اشک تمساح اگر چه جاریست...
برزین آذرمهر
سخن از دوزخ بر پا شده ایست
که به هر کوره ی جان اوبارش
بی گناهی رامی سوزانند،
وگنه کاران را
می نهند تابخرامند آرام
در بهشتی که به پا گشته ز رنج اینان!
در جهنم درهای از این سان
که ندارد غم گیتی پایان،
خیل مارانِ کمین کرده به کین،
همه جامی لولند
وافعیا نی همه رنگ
زیر چرکا به ی تند نیرنگ
راه خود می پویند...
وندرین گیر اگیر
دود ابهام اگر ننشانیم،
چه بسا که به خطا پنداریم،
کا ین دو جرثومه به سودای ستیزند با هم
نقشه هامی کشند از بهر هلاک هم
در سر
هر دم!
لیک گر پرده از این شعبدهها بر داریم
جنگ این دو باهم
زرگرانه جنگی میبینیم
پی تاراجی و سودایی چند...
در جهنم آری می گویند
مار هایی هستند
که زبیمشان مردم ناچار
روبه افعی آرند...
پرشس اما این است:
« اشک تمساح اگر چه جاریست،
جز به انگیزه ی مردم خواریست؟!»
برزین آذرمهر
منبع:پژواک ایران