بی یار وبی دیار...( 2)
برزین آذرمهر
می پرسیام
که ام؟
یک شاخه ی جدا شده از
اصل و ریشه ام!
دور از تو
سال هاست
در غربتی غریب
چون شاخهای
فرو شده در خاک دیگرم!
دیریست آفتاب،
یک لحظه هم
به مهر
نتابیده بر سرم!
در گشت سال ها
گرد هزار خاطره
پو شیده پیکرم!
با من مگو
تو از غم و تیمارِ باغبان!
ار آن که هست
سایه مهری بر سرم!
با این همه ولی
من سرد می شوم
با آن همه،
شکوفه که دارد هوای رشد
با غنچههای نا شده بر شاخه
گل هنوز؛
من زرد می شوم!
ای بر توام نماز!
ای بر توام درود!
ای بر توام
هماره
به هر حالتی نیاز!
بی شعر و بیسرود،
بی یار و بیدیار
بنگر
که با تمامی شوری که در من است
پائیز در رگان من
افسرده خون
چه زود!
برزین آذرمهر
منبع:پژواک ایران