PEZHVAKEIRAN.COM عیار نقـد
 

عیار نقـد
فـرهاد مهدوی

کلیپی از اسماعیل خویی - شاعر ایرانی - در یوتیوب و در فضای مجازی و فیسیوک آپلود شده است. عنوان این کلیپ "انتقاد از خود و نقد روشنفکران چپ از زبان اسماعیل خویی" است.*

خویی در این کلیپ که به احتمال زیاد از گفتگوی مفصل تری که بی بی سی فارسی با او داشته گزینش و ادیت شده حرف هایی می زند که بسیار عجیب و غریب و باور نکردنی است، و پیش از هر چیز این سوال را برای شنونده بوجود میآورد که این حرف ها اساسا چه اصالتی می تواند داشته باشد و می خواهد از چه معنایی دفاع کند؟ و این که آیا این صحبت ها از سر هوشیاری گفته شده است یا نه؟

خویی چنان که در این کلیپ آمده، ابتدا به موضوع دوم یعنی نقد روشنفکران چپ می پردازد و از اینجا شروع می کند که "انقلاب ما پیش رس بود یا سزارین شد. بهر حال شد آنچه شد. و دیگر این که خطای بزرگ روشنفکران ما در زمان شاه این بود که مردمان خودشان را خوب نمی شناختند. ما از آنچه در روستاها می گذشت به هیچ روی خبر نداشتیم.  بویژه چپ نو در ایران، چپ جوان، دلخوش بود به این که در برخی از کارگاهها هوادارانی در میان کارگران دارد؛ خُب این خوب بود، اما به هیچ روی کافی نبود".

انتقادهایی از این دست، انتقادهایی هستند که می توانند واقعی و درست بوده باشند و یا نادرست و غیر واقعی. بهررو با این که حرف بدیعی نیستند طرح شان عیبی ندارد و فارغ از درست و غلط بودن شان خیلی هم خوب است. برخی از فعالان چپ در ایران نیز پیش از و بیش از اسماعیل خویی این نوع انتقادات را مورد توجه قرارداده و آنها را در ارتباط با زمینه های دیگری از جمله آنجا که مثلا بحث شیوه های مبارزاتی بوده مطرح کرده اند.

اسماعیل خویی صحبت هایش را ادامه داده و می گوید "و بدتر از این، این که این چپ، برنامه یی نیز برای حاکمیت در آینده نمی داشت. [یعنی نداشت] تز فدائیان این بود که فدایی به میدان میآید، جانفشانی می کند تا به مردمان نشان بدهد که نظام شاهنشاهی آسیب ناپذیر نیست. درست است که ساواک بسیار نیرومند است، درست است که ارتش بسیار نیرومند است ولی می توان به انها ضربه زد، و مردمان با دیدن این ضربه زدن های به نظام و این که نظام آسیب ناپذیر نیست، دلیری خواهند یافت، جرئت شان بیشتر خواهد شد و کار نظام را خواهند ساخت".

خویی سپس با لحنی خشک و خالی از مهر می پرسد "خب بعد چی؟"  و خودش جواب می دهد که "این پرسش پاسخی نداشت."

بعد از این، به همان اظهار نظر حیرت انگیز خویی می رسیم که اشاره کردم، او در کمال ناباوری می گوید "از این نظر به راستی من باید سپاسگزار باشم از این که چپ در ایران به فرمان فرمایی نرسید، اگر می رسید ما می توانستیم یک پولپوتیسم دیگری شاید بدتر از آخوندی، در کار بیاوریم و راه بیادازیم".

حال به گفته ی خویی، اگر چپ در ایران فقط این دستآورد عظیم را می داشت که توانسته بود اُبهت جهنمی ساواک و دربار و کمیته ی مشترک را درهم بشکند، به راستی تا قیامت می بایستی قدردان آنها بود، ضمن این که عیوب شان را هم می توان گفت. اشکال ابراز نظر خویی اما در قدرناشناسی و بی مهری او نسبت به چپ و یا همان فدائیان خلق نیست، بلکه خطاهایی منطقی است که در اظهار نظرش آمده است.

خویی می گوید "من باید سپاسگزار باشم" که چپ در ایران به قدرت نرسید! صرفنظر از این که ابراز این حد از شادمانی برای به قدرت نرسیدن چپ در ایران، واقعا حیرت انگیزو متوقف کننده است، این سئوال هم مطرح می شود که سپاسگزاری از چه کسی؟ آیا منظور سپاسگزاری از خداست؟ یعنی همان شکر گزاری سنتی به درگاه خداوند؟ مثل رفتار مسلمان ها؟ و یا چیز دیگری است؟ خویی که به این چیزها اعتقادی ندارد، پس ماجرا چیست؟

علاوه بر این، مشخص نیست خویی با این صغری و کبرایی که در مقدمه چیده بر مبنای کدام دستگاه منطقی به این جمع بندی زود هنگام می رسد که اگر چپ در ایران به حاکمیت می رسید پولپوتیسم می شد و مهم تر این که پولپوتیسمی بعدتر از آخوندها؟!

 فرض کنید فدایی ها به گفته ی خویی برنامه یی هم برای بعد از سرنگونی سلطنت در ایران نداشتند؛ آیا به صِرف برنامه نداشتن فدایی ها، می شود این حکم سنگین را علیه آنها صادر کرد که پولپوت می شدند و بعدتر از اخوندها؟ چه ربطی دارد؟ آیا این، قصاص قبل از جنایت و داوری ناروا نیست؟ آیا این، یک - هیچ به نفع آخوندها حساب نمی شود؟

اسماعیل خویی آنگاه به موضوع به اصطلاح انتقاد از خود می پردازد و بعد از اشاره به این که در "سوسیالیسم" خودش نیر بازبینی کرده می گوید "میماند این که به یادگار آن شعری را که در انتقاد از خودم در خود سنجی سروده ام برای شما بخوانم." و سپس شعری از روی کتاب با عنوان "من مرگ را سرودی کرده ام" می خواند.

گفته اند که به هنگام بیان آرزوها و طلب خیر و زیبایی ها بهتر آن است که از موضع جمع و با ضمیر "ما" خواسته ی خود را بخواهند، ولی به هنگام انتقاد از خود، با صیغه ی متکلم مفرد، سخن بگویند. یعنی این که در انتقاد از خود قضیه مرده مال نشود و معلوم باشد که انتقاد چه بوده و چیست. اسماعیل خویی اما عکس این می کند و آنجا که می خواهد مثلا به گفته ی خودش، خودسنجی کرده و از خود انتقاد کند، مجددا کسان دیگری که همانا چپ به زعم او خطاکار و احتمالا بدتر از پولپوت و آخوندها باشند را میآورد و در کنار خود قرار می دهد و بدین ترتیب یک ضمیر "ما" می سازد و هرچه نفرین و نفرت و لعنت و بیزاری و آه و ناله هست نثار این "ما" می کند.

واقعیت این است که اسماعیل خویی شخصاهم  نه انقلاب پیش رس کرده ، نه دست به سزارین انقلاب زده، و نه می توانسته برنامه برای بعد از سرنگونی نظام شاه ارائه دهد، و لذا این چپ ایران و یا همان فدایی های خلق هستند که این کارها را مرتکب شده و در نتیجه مقصر و خطا کارند. به همین خاطر خویی  بخصوص در قسمت پایانی به اصطلاح شعر خود پس از تاکید و گفتن چندین باره ی نفرین به "ما"، نفرین به "ما"، خطاب به ایندگان می گوید: "بر ما مبخشائید، هر یاد و یادبود از ما را به گور بی نشان فراموشی بسپارید، و از ما اگر به یاد میآورید هرگز مگر به ننگ و به بیزاری از ما به یاد نیآورید." !

واقعا جای شرمساری است، آخر این حرف ها چه ربطی به انتقاد از خود دارد؟ منظور خویی چیست یا کیست؟ کدام ملتی کوشندگان سیاسی، مبارزان و فذائیان راه رهایی را که با "رد" و عبور از "بقای" خود جان شان را صادقانه فدا کردند، و به گفته ی خود خویی حد اقل فضای سنگین و مرگبار ارعاب و ترس سیاسی اجتماعی دوران شاه را شکستند، جرئت پراکندند و "زمستان" نا امیدی و بی عملی را با نثار جان خود زدودند، این گونه با بی مهری و با این واژگان بس سخیف به لعن و نفرین و بیزاری، و نارواتر از همه به "ننگ" می آلاید؟

علاوه بر همه ی اینها متاسفانه یک بد آموزی بسیار خطرناک نیز در کلام اسماعیل خویی وجود دارد و آن هم تیلیغ بی دریغ – خواسته و ناخواسته – به نفع پاسیفیسم و بی عملی است بویژه برای نسل جوان. فرض بگیریم که چپ ایران خطایی هم داشته است، وظیفه ی فردی مانند اسماعیل خویی که روزگاری همدل و سمپات همین چپ بوده و بخشی از حیثیت خود را از همراهی با آن دارد چیست؟ غیر از این است که این خطا را با دل سوزی و شفقت باز گوید و آرزوی اصلاح و تصحیح داشته باشد؟ تصور کنید که انسان مبارزی از سر صدق و فداکاری پای به میدان گذاشته و ضمنا خطایی تاکتیکی هم دارد، قطعا دیگران باید از چنان سعه ی صدر انسانی و ترقی خواهانه برخوردار باشند که اگر می توانند خطایش را نقد کنند و مهم تر این که خطای او را ببخشایند، نه این که با زشت ترین واژگان - واژگانی که صرفا درخور و زیبنده ی دشمن است - او را به ننگ و نفرت و بیزاری بیآلایند. چه فکر می کنیم، آیا قرار بوده هیچ کس اشتباه نکند و یا انتظار داریم آنها که خواهند آمد مرتکب اشتباه نشوند؟ آیا قرار بوده چپ ایران یک تنه سوسیالیسم را در ایران بنا کند و طبقات را از جامعه بزداید؟ چپ ایران و سایر مبارزین و کوشندگان سیاسی فداکار در ایران برای آزادی و بهروزی مردم شان تلاش کرده اند، گیریم که اشتباهی هم داشتند، یادمان باشد از اشتباه گریزی نیست، اشتباهات را باید گفت اما تلاش های صادقانه یی را نیز که در راستای ایجاد زندگی بهتر برای همگان صورت گرفته تا همیشه باید فدر شناخت، که گفته اند: للمصیب اجران و للمخطیء اجر واحد.

https://www.youtube.com/watch?v=_bE_tOeOVg

فرهاد مهدوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع:پژواک ایران