شلم شوربا !
محمد نوریزاد
اساسا سپاه آیا می تواند خریدار یک ساختمان دولتی باشد یا نه . ویا اصلا جهاد کشاورزی جرات می کند بابت ساختمانی که از دست می دهد پولی از سپاه مطالبه کند یا نه …
در زندان اوین، بندی هست به نام : بند ویژه ی روحانیت . اما نه در اوین ، که در هیچ کجای کشور ما ، بند ویژه ای برای استادان دانشگاه ، برای دانشمندان هسته ای ، برای مخترعان ، برای کاشفان ، پیش بینی نشده است . یعنی طلبه ای که دوسال درس خوانده و به لباس روحانیت ملبس شده ، در زندان اوین بند مخصوص بخود دارد اما استاد دانشگاهی که بیست سال درس خوانده و سی سال درس داده ، وحالا که بخاطر یک تصادف ناخواسته کسی را زیرگرفته یا چک بی محلش برگشت خورده ، درکنار دزدها و هفت خط ها و کارکشته ها زندانی می شود و بدلیل نبود جا و تخت ، مجبور است مثل خود من و خیلی های دیگر بر کف اتاق یا راهروی بند عمومی دراز بکشد .
پیشنهاد من به بزرگان و دوستداران نظام این است که اجازه بدهند این ویژه پردازی ها اگر درهر کشور مسلمان و غیر مسلمان امری رایج و بدیهی است ، در کشور ما به حداقل برسد . البته اگر از بیخ و بن پاکسازی شود و مردم ، روحانیان را در هر کجا در کنار خود ببینند ، هم فاصله ی خود با آنان را ترمیم می کنند و هم به آنان علاقه مند می شوند .
اگر به فرجام روحانیان و مردمی بودنشان مشتاقیم ، باید این خاصه نگری ها و خاصه پردازی ها را به دور اندازیم . مخصوصا : آنجا که پای روحانیان در میان است . روحانیانی که بنا بوده و هست که : معلمان جامعه ی ما باشند . گرچه اکنون کمی دیر نیز شده است .
ما وزارت تعاون نداشتیم . با صرف کلی هزینه ، ایجادش کردیم . و از مجلس ، برای وزیرش رای اعتماد گرفتیم . وزیر تعاون رفت و برای خود و دستگاه خود سربرگی و نشانه ای و خرج و مخارجی پرداخت و هی پول بود که هزینه می شد و کسی نیز حریف واخواهی این هزینه ها نبود .البته وزارت رفاه هم نداشتیم . و باید یک فکری برای دوستان بی صندلی خود می کردیم .
وزارت رفاه هم ایجاد کردیم . آنهم با کلی هزینه و وقت و انرژی .که حتما در پس تک تک این وقت ها و انرژی ها ، غوغایی از افاده های علمی و کارشناسی و تدبیر نیز بوده است . اکنون که این وزارت خانه ها را ، و سایر وزارتخانه ها را در هم ادغام می کنیم ، همچنان در این ادغام سالاری ، واژه گان مادر مرده ی علم و کارشناسی و تدبیر در میان است تا مراتب هوشمندی ما را بربکشند و هر احتمال بی خردی و هدر دادن وقت و حوصله و پول بی زبان مردم را از اطراف ما بدر ببرند .
تلویزیون ما این روزها ، اخبار کشتار مردم سوریه توسط ارتش بشار اسد را سانسور می کند . و البته خیلی چیزهای دیگر را . من می گویم این سانسورها به دلایل زیر است :
- آموزه های غلیظ اسلامی این سانسور ها را پیشنهاد می کند .
- فهم قلیل مردم ما لایق این سانسور هاست .
- هوش زیاد رییس سازمان صداو سیما و همکارانش باعث و بانی این خصلت هائل است .
- راز این مقوله شاید زبر سر هوش فراوان اعضای شورای عالی امنیت ملی خودمان است . که لابد در بخشنامه ای به این سانسور ها تحکم فرموده اند .
- عده ای که ما نمی دانیم چه کسانی هستند ، خیر دنیا و آخرت ما را در همین بی خبری ها می دانند . و البته ، بدون این که ما خبر داشته باشیم و چیزی در کاسه ی فهم ما باشد ، بهشت را ، برای ما ، در سایه ی این سانسورها بلوکه می کنند .
- و تیتر هایی از این قبیل .
که من خود از میان همه ی اینها ، به همان هوش فراوان سانسور کنند گان از یک طرف ، و فهم قلیل مردمان خودمان از طرف دیگر ، انگشت می نهم.
+ + +
ساختمان بلند وزارت کشاورزی را حتما در بلوار کشاورز دیده اید . این ساختمان که در برگیرنده ی بخش های متعدد اداری در حوزه ی کشاورزی بوده است ، اکنون طبقه طبقه و اتاق به اتاق خالی می شود . هر یک وجب جایی که در این برج بلند و تاریخی خالی می شود ، توسط دوستان سپاهی ما ، مهر و موم می شود . ظاهرا این ساختمان به سازمان اطلاعات سپاه واگذارشده است .
البته من کاری به این ندارم که در این نقل و انتقال ، اساسا سپاه آیا می تواند خریدار یک ساختمان دولتی باشد یا نه . ویا اصلا جهاد کشاورزی جرات می کند بابت ساختمانی که از دست می دهد پولی از سپاه مطالبه کند یا نه . اما اسباب کشی وزارتخانه ها یک پشتوانه ای داشته به اسم کوچ ادارات و وزارتخانه ها به شهرستانها و استانهای مالوف . یک وقت حتی به تخیل شما راه نیابد که در سایه ی این اصل مسلم کوچ ، وزارت جهاد کشاورزی ، دل از تهران می کند و به شهری و شهرستانی می کوچد. نه خیر .
این وزارتخانه ی گل و گشاد ، اکنون در بیست سی ساختمان ریز و درشت در همین تهران خودمان سرشکن شده است . پیشنهاد می کنم یک روستایی بخت برگشته را تجسم کنید که می خواهد به یکی از این بیست سی اداره ی پراکنده درتهران سر بزند و سر از سرنوشت و چند و چون کود و سم خود در آورد . دراین میان ، من اما کاری به این ندارم که سپاه ، قرار است دراین برج پرخاطره ، چه بکند . ما که بخیل نیستیم . دارندگی و برازندگی .
وقتی ناگهان اداره ی اطلاعات سپاه را به سازمان تغییر کمیت می دهیم ، دندمان نرم ، بفکر تشکیلات عریض و طویل آن نیز باید باشیم . درضمن من و شما از قدیم شنیده بودیم که دستگاهها باید از کارهای موازی پرهیز کنند . و مثلا: برادران سپاهی ما از ورود به عرصه های سیاسی و اقتصادی و استطلاعی و اینجورقضایای ریز و درشت دوری کنند . باز می گویم : قانون بعضی وقتها غلط کرده که چیزی گفته .
تلویزیون ما سالهاست که در یک دزدی آشکار ، فراورده های هنری و تصویری سایر کشورها را از ماهواره ها برمی دارد و با حذف آرم شبکه های تولید کننده ، آنها را پخش می کند . مسئولین صداوسیما حق دارند بگویند که ما به قانون “حق مولف” که عمده ی کشورهای دنیا خود را به رعایت آن ملزم کرده اند ، اعتقادی ندارند . اما هرگز این حق را ندارند که به اسم صداو سیمایی که آوازه ی اسلام و مسلمانی آن به هرکجای عالم رفته ، دست به دزدی آثار دیگران ببرند .
دزدی آثار هنری و تصویری دیگران اگر برازنده ی هر کشوری باشد ، هرگز برازنده ی ما و کشور ما نیست . از باب نمونه ، تلویزیون ما سالهاست که فوتبال کشورهای مختلف را می دزدد و پخش می کند . این درست در شرایطی رخ می دهد که تلویزیون های سایر کشورها بابت پخش این بازی ها کلی پول به حساب باشگاهها و شبکه های تلویزیونی متولی ، واریز می کنند . سربسته بگویم : نتیجه ی این زرنگی آلوده به دزدی ، این می شود که ما ، کودنانه ، جمعی از فرزندان بسیجی خود را برای شعار دادن به استادیوم آزادی می بریم تا در فواصل یا پایان بازی فوتبال ، به نفع سیاست های ما شعار بدهند .
پایان این بی خردی این می شود که تماشاگر “تربیت” شده با فیلمهای دزدی ، خوب می داند با مهمان ناخوانده ی خود چه بکند و چگونه از پسش بر بیاید . راستی بازی استقلال با کدام باشگاه عربی بود؟
من در زندان بودم که شنیدم جناب مصباح فرموده بودند : اطاعت از رییس جمهور اطاعت از خداوند است . خواستم از محضر ایشان تقاضا کنم تکلیف فعلی ما را نیز مشخص بفرمایند . آیا ما همچنان با همان طعم ، از آقای رییس جمهور اطاعت کنیم یا حوزه ی اطاعت از خداوند را با اطاعت از آدمهای جورواجور نیامیزیم؟
+ + +
درزندان اوین به جوانی برخوردم که به دلیل ” حضور در مجلس دعای کمیل ” دوران چهارساله ی حبس خود را می گذراند . یک روز این جوان بیست و سه چهار ساله از من پرسید : این خدایی که شما مرتب از او دم می زنی ، مگر چند چهره دارد که من در مجلس دعا ، اشتباها به چهره ی متغایر او متوسل شده بودم و خود نمی دانستم . مگر خدای دعای کمیل من ، با خدای نماز جمعه ی آقای جنتی تفاوت دارد ؟
این جوان که خود پاسخش را می دانست ، برای روفتن بهت من ادامه داد : نگران نباش آقای نوری زاد ، من و خدا زلف مان جوری بهم گره خورده که با این زندان ها و این توپ و تشرها از هم نمی بریم .
من همانجا دستش را پیش کشیدم و برآن بوسه زدم . از طرف خدا که نه ، از طرف قاضی بخت برگشته ای که او را بخاطر حضور در مجلس دعای کمیل به تحمل چهار سال زندان محکوم فرموده بود . دستش را که بوسیدم ، دوان دوان رفتم و دور شدم . باید یک گوشه ی دنجی برای شرشر اشکهای خود می جستم .
منبع:تحول سبز