اشک های نازک افشار ، بُهت کلوتيد ريس و ملال رنجبار زيد آبادی
شهلا شفیق
در صحنه های نمايش دادگاه تقلبی متهمان براندازی" مخملی "، چشمان خالی کلوتيد ريس کارمند سفارت فرانسه در بهت چهره اش و غصه عميق صورت نازک افشار همکار او که محجوبانه اشک از چهره بر می گيرد ترجمان همه احساسات متضادی است که معرکه گيری تواب سازان و گروگان گيران در دل برمی انگيزد.
و آنسوتر در نگاه چشمهای آسيب ديده احمد زيد آبادی انگار همه حس ها در ملالی رنجبار تحليل رفته اند. او در اين لحظات به چه فکر می کند ؟ .
در آخرين ياد داشت خود پيش از دستگيری نوشته بود: "برای تحلیل تحولات ایران هیچگاه نباید دو نكته را از نظر دور داشت وگرنه از واقع بینی فاصله میگیریم .نكته نخست، پرهیز از خوشبینی است. مدتهاست كه در كشور ما واقع بینی مترادف بدبینی شده است. پیش بینیهای بد همیشه درست از آب در میآیند، اما پیش بینیهای خوب نقش بر آب میشوند. شش – هفت ماه پیش دوستی در باره فرجام انتخابات پرسید. گفتم بدترین سناریوی محتمل چیست؟ همان اتفاق خواهد افتاد! متاسفانه من نیز مثل بسیاری از هموطنان از این نگاه واقع بینانه به تدریج فاصله گرفتم و خوش بین شدم و به همان اندازه كه خوش بین شدم از واقعیت دور افتادم. البته راهی هم جز خوش بینی وجود نداشت. طی چهار سال گذشته به علت عدم شركت در انتخابات سال 84 به قدری تحت فشار دوستان قرار گرفته بودیم كه تكرار آن برایمان ممكن نبود. نكته دوم، تفاوت منطق رفتاری تصمیمگیران كشور ما با منطقی است كه در كتابهای فلسفه خواندهایم. راستش را بخواهید من هر گاه میخواهم رفتار دولتهای جهان را تحلیل كنم، خودم را به جای آنها فرض میكنم و آنگاه با در نظر گرفتن منافع، محدودیتها و امكانات پیش رو، رفتار آنها را حدس میزنم. متاسفانه در این دور از انتخابات، من همین منطق را در باره حكومت ایران نیز به كار بردم، اما گمراه شدم."[1].و در آخر ياد داشتش نتيجه می گيرد:" این انتخابات درسی بود برای همه ما تا برای ورود به صحنه رقابتی ناعادلانه حریص نشویم و استانداردهای یك انتخابات آزاد را كوچك نشمریم."
احمد زيد آبادی در حبس بود وقتی مردم ايران به خيابانها ريختند و با فرياد مرگ بر ديکتاتور بساط صحنه رقابتی ناعادلانه حکومت را بهم ريختند. منطق مردم به جان آمده از تحقيرساليان، منطق حاکمان تمام خواه را که به همين سبب هيچ منطقی جز حفظ قدرت ندارند به چالش کشيد و سناريوی تکراری آنها را بهم ريخت. مگر دروغ و تقلب و سرکوب از همان ابتدا، هر بار که نظام احساس خطر کرده، منطقی ترين گزينه برای حفظ قدرتش نبوده است؟ اين بار، در دل بحران اقتصادی اجتماعی و فرهنگی که عمق آن به درجه ای رسيده که پايه گذاران نظام را هم به فغان آورده، تقلب و سرکوب ادامۀ همان منطق است که بار ديگر اصلاح ناپذيری منطق تمام خواه را آشکار می کند.
و اينک حاکمان فصلی ديگر از سناريوی سرکوب را گشوده اند که بارها و بارها خوانده ايم، نمايش اعتراف و توبه. در فصل کنونی، صحنه گردانان، داستان تواب سازی و گروگان گيری را تلفيق کرده اند. اين شگرد اما از ملال نمايش هيچ نکاسته و تنها بر وقاحت آن افزوده است. بُهت چهرۀ کلوتيد ريس و اشک های نازک افشار آن داستان "پر از آب چشم" را که پشت و روی صحنه نمايش "اعترافات" می گذرد برابر ديدگان ما قرار می دهد.
آنجا ، پشت صحنه، حديث شکنجه است که تنها در آزار تن و خُرد کردن جسم نيست بل تهديد و توهين و فشار و ارعاب برای درهم شکستن روانی زندانی در کار است. آنجا،هدف فقط گرفتن اطلاعات نيست بل کثيف ترين ترفندها با کتک يا بی آن به کار گرفته می شود تا زندانی دهان به انکار خويش بگشايد و قلم به نفی خود بردارد.
و اينجا، شأن و حيثيت آدمی بی هيچ آزرم و پروا در برابر چشم همگان پايمال میشود. اينجا، در برابر چشمان ميليونها ايرانی که فرياد زدند دروغ بس است، حکومت اسلامی با بی شرمی بساط دروغی آشکار را میچیند تا به همگان بگويد که در برابرارادۀ ولی فقيه رأی و عقيده آنان کمترين ارزشی ندارد.
اما آخر اين داستان را هنوز هيچ کس ننوشته است. انبوه بينندگان اين نمايش ديگر فقط تماشاچی نيستند و ديگر به تماشاچی بودن رضايت نخواهند داد.
آن زمان فرا خواهد خواهد رسيد آيا که در مرز و بوم ما واقع بينی ديگر مترادف بدبينی نباشد؟
دو شنبه 20 مرداد 1388 ـ 19 اوت 2009
[1]ـhttp://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2009/june/15//-1b90453d81.html
منبع:پژواک ایران