PEZHVAKEIRAN.COM «چیزی شکست»!
 

«چیزی شکست»!
فـرهاد مهدوی

با گذشت بیش از 10 روز از مراسم 13 آبان، بازتاب این راه پیمایی اعتراضی به مثابه ی نقطه عطفی در جنبش حق طلبانه و اوج گیرنده ی مردم، همچنان ادامه دارد. حتی روزنامه های چاپ تهران که عموما با سیاست نادیده انگاری با معترضین به اعلام نتایج انتخابات اخیر در ایران برخورد می کنند، پذیرفتند که "فضای سیاسی، رادیکالیزه" شده است، دیگرانی نیز نوشتند که از سیزده آبان بایستی "عبرت" گرفت و بسیاری نیز نسبت به رادیکالیزه شدن جنبش هشدار دادند، و آن را "خطرناک" توصیف کردند و برخی این راه پیمایی را "اردو کشی خیابانی" نامیدند. به راستی چه اتفاقی افتاده که 13 آبان، تظاهرات و به خیابان آمدن مردم معترض در این روز تا این حد برجسته، و از اهمیت برخوردار شده است؟

معترضین در 13 آبان از یک خط قرمز و یک تابوی سیاسی، شجاعانه عبور کردند، و اتوریته نامشروع ولی فقیه ارتجاع را به چالش کشیدند، تصویر خامنه ای، نماد استبداد را لگد کوب کردند و هیبت حاکمیت را ریختند. این سخن البته تحلیل و تفسیر مخالفین نظام از رویدادهای 13 آبان نیست، از قضا حرف کسانی هم هست که ضدیت و خط کشی چندان سفت و سختی با رژیم ندارند و معمولا روی خوشی به حرکات و شعارهای تند و تیز، نشان نمی دهند.

مسعود بهنود در این باره می نویسد "این که جمعی  هر چند کوچک در روز روشن و در خیابان فریاد بزنند و بالاترین مقام کشور را قاتل  خطاب کنند و به همین ملاحظه بگویند ولایتش باطل است، معنای درونیش این است که چیزی  شکست. حریمی به حق یا به ناحق فروریخت."

در عرصه ی سیاسی تعارف نباید کرد و آنچه را در انظار همگان اتفاق افتاده صریح و روشن باید گفت، چه "چیزی" "شکسته" و چه "حریمی(!) فرو ریخته"؟ آنچه در هم شکسته و  فرو ریخته، و بهنود ترجیح می دهد که به اشاره از آن بگذرد، آیا همان طلسم استبداد و یا طلسم ولایت نیست؟ اتفاقی که شاید خیلی ها به دلایلی که برای خودشان دارند، نمی خواستند رخ بدهد، اما رخ داده و فطعا به همین جا هم ختم نخواهد شد، و از هم اکنون نیز آغاز پایان رژیم را در چشم انداز قرار می دهد.

واقعیت این است که ظرف 5 ماه، جنبشی که با اعتراض به تقلب در نتیجه ی انتخابات پا گرفته بود حالا از انتخابات، از تقلب، از پس گرفتن رای، از رئیس جمهور دولت کودتا، از شورای نگهبان، از همه ی اینها گذشته و مرکز قدرت و نفر اول نظام را هدف گرفته است. عکس ولی فقیه را بزیر می کشد و زیر پا می اندازد و شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" سر می دهد. علت هم روشن است چون خامنه ای خودش به خط اول آمد، با معترضین رو در شد و به قولی خودش را دم چک مردم داد. حالا هم او و ایادیش اگر گمان می کنند می توانند این جنبش و بویژه پیام معترضین در 13 آبان را نادیده بگیرند، سخت در اشتباه اند.  

بهنود در ادامه ابراز امیدواری می کند همین شعاری که علیه خامنه ای داده شد، یعنی "خامنه ای قاتله، ولایتش باطله"،   "تندترین شعاری باشد که در ذهن سبز می چرخد"، وی جنبش اعتراضی کنونی را با انقلاب ضد سلطنتی در سال 57 مقایسه کرده و با ابراز شگفتی از شتاب گیری و تعمیق آن می افزاید "نسل گذشته در تظاهرات منتهی به انقلاب و  سقوط رژيم پادشاهی، تا ماه ها، به شعار معروف "مرگ بر شاه" نرسیده بود، حتی آیت  الله خمینی تا یک ماه قبل از انقلاب نگفته بود شاه باید برود ."

شتاب در تعمیق جنبش و تشدید رادیکالیسم در سیما و کاراکتر مبارزاتی مردم، بی تردید به رفتار سرکوب گرانه و خشونت بار ایادی خامنه ای در قبال تظاهرات مسالمت آمیز مردم مربوط می شود، و الا که تظاهر کنندگان به صورت مسالمت آمیز و در بعضی موارد حتی با سکوت در راهیمایی ها حاضر می شدند و خواسته خود را طلب می کردند. سران جنبش نیز همواره مردم را از شعارهای تند و به اصطلاح ساختار شکن برحذر داشته اند، و کسانی هم از راه دور خط می دهند که مردم در تظاهرات شرکت نکنند چون ممکن است رژیم از برگزاری راه پیمایی ها در مناسبت های رسمی بهره برداری سیاسی کند، و یا این که در تظاهرات به نیروهای نطامی و انتظامی گل بدهند! حتی قرار بود که در 13 آبان راه پیمایی سکوت برگزار شود و پوستری هم به همین منظور چاپ و توزیع کرده بودند.  

حالا با رویدادهای 13 آبان، معتقدین و طرفداران تاک تیک "عدم خشونت" کارشان کمی دشوار شده است، جناح غالب طی 5 ماه گذشته نشان داده که حاضر نیست هیچ قدمی در راه ایفای مطالبه ی بحق مردم بردارد و هیچ راه کاری جز سرکوب تظاهرات مدنی و مسالمت امیز مردم نمی شناسد. این لجاجت و سرسختی خامنه ای و دار و دسته، سران جنبش اعتراضی را که می خواهند در کادر قانون اساسی حرکت کنند، دست شان را می بندد و از صحنه کنار می زند. در 13 آبان دیدیم که مزدوران رژیم با حبس میر حسین موسوی در خانه اش به او اجازه ندادند تا در راه پیمایی شرکت کند و با شلیک گلوله های گاز اشگ آور به سمت مهدی کروبی، او را نیز وادار کردند تا صحنه را ترک کند، بنا بر این تظاهر کنندگان، بگو بدون رهبر، خیابان ها را در اختیار گرفتند، شعارهای دل خواه سر دادند و تمثال مسبب اصلی همه ی بدبختی ها یعنی شخص خامنه ای را به زیر کشیدند و لگد مال کردند.

حال با توجه به وضعیت موجود این سئوال مطرح می شود که سران جنبش و معتقدین به تاک تیک "عدم خشونت" تا کی و تا کجا می خواهند در کادر قانون اساسی و راه پیمایی سکوت، حرکت کنند. بدیهی است که همه و از جمله هواداران شیوه قهر آمیز نیز عموما مایل اند تاک تیک هایی را به کار گیرند که مستلزم هزینه های کمتری باشد، اما این رژیم است که تعمدا کاری می کند تا هزینه ی درخواست مطالبات و به خیابان آمدن مردم که حق مسلم شان است و در قانون اساسی نیز تصریح شده، سنگین شود.

در ارتباط با رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی، و دشواری هایی که از جمله برای افرادی مانند میر حسین موسوی و کروبی ایجاد شده، حسین باقرزاده به فرموله کردن این دشواری پرداخته و می نویسد "جنبش سبز به سرعت رادیکالیزه می‌شود. در فاصله چند ماهی که از آغاز این جنبش می‌گذرد، شعارها تندتر و تندتر شده است. این مسئله به نگرانی‌هایی در درون جنبش دامن زده و رهبری اصلاح‌طلب جنبش را تحت فشار قرار داده است. این رهبری بر فعالیت در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی تأکید می‌ورزد و نمی‌تواند شعارهای ساختار شکن را بپذیرد. حاکمیت نیز آنان را زیر فشار قرار داده است که تکلیف خود را با ««ساختار شکنان» روشن کنند. رهبران اصلاح‌طلب جنبش با معضل بزرگی روبرو هستند. اگر به فشار حاکمیت تن دهند عملا تسلیم حاکمیت شده‌اند و اعتبار و موقعیت خود در جنبش سبز را از دست می‌دهند. و اگر در برابر این فشار مقاومت کنند حاکمیت سعی خواهد کرد هواداران اصیل آنان را از دورشان بپراکند. در هر دو صورت، رادیکالیزه شدن جنبش سبز اصلاح‌طلبان و رهبری آنان را با یک چالش سرنوشت‌ساز روبرو کرده است."

باید در نظر داشت در شرایط سیاسی ایران و بویژه با وجود سیستمی ضد مردمی مانند ولایت فقیه که کمترین حقوق سیاسی و اجتماعی برای مردم قائل نیست، اساسا دشوار است که بتوان حرکت های اعتراضی را به صورت مدنی و بدون درگیری های خشونت آمیز به پیش برد. فاصله و تضاد میان حاکمیت و مردم بسیار عمیق و آشتی ناپذیر است و کنترل تنفر متراکم عمومی نسبت به رژیم، به دلیل ظلم و جور و جنایت وحشیانه ای که طی دهه ها مرتکب شده، اگر غیر ممکن نباشد واقعا مشکل است. لذا این امکان هست که یک رویارویی و درگیری سنگین - هرچند نا خواسته - در یکی از همین راه پیمایی ها اتفاق بیافتد و اوضاع به طور کل از کنترل خارج شود. در عین حال نمی توان صرفا با نوشتن این که "شعارهای تند باعث شکافتن جنبش و فروکش کردن آن می شود"، و یا صحبت کردن از "خطر رادیکالیزه شدن حنبش"، و "ابراز نگرانی از افتادن جنبش در دام چپ روی"، از طرح شعارهای تند و یا بروز درگیری هایی که زمینه های تنفر آمیز و عصبی آن وجود دارد و رژیم هم پیوسته بر آن دامن می زند، جلوگیری کرد.

حال بر عهده ی حامیان تاک تیک "عدم خشونت" است که اولا احتمال چنین رویدادی را از نظر دور ندارند، و ثانیا اگر می خواهند از مردم و از حرکت و شعارهای فرارونده ی آنها عقب نمانند و جدا نشوند، برنامه کلان و تاک تیک های روز خود را به گونه ای با درجه ی شتاب جنبش و فزایندگی آن هماهنگ سازند. یکی از نشریات وابسته به "جنبش سبز" ضرورت "بازبینی استراتژی و تاک تیک های" جنبش را مورد توجه قرار داده و می نویسد که "دولت برخاسته از کودتا در عرصه های گوناگونی با چالش های مهمی روبروست و جنبش سبز با درگیر شدن در آنها می تواند خون تازه ای در رگ های این جنبش تزریق کرده، تلاش های نیروهای سرکوب گر برای به انزوا کشاندن آن را خنثی کند."

این نشریه به مشکلات اقتصادی، موضوع هسته ای و مسئله ی قومیت ها اشاره می کند که جنبش سبز می تواند در آنها درگیر شود، بدیهی است که در این عرصه ها می توان یقه ی رژیم گرفت اما ضرورت درجه اول، و به اصطلاح دستور روز، همانا مدیریت راه پیمایی ها و حل مسائل اجرایی و تاک تیکی تظاهرات است. از طریق تجمع گسترده و حضور در خیابان ها ست که می توان رژیم را زیر فشار گذاشت و وادارش کرد تا عقب برود، و گرنه در عرصه های ی اقتصادی، هسته ای یا قومی، رژیم دستش باز است و می تواند مانور کند. رژیم از هر گونه نقد و انتقاد نسبت به سیاست های اجرایی استقبال می کند، چون نظامی که هیچ پرنسیبی رعایت نمی کند، به راحتی دروغ می گوید و آمار جعل می کند و با شیادی و دغل کاری دم به تله نمی دهد. اما تجمع خیابانی و تظاهرات اعتراضی حادثه ای نسیت که با شارلاتانی بتوان آن را رفع و رجوع کرد. فراموش نکنیم که زبان قابل فهم این رزیم، زبان فشار و زبان زور است. بایستی زور راه پیمایی ها و زور تظاهرات را با جلب و جذب هر چه بیشتر مردم به تظاهرات علیه رژیم بالابرد و سنگین کرد.  

عمده کردن هر حرکتی غیر از به خیابان آمدن مردم و شرکت در تجمعات اعتراضی، انحراف از روند رو به گسترش و موثر جنبش اعتراضی است و به رژیم امکان می دهد تا نفس تازه کند، خود را بازسازی نماید و شرایط بحرانی را عادی جلوه دهد. هم اکنون فرصت های مناسبی از جمله 16 آذر - روز دانشجو - و 22 بهمن در راه است، باید برای این روزها مهیا شد، برنامه ریزی کرد و  تاکتیک متناسب داشت. با توجه به این که تظاهر کنندگان در روز 13 آبان تصویر خامنه ای را به زیر کشیدند و مهر "باطله" بر "ولایتش" زدند، حال شعارها و تاک تیک های راه پیمایان در 16 آذر بایستی پیشاپیش مشخص شده باشد. همچنین بایستی هوشیار و آماده بود چون بعید نیست که رژیم در روز 16 آذر نیروی بیشتری برای سرکوب تظاهرات وارد کند. هر چند 13 آبان هم تهدید کرده بود که 3 میلیون بسیجی را به خیابان می آورد اما دیدیم که همه بلوف بود و نتوانست.

دیدار ما در 16 آذر، مردم معترض بار دیگر در این روز خیابان ها را تسخیر خواهند کرد، این جنبشی است تا پیروزی.

 

 

farhaadmahdavi@hotmail.com

23 آبان 1388

 

منبع:پژواک ایران