PEZHVAKEIRAN.COM دشواری وظیفه
 

دشواری وظیفه
فرهاد فردا

 

با رسمیت یافتن واحد پولی‌ یورو، و به ویژه در پرتو بحران اقتصاد جهانی‌ در سال ۲۰۰۸ و سیاست نجات بانکها و مؤسسات مالی‌ توسط دولت‌ها، بر قدرت اقتصادی و سیاسی آلمان افزوده شد و آلمان در مسیر گذار از قدرت برتر به سمت قدرت هگمونیال (هژمونی) در اروپا در حرکت بود. وجود واحد پولی‌ یورو و توان تولیدی در شرایط رفرمهای نئولیبرالی دهه اخیر که منجر به پایین نگهداشتن دستمزدها و محدود کردن نقش اجتماعی دولت در آلمان شد، اروپا به خصوص کشورهای جنوبی آن به گروگان آلمان بدل شدند. بازدهی اقتصادی ضعیف کشورهای جنوبی موجب پایین نگهداشتن قیمت یورو می‌‌شود، و این برای آلمان نقش یک سرمایه گذاری عظیم را دارد، در شرایطی که وجود یورو، امکان هر گونه مانور ارزی و واحد پولی‌ را از این کشورها ربوده است.

این کشورها قبل از آن با پایین آوردن قیمت واحد پولی‌ خود نسبت به مارک آلمان، توان رقابتی‌ خود را تقویت می‌‌کردند. مثلا در طول ۲ دهه نزدیک به ۸۰% از قیمت دراخما کاسته شد و یونان برای مدتها دارای تراز مثبت اقتصادی بود. گسترش روابط اقتصادی با چین نیز وضعیت دشوار کشورهای جنوبی و پیرامونی این اتحادیه را دشوارتر نمود. کالاهای چینی‌ رقیب کالاها و تولیدات آلمانی نبودند، بلکه موجب افت و پایین رفتن صادرات کشورهای جنوبی این اتحادیه در داخل اتحادیه شدند: آلمان با پشتیبانی و تسهیل شرایط و روابط بازرگانی چین با کشورهای واحد پولی‌ یورو، هر چه بیشتر به صادرات و سرمایه گذاری خود در چین افزود ولی‌ برای نمونه صادرات چین به آلمان امروز از صادرات کشورهای جنوبی در بحران به آلمان پیشی‌ گرفته است: سال ۲۰۰۲، کشورهای جنوبی در بحران ۱۰،۸%، چین ۴،۱%؛ سال ۲۰۱۱، کشورهای جنوبی در بحران ۸،۶%، چین ۸،۸% به آلمان صادر می‌‌کنند. این فقط یک نمونه است و در تمام کشورهای عضو، صادرات کشورهای در بحران نزول کرده است و چین میدان را برای آنها تنگ کرده است. آلمان اما علیرغم کسری مبادله در برابر چین، در این دوران موقعیت تراز مبادله خود را در ابعاد جهانی‌، روز به روز بهبود بخشید. در سال گذشته با ۲۱۷ میلیارد یورو، یعنی‌ ۷،۵% تولید ناخالص ملی‌، آلمان قهرمان تراز مثبت مبادله و پیشتاز همهٔ کشورها بود. همزمان اما بحران ۲۰۰۸ و پی‌امدهای آن، برای کشورهای جنوبی ابعاد فروپاشی سیاسی و اجتماعی به خود گرفت. رشد بیکاری به ویژه در میا‌‌ن جوانان، سقوط تولید صنعتی‌، افزایش بیش از پیش بدهکاری در تمام سطوح (دولتی، مؤسسات تولیدی و شخصی‌) و ریاضت اقتصادی تحمیلی، رشد تضادهای جغرافیایی و قومی و یا سیاسی را به ارمغان آورد.
این شرایط با وجود ۲ قطب کشورهای دارای تراز مثبت اقتصادی (آلمان، هلند، اتریش) و کشورهای دارای تراز منفی‌ اقتصادی ( همهٔ کشورهای جنوبی و حتی فرانسه)، شرایط عینی اضمحلال اتحادیه اروپا را بیش از پیش تقویت کرد و موجب تشدید شرایط عدم تعادل در این اتحادیه شد. با فرو رفتن هر چه بیشتر فرانسه در ورطه بحران، عملا پایه‌های این اتحادیه دچار خطری شکننده شده است.

اگر چه آلمان در کوتاه مدت، به علت نزول قیمت نفت، نزول قیمت یورو، پایین بودن سطح نرخ بهره بانکی و دستمزد پایین در شرایط بهتری از کشورهای دیگر اروپا قرار دارد ولی‌ معضل تاریخی آلمان، با شدت گیری بحران اروپا و رکود اقتصادی آن و از طرف دیگر کشمکش رقابتی‌ در حوزه جغرافیای سیاسی، بار دیگر به سطح کشیده می‌‌شود: قدرت تولیدی بویژه وزن سرمایه در بخش تولید ماشینلات تولیدی، وابستگی به مواد اولیه وارداتی و موقعیت و محدودیت جغرافیا سیاسی آلمان که از نظر تاریخی به آن "موقعیت میانه" می‌گویند. هر سه این عوامل، پیش شرطها و عوامل تعیین کننده در چگونگی‌ نقش آلمان در قرن گذشته و جنگهای جهانی‌ بودند.

تا قبل از استحکام و موقعیت برتر آلمان در چارچوب اتحادیه واحد پولی‌ یورو، در اروپا در شرایط صلح، نقش سیاست فرانسه، نقشی‌ برتر بود که در شرایط جنگ بسود آلمان تغییر می‌‌کرد. برای اولین بار در تاریخ مدرن اروپا، به استثنا دوران بیسمارک در تداوم شکست فرانسه در سال ۱۸۷۱، آلمان نه تنها به قدرت برتر اروپا بدل شده است، بلکه در مسیر قدرت هژمونی قرار گرفته است. برای تحکیم موقعیت خود آلمان در چند سال اخیر در صدد تقویت نظامی خود است. با توجه به بدبینی ریشه دار عمومی‌ در داخل در افکار عمومی‌ و در خارج، این تلاش‌ها عموما در لباس ایدئولوژیک "حفظ و تحکیم صلح" و مقابله با "خشونت" و "تندروی" ظهور می‌‌کند. آخرین نمونه آن "کمک به کردها" برای "مقابله با داعش" اتفاق افتاد.
بحران ۲۰۰۸ و پیامدهای آن از یک طرف و تشدید کشمکشهای جغرافیای سیاسی در سطح جهان، بستر یک تجزیه طبقاتی و سیاسی را در آلمان فراهم آورد. در این میا‌‌ن نقش طیفهای مرفه اقشار میانی از جمله در رسانه ها، گردانندگان احزاب، سندیکاها، موسسات آکادمیک و دانشگاهی برجسته است. اکثر افراد این گروهها به علت گذشت زمان و تغییر نسل، فشار فاجعه دو جنگ جهانی‌ و پیامدهای آن را بر خود حس نمی‌‌کنند و در کار باز نویسی سیاسی نقش آلمان در این فجایع تاریخی هستند. نقش احزاب به اصطلاح "چپ" و "پاسیفیست" در این روند کلیدی است. برای نمونه احزاب "سبز" و "چپها"، در طول کمتر از چند سال در بسیاری از زمینه‌ها در تبلیغات برای میلیتاریزم از محافظه کاران پیشی‌ گرفته‌اند، که البته در لباس ایدئولوژیک "مقابله با کشتار جمعی" و "مقابله با خشونت" ظاهر می‌‌شود. پیدایش احزاب و حرکتهای ماورا راست، که بر پایه همین اقشار میانی استوار است، قبل از ظهور، سالها قبل در رسانه‌ها و مؤسسات تئوریزه شد.

برای نمونه زارازین، سیاست‌مدار و مسئول سابق بانک مرکزی آلمان از حزب سوسیال دموکرات با سخنانی مانند "ژن کودن ترک" و "ژن یهودی"، در سالهای نه چندان دور، در نشریات و رسانهای عمومی‌، دست به دست می‌‌گشت. در زمینه دخالت در کشمکشهای جغرافیای سیاسی، دو صفبندی شکل گرفت: بخش عظیمی‌ از این طیفها، اتحاد استراتژیک با آمریکا را پیش شرط موفقیت میدانند، به خصوص حزب سبزها و مفسران رسانه ای، موتور این طیف هستند، طیف دیگر اتحاد با چین و حتی روسیه و یا حداقل فاصله گرفتن و خط کشی‌ و مرزبندی با آمریکا را برای منافع ملی‌ بهتر میدانند. در "مبارزه با نئولیبرالیسم" حزب "چپها" نقاط مشترک بسیاری با نیروهای ماورا راست دارد. سیاست و برنامه‌های اقتصادی این گروهبندیها درک این صفبندیها را دچار تناقض و مشکل می‌‌کند: هواداران اتحاد استراتژیک با آمریکا عموما از سیاست ریاضت اقتصادی سخت و پیامد آن یعنی‌ تورم منفی‌ اقتصادی دفاع می‌‌کنند که در تناقض با سیاست تورم مثبت آمریکا قرار دارد. طیف مقابل، عموما خواهان سیاست تورم مثبت اقتصادی است.

 

خطراتی کهروند هژمونی آلمان را تهدید می‌‌کنند     

 

در حوادث لیبی‌ که منجر به سقوط و قتل قذافی و در نهایت بالکانیزه شدن لیبی‌ شد، نقش فرانسه کلیدی بود، این نقش جدا از تمامی دلایل سیاسی و تاریخی دیگر، بخشی از تلاشی بود که فرانسه در اتحاد هر چه بیشتر با آمریکا اتخاذ کرد، تا از طریق آن ضعف سیاسی خود در اروپا را جبران کند. این حوادث چرخش به سمت میلیتاریسم در آلمان را به شکلی‌ کیفی‌ تحت تاثیر قرار دادند. آلمان که در رابطه با تجاوزات به لیبی‌ سیاستی انتقادی و محتاطانه داشت، در حوادث سوریه، برای نمونه با ایجاد چتر حفاظتی موشکی در ترکیه و کمک به "مبارزان آزادی" یعنی‌ نیروهای اسلامی تندرو ، در کردستان عراق و اوکراین، نقش فعال گرفت. به خصوص در اوکراین که از نظر تاریخی و سیاسی در حیطه فعالیت آلمان قرار دارد.

آلمان برای محدود نگاه داشتن نقش آمریکا در حوادث اوکراین و از طریق آن در اروپا از یکطرف و از طرف دیگر برای محدود نگاه داشتن نقش روسیه در اروپا، در کنار آمریکا، یکی‌ از سازماندهندگان کودتا در اوکراین بود که با تکیه بر نیروهای فاشیستی انجام شد. خطر فرارویی تحریکات آمریکا و آلمان در اوکراین به یک جنگ رودررو میا‌‌ن آمریکا و روسیه، که به گفته گورباچف و رئیس جمهور فرانسه در خود پتانسیل "یک جنگ تمام عیار" را داراست، با توجه به نقش دو قدرت اتمی‌ در آن و همچنین خرابی هر گونه پل ارتباطی‌ با روسیه که از نظر مواد اولیه و بازار سرمایه گذاری و فروش کالا برای سرمایه آلمان، نقش مهمی‌ دارد، زنگ خطری برای هواداران خط فاصله با آمریکا بود. در ماه دسامبر بیش از ۶۰ نفر از سیاستمداران اسبق و چهرهای مشهور مناسبات جاری، با انتشار نامه سرگشاده‌ای تحت عنوان "خطر جنگ دیگری در اروپا؟ به نام ما نه!" به سیاست رسانه‌ها و آنجلا مرکل حمله بردند. 

برای آمریکا که از سالهای ۹۰ با صرف بیش از ۵ میلیارد دلار برای تغییر رژیم در اوکراین فعال است، روسیه تنها هدف نبوده است، بلکه با ایجاد یک حائل در خود اروپا از طریق کشورهایی که رشد قدرت آلمان آنها را تهدید می‌‌کند، این قدرت را محدود نگاه دارد، کشورهای شرقی‌ اروپا و بخشا جنوبی از جمله این کشورها هستند. تا زمانی‌ که سیاست آمریکا در کلیت خود با چارچوب اهداف آلمان همخوانی داشت، این اختلافات در پرده ماندند، آمریکا اما در جهت پیاده کردن برنامه‌ای به مانند آن چه در افغانستان در دهه ۸۰ میلادی انجام داد، حرکت می‌‌کند: کشاندن روسیه در جنگ داخلی‌ تداومدار در اوکراین که قدرت اقتصادی و نظامی روسیه را مضمحل کند و در تداوم آن پایه‌های رشد نیروهای گریز از مرکز در روسیه شدت یابد. روسیه در چنان شرایطی برای چین نه یک متحد قدرتمند، بلکه تبدیل به معضلی خواهد شد. اجرای این سیاست در اوکراین اما به منزله بالکانیزه کردن آن است، که به مانند زخمی چرکین بر پیکر اروپا عمل خواهد کرد. در بحران اوکراین برای آلمان یک پرسش اساسی‌ طرح شده است: آیا آلمان می‌‌تواند سیاست خود که تحریم اقتصادی روسیه است را حفظ کند و یا آمریکا سیاست افغانستان کردن اوکراین را پیش می‌‌برد؟ در اوکراین نبرد برسر این شروع شده است: چه نیرویی در اروپا حرف اول را می‌‌زند؟ قدرت هژمونی در اروپا چه کشوری است؟ اگر خط آمریکا در اوکراین موفق شود، فروپاشی اقتصادی اتحادیه واحد پولی‌ یورو به فروپاشی سیاسی این اتحادیه می‌‌انجامد. اگر بحران اوکراین برای آمریکا تنها یکی‌ از صحنه‌های درگیری است، برای آلمان پیشبرد خط خود در این بحران در برابر آمریکا، مسئله‌ای محوری است. در اوکراین تا حد زیادی سرنوشت سیاسی آنجلا مرکل و دولتش تعین می‌‌شود. اوکراین جدی‌ترین معضلی است که دولت مرکل با آن درگیر شده است.

سومین معضلی که آلمان با آن درگیر شده است، با معضل اول ارتباط دارد: اگر معضل اولی، در درجه اول ریشه در قدرت نیروهای مولده آلمان دارد که توازن دو پایه اتحادیه واحد پولی‌ یورو یعنی‌ آلمان و فرانسه را شکننده کرده است، معضل سوم، عمد‌تاً سیاسی است: با روی کار آمدن سیریزا و خطر تکرار آن در کشورهای مانند اسپانیا و نتایج ریاضت اقتصادی یعنی‌ فقر و تورم منفی‌ اقتصادی، آلمان با دو پرسش جدی مواجه شده است: آیا آلمان قادر به حفظ سیاست اقتصادی تورم منفی‌ است؟ آیا این خط، قدرت تقابل با یورش‌های اجتماعی پیش رو را دارد؟ نیروها و کشورهای خواهان سیاست اقتصادی تورم مثبت،  در تلاش هستند که با کمک احزاب "چپ"، اعتراضات فراگیر عمومی‌ را به بخشی از نیروی راه حل اقتصادی خود بدل کنند و به کمک آن سیاست اقتصادی آلمان را توسط سیاست اقتصادی خود جایگزین کنند. در برخورد آلمان با سیریزا، این مسئله کلیدی طرح می‌‌شود: آیا آلمان و سیاستش قابلیت هژمونی دارد؟ 

آن چه که مربوط به سیریزا است، این جریان در همین مدت کوتاه نشان داد که وظیفه اصلی‌اش، ایجاد سرگیجی و تقابل با طبقه کارگر در یونان است. شباهتهای متد و روش‌های سیاسی سیریزا با احزاب ناسیونالیست کرد شگفت آور است، این جا باید حق را به روش قدیمی‌ هگلی داد: متد و اهداف رابطه‌ای ارگانیک دارند، متد مشخصی‌، به اهداف مشخصی‌ می‌‌رسانند، نه تنها هدف متد و وسیله را تعیین می‌کند، بلکه بیش از آن و برعکس، ابزار و متد، راه به اهداف مشخصی‌ می‌‌برند. تمام نگاه سیریزا معطوف به مانور میا‌‌ن کشورهای دارای تراز مثبت و منفی‌ اقتصادی است، تا از طریق شکاف میا‌‌ن آنان، طبقه کارگر و جوانان را در ورطه باتلاق ناسیونلیسم و تباهی نگاه دارد. سیریزا با ایجاد نگاه "شی‌ واره" به بحران در یونان و حمله به سیاست آلمان، در تلاش برای اعاده حیثیت برای نظام سرمایه داری است. 

۱۴ فوریه ۲۰۱۵

فرهاد فردا

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب فرهاد فردا در سایت پژواک ایران 

*قربانیان جنایت جنگی، ابزاری برای تعمیق جنگی جنایتکارانه  [2015 Sep] 
*یونان: چرخ پنجم درشکه به بیرون پرتاب می‌‌شود  [2015 Aug] 
*خاور میانه، نشانه‌های چرخشی استراتژیک  [2015 Aug] 
*دلایل ورود آشکار ترکیه به باتلاق نظامی  [2015 Jul] 
*تکوین پاکستان وافغانستان دیگری در غرب ایران؟  [2015 Jul] 
*آلمان، فرانسه، یونان، تکرار یک هشدار  [2015 Jul] 
*ائتلاف بزرگ در مجلس یونان  [2015 Jul] 
*رابطه نتیجه همه پرسی‌ در یونان و تسلیم مضاعف سیریزا  [2015 Jul] 
*"خطر اتحاد "سکولارها" و "اسلامیستها"  [2015 Jun] 
*بحران اروپا و بناپارتیسم  [2015 Feb] 
*خاطره آن نیمروز تابستان و کودکان خیابان  [2015 Feb] 
*دشواری وظیفه  [2015 Feb] 
*از ورسای تا وایمار: یونان، قناری معدن  [2015 Feb] 
* سیریزا، آخرین خاکریز سرمایه در بستر نظام پارلمانتاریستی  [2015 Feb] 
*ناقوس‌های تعمیق بحران به صدا درمیایند!  [2015 Jan] 
*گام به گام در سراشیب فروپاشی  [2015 Jan] 
*تلاشی برای یافتن یک مدل، برای درک هستی‌ شناسی‌ اجتماعی یک قشر به بهانه سخنان اخیر آقای مسعود بهنود و مرگ مرتضی‌ پاشایی - بخش  [2014 Dec] 
*تلاشی برای یافتن یک مدل، برای درک هستی‌ شناسی‌ اجتماعی یک قشر به بهانه سخنان اخیر آقای مسعود بهنود و مرگ مرتضی‌ پاشایی - بخش ۱ [2014 Nov] 
*سرمایه داری، «مردی که بر پلنگ سوار است»  [2014 Nov] 
*لطفا به همان سمت که چراغ میزنید بپیچید، روی سخنم با شما است اقای قراگوزلو بخش ۱ و ۲  [2014 Oct] 
*قتلهای مرموز در ترکیه  [2014 Oct] 
*چه خوابی‌ برای کردها دیده‌اند؟  [2014 Oct] 
*هشداری به طبقه کارگر ایران: خطر جنگ ترکیه و ایران بخش ۳ و پایانی  [2014 Oct] 
*هشداری به طبقه کارگر ایران: خطر جنگ ترکیه و ایران بخش ۲  [2014 Oct] 
*هشداری به طبقه کارگر ایران: خطر جنگ ترکیه و ایران  [2014 Oct] 
*ویلی برانت - پیروزی وظیفه بر وجدان، تسلیمی که زانو زد! (۲)   [2013 Dec] 
*ویلی برانت - پیروزی وظیفه بر وجدان، تسلیمی که زانو زد!   [2013 Dec] 
*در توضیح «کمونیسم زمخت آسیایی و مشق دموکراسی»  [2013 Mar] 
*فاجعه آلمان (۳)  [2013 Feb] 
*فاجعه آلمان (۲)  [2013 Feb] 
*فاجعه آلمان  [2013 Feb]