ایران بزرگترین زندان روزنامهنگاران و وبلاگنویسان است؛ برای نجات جان آنها تلاش کنیم
لادن بازرگان
من یک شخص نیستم بلکه یک اندیشهام. اندیشهای که در میان ایرانیان ریشه دارد و من سخت امیدوارم که عاقبت بر اهریمن، برعنصر ضد بشر، ضد آزادی وضد زندگی پیروز می شویم. بنابراین، نابودی شخص من به معنی نابودی این اندیشه بالنده نیست. نام من و دیگر زندانیان سیاسی اینجا نیز چون مبارزانی که جاودان شدند، هرگاه یادی از رژیم اسلامی در تاریخ به میان آید، دوباره زنده خواهدشد.
دوستی از ایران با من تماس گرفت و یادآوری کرد که حال وبلاگ نویس معروف «آقای محمد رضا پورشجری» که با نام مستعار «سیامک مهر» قلم میزد وخیم است و باید برای نجات جان او فکری کرد. یکی، دو تا از مقالههای سیامک را در وبلاگ او «خاک ایران» خوانده بودم و تا حدودی با افکار او آشنا بودم. از شنیدن اینکه کلیههایش از کار افتاده و خونریزی معده کرده است، خیلی نگران شدم. فکر کردم که باید نوشت و افشاگری کرد و از مقامات جهانی برای نجات جان او تقاضای کمک کرد. رژیم ددمنش جمهوری اسلامی با درسهایی که از کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ و بخصوص کشتار بیرحمانه زندانیان سیاسی در سال ۶۷ گرفته است، دیگر در داگاههای فرمایشی خود، حکم مرگ برای زندانیان سیاسی صادر نمیکند، بلکه با فشار ها، شکنجه ها و محروم کردن زندانیان از همه حقوق انسانی خود از جمله حق معالجه به وسیله پزشک، آنها را به کام «مرگ به اصطلاح طبیعی» میفرستد. سیامک تنها ۵۱ سال دارد و قبل از رفتن به زندان و چشیدن طعم تعزیر، شکنجه و شلاق سالم بود، اما اکنون پس از حدود یکسال اسارت به دست جلادان جمهوری اسلامی به انواع بیماریها و ضایعات جبران ناپذیر دچار شده است.
برای نوشتن در باره او احتیاج به اطلاعات و مطالب بیشتری داشتم. دوباره به وبلاگ او مراجعه کردم و شروع کردم به خواندن مقالههای او. هرچه که بیشتر خواندم، بیشتر نگران حال او شدم. برایم باورکردنی نبود که سیامک در خانه خود در کرج، در زیر سایه این سیاهکاران نشسته و با دلاوری چنین مقالاتی نوشته است.
سیامک در وبلاگ خود می گوید:
«کینه مهاجمان عرب در روان ایرانی به گونهای جاودانه شده است. در دردرازای تاریخ، ایرانی مسلمان می شود، اما نه تمام روانش. او از یک سو ایرانی مانده و از سویی دیگر مسلمان شده است و این دو از درون با هم تضاد دارند. ایرانی در پیوند با اسلام همیشه به گونهای در جنگ است و چنان است که تضادی غریب میان ایرانی بودن و مسلمان بودن در روان ایرانی در گرفته است و این جنگ و تضاد از میان نخواهد رفت مگر آنکه یکی از دو سوی این تضاد از میان برخیزد یا بسیار کمرنگ شود.»
سیامک مهر، مردی که با قلم خود به جنگ «اسلام سیاسی» و «حکومت دینی» رفته بود در مقاله خود به نام «درباره اسلام و از جمله اسلام رحمانی» می گوید:
«بیش از سه دهه حاکمیت رسمی ِ اسلام به ما کمک کرد تا عمیقاً دریابیم که اسلام در مقام نظر چیزی به جز فساد خرد و تباهی اندیشه و آزار روانی و خرافه و جهالت و فریب و اغوا و در نهایت توجیه و نهادینه و مقدس ساختن اصل تبعیض و نابرابری در بین انسان ها و در جامعه نبوده و نیست. در جایگاه عمل نیز به غیر تازیانه و قصاص و سنگسار و بریدن دست و پای انسان و دزدی و غارت و شرارت پاسداران و مجاهدان و جهادگران و دکان پرسود آیت الله ها و علما و حافظان بیضهء اسلام و در یک کلام به جز تجلی پلیدی های مضمر و ذاتی و درونی شریعت محمدی که در مجموعهء حدود و احکام الهی دسته بندی شده، نبوده و نیست.»
او در تحلیلی واقع بینانه در مقاله خود به نام «درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن» می گوید:
پر واضح است که در یک نظام دموکراتیک و لیبرال و سکولار کسی بودجه های میلیاردی به حوزه های علمیه و سازمان تبلیغات اسلامی و صدها مدرسهء مذهبی و بنیاد اسلامی و قارچی اختصاص نمی دهد. بعد از آن از انحصار تجارت شکر و چای و تصاحب معادن خبری نیست و کرم های نفتخوار از معدهء ایران دفع خواهند شد. از طرفی در جامعهء مدرن ایران و با توجه به مناسبات اقتصادی و تجاری ِ جهان آزاد، ساختار بازار سنتی و دلال پیشه به گونه ای دگرگون خواهد شد که بدون تردید مافیای روحانیت اصلی ترین تکیه گاه مالی و ارتزاق خود را از دست خواهد داد. بی دلیل نیست که آخوند منتظری زوزه سر می دهد که« من دست كسانى را كه براى نجات جمهورى اسلامى از بحران زحمت مى كشند مى بوسم و اميدوارم با اصلاحات جدى در روند كنونى اداره كشور، نظام جمهورى اسلامى كه براى تشكيل و تداوم آن زحمات فراوان كشيده شده است محفوظ و پايدار بماند.» روحانیت شیعه به خوبی دریافته است که اگر حکومت اسلامی ساقط شود، بعد از آن حتا همان دست مزدهای پنج ریالی منبر و روضه خوانی و زیارت نامه خوانی و قرآن خوانی در گورستان ها هم از کف رفته است. پس بی مناسبت نیست اگر با فروپاشی ِ جمهوری اسلامی، مراسم کفن و دفن و ختم و شب هفت و چهلم و سالمرگ روحانیت و مرجعیت شیعه را همزمان برگزار کنیم!»
سیامک در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۸۹ در منزل خود در کرج دستگیر شد. هفت ماه اول دستگیری را در انفرادی گذراند و در این مدت رژیم جمهوری اسلامی کوچکترین خبری از سلامتی او به خانواده اش نمی داد. سرانجام بعد از ۷ ماه بیخبری و سلول انفرادی او را در دادگاهی غیر علنی به جرم «توهین به مقام رهبری» به ۷ ماه زندان محکوم کردند. او در یادداشتی که از زندان به بیرون فرستاده است در دفاع از خود گفته است:
«من محصول جمهوری اسلامی هستم ،من ساخت حکومت اسلامیام. رژیم استبداد دینی خود مسئول تولید آدمهایی با اندیشههایی مثل من است. همانطوری که این رژیم،۷ میلیون معتاد، بیش از ۳ میلین مواد فروش و چند میلیون زن خیابانی تولید کرده است به همان نسبت نیز چند میلیون کفر گو، متنفر از تمامی عربده های اسلام حاکمان ستمگر تولید کرده است. پیش از تسلط ضد انقلاب در سال ۵۷ اگر مجموع نوشته ها و کتب انتقادی و ضد اسلامی را جمع آوری می کردیم یک جعبه کوچک را پر نمی ساخت اما اکنون یک کتابخانه عمومی هم گنجایش کتابها و مقالات و پژوهشهای انتقادی و اسلام ستیز را ندارد.»
سیامک در نامه ای که به صورت پنهانی برای تنها دخترش میترا به خارج از زندان فرستاده است اشاره می کند که روز بعد از دستگیری بدلیل فشار شکنجه های وارده، تلاش میکند تا با شیشه عینک خود اقدام به خودکشی کند. رژیم جمهوری اسلامی تلاش میکند، تا مردی را که عاشق زنده گی و زیبایی های آن است، و قلبش برای مردمش می تپد، در زیر فشارهای زندان و انواع شکنجه ها، تهمتها، توهینها و آزارهای جسمی و روحی خرد کند. او در نامه ای که از زندان برای تنها دخترش فرستاده، می نویسد:
«من یک شخص نیستم بلکه یک اندیشه ام. اندیشهای که در میان ایرانیان ریشه دارد ومن سخت امیدوارم که عاقبت براهریمن، برعنصر ضد بشر، ضد آزادی وضد زندگی پیروز می شویم. بنابراین، نابودی شخص من به معنی نابودی این اندیشه بالنده نیست. نام من ودیگر زندانیان سیاسی اینجا نیز چون مبارزانی که جاودان شدند، هرگاه یادی از رژیم اسلامی در تاریخ به میان آید، دوباره زنده خواهدشد.معنی(زنده یاد) که درباره درگذشتگان میگویند دقیقا همین است. پس تو سرت را بالا بگیر ودرمقال اطرافیان واسلامزدههای عقب مانده واُمُل وبیمار محکم بایست و بیسوادی آنان را گوشزدشان بکن. اسلامزده های اطرافت همچنان در گنداب متعفن ومقدسات وباورهای جاهلانه مذهبی غرقند ونه حقوق وآزادی های خود را می شناسند ونه ازارجمندی وکرامت انسانی بهره مند هستند. باورهای جاهلانه مذهبی، آنان را متنفر از ازادی پرورش داده است. هر سنگ وچوب واستخوان مرده های هزاران ساله را که در بیابان های گرسنگی می یابند می پرستند. خرد خود،اندیشه خویش را به هیچ می انگارند وچون الاغی و گاوی افسار به گردن خود انداخته، قلاده به خود بسته اند و یک سر قلاده را به دست شیاد وشارلاتانی مقدس سپرده اند تا در نهایت آنان را چون حیوانی بی اراده وبی اختیار به هر سو بکشد وبدوشد وبه مذبح ببرد. میترا جان من به اندیشه هایم وبه درک خود از آزادی وارجمندی انسانیتم می بالم. من یه آنچه نوشته ام افتخار میکنم. مبارزی هستم که در جنگ با اهریمن اسیر گشتم، اما اهریمن را نیز کلافه کرده ام. این سکوت مطلقی که در رسانه های رژیم اسلامی درباره دستگیری واسارت وکلا موضوع من دیده میشود نشان از ترس رژیم دارد.این که مرا بصورت پنهانی و سکرت تا الان یازده بار به دادگاه برده اند ومی آورند، اینکه دسترسی مرا به ارتباط با بیرون از زندان مطلقا مسدود کرده اند، نشانه های پیروزی من است. میترا جان تنها امیدی که به کمک دارم از سوی ایرانیان همفکر ومخالفان جدی رژیم اسلامی است. حمایت آنها ورسانه ها ونهادهای حقوق بشری وفعالان حقوق بشر می تواند درسرنوشت من وفشار به رژیم موثر واقع شود، نکته ای دیگر اینکه همانطور که گفتم عواطف واحساسات خودت رادر مورد من کنترل کن و با خردِ محض به موضوع من بیاندیش. من هیچ امیدی به اینکه رژیم ددمنش اسلامی مرا زنده بگذارد، ندارم.»
درباره مردی که اینچنین از خود، افکارش، اعتقاداتش و تلاش هایش برای روشن شدن حقایق صحبت می کند چه می توان گفت؟ سیامک جوانی و زندگی خود را صرف مبارزه با این اهریمنان کرده است. او با نوشته های خود بزرگترین خدمت را به مردم ایران و به کسانی که تشنه حقیقت و یادگیری هستند کرده است. سیامک مهر، زندگی خود را وفق روشنگری، مطالعه، مبارزه با خرافات، و مبارزه علیه این رژیم کرد. قرار است که سیامک در دادگاهی دیگر در ۳۰ آذر ماه سال ۱۳۹۰ بجرم "توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام" محاکمه بشود، با حمایت خود این قهرمان را یاری کنید
منبع:پژواک ایران