بيم و اميد
برزین آذرمهر
شبی خفاش گون باپنجه های خون فشانش
بسته ره بر من.
نه بر چهر سپهر تيره فامش اختری پيدا
نه دلمرده چراغی بر نشيب پرتگاهش گاه سوسوزن.
صدای بال بالی نه
زبوف آشيان گم کرده حتی گاه آهی نه
دراين ماتمگه پر سوگ وبی تسکين
که رويايش، به کابوسی ست ماننده
زمين بيمار و
قلب آسمان خون است،
زمان لرزنده ای چون بيد مجنون است
فکنده سر به زيرو
لاغر ومفلوک،
وبرجسمش
هزاران شاخسار پوک .
به روی شاخه ای خشکيده و بی بر
نشسته مرغ جادوگر
و می خواند به هر دم سحر پر افسون
برای کاروان های به ره مانده
که در پيچ و خم سخت کمرگاهان
به چه مانده .
چه رويايی!
چه بيهوده اميد وهم پيمايی!
از اين خواب گران بر خاستن خواهي؟!
به اوج قله ها ره يافتن خواهی ؟!
چه می جويي؟!
ز داد سرنوشت ات از چه می مويي؟!
بهشت ات آن نبود آيا
که از ابری وبارانی
فرو پاشيد؟
چه شد آن هد هد چاوش سرای تو؟
بهشتی وعده های ناروای تو؟
زسيمرغ ات نشانی مانده جايی بربلند کوه؟
بگوازرستم مردم تبارت نيز!
زگرد بی مثالت نيز!
بگو آيا
هنوزاز سم اسبانش
به روی سنگفرش سرخ ميدان ها
صدای ضربه می خيزد؟
و يا از ترس جان
قالب تهی کرده
فتاده در ميان چاه نکبت ها؟
گرش آمد به سر اين بد
نه زان رو بود که
همواره برراهی خطا می رفت؟
بگو ای شبرو مغموم!
تو ای بال و پرت بسته،
ز دريا و زمين و آسمان خسته
تو با اين بال بال سربی وسنگين
چگونه می توانی پر زنی آزاد؟
چگونه پر کشی در آسمان باز؟
چگونه برکنی قنديل ها را
از سپهر مرده و بيمار؟
چگونه خواهی از چنگال اين زندان ها رستن؟
رهيدن از زمستان های اين سان سرد وطولانی
و پيوستن به تابستانه های گرم و نورانی
بوَد کار توای در وهم خود ،يک عمر زندانی ؟!
بهشتی که تو می جويی
مگر آن نيست که درچنگ خود داری ؟
جهان اين است و
راهت اين !
نباشد چاره ای
جز سازش و
تمکين !
***
در آن سوتر ولی
در بيشه ی انبوه
در آن جايی که از هر سوی رگبار خطر خيزد
فراهم آمده خيلی ز مرغان دگر انديش
به سر شوری و در دل موجی از غو غا
که در سر
گويی آهنگی و فرهنگی دگر دارند
و کجتابی شب را هيچ طوری بر نمی تابند
و بر هر تازه راهی حرف خود را باز می خوانند:
"جهان تيره ست و
شب سنگين و
بی چهره ،
در اين دهشت سرا
هرگز نخواهد رست بر شاخی
گلی زيباوزيبنده،
مگر آنی که از شور درون
پوينده و روياست،
چو آن موجی که در دريا
توفنده!
چو آن روحی که
کاونده !
چو آن رنجی که
زاينده !
چو آن دستی که
سازنده !
چوآن دادی که بر بيداد
تازنده!
چوآن عشقی که دارد
رنگ آينده !
برزين آذرمهر
منبع:پژواک ایران