بی یار و بی دیار
برزین آذرمهر
اگر چه صبح بهارست و
آسمان گلفام
نهفته در دل خاکم چو دانهای نا کام
نمی تپد
دگراین سینه در برم
آ رام
نشسته بر تن و جانم ستیز دانه و دام
چها نمی کشم ا ز این فراق بیفرجام
بهارگشت و
نشد بیتو هیچ حاصل من!
به سررسید در این غصه عمر باطل من!
بگو چگونه ننالم ز هجر یار و دیار
بگو چگونه نسوزم ز دوریت
گل من؟
هوای کوی تو دارد کبوتر دل من !
برزین آذر مهر
منبع:پژواک ایران