بيست و چهارمين سال فستيوال تئاتر در تبعيد كلن بياد مجيد فلاح زاده
عباس رحمتی
بيست و چهارمين سال فستيوال تئاتر در تبعيد كلن در حالي برگزار شد كه يكي از بنيانگذارانش يعني "مجيد فلاح زاده " را از دست داده است ، مجيد در تاريخ تبعيديهای فعال ،خواهد ماند او در يك شب غريب همه را تنها گذاشت و بخاطر بيماري ديابت دار فاني را وداع گفت ، اما فستيوال تئاتر كلن با همت همسرش "بهرخ بابايي " و ديگر همكارانش ادامه يافت زيرا ديگر اين راه با پشتوانه تئاتر دوستان راه خود را خواهد رفت همان چيز كه خود مجيد مي خواست ، مجيد مي گفت تئاتر به گونه اي بايد باشد كه تماشاگر را جذب كند گرچه امسال مرتب جاي خالي او را در فستيوال خالي ميديديم أما گفته هايش از خاطرمان ميگذشت و تئاتر در تبعيد را ميديديم..
مجيد ، تئاتر در تبعيد را اينگونه تعريف ميكرد : "تمامي فكر من درتئاتر بطور اعم و بطور اخص در تبعيد اين است كه چگونه و چطور بايد تماشاگر را به تئاتر جلب كرد؟ بنابر اين براي من ( تئاتر حرفه اي ) يا (غير حرفه اي ) مطرح نيست براي من تئاتري مطرح است كه حس انديشيدن ، حس جستجو ، حس خواستن و حس شدن را پيش رويمان مي گستراتد، حس شدني كه خواهان تغيير است، خواهان سقف فلك را شكافتن و طرحي نو در انداختن است . حس بازي بدن است، حس بازي دو صد گفته چون نيم كردار نيست ، حس بازي نيم كردار است، چرا كه بقول انتونن أرنو : بيان بيان يك حس از طريق كلام ، لو دادن آن حس است . از ديد من حس را بايد رقصيد ، بايد فيزيكال نشان داد! به سخن ديگر من به تئاتري فكر ميكنم ( به ويژ در شرايط تبعيد) كه تماشاگرش عملا بازيگر هم ميشود و بر نظم موجود طغيان ميكند تا سقف فلك را بگشايد و بدين مضمون اين تئاتر ، تئاتري است توده اي و مردمي "[١]
امسال مانند سالهاي اوايل فستيوال در چند سالن بزرگ و كوچك برگزارشد ، در روز اول ، همه ساله گزارش فستيوال خوانده ميشود ، و باز به ياد مجيد از خود او كار جالبي ارائه شد كار بصورت كولاژ تركيبي ، سه نمايش از مجيد فلاح زاده كه دراماتورژي و كارگرداني كرده بود توسط همكاران و شاگردان مجيد به اجراء در آمد .
مريم آخوندي و باز نوآوري ،ترانه های ما :
مثل هميشه ، مريم آخوندي با صداي گرم و گيرايش بازگشاي تئاتر فستيوال كلن بود اين بار با ياد مجيد از ترانه هايي كه مجيد، بيشتر علاقه داشت شروع كرد، ابتداء با غزل غمگيني كه شايد خودِ او را بخاطر مرگ مادر و استادش هر دو ، تسكينش ميداد آغاز كرد. مريم آخوندي مثل هميشه كارهاي جديد و جدي با خود آورده بود ترانه هاي قديمي مانند تواي پري كجايي ( قوامي) و چندين ترانه ديگر در دستگاه هاي مختلف موسيقي ايراني ، ترانه هايي كه در فرم هاي گوناگون موسيقي مانند پاپ ، و جاز و راك ميگويند و در موسيقي اصيل ايراني " تصنيف " خوانده ميشود و مريم آخوندي با تلاشي كه كرده است هر ترانه اي را با موضوع و محتوي اش با كاراكتر خودش تنظيم مي كند، ترانه هايي كه هركدام درتاريخ و شرايط زمان خودش مفهوم بيشتري داشته است و هنوز هم از آنها ياد ميشود و زير لب زمزمه ميكنيم ، در واقع مريم آخوندي اين ترانه ها را مانند كتاب تاريخ ورق مي زند تا از ذهن مان زدوده نشود اينها ترانه هاي ما هستند و اين بار بياد مجيد فلاح زاده با گروه موسيقي اش در روز اول به نمايش گذاشت و گرمي خاصي در روز افتتاح به فستيوال تئاتر داده بود.
تنوع نمايش ها از شاد شاد تا غمگينِ جنگي !
اولين نمايش با "خرس" آغاز شد ، گروه ستاره فيلم - تئاتر از كلن به كارگرداني كمال حسيني داستاني از " "آنتوان چخوف" را با خود به فستيوال آورده بود، داستاني زن جواني كه بخاطر مرگ شوهر زميندارش كه كم هم به او خيانت نكرده بود خود را در خانه حبس كرده است و طلبكاري كه ناگهان سر وكله اش پيدامي شود و طلبهايش را طلب مي كند و وقتي با در طلب ش وصول نمي شود ، ماجراي آنها به دوئل كشيده مي شود دوئل طنز آميزي با سلاح كمري ، و خنده دارتر از آن اينكه خانم بيوه اطلاعي از اسحله كمري ندارد و زماني كه از مرد طلبكار كه همان خرس سرزده است كاراسلحه را فرار ميگيرد بخاطر عشقي كه مهمان ناخوانده در دلش بوجود ميايد دوئل به ازدواج كشيده ميشود اگرچه ابتداي داستان غمگين بود ولي در پايان عاقبت خوشي داشت .
صندلي ها اثر" اوژن يونسكو"[٢] است ، داستاني كه به صورت تئاتري از نوع "ابسورد"( پوچي)در آمده است كه به تماشاگر امكان فلسفه بافي در مورد هستي و پوچي در زندگي روزمره (خودمان )ميدهد. اين نمايش به كارگرداني محمد علي بهبودي با كار گروه تئاتر دنيا بود. آقاي بهبودي برنده جايزه جشنواره روزهاي تئاتري هايدلبرگ به عنوان بهترين نمايشنامه در پاييز سال ٢٠١٧ از تازه ترين موفقيهاي اوست. داستان اين است كه پيرزن (٩٤ ساله ژاله شعاري ) و پيرمردي ٩٥ ساله (وحيدبلوطي ) شخصيتهاي با نفوذرا به يك جلسه شبانه دعوت مي كنند زنگ درب خانه به صدا در میاید و پيوسته باز و بسته ميشوند و پيرزن مدام براى مهمانها صندلي ميچيند و پيرمرد مهمانها را خوش آمد ميگويدتا جاييكه خانه از مهمانهاي خياليبر روي صندلي ها پرميشود و هردو با مهمانهاي ناپيدا گفتگو ميكنند و همه در انتظار آمدن سخنران هستند سخنراني كه بايد در مورد زندگي صحبت كند ولي كره و لال است!! پيرزن وپيرمرد لحظاتي در روياهايشان غرقند در خاطرات كودكي اما در تلاش براي كردن خوشبختي گمشده در اين بين رويا به يك كابوس تبديل ميشود و بر صندلي هاي خالي ( هيچ) سايه مي افكند هيچي كه از نظر نويسنده در واقع ياد آور نابود كردن پاريس در زمان اشغال نازي هاست اين هيچ در دنياي امروز هم وجود دارد!
نمايش اي عشق و آي عشق و واي عشق ، نوشته و كارگردان علي جلالي بود و در روزسوم به نمايش درآمد. نمايشي كه دنياي پسامدرن را نشان ميدهد از دنيايي سخن ميگويد كه هيچگونه معنويت در آن مستتر نيست دنياي سرمايه داري كه استخوانهاي بشريت را خرد ميكند،سكس و اعتياد را مسئله اصلي جوانان قرارداده است بيكاري و سردرگمي جوانان ، خصوصن دختران را به راههاي غير اخلاقي كشانده ودر يك بحران معنويت فرو برده است. در اين نمايش سه پرده اي ( اپيزود) همچون فيلم "وال استريت "شاهد زندگي مردي هستيم كه از يك سو ترس مرگ به سراغش آمده و از سوي ديگر كارنامه رنگي خود را به لحاظ عاطفي تهي مي پندارد او درجستجوي عشقي زود گذراست عشقي كه احساسي درش نيست و بهمين دليل بدنبال احساسات و خوشبختي و لذت موقت است او در جامعه وال استريتي وسرمايه داري هويت خويش را گم كرده است و با بيكاري ، خيانت و بيماري ماليخوليايي بحران درگير است. در لحظات آخر نمايش شهوتي كه در گذشته (دو پرده قبل )بدان دست نيافته بود با طنز قوي صورت ميگيرد همان قراري كه "بارني كسمن " صاحب رستوران با همسر دوست خودگذاشته بود.
روزسوم فستيوال ، نمايش پرشكسته بر گرفته از شاهنامه فردوسي برداشتي آزاد ازداستان اسفنديار پهلوان روئين تن ايران است كه توسط منوچهر نامور آزادنوشته شده است، البته اصل نمايشنامه از ايران بنام كبودان و اسفنديار از آقاي "آرمان اميد"نوشته شده است و چون زبان دشواري داشته است (زبان كهن پارسي) آقاي نامور آزاد زبان و كلام آسانتري را بر آن نهاده است .البته بازنويسي داستان كل نمايش را عوض مي كند[٣] داستان مربوط به زنداني كردن اسفنديار توسط پدرش شاه گشتاسب در گنبدان دژ است .اسفنديار سالهاست در اين سياهچالها فراموش شده و در بند است تا پدرش از ترس و خطر شورش او در امان باشد. تا اينكه يورش تورانيان و ناتواني سپاهيان ايران در برابر دشمن ، شاه گشتاسب را ناگريز مي كند با پوزش خواهي اسفنديار رااز بند رها سازد تا پهلوان زنداني ، سپاه ايران را سامان داده و ايران را از نابودي نجات دهد؟ بازيگران مرضيه عليوردي و مجيدرحيمي و منوچهر نامورآزاد در (نقش اسفنديار) بودند.
نمايشنامه خواني قسمتي ديگر از روز چهارم فستيوال بود. براي اين قسمت نظام الملك را از كتاب هفت نمايش مجيد فلاح زاده انتخاب كرده بودند آنجا كه بايد جنگ و راهي بيابي و نه اينكه بر بيراهه صحه بگذاري ، جايي كه مي جنگي و تا باهستي يگانه شوي و نه بيگانه! دستاني كه به خون آلوده است حال آنكه از كشتن بيزار است و از خويشتن نفرت دارد از اين چشمها و از اين دستها و گامهايي كه مرا به جانبي ميبرد تا فرماني تازه گيرد و خوني ديگر ريخته شود آري نفرت داريم !!بيچاره كبوتران!
قسمت دوم روزچهارم با رقص سياسي سوري ها بود رقصي بنام "هادرا هورا " تمام زندگي سوري ها و مهاجران و آواره هاي دنيا را مي توان دراين رقص ويارقصها ي متنوع ديد، زمانيكه اوسان به غربت ميگريزد و بدنبال راه و چاره ديگري است تا زندگي كند، براي اينكار بايد از مرزها گذشت تا شاید به ايده الها يت دست يابي ، گاهي با خشم و گاهي با خنده ، مارا به جايي امن ميبرد و زماني كه جايي را براي زندگي يافتي شاد باش كه رمز موفقيت توست ، مغرور نشو و گذشته ات را فراموش نكن!! رقص هادراهورا "حكايت مهاجرت و گريزان را نشان ميدهد زمانيكه تمام هستي و دارايي ات را از كف ميدهي و آنرا در يك چمداني جمع ميكني حال بايد اين چمدان را به زير سقفي جاي دهي و امان يابي ، اين جابجايي با سفري سرنوشت ساز امكان مي يابد، توانايي عظيمي مي خواهد تا انسان بتواند دوباره هستي و هويت خويش را بسازد. در اين برنامه چهار رقصنده سوري كه تحصيلات دانشگاهي هم دارند يا حركات بدن خود و گاهي با در زهم ريختن چهره و گاه با فريادهايشان اين بلاتكلفي را بخوبي نشان ميدهند تا آنجا كه رها شدن و اعتمادبه نفس گم شده خود را دوباره مي يابند و چهره انسان واقعي را نشان ميدهند،شادي را كه نشان از اوج لحظه هاي زندگي را دارد به نمايش ميگذارد.
"شهرفرنگ": فستيوال تئاتر كلن هرساله براي كودكان نمايشي را اختصاص ميدهد و اينبارهم به همت "بهرخ بابايي " كه خود اين رشته را تحصيل كرده است نمايش "شهر فرنگ "را آورده بود. در نمايش شهرفرنگ حكايت پروين خانم است كه درزيرمين ِخانه قديمي مادر بزرگش يك شهر فرنگ پيدا ميكندو عكسهاي اين شهر فرنگ او را با خودش به دنياي كودكي و بازي هاي زمان كودكي اش ميبرد . او سعي مي كند كه بچه را به دنياي خيالي خود ببرد و با بازي هاي سنتي كودكان ايران آشنا كند. دنياي كودكان دنياي بزرگي است كه بايد جداگانه راجع به آن نوشت بهمين خاطر نيمروز يكشنبه دوساعت فستيوال را براي بچه ها و پناهندگاني كه در شرايط بحراني و مهاجرت از كشورهايشان گريخته و در شرايط جنگي دچار مسائل روحي و رواني شده اند اختصاص داده شده بود كه نياز به يك فرصت ديگري است و به نظر نگارنده مهمتر از هر موضوع ديگري است كه بايد جداگانه به پرداخته شود . درمان آسيب هاي روحي كودكان با تئاتر كودك يا كودكان !!
شنبه يك روزقبل از روزپاياني فستيوال "مردي در جعبه" نمايش داده شد داستان از آنتوان چخوف بودة كه وني وندی واسراشتاين Wendy Wasserstein باز نويسي كرده است كه "بابك رادمهر "كارگردان و بازيگر اصلي آن است البته با هنرمندي پريچهر بياني ، داستان در دهكده اي دور افتاده روسيه اتفاق مي افتد، براي موفقيت، هر انساني نيازمند به تغيير است در غير اين صورت شاهد درجا زدن انسان خواهيم بود.پس تغييرخوب است !
" وارينكا" دختر جوان سي ساله اي عاشق آموزگار روستا شده است و هرچه بيشتر احساس خوشبختي و شور بيشتري مي كرد برعكس معشوقش "بايلينكوف" به همان اندازه بي خيال تر مي نمود. او پيرمردي محافظه كار و خسيس است كه با چنگ و دندان به سنتهاي گذشته و رفتارهاي تاكنوني اش چسبيده است، و مرتب سرش در روزنامه است. در حاليكه كودك درون دختر سي ساله آماده هر تجربه تازه و تغييري در رفتار است تا روزي كه دختر با دوچرخه برادرش به ديدار دبير پير مي رود و تفكرات كهنه پير مرد اين يكي را بر نمي تابد و اين پيوند شكل نمي گيرد اما هنوز اين سوال براي تماشاگر باقي است كه روزنامه كيهان در دست پيرمرد با تيتر پارويي" شاه رفت" چه ربطي به اين داستان داشت ؟ شايد همين صحنه آخر دوچرخه سواري دخترك بود كه پس رفتن شاه ، حاصلش ممنوعيت زنان از دوچرخه شد !!
شنبه شب ، " جغد جنگ " كاري از رضا علامه زاده و با هنرمندي حميد عبدالملكي بعنوان نمايش "تك نفري " روي سن رفت. اين دومين نمايش فستيوال بود كه از شاهنامه فردوسي انتخاب و نمايش داده ميشد كه نشان دهنده توجه به اساطير خودمانیم که باید افتخار كنيم خصوصن اين بار بر خلاف پهلوانان متعدد شاهنامه كه به خونريز بودن افتخار ميكنند ! اینجا پهلوان اين داستان را طوري نشان ميدهد كه از جنگ و خونريزي بيزار است . دنياي اساطيري شاهنامه دنياي جنگ هاي كينه توزانه ميان دوكشور همسايه ، ايران زمين و توران زمين بوده است و طُرفه اينكه تنها شخصيت صلح جو كه براي دوري از دشمني ميان دو كشور همسايه تلاش مي كند نه هيچيك از سرداران و پهلوانان ايراني كه " پيران ويسه " سپه سالار افراسياب پادشاه توران زمين است! جغد جنگ ،تراژدي پهلواني خردمند و صلح انديش است در زمانه اي كه جنگ و خونريزي افتخار مخسوب ميشود.
حميد عبدالملكي بازيگر حرفه اي تئاتر ايران در اين نمايش با بهره برداری از يك نيمكت در نقش مقابلش به تمامي شخصيتهاي نمايش به تنهايي جان ميدهد. موزيك متني زيبا و به موقع به نمايش جلوه اي ديگر مي بخشد. اين نمايش بناست بزودی در آمريكا هم نشان داده شود.
شب پاياني فستيوال كاملا پر بود از تئاتر براي تسكين آسيبهاي روحي بويژه در شرايط بحراني مانند شرايط پناهندگي و گريخته هاي جنگي تا يك نمايش اجتماعي سياسي و برنامه موسيقي ايراني از گروه بربت به سرپرستي آرمان سيگارچي.
نمايش "در اين مكان و در اين زمان" شامل چند داستان است كه بيشتر آنها از نگاه زن مطرح ميشود به موضوعاتي در رابطه با زن و مرد هم اشاره دارد و زن و مرد قبل از انقلاب و وضعيت بعد انقلاب اسلامي اشاراتي طنزگونه دارد." در اين مكان و در اين زمان " در واقع نوشته هاي برخي از داستانهاي " مهشيد اميرشاهي " نويسنده تبعيدي است كه به كارگرداني نيلوفر بيضايي روي سن ميرود.خانم بيضايي از نظر تكنيكي ، كارهاي زيبايي در اين نمايش ارائه ميدهد كه كمتر در تئاتر هاي ديگر ديده ميشود.
هتل اروپا ؛ آخرين نمايش بيست وچهارمين فستيوال تئاتر تبعيدي هاي شهركلن بود، كه به وضعيت پناهندگان مي پردازد اين تنها نمايشي بود كه به زبان آلماني بود. نويسنده و كارگران آن علي كوشك جلالي بود. داستان ورود و سيل پناهندگان به آلمان است از تمام مليتها كه به محض ورود به اروپا مشكلاتشان در باز ميكنند! انسانهايي كه ترس با قدرت تمام بر زندگي اشان سايه افكنده است انسانهايي بعضا جنگ را تجربه كرده اند، جنگي كه فقر و بيكاري و... را برايشان به ارمغان آورده است آنها براي نجات جانشان به اينجا آمده اند، شايد هم براي زندگي بهتر به آلمان آمده اند تا دمي را در آرامش باشند. آلماني و اروپايي هايي كه بعضي از آنها بخاطر تنهايي به گروه هاي تندرويي مانند داعش مي پيونند ! نمايش با ظنزي تلخ به كندوكاو و كالبد شكافي جهاني مي پردازد و گوشه اي از به قهقرا رفتن دنيا را نشان ميدهد.
گروه "بربت"Barbet با سازهاي كوك كرده اشان پايان بخش فستيوال بودند گروه تازه تشكيل شده" بربت "در اروپا ست كه از موزيسين ها ي جوان ايراني با ساخته هاي موسيقيايي خود به موسيقي سنتي ايران جان تازه اي مي بخشد . كروه بربت پنج نوازنده دارد كه بيشتر او خانواده هاي نامي موسيقي خطه شمال ايران مي آيند ، مخاطبان اروپايي تجربه تازه اي از اين گروه موسيقي كسب كردند. كار كردن مستمر اين گروه باعث خلق آثاري شدكه مخاطبان را تا پايان فستيوال تئاتر تبعيدي كلن ، خوشحال و سرشارتر از گذشته راهي خانه هايشان كند و اگر اين تجربيات پر بارتر شود روزي جايگاه بين الملي هم كسب خواهند كرد . به اميد آنروز
_____________________________________________________________________________
[١]از مقاله ي مجيد فلاح زاده "تئاتر در تبعيد چگونه است؟ "
[٢] اوژن يونسكو در ٢٦ نوامبر ١٩٠٩ در اسلاتيناي روماتي متولدشد و در ٢٨ مارس ١٩٩٤ در پاريس درگذشت .اين نويسنده روماني / فرانسوي از سرشناسان نمايشنامه نويس بعد از جنگ جهاني دوم است او از پيشگامان تئاتر ابسورد به شمار مي آيداو از سالهاي دهه ١٩٨٠ بعنوان نقاش هم فعال شده بود.
[٣] از نوشته هاي منوچهر نامورآزاد در رابطه با سپاسگزاري از آرمان اميد كه اصل داستان را نوشته است.
منبع:پژواک ایران