عدالت اجتماعی است و همین امر همبستگی و اتحاد و مبارزه متشکل در میان آنان را روزبروز قوی تر و اجتماعی تر می کند.

مسلم است که نیروهای کارگری کمونیستی با جمع بندی نقاط ضعف و قوت انقلاب بهمن 57، خود را برای انقلابی دیگر آماده می کنند. روزبروز اعتراض و اعتصاب در کارخانه ها و دانشگاه ها و خیابان ها بر علیه حکومت اسلامی وسیع تر می گردد. تحلیل های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و همه شواهد دیگر نشان می دهند که در اثر مبارزه پیگیر جنبش کارگری، زنان، دانشجویان و مردم آزادی خواه و کلیه نیروهای کمونیست، بار دیگر جامعه ایران به سوی تحولات انقلابی در حرکت است. در واقع جامعه امروز ایران، آبستن حوادث و تحولاتی در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.

اساسا مطالبات و خواست هایی که در دو انقلاب گذشته ایران، یعنی انقلاب مشروطیت و انقلاب 57، مطرح بودند هنوز هم در ابعاد اجتماعی در جامعه ایران مطرح هستند. و در انقلاب آتی باید اقدامات عاجلی را به مرحله اجرا گذاشت و مرزهای طبقاتی بین چپ و راست را طوری روشن تر و شفاف تر کرد؛ آلترناتیو طبقاتی را با استراتژی سوسیالیستی به طور اثباتی در مقابل جامعه قرار داد تا وقایع ناگوار دو انقلاب گذشته تکرار نشود. خواست هایی نظیر:

- شعار همه با هم که در انقلاب بهمن 57 مطرح بود نباید تکرار شود. جامعه از طبقات تشکیل شده است و هر طبقه نیز به دنبال تحقق خواست ها و منافع خود در حرکت است. کارگر و سرمایه دار نه تنها منافع مشترکی با هم ندارند، بلکه دشمن طبقاتی همدیگر نیز هستند. از این رو، هر نیرویی که مرز چپ و راست را با هم مخدوش کند باید صریحا مورد نقد قرار گیرد. امروز رهبران جریانی به نام «حزب کمونیست کارگری - حکمتیست»، میل و اشتهای زیادی در جهت نزدیکی با سلطنت طلبان از خود نشان می دهند. به ویژه آن ها در استکهلم، با دست اندرکاران «رادیو صدای شما» که در بالا به سیاست های آن اشاره کردیم جلسات و آکسیون های مشترکی ترتیب می دهند. این گونه حرکت ها به نام «چپ و کمونیسم»، اگر برای گرایشات راست ورشکسته فضایی هر چند محدود برای اظهار وجود در جامعه به وجود می آورد اما برای گرایش «چپ»، عمیقا مضر است. بنابراین، جهت گیری و عملکرد رهبران «حکمتیست» ها حتی مغایر با برخی سیاست های خودشان نیز است و از دید کمونیست ها به هم ریختن مرزهای طبقاتی محکوم است. نیروهای چپ و کمونیست نباید به این توهم پراکنی های «همه با هم» دامن بزنند. زیرا نتیجه آن را در انقلاب 57 و پس از آن تجربه کرده ایم.

- بلافاصله پس از پیروزی انقلاب آتی همه ارگان های سرکوب و دستگاه های امنیتی باید منحل شوند و تسلیح عمومی در دستور انقلاب قرار گیرد. نیروهای سرکوبگر اعم از ارتش، پلیس، سازمان های اطلاعاتی و پلیس مخفی و...، طوری آموزش دیده اند که حافظ منافع سرمایه داری هستند.

- در فردای پیروزی انقلاب آتی ایران ضروری است که عفو عمومی داده شود و بلافاصله هرگونه شکنجه روحی و جسمی و اعدام ممنوع گردد. باید همواره بر روی این مسئله، تبلیغ و ترویج صورت گیرد تا در افکار عمومی جامعه به عنوان مسئله ای مهم و حیاتی جا بیافتد تا به هیچ حکومتی اجازه ندهند این شیوه غیرانسانی کشتن آگاهانه انسان هایی که در دست حکومت اسیرند، ادامه پیدا کند.

پس از پیروزی انقلاب 57 دیدیم که خمینی، بنیان گذار حکومت اسلامی، شخصا حکم اعدام اولین گروه چهار نفری فرماندهان ساواک و ارتش شاه را صادر كرد. خلخالی نیز آن ها را به سرعت  در مدرسه رفاه اعدام کرد. طولی نکشید که ابعاد آن فاجعه انسانی، تمام جامعه را فراگرفت و هنوز هم ادامه دارد. حکومت اسلامی، تاکنون ده ها هزار انسان را اعدام کرده است. بنابراین، در انقلاب آتی نباید اجازه داده شود که کسی اعدام شود.

- جامعه به هیچ وجه نباید اجازه دهد آزادی های فردی و اجتماعی، آزادی اندیشه، بیان، قلم و تشکل توسط حکومت آتی مورد تعرض قرار گیرد.

- در انقلاب آتی همه شهروندان جامعه ایران، باید از حقوق مساوی برخوردار شوند و هیچ «ملیتی» بر «ملیت» دیگر برتری نداشته باشد. همه شهروندان ساکن ایران، بدون توجه به ملیت، جنسیت و باورهایشان باید از حقوق برابری برخوردار باشند. از جمله آزادی زبان مادری به رسمیت شناخته شود. به مناطق محروم کشور، مانند بلوچستان و کردستان و... بودجه ویژه ای اختصاص داده شود تا سریعا محرومیت های مردم این مناطق از بین برود و به لحاظ اقتصادی به سطح استان های دیگر ارتقا یابند.

- مهاجرین و پناهندگان باید از حقوق برابری با دیگر شهروندان ایران برخوردار باشند. و این کشور پناهگاه امنی برای پناهندگان سیاسی باشد. به خصوص بلافاصله باید همه افغانی های ساکن ایران، از حق شهوندی برخوردار باشند.

- کارگران هر واحد تولیدی، از طریق تشکل های خود از جمله شوراها و مجامع عمومی شان، بر امر تولید و توزیع نظارت مستقیم داشته باشند.

- زن و مرد باید در همه شئونات اجتماعی از  حقوق و آزادی های یک سان و برابری برخوردار باشند.

- کار کودک لغو شود و همه کودکان کار و خیابانی و خانواده آن ها باید سریعا زیر پوشش حمایت دولتی قرار گیرند.

- در انقلاب آتی ایران، دولت موظف است حداقل تحصیلات تا کلاس نهم را رایگان و اجباری کند. به طور کلی آموزش و پرورش و بهداشت و درمان باید به طور رایگان در اختیار جامعه قرار گیرد. بیش ترین بودجه سالانه کشور نیز به این دو عرصه و همچنین عرصه تحقیقات علمی و تکنیکی اختصاص داده شود...

- به هیچ وجه نباید دین در امر دولت و آموزش و پرورش دخالتی داشته باشد. مذهب باید کاملا امر خصوصی انسان ها محسوب شود و هیچ انسانی حق ندارد با اتکا به باورهای مذهبی به دختران و زنان آسیب برساند.

این خواست های بدیهی و ابتدایی باید با قدرت مردم به هر حکومتی که سر کار می آید تحمیل شود. اگر حکومت انقلابی کارگران نیز به قدرت رسید بی شک بلافاصله همه این خواست ها را تامین خواهد کرد تا حرکت انقلابی مسیر خود را با پشتوانه قوی اجتماعی و سیاست های محکم به سوی پایان دادن به استثمار انسان از انسان طی کند.

 

bamdadpress@ownit.nu

 

22 بهمن 1386 - دهم فوریه 2008  

 

منبع:پژواک ایران


بهرام رحمانی

فهرست مطالب بهرام رحمانی در سایت پژواک ایران 

*قاسم سلیمانی یک جنایت‌کار حرفه‌ای علیه بشریت بود به‌حدی‌که مراسم‌هایش هم قربانی می‌گیرد!   [2024 Jan] 
*آخرین مجموعه شعر بکتاش آبتین «مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده»  [2023 Dec] 
*رای نهائی دادگاه حمید نوری، ۱۹ دسامبر برابر با ۲۸ آذر اعلام خواهد شد!   [2023 Dec] 
*زینب جلالیان، تنها زن زندانی سیاسی کرد ایرانی‌ست که به حبس ابد محکوم شده است!  [2023 Dec] 
*هنری کیسینجر، وزیر خارجه پیشین آمریکا و طراح «جنگ و صلح» درگذشت!  [2023 Dec] 
*افزایش سن بازنشستگی، نتیجه «سال‌ها غارت صندوق‌های بازنشستگی»!  [2023 Dec] 
*بیست و پنج نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان!  [2023 Nov] 
*ترور و تهدید وکلا و فعالین سیاسی خارج کشور توسط وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران!   [2023 Nov] 
*پاک‌سازی وسیع و همه‌جانبه جامعه ایران از حضور روشنفکران، متخصصان و مخالفان!   [2023 Nov] 
*ادامه بازداشت حمید نوری، یکی از آدم کشان حکومت اسلامی در سوئد!  [2019 Dec] 
*گزارش دومین روز محاکمه جمهوری اسلامی در سالن صلح دادگاه لاهه  [2012 Oct] 
*گزارش کوتاهی از اولین روز محاکمه جمهوری اسلامی در سالن صلح دادگاه لاهه  [2012 Oct] 
*جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه، به جنایت علیه بشریت محکوم شد!  [2012 Oct] 
*همکاری حکومت اسلامی و نازیست‌های هیتلری!  [2010 Nov] 
*انتشار اسناد تکان­دهنده اشغال نظامی افعانستان و عراق!  [2010 Nov] 
*تحولات تاریخی ترکیه و همه پرسی قانون اساسی!   [2010 Sep] 
*یک حزب فاشیستی برنده انتخابات سوئد!  [2010 Sep] 
*قوانین ضدزن اسلامی!  [2010 Sep] 
*مسابقه حکومت اسلامی و طالبان در اجرای سنگسار!  [2010 Sep] 
*تیم محمود احمدی نژاد - اسفندیار رحیم مشایی  [2010 Aug] 
*آموزش و پرورش یا آموزش خرافات اسلامی!؟   [2010 Aug] 
*پس لرزه های مهمانی سر سفره خونین حکومت اسلامی!  [2010 Aug] 
*تنش و جدل بر سر میراث خونین خمینی و سرپوش گذاشتن بر جنایات او!  [2010 Jul] 
*همبستگی با اعتراضات و اعتصابات کارگران یونان؟  [2010 May] 
*حکومت اسلامی، دشمن انسان و طبیعت!  [2010 Apr] 
*هیاهویی هیچ و پوچ بر سر پاره کردن عکس خمینی!  [2009 Dec] 
*تجاوز و قتل و گورهای دسته جمعی!   [2009 Sep] 
*خیزش میلیونی مردم آزاده ایران!   [2009 Sep] 
*حکومت اسلامی منفورترین حکومت جهان!   [2009 Sep] 
*ادعاهای اکبر گنجی و همفکرانش؟!   [2009 Aug] 
*یاد و خاطره سالروز 28 مرداد گرامی باد!   [2009 Aug] 
*برای «موج سبز» این هم تئوری بافی و بسترسازی نکنید؟!  [2009 Aug] 
*استفاده ابزاری از حقوق بشر!  [2009 Aug] 
*حکومت جنایت کاران و غارتگران!  [2009 Aug] 
*حمله نیروهای عراقی به قرارگاه اشرف را محکوم کنیم!   [2009 Jul] 
*همبستگی با مبارزات مردم آزاده ایران را گسترش دهیم!   [2009 Jul] 
*جنایات حکومت اسلامی و یاوه گویی های سفیر حکومت رعب و وحشت در استکهلم؟!  [2009 Jul] 
*صدای پای انقلاب می آید!   [2009 Jul] 
*صف بندی ها و شعارهای سیاسی در حرکت های خارج کشور  [2009 Jul] 
*ورود نیروهای چپ و آزادی خواه به سفارت خانه حکومت اسلامی در استکهلم   [2009 Jun] 
*تجارب و دستاوردهای خیزش دو هفته ای مردم ایران!   [2009 Jun] 
*شیوه برخورد مردم به نتیجه «انتخابات» تعادل حکومتیان را بر هم زده است!   [2009 Jun] 
*پروژه ای برای «بدنام» کردن نویسندگان و هنرمندان!  [2009 Jun] 
*فراخوان خانه کارگر به کارگران برای شرکت در نمایش انتخابات؟!   [2009 May] 
*فراخوان دهندگان تجمع اول ماه می پارک لاله «ماجراجویی» کردند؟!   [2009 May] 
*تلاش برای آزادی فوری دستگیرشدگان اول ماه می و نگاهی به دستاوردهای این روز!   [2009 May] 
*کارگران هیچ نفعی در نمایش «انتخابات» حکومت جهل و جنایت ندارند؟!  [2009 Apr] 
*مضحکه انتخابات در اعماق فقر و بی کاری و سانسور و اختناق چه معنی دارد؟!  [2009 Apr] 
*بحران سرمایه داری با تزریق پول بیش تر به بازار حل نمی شود!  [2009 Apr] 
*جواب به چند سئوال «فرهنگ توسعه» در رابطه با مساله فلسطین و امپربالیسم   [2009 Apr] 
*انقلاب ۱۳۵۷، برای آزادی و برابری و رفاه بود نه «اسلام»!   [2009 Feb] 
*نگاهی به وضعیت ایران پس از گذشت سی سال از انقلاب ۱۳۵۷!  [2009 Feb] 
*درگیری لفظی اردوغان و پرس با چه هدف و انگیزه ای؟!   [2009 Feb] 
*تهدید مجاهدین خلق مستقر در عراق ادامه دارد!   [2009 Jan] 
*تحریف واقعیت های تاریخی در فیلم «سرزمین گمشده»؟!   [2009 Jan] 
*بحران سرمایه داری جهانی تاثیری بر سرمایه داری ایران ندارد؟!   [2008 Nov] 
*بحران سرمایه داری و رجعت به مارکس!   [2008 Oct] 
*مروری بر تحولات جنبش دانشجویی در آغاز سال تحصیلی جدید   [2008 Oct] 
*اسمال تیغ کش و علی کردان دو عنصر خبرساز حکومت اسلامی ایران!   [2008 Oct] 
*بازگشایی مدارس و تشدید مبارزه اجتماعی!  [2008 Sep] 
*بحران جهانی سرمایه داری!   [2008 Sep] 
*اقتصاد، کارگران و فجايع اجتماعي؟!  (در گرامی داشت روز جهانی کارگر)  [2008 Apr] 
*دیدگاههای متفاوت در تشکل یابی کارگران!  [2008 Mar] 
*انقلاب ۵۷ و عزاداری سلطنت طلبان  [2008 Feb] 
*توطئه «اصلاح طلبان»، سرکوب «محافظه کاران»؟! (محمد قوچانی و شرکایش) [2008 Feb]