برایِ آزادیِ گرد آفریدِ ایران زمین، «منصوره بهکیش» تلاش کنیم
لادن بازرگان
نه آن سوگواری که نگذاشتند،
که از گریه هم باز میداشتند
"سایه"
خبرِ دستگیری منصوره بهکیش، فعالِ حقوقِ بشر، که ۴ برادر و یک خواهرِ او به وسیله این رژیم جهل و جنون کشته شده اند مانندِ پتکی بر سرم فرود آمد. با منصوره سالِ ۶۷ آشنا شدم. در آن تابستانِ سیاه حدودِ ۶۰۰۰ زندانی سیاسی که از بیدادگاههایِ این رژیم حکم داشتند و چندین سال از این احکام را هم در زندان گذرانده بودند، ناجوانمردانه به دار کشیده شدند. از تیرماه همه بچهها را ممنوع الملاقات کردند. ما که به اعتصابهای بچهها در اعتراضِ به وضعیتِ بد زندان ها، سردی آب حمام، کیفیت و مقدارِ غذا، میزانِ هواخوری، داشتنِ کتابهایِ متنوع، نحوه برخوردِ زندانبانها با آنها، نگهداریِ کسانی که در زیرِ شکنجه تعادلِ روانیِ خود را از دست داده بودند در زندان، ملاقاتِ حضوری و ... عادت کرده بودیم، فکر کردیم که ندادنِ ملاقاتِ معمولِ ماهانه به این دلیل است. مسئولان زندان گفتند که در حالِ تعمیرِ اتاقهایِ ملاقات هستند. ۲-۳ هفته که گذشت کم کم زمزمه اعدام شدن عده زیادی از بچههای مجاهد در بین خانوادهها بلند شد. چون رژیم بچههایِ مجاهد و چپی را در سلولهایِ متفاوت نگهداری میکرد، روزهایِ ملاقاتِ ما متفاوت بود و زیاد خانوادههایِ آنها را نمیشناختیم و نمیتوانستیم از صحت این اخبار مطمئن باشیم. کم کم شهریور ماه رسید و رژیم در ظرفِ ۳ روز اکثرِ بچههایِ چپ زندانِ گوهر دشت را به دار کشید. آنها هر روز ۴-۵ خانواده را احضار کرده و خبرِ کشته شدنِ فرزندانشان را به آنها میدادند. کسانی که با آنها تماس گرفته نشده بود هر روز جلویِ زندان جمع شده و خواهانِ شنیدنِ خبری از وضعیت عزیزانِ خود بودند اما مأمورین جوابِ درستی به آنها نمیدادند. به زودی معلوم شد که بسیاری از دوستانِ برادرم به دار آویخته شده اند. پدر و مادرم شروع کردند به مجالسِ ختمِ آنها رفتن. من آن روزها ۱۹ ساله بودم و پدر و مادرم اجازه نمیدادند که با آنها بروم. میگفتند که رژیم به خانوادهها گفته است که اجازه برگزاریِ مراسم ندارند. آنها به خانه چندین نفر از کسانی که فرزندانشانِ به دار کشیده شده بودند حمله کرده و سوگواران را دستگیر کرده بودند.
وقتی که خبرِ به دار کشیده شدنِ محمود و علی بهکیش را شنیدم به مادرم گفتم که اینبار باید من را هم با خود ببرد. میخواستم مادری را که ۵ فرزندِ خود را در راهِ آزادی و روزهایِ بهتر برای سرزمینمان ایران از دست داده است ببینم. باورم نمیشد که چگونه یک مادر میتواند داغِ ۵ فرزند و یک داماد را تحمل کند. وقتی که به خانه آنها به کرج رفتم خانه پر بود از مادرانِ داغ داری که فرزندانشان به دستِ این رژیم خونخوار به قتل رسیده بودند. مادر بهکیش باوقار و استوار نشسته بود. نمیتوانستم لحظهای از عکسهای رویِ دیوار، عکسِ ۶ جوانِ بیگناه با چشمانی لبریز از محبت و امید چشم بردارم. با خود فکر میکردم "به کدامین گناه کشته شدند؟" باورم نمیشد که یک انسان، یک مادر. بتواند چنین دردی را تحمل کند. اما مادر بهکیش آرام و با وقار نشسته بود و با مهربانی از مادرم حالِ برادرم بیژن را میپرسید. اما پدر بهکیش بسیار افسرده و ناراحت بود و خیلی بیتابی میکرد. آخر هم این غم را تحمل نیاورد و دق کرد. منصوره را اولین بار آنجا دیدم. با خود فکر میکردم چگونه غمِ از دست دادنِ این عزیزانِ خود را تحمل میکند؟ او گریه نمیکرد، اما غم در نگاه و در چهره و حرکاتش حک شده بود. از آن روز غم هرگز از نگاهِ منصوره بیرون نرفت اما او عزمِ خود را جزم کرد تا یادِ عزیزانِ خود و دیگران را زنده نگهدارد. او در تمامِ سوگواریهایی که برایِ دیگر قربانیانِ کشتارِ ۶۷ برگزار میشد شرکت میکرد و هر هفته به خاوران میرفت.
سالها است که منصوره برایِ مسلمترین حقِ انسانی خود که رفتن بر سرِ مزارِ عزیزانِ خود است میجنگد. این رژیم با زبونی تمام از دادنِ اجسادِ قربانیانِ این کشتارِ فجیع به خانوادههایِ آنها تن باز زد و آنها را شبانه در گورهایِ دسته جمعی به خاک سپرد. خانوادهها از وجودِ یکی از این گورها در خاوران مطلع شده و برایِ زنده نگهداشتنِ یادِ عزیزانِ خود به این گورستان میروند. اما رژیمِ جمهوریِ اسلامی این کمترین را هم از آنها دریغ کرده و مرتب خانوادهها را به دلیلِ رفتن به گلزارِ خاوران دستگیر کرده و مورد ضرب و شتم قرار میدهد. منصوره، در گذشته نیز چندین بار دستگیر شده و مورد بازجویی و اذیت و آزار قرار گرفته است. او هر بار بعد از آزادی، با شهامت مقالهای نوشته و نحوه دستگیری و بازجویی خود را توضیح داده است. او هر بار بر این نکته تاکید کرده است که سوگواری برایِ عزیزانمان حقِ ما است و دلیلی ندارد که بخاطر آن مورد اذیت و آزار واقع شویم. منصوره هم میتوانست مثلِ من و هزاران مثلِ منی از کشور خارج شود، یا گوشهای بنشیند و چیزی نگوید، اما او ایستاده است. گردآفریدِ ایران زمین برایِ این کوچکترین حقِ انسانی خود بیش از ۲۰ سال است که میجنگد و مورد اذیت و آزار واقع میشود. اینبار او را تنها نگذاریم و با فریادِ اعتراضِ خود به این رژیم نشان دهیم که دیگر سرکوب و آزارِ کوشنده گان راه آزادی و دموکراسی را تحمل نخواهیم کرد.
لادن بازرگان
منبع:پژواک ایران