پیش از این دیدیم که آخرین جلسهی مهم دولت کارگری انگلستان به منظور سرنگون کردن دولت مصدق در ۲۱ اکتبر ۱۹۵۱ تشکیل شد*.
چنانکه گفتهشد این آخرین جلسهی مهم دولت کارگری انگلیس بود. در انتخاباتی که فردای آن روز برگذار میشد حزب محافظهکار برهبری وینستون چرچیل، «که ضمنا یکی از وظائف آن انجام اقدامات لازم برای سرنگون کردن مصدق بود»، برندهشد و سر آنتونی ایدن که در این دولت به وزارت خارجه رسید از دشمنان سرسخت مصدق بود و از مدتها پیش در این فکر بود.
«ماهها پیش از این رویداد، آنتونی ایدن وزیر خارجهی دولت چرچیل پیشنهاد کردهبود که بریتانیا و ایالات متحده مشترکا با شاه تماس بگیرند و کوشش کنند که کودتایی در ایران انجام دهند۵۳.»
ایدن حتی نظر لگت مشاور اُمور کارگری شرکت را که برای منفرد ساختن مصدق اظهار همدلی با کسانی را که از حکومت عوامل فساد ناراضی بودند توصیه کردهبود «حرفهای بیمعنی» خواندهبود۵۴!
ایدن وزیر خارجهی جدید پنج روز پس از انتصاب به این سمت جلسهای با مقامات عالیرتبهای که در قضیه ی نفت ایران دخالت داشتند تشکیل داد. در این جلسه هرکدام از حاضران نظری ارائه دادند.
«رووان گفت مصدق آمریکایی ها را بجان انگلیس انداخته...» تا مانع ورشکستگی ایران شوند.
شپرد که برای مشاوره به لندن آمده بود طبق معمول منکر اصالت ملی احساساتی شد که مصدق متکی بر آن بود. وی از نیروهای سیاسی باثباتی در ایران سخن می گفت که «دست اندرکار سرنگونی مصدق اند.» اما ایدن مخالف این نظر بود و می گفت « ش. ن. ا. ای. دیگر جز با توسل به زور هرگز قادر به بازگشت به ایران نخواهدبود۵۵.»
خانم لمبتون به صبر و شکیبایی دعوت میکرد و میگفت «مصدق و هوادارانش فاقد آنچنان سازمان و موقعیت اجتماعی بودند که بدون کمک خارجی بتوانند روی پای خود بایستند۵۶.»
... و شمه ای از «وطنپرستی»
برخی از ایرانیان طمعکار!
از سوی دیگر «منابع اطلاعاتی انگلستان در مورد ایران راـ آنطور که اسناد وزارت خارجهی این کشور نشان میدهد در درجهی اول آن سیاستمداران ایرانی در در داخل و خارج این کشور تشکیل میدادهاند که بیشتر علاقمند به پیشبرد منافع مادی خود بودند تا اینکه یک اظهارنظر و توصیهی بیطرفانه بکنند.»
سید ضیاء که در ۱۹۲۱ با پشتیبانی انگلستان نخستوزیر شدهبود باز هم انتظار همان پشتیبانی را داشت تا بار دیگر سمت قبلی خود را بدست آورد. یکی دیگر از آنان اسدالله علم زمیندار بزرگ و شخصی بسیار نزدیک به شخص پادشاه بود. او نیز برآورده شدن کامل جاهطلبی های خود را در همکاری با انگلستان میدید. او میان شپرد وگروهی از نمایندگان مجلس برای تشویق آنان به مخالفت با مصدق، ارتباط برقرارکرد. از این مهمتر او در سوق محمـدرضا شاه به سوی نظریات شپرد علیه دکتر مصدق نیز فعال بود. در مجلس گروه دیگری نیز بودند که معروفترین آنان اعزاز نیکپی، دکتر هادی طاهری و منوچهر تیمورتاش بودند که عقیده داشتند ایران قادر به مقابله با مقاصد انگلستان نیست۵۷.
در بازار نیز برادران رشیدیان، از سرسپردگان کهنهکار انگلستان، از همین طریق در پی بهبود منافع تجاری خود بودند.
در رم علی منصور سفیر ایران، یکی از نخستوزیران سابق، میکوشید از طریق روابط با انگلستان سمت قدیم خود را از نو بدست آورد و بدین منظور، از جمله به سفیر انگلستان در رم گفتهبود "مصدق یک دیوانه و در عین حال برای ایران یک فاجعه است۵۸."
در لندن علی سهیلی، سفیر ایران و در عین حال سرسپردهی مارکدار انگلستان نیز بدنبال همان هدف بود و به همین راه میرفت و «زمانی که وابستهی مطبوعاتی وی، حمزاوی، مجبور شد یادداشتی را در انتقاد از ش. ن. ا. ای. تسلیم وزارت خارجهی انگلیس کند، به جفری فورلانگ گفت او و همچنین سفیر ایران از تسلیم این یادداشت و شرکت در ابلاغ چنین مکاتباتی بشدت ناراحتند.(!) حمزاوی از این هم فراتر رفت و به فورلانگ پیشنهادکرد برای پیشبرد سیاست انگلیس در ایران حاضر است همه گونه مشورت و راهنمایی بکند... وی گفت انگلیس باید برای دولت ایران این موضوع را کاملاً روشن کند که در مسألهی نفت حمایت آمریکا را در پشت سر خود دارد۵۹.
حتی ابوالحسن ابتهاج سفیر ایران در پاریس نیز، «که از متعلقان به اصطلاح «گارد قدیم» نبود اما بر سر تصادماتی که در زمان ریاست بانک ملی با مصدق پیدا کردهبود، از سیاست های وی انتقاد میکرد۶۰.» بنا به گزارش سر اولیور هاردی سفیر وقت انگلستان در پاریس «ابتهاج به او گفته بود" بحران نفت ایران حل نخواهدشد مگر آنکه مصدق استعفا کند و بریتانیا بر آبادان مسلط شود۶۱.
بنا به برداشت دکتر مصطفی علم «انگلیس ها برای پیش بردن مقاصد خویش به تحکیم روابط خود با ایرانیانی که از حکومت خود انتقاد میکردند میپرداختند، اما از برقراری رابطه با بخش واقعی جامعهی ایران غفلت می ورزیدند۶۲.»
بدیهی است که شهروند انگلستان بودن الزاماً به معنی کوتهنظری در روابط بینالمللی و دشمنی کورکورانه با ملل دیگر نیست؛ خاصه در مورد شخصیت های دانشمند و فرهیخته. اِلول ساتن (Laurence Paul Elwell-Sutton) که پیش از این نیز چند بار از او نامبردیم از این نوع مردمان بود. چنانکه پیشتر گفته شد او چند سال به عنوان وابستهی مطبوعاتی در سفارت انگلستان در ایران کار کردهبود. اما کار اصلی او آموزش زبان و ادبیات فارسی و بطور کلی تحقیق در فرهنگ ایران بود. بدین دلیل نیز ابتدا در سال ۱۹۵۲ استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ادینبورگ و در سال ۱۹۷۶ صاحب کرسی پژوهشهای ایرانی در همان دانشگاه شد. او در میان تألیفاتش صاحب کتاب مهمی دربارهی نفت ایران نیز هست. در این کتابش او از جمله مینویسد:
«بزرگترین نقطهی ضعف بریتانیا در رفتار با خارجیان عدمتوانایی دیپلماتهای این کشور... در نفوذ به میان قشرهای مردمی بوده که میبایستی واقعاً با آنان سروکار پیدا میکردهاند. دیپلماتهای ما فقط به این قانع بودهاند که خود را پشت دیوارهای بلند محوطهی سفارت... دور از مردم کشوری که در آن زندگی میکنند، و آرزوها، امیدها، ترسها و نگرانیها و روش زندگی آن مردم که دربارهشان هیچ نمیدانند، و علاقهای هم به دانستن چیزی ندارند، محفوظ نگهدارند۶۳.»
ایرانیان به گرسنگی عادت دارند
و اگر منافع بریتانیا سبب مرگومیر
بیشتری در میانشان بشود چندان مهم نیست
ادعای دولت بریتانیا در برابر آمریکا این بود که ادامهی حکومت مصدق به منافع غرب لطمه میزند و نباید به او کمک کرد. رودریک سارل از وزارت خارجه میگفت ترس آمریکاییها از گسترش فقر و شیوع کمونیسم است. ما باید آنها را قانع کنیم که ایران «یک جامعهی کشاورزی عقبمانده که هشتاد در صد مردم آن زیر خط فقر، فقر به صورت بخورونمیر، زنده هستند، از لحاظ اقتصادی سقوط نمیکند، فقط "افت" میکند، و بدون تردید تعداد کسانی که در اثر گرسنگی میمیرند بیش از حد معمول میشود... به عبارت روشنتر از نظر سارل هیچ اشکالی نداشت که برای انجام اهداف و مقاصد بریتانیا مردم ایران بیش از حد معمول از گرسنگی تلف شوند، و او این مسأله را کاملاً معقول میدانست که نظریاتش در این باره برای آمریکاییها تشریح گردد۶۴.»
«اما وزارت خارجهی آمریکا نه تنها این موضوع را قبول نداشت که بخاطر سقوط حکومت مصدق باید ایرانیان را گرسنگی میدادند، بلکه حتی معتقد بود که دولت مصدق را باید زنده و فعال نگهداشت.»
سقوط نخستوزیر نامطلوب به هر قیمت:
انگلستان از تمهیدات فریبکارانه
خود دستبردار نیست
تا این زمان .با اینکه آیزنهاور بتازگی انتخاب شدهبود موضع وزارت خارجهی آمریکا که هنوز همان موضع گذشته بود با موضع بریتانیا بکلی متفاوت بود.
در فوریهی ۶۲ وزارت خارجهی انگلیس برای حل این اختلاف راهی پیشنهاد کرد که دعوت پل نیتز مدیر کل برنامهریزی وزارت خارجهی آمریکا به لندن برای مذاکرهی مستقیم بود.اما چنانکه دیدیم موضع آنان برای نیتز قانع کننده نبود. نیتز در این مذاکرات تأکید کرد که «مصدق اصولاً ضدکمونیست است و میخواهد با فساد مبارزه کند و اصلاحاتی با روشهای غربی در ایران به مرحلهی اجرا بگذارد. وی اضافه کرد که نتایج حاصل از حوادث دو سال اخیر در ایران آن بوده که صحنهی سیاسی در این کشور بکلی تغییر یابد و هشیاری جدیدی نشوونما یافته که هماهنگ با برنامههای مصدق است۶۵.»
بسوی اخراج نخستوزیر نامظلوب
نام دیگر کودتا
به علت اختلاف شدید میان طرفین تصمیم گرفتهشد از سفیران دو طرف در ایران خواستهشود به چند پرسش، پرسشهایی که در آنها تنها چیزی که مد نظر نبود اراده و منافع ملت ایران بود، پاسخ دهند، از این نوع:
ـ «اگر مصدق سقوط کند چه نوع شخصیتی ممکن است جانشین او شود؟»
ـ «میزان وفادری ارتش به شاه تا چه حد است؟»
ـ«اگر شاه بخواهد ارتش دست به یک کودتا بزند شانس موفقیت چنین کودتایی تا چند درصد برآورد میشود؟»
ـ «در صورت وقوع چنین کودتایی... رهبری سیاسی از کجا اعمال خواهدشد؟»
ـ «چگونه مخالفتی با این کودتا ابراز خواهدگردید۶۶؟»
می بینیم که همهی مسائلی که پیش و بعد از ۲۸ مرداد، شش ماه بعد(!)، مطرح شد اینجا بطور فرضی مطرح شده است.
بنا به استنباط دکتر مصطفی عِلم «با وجود اختلافنظرهای چندی بین دو طرف، خود این حقیقت که آمریکایی ها بالأخره حاضر شدند چنین سؤالات صریح و روشنی را با هندرسن سفیر خود در تهران در میان بگذارند ثابت میکند که انگلیسی ها موفق گردیدهبودند بالأخره آمریکا را تا حدودی به طرز تفکر خود نزدیک کنند و این تحول راه را برای کودتا علیه مصدق در ماه اوت ۱۹۵۲ هموار کرد۶۷.»
جرج میدلتون در پاسخ این پرسش ها از تهران نوشت:
« با توجه به روش غیرمساعدی که از طرف کشورهای پشت پردهی آهنین در برابر کمک مالی به ایران در پیش گرفتهشده، اگر مصدق نتواند برای مشکلات اقتصادی کشور راه حلی پیدا کند، و اگر شاه و ارتش را کاملاً در خط مخالف خود ببیند استعفا خواهدکرد.»
میدلتون همچنین تأکید کرده بود که «در صورت مداخلهی مستقیم دربار و ارتش مصدق قادر به ادامهی کار نخواهدبود و سرنگون خواهدشد، ولی بعنوان قهرمان ناسیونالیسم ایران نقش و موقعیت خود را حفظ خواهدکرد. جانشین او شخصی خواهدبود که کاملاً مورد اعتماد شاه باشد، اما حکومت چنین شخصی زیاد دوام نخواهدیافت. حزب توده قادر به مسلط شدن بر اُوضاع نیست...»
«ارتش به شاه وفادار است و دوست ندارد تحت انقیاد هدفهای سیاسی جبهه ملی قرارگیرد. با وجود این ما عقیده نداریم که شاه علاقهمند باشد از ارتش بخواهد دست به کودتا بزند. و همچنین باور نداریم که در شرایط حاضر در میان رهبران سیاسی ایران شخص مناسبی وجود داشتهباشد که رهبری کودتا را به عهده بگیرد۶۸.»
لویی هندرسن سفیر آمریکا نیز جواب های تقریبأ مشابهی برای پل نیتز فرستادهبود.
دکتر مصطفی عِلم بدرستی یادآور میشود که «میدلتون در پاسخهای خود نظیر گذشته مصدق را شخص بیهودهای که بآسانی بتوان از شرش راحت شد معرفی نکردهبود. زیرا وزارت خارجه به او توصیه کردهبود که جوابهایش را با همکار خویش در تهران (سفیر آمریکا) هماهنگ کند۶۹.»
«استراتژی جدید بریتانیا چنین بود که نظریات آمریکا را محتاطانه و گامبهگام تغییر دهد...۷۰»
وزاری انگلستان در برابر همکاران آمریکایی خود چنین وانمود میکردند که هدفشان کمک به جهان سوم است و با آمریکا (آمریکایی که هنوز سلسله کودتاهای خود، بویژه در آمریکای لاتین را شروع نکردهبود) «در یک کشتی سواراند» و در نظر دارند بگونهای عمل کنند که اثرات منفی آن برای هر دو کشور بریتانیا و ایران تا حد امکان تخفیف یابد.
با این استدلال توانستند نیتز را قانع کنند که دو کشور باید جبههی واحدی در برابر ایران بوجود آورند.
«خصوصیات مذاکرات نیتز در لندن را می توان چنین توصیف کرد که انگلیسی ها از یک طرف نمایشی از انعطاف ناپذیری خویش براه انداختند و از طرف دیگر به حفظ منافع طرف خود پرداختند و توانستند اثرات لازم را بر نمایندهی آمریکا بگذارند.»
از این رو بود که «وزارت خارجه به سفیر خود فرانکز در واشنگتن اطلاع داد "نیتز اینک همدلی بیشتری با ما نشان میدهد۷۱." اما تعبیر صحیح این عبارت چنین بود که آمریکا حاضر شده است برای برکناری نخستوزیر ایران با ما همکاری کند.»
در این زمان در دومین ماه حکومت آیزنهاور هستیم با وزیر خارجهای بنام جان فوستر دالس و رییس سی.ای. ای. ـ برادر وزیر و وکیل شرکت های بزرگ نفتی ـ آلن دالس که سیاست آیزنهاور را که در ابتدا دنبالهی سیاست ترومن و آچسن بود صدوهشتاد درجه تغییرداد.
* * *
«مدت یکسال تمام انگلیسی ها از بکارگرفتن هرگونه تلاش و ترفتدی برای سقوط دولت مصدق فروگذار نکردند، بدون آنکه توفیقی حاصلشان شود؛ از همه مهمتر، حتی موفق به پیداکردن شخصیتی نشدند که بتواند توفان روبهافزایش احساسات ضدانگلیسی در ایران را قدری فرونشاند...۷۲»
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
* نک. بخش اول این مقاله.
۱ دکتر مصطفی علم، نفت، قدرت و اصول. ص. ۳۴۳.
Oil, Power, and Principle
Iran's Oil Nationalization and Its Aftermath
Mostafa ElmReview by: Fakhreddin Azimi
۵۳ پیشین، پینوشت ۵۷، سند شمارهی ۹۱۵۵۵ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. مذاکرات مربوط به مجلس عوام انگلیس دربارهی ایران با حضور اتلی، موریسون، چرچیل و ایدن. ۲۷ ژوئن ۱۹۵۱.
۵۴ همان، صص. ۳۶۴ـ۳۶۳، پینوشت ۵۸، سند شمارهی ۹۱۶۱۰ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. از سر رالف گلین نمایندهی مجلس عوام به ایدن. ارسال نامهی لگلت به تاریخ ۱۷ و ۲۴ اکتبر ۱۹۵۱. از آنتونی ناتینگ به گلین. ۵ نوامبر ۱پ۹۵۱.
۵۵ همان، ص. ۳۶۴، پینوشت ۵۹، سند شمارهی ۹۱۶۰۸ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. یادداشت از جلسه ای که بریاست ایدن بتاریخ اول نوامبر ۱۹۵۱ در وزارت خارجه تشکیل شد. یادداشت از لوگن به آرجی. دبلیو استاسی، اتاق بازرگانی. ارسال گزارش رسمی کمیتهی کار ایران دربارهی نفت، شامل نظریات شپرد. اول نوامبر ۱۹۵۱.
۵۶ پیشین، پینوشت ۶۰، سند شمارهی ۹۱۶۰۹ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. پیشنویس از برنهود از مذاکراتش با خانم لمبتون ۲ نوامبر ۱۹۵۱. ٍ S.O.E. (یا سازمان عملیاتی اجرائی ویژه بریتانیا) با وظائفی مشابه OSS یا (دفتر سرویسهای استراتزیک در آمریکا) را بر عهده داشت. این دفتر اندکی بعد منحل و بجای آن دفتر مرکزی اطلاعات آمریکا C.I.A. تشکیل شد.
۵۷ همان، ص. ۳۶۵؛ پینوشت ۶۱، سند شمارهی ۹۱۴۵۰ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. از شپرد به وزارت خارجه. ۴ ژوئن ۱۹۵۱. سند شمارهی ۹۱۵۳۰ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. از شپرد به وزارت خارجه. ۳ مه ۱۹۵۱. سند شمارهی ۹۱۵۲۵ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. پیشنویس از پیمن. ۱۴ مارس ۱۹۵۱. سند شمارهی ۹۱۵۱۴ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. پیشنویس از پیمن. ۲۸ و ۳۰ اوت ۱۹۵۱.
۵۸ پیشین؛ پینوشت ۶۲، سند شمارهی ۹۱۵۵۴ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. از سفارت انگلیس در رم به ادارهی أمور شرق وزارت خار،جهی انگلیس. ۲۹ ژوئن ۱۹۵۱. سند شمارهی ۹۱۵۵۵ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس. از سفارت انگلیس در رم به باوکر در وزارت خارجه. ژوئن ۱۹۵۱.
۵۹ پیشین، پینوشت ۶۳، سند شمارهی ۹۱۵۳۶ ۳۷۱ وزارت خار،جهی انگلیس.یادداشت از فورلانگ. ۱۱ مه ۱۹۵۱.
۶۰ پیشین؛ پینوشت ۶۴، اف. یوناک و جی جونز، برنامه ریزی و قدرت در ایران. ابتهاج و تحولات عمرانی زیر سلطهی شاه، چاپ لندن، ۱۹۸۹، صفحات ۸ـ ۱۶۷.
۶۱ پیشین، پینوشت ۶۵، سند شمارهی ۹۱۵۳۶ ۳۷۱ وزارت خارجهی انگلیس.یادداشت از اولیور هاردی درپاریس.۲۸ ژوئن ۱۹۵۱.
۶۲ پیشین.
۶۳ صص.۳۶۷ـ۳۶۶، پینوشت ۶۶، الول ساتن، نفت ایران، ص. ۲۰۰.
۶۴ ص. ۳۶۷، پینوشت ۶۷، سند شمارهی ۹۱۶۰۸ ۳۷۱ وزارت خارجهی انگلیس. پیشنویس از سارل. ۲۲ ژانویه ۱۹۵۲.
۶۵ همان ص. ۳۶۸؛ پینوشت ۶۸، همان منبع، ملاقات های نمایندگان آمریکا و انگلیس در وزارت خارجه. ۱۴ فوزیه ۱۹۵۲. شرکت کنندگان انگلیسی راس، سارل، رمز بوتهام، روتنی و کورنووالیس. شرکت کنندگان آمریکایی نیاز و لیندر از وزارت خارجه و پالمر سفیر آمیکا در لندن.
۶۶ پیشین؛ پینوشت ۶۹، همان منبع، از وزارت خارجه به میدلتون. ۱۵ فوریه ۱۹۵۲.
۶۷ پیشین.
۶۸ همان، ۳۶۹؛ پینوشت ۷۰، همان منبع، از میدلتوون به وزارت خارجه. ۱۷ فوریه ۱۹۵۲.
۶۹ پیشین.، پینوشت ۷۱، همان منبع، از لوگن در واشنگتن به وزارت خارجه. ۱۱ فوریه ۱۹۵۲.
۷۰ پیشین.
۷۱ همان، ص. ۳۷۰؛ پینوشت ۷۲، همان منبع، پیشنویس از استرنگ. درباره ی ملاقات نیتز با وزرا. ی انگلستان. ۱۶ فوریه ۵۲. از وزارت خارجه به فرانکز. ۱۹ فوریه ۱۹۵۲.
۷۲ همان، ص. ۳۷۰.