PEZHVAKEIRAN.COM پاسخ به زبان ساده (قسمت دوم)
 

پاسخ به زبان ساده (قسمت دوم)
ناصر آبادانی

 
اصول ۱۱
آقای ناظر در بخشی از <نقد> خود به درستی اعلام کردند،که این رژیم های دیکتاتوری هستند که نوع مبارزه را به مبارز تحمیل میکند،به سخن اولا هر فرد یا جریان سیاسی در وهله اول می خواهد فعالیت های سیاسی خودرا از طریق مشی سیاسی پیش ببرد ،همچنان که مجاهدین بر اساس این راهبرد ،و تحمیل مبارزه از سوی رژیم از فاز سیاسی به فاز نظامی روی آوردند، مجاهدین ،تا قبل از حمله نیروهای امریکا و انگلیس و دیگر اقمارشان به عراق و همزمان بمباران قرار گاه های ارتش آزادی بخش ،در دو صحنه سیاسی و نظامی با رژیم آخوندی درگیر بودند ،ولی بعد از خلع سلاح، نه تنها از سوی رژیم، بلکه از سوی ابرقدرتها مجبوربه تغیر فاز شدند، این بار مجاهدین بی سلاح میبایست باری بینهایت سنگین مبارزه را از طریق فاز سیاسی به مقصد برساند البته فعالین و دلسوزان هم در کناره بودند .مجاهدین، ماها قبل از حمله< متفقین >به عراق رسما به طرفهای ذی مدخل در جنگ و سازمانهای بین المللی اعلام کردند طرف این جنگ نیستند و هیچ نقشی در آن ندارند ،ولی به این اعلام بیطرفی وقعی نگذاشتند،
یکی از دلایل آن نیاز شدید امریکا به رژیم بود، صحنه بین المللی و مخالفت اکثر کشورهای جهان ،حتا متحدان بلفعل امریکا یعنی فرانسه و آلمان مزید بر علت برای نزدیکی و استفاده از فضای هوایی و احیانا زمینی ایران بود برای این استفاده از فضا و زمین ،میبایست بها یی بپردازد ،خوب از جیب مقاومت پرداخت شد ، این همه برای رژیم از هر طرف سود و منفعت بود، هم دشمن بلقوه او یعنی صدام ،از صحنه حذف میشود هم دشمن بالفعل،ینی مجاهدین . پیروزی سریع ال سیرآمریکا در جنگ،، متحدین بل فعل راهم به صحنه آورد ،با ورود فرانسه و آلمان همه چیز رنگ حقوقی گرفت ،ولی بدیهی بود آنها هم باید سهم خود ادا میکردند ،ولی این دو باره مجاهدین بودند که باید بها پرداخت میکردند، چون رژیم ادامه همکاری را منوت به نابودی مجاهدین گذاشته بود ،و این مهم به عهده فرانسه گذاشته شد ،که رهبران مجاهدین در خاک آن بودند ، و لذا بزرگترین عملیات ضد جاسوسی و نظامی خود را بر علیه مجاهدین انجام دادند که این عملیات منجر به دستگیری کلیه اعضا مجاهدین و شورا شد ،وبرای نابودی مجاهدین از هیچ کاری رو گردان نشدند ، واگر فداکاری و حضور به موقع هواداران سازمان در صحنه نبود ،بسا در این کار موفق هم شده بودند ،در صحنه سیاسی، یعنی در فرانسه بعد از حدود ۱۰ روز مجبور باآزادی مریم رجوی و دیگر اعضا شد، ولی در صحنه نظامی کاری سترگتر انجام شد ،مجاهدین در مرحله اول غول جهان خواررا بر سر میز مذاکره آتش بس نشاند ،و قرداد آتش بس دو طرفه بسته شد، در مفهوم سیاسی، آتش بس بین دو نیروی درگیر در جنگ اطلاق میشود ،نه نیروی که درجنگ اعلام .بیطرفی کرده است ،ولی بماند که آنزمان مجاهدین (حد اقل از طرف آنها یک نیروی تروریستی)هم محسوب میشد،بعد از تقریبا دو هفته بود که امریکا با هشدار نیرویهای لابی رژیم از جمله برژینسکیها ... متوجه خلط سیاسی خود شد و این باربا قدرت نظامی خود بر سر میز مذاکره با مجاهدین نشست ،ونها یتان مجاهدین راخلع سلاح، کردند ولی آن چیز که مهم بوداین بود ،که قائده بازی سیاسی را به مجاهدین باخته بودند ، حالا باید با مجاهدین در یک صحنه دیگر و در فاز دیگر برخورد کنند یعنی استاتو پناهندگی . طبق کنوانسیون ژنو . مجاهدین از خطر نابودی رستن، و فضا دگر گونه شد، اما پایان ماجرا نبود ، رفتن صدام و تشکیل دولت همسو با رژیم و تعهدات امریکا به رژیم کماکان سر جای خود بود، درست کردن تیف و حضور مستقیم رژیم در صحنه نبرد کار را سخت کرده بود ،ولی نه چنان که مجاهدین را از هم بپاشد، ولی آقای ناظر شرایط قبل و بعد از لیست گذاری را و هم شرایط بعد از جنگ عراق را به طرفه والعینی چنان نادیده میگیرد ،که انگار قبل و بعد هیچ اتفاقی نیفتاده است ، و حالا تنها این مانده که مجاهدین باید اعلام کنند کدام شق سیاسی ،یا سیاسی نظامی را انتخاب میکند ، هرچند خود آقای ناظر به این امر واقف هستند که مشی مجاهدین کدام است ،چون در صفحات بعدی خود به آن پاسخ میدهد، که با آن میرسیم، آقای ناظر میگوید هر چه نظام جمهوری اسلامی به راست میانه گرایش پیدا میکند و خلاصه مدره تر و استحاله میشود ،از غلظت پارامتر نظامی مجاهدین کاسته و بر کفه سیاسی بودن این نهاد اضافه میشود ، جل ال خالق، مجاهدین که بیش از ۱۰ سال است که خلع سلاح، شدند ، پس امکان عملیات نظامی ندارند، ولی مدرتر از خاتمی رژیم تا حالا نداشته است ، فکر میکنم آقای ناظر با این امر موفق باشند که اتفاقن اوج عملیات نظامی مجاهدین در تهران در زمان همین آدم مدره انجام شد، پس کاسته نشد،البته تا قبل ازحمله امریکا به عراق .
۱۲ -پارامتر ارتش کلاسیک :
حکمی دیگر توست آقای ناظر مبنی بر باطل بودن ارتش کلاسیک ، احکام به همین راحتی صادر میشود ،
همچنان که در بالا اشاره کردم مجاهدین تا قبل از حمله به عراق از سوی <متفقین> ،همسو با عملیات کلاسیک، به حملات شهری از جمله حمله به مراکز نظامی واطلاعاتى رژیم کماکان ادامه میداد ،اگر ابروبادو ماه وخورشید به کمک رژیم نیامده بود شاید تا امروز امور چیز دیگری بود،فقط برای اشاره ،چندی پیش بازاریان تهران بر علیه بیسامانی بازار ارز تضاهراتی در تهران برگزار کردند، اینباراما شعار مرگ بر استبداد و مرگ بر دیکتاتور بود که به سرعت بر زبان مردم جاری شد وابراز همین، شعار، عامل به صحنه واردشدن سراسیمه خانوم کلینگتون بود تا با عجله اعلام کند امریکاحاضراست تحریمها را تعدیل کند،عملیات فروغ جاویدان هم همین خطر را برای رژیم داشت ،حتما به خوبی میدانید چرا ؟آقای نیابتی مقاله جالبی در این باره دارد ،ولی میخاهم شما را به آخرین گفته یکی از مسوولین نظام ولایی یعنی سردار پاسدار قاسمی بندازم ،( « .... سه روز بعد از اینکه قطعنامه را پذیرفتیم...آنها حمله ای بدتر از ۳۱ شهریور ۵۹ را تدارک دیدند اما نمی‌دانم چرا رادیو و تلویزیون اینها را نمی‌گوید...
دوباره دهلران، مهران، گیلان‌غرب، سومار و قصرشیرین سقوط کرد و خط به ۳۰کیلومتری کرمانشاه رسید.
تاریخ طبق روایتی نوشت که ۱۲هزار و یک روایت دیگر نوشته که ۲۲هزار اسیر ظرف سه روز از ما گرفتند طوری که مسعود رجوی دیگر وقت نمی‌کرد غنیمت جمع کند.) برای شناخت بهتر از کارآمدی ارتش آزادیبخش کافی است بدانید که رژیم هرساله ختم مرصاد میگیرد، و مسولین دعای وحدت سر میدهند ،
.نکته دیگر این پاراگراف ،(شایان تأمل اینکه محدود شدن تأثیرات نظامی ارتش آزادیبخش ملی در جبهه و منطقه، از تأثیرات درخشان سیاسی این نهاد نه تنها نکاست، بلکه اشرف را به پارامتری برای جذب و جلب حمایت های مالی و سیاسی و دیپلماتیک در سطح جهان، تبدیل کرد. )در ضمن ارتش آزادی بخش محدود نشد، بلکه خلع سلاح، شد ،و خلع سلاح، شدن معنی متفاوت تری دارد .ولی آقای ناظر این جمله را برای پاراگراف بعدی نیاز دارد (جلب حمایت های مالی و سیاسی و دیپلماتیک در سطح جهان،)
۱۳- ارتش ملی :
د ر عین حال، و هرچند که این پارامتر (اشرف) توانسته در بسیاری از موارد راهگشا باشد، اما در انظار جهانی و آنالیست های حرفه ای، حضور و حمایت کمرنگ «ایرانی» ها در گردهمایی هایی که به مناسبت دفاع از اشرف و «مبارزه قهرآمیز» شکل می گرفت، تأثیرات مثبت و درازمدت ارتش آزادیبخش، اشرف، و مجاهدین را دائما به زیر علامت سوال می برد، و سایه شک بر «ملی» بودن آن می انداخت (حتی خروج مجاهدین از لیست با سکوت روبرو شده است).من فکر میکنم بهتر بود آقای ناظر به جای استفادهاز کلمه انظار جهانی و آنالیستهای جهانی و حرفه ای از همان فعالین و دلسوزان وطنی نام میبرد قابل فهم تر بود ،تنها نکته دیگر این پاراگراف هماناذعان نه خواسته آقای ناظر بر تداوم و ادامه مبارزه مسلحانه،یعنی اعلام رسمی پارامتر سیاسی نظامی،کافی است آگهی ناظر ،مقاله خود را یک بر بخواند ،میبیند که خود قبلا جواب را داده است ،بی انصافی دیگر آقای ناظر در کم شرکت کردن ایرانیان در تظاهرات ۸۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ نفری مردم در پاریس است .اگر با یک حساب سرانگشتی هم مقایسه کنید در این آشفته بازار سیاسی که فعالین و دلسوزان آن هم پاسیو شدند،کشاندن مردم حتا تا ۴/۱ یا ۵/۱ این جمعیت به صحنه کاری کارستان است ، و شایسته ملی بودن ،کمی به فعلیتهای این دلسوزان بیاندازید ، منظورم نویسندگان و شاعران است ، اینقدر عقب نشستند، که حتا خودرا هم دیگر نمیتواند تکرار کنند ، اینها همیشه با موج همراه بودند یعنی هگر در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی روشنفکران اروپایی در صحنه نبرد با دیکتاتورها بودند روشنفکر ایرانی هم بود ، حالا که آنها آردها را بیختاند و الکهارا آویختند و هنر برای هنر میخواهند روشنفکری ایرانی نیز الک خودرا آویخته و بر کنجی نشسته و در داد اینکه هنر مند باید از احزاب سیاسی جدا باشد و مستقل باشد داد سخن میدهد، هنوز این آمار ساده را متوجه نشده که روشنفکر اروپایی بعد از انجام دادن وظیفه که همان در صحنه مبارزه بودن است
این دلسوزان بیاندازید ، منظورم نویسندگان و شاعران است ، اینقدر عقب نشستند، که حتا خودرا هم دیگر نمیتواند تکرار کنند ، اینها همیشه با موج همراه بودند یعنی اگر در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی روشنفکران اروپایی در صحنه نبرد با دیکتاتورها بودند روشنفکر ایرانی هم بود ، حالا که آنها آردها را بیختاند و الکهارا آویختند و هنر برای هنر میخواهند روشنفکری ایرانی نیز الک خودرا آویخته و بر کنجی نشسته و در داد اینکه هنر مند باید از احزاب سیاسی جدا باشد و مستقل باشد داد سخن میدهد، هنوز این امر ساده را متوجه نشده که روشنفکر اروپایی بعد از انجام دادن وظیفه که همان در صحنه مبارزه بودن است کاری دیگر در پیش گرفته است روشنفکر ایرانی باید روزی پاسخ گوی را هم یاد بگیرد ، حتما داستان در گیری تعدادی از روشنفکران ایرانی را در چند سال پیش یادتان هست که سر عبا ونعلین ملا و موزه ان در یکی از کشورهای اروپاهی چه قشقرقی راه انداختند، یاحضور تعدادی از همین فعا لین و دلسوزان در همسویی با اصلاح طلبان حکومتی در نشستهای مشترک،،
در مورد عدم تبریک گفتن ،اتفاقن این فعالین و دلسوزان هستند که باید جواب دهند و معنی کلمه <رفیق > را که رابطهی دو طرفه است همچنان که آقای ناظر گفت رابیان کنند ،پس کجا قرار است این دلسوزان در کنار فرزندان خلق قرار بگیرند،
این سکوت توسط دیگران قابل فهم است اما توسط رفقا که معنی ان را خوب میداند چطور؟ رژیم در این مورد اما سکوت نکرده و به طرق مختلف تا سطح رهبری نظام به جزء و فزا افتادن ، لازم به یاد آوری است که شعاررهبران جنبش سبز،شعار رای من کو بود؟ و بازگشت به دوران طلایی امام ، و شعار نه به اصل ولایت فقیه که بهتر بود نوشته میشود مرگ بر اصل ولایت فقیه یا مرگ بر خامنه ای ،شعارجبش سبز نبود بلکه شعار جنبش سرنگونی طلب و در راس آن سازمان مجاهدین بود، و رژیم این را خوب میدانست ،برای همین یاران مقاومت در میهن که در این تظاهرات دستگیر شدند بی محابا و سریع اعدام شدند،پس تنها با شعار رای من کو؟ نظام از درون نمیپاشد، نیاز بود شعار ها رادیکال شود و (عا شورا یی) به پا شود تا رهبران جنبش سبز در خانه بماند و تبری به جویند تا باشند فعا لینی که با چوب جنبش سبز، سر مقاومت سرخ را بکوبند، به تناقضات آقای ناظر که یکی از زبان فعا لین و دلسوزان بیان میشود و یکی از زبان خودش توجه کنید(این علامت سئوالها بخصوص پس از شکل گیری جنبش معروف به جنبش سبز، در افکار عمومی تقویت پیدا کرد، تا به آن حد که بسیاری از فعالین سیاسی به این نتیجه رسیدند که پارامتر نظامی اصلا ضروری نیست، و جنبش اجتماعی به تنهایی می تواند در تغییر نظام جمهوری اسلامی نقش آفرینی کند، (وشایان تأمل اینکه، مجاهدین با انتخاب شعار «سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی»، توانستند خط آکتیو خود در این مسیر را از خط پاسیو رهبران جنبش سبز جدا کرده، و همچنان بر طبل براندازی بکوبن
۱۴ هژمونی پذیری
در این بخش هم باز سرو کله فعالین پیدا میشود که این بار از خط حمله نظامی امریکا به ایران حمایت میکند ، کاشکی آقای ناظر یکبار برای همیشه تکلیف ما را بااین پرندگان که هر دفعه بر بامی می نشینند روشن میکرد ، بقول شاملودر چهارراه هر ور باد ایستادند و همجا سرک میکشند تا کجاو چگونه باد . به پرچمشان بیفتد
۱۵- بیشرفهای شریف
در زمانه عجیبی قرار داریم، این نظامیان که آقای ناظر میگوید، واقعان برای نابودی مجاهدین آمده بودند ، اتفاقن این یکی از موارد نادری است که بایدفعالین و دلسوزان مورد نظر آقای ناظر به آن توجه کنند ،که چه گونه در یک پروسه چند ساله بیشرافان به شریفان تبدیل میشود برای تغیر این موضع و ماهیت کاری سترگ انجام شده که قابل قدردانی است غو لان آدم خوارغربی و رژیم و عراق همه دست در دست آمده بودند مجاهدین را نابود کنند در این عرصهه به بزرگی چندین کشور،،مجاهدین به خود و حامیانشان متکی بودند، تا ازاین جهنم، سر به سلامت بیرون آوردند ،این هنر مجاهدین است که دشمن را به دوست تبدیل کردند ، فعا لین و دلسوزان ما در تاریخ گم شدند و راهی برای شناخت امروز ندارند ، این مشکل آنهاست ، که باید راه را پیدا کنند فعا لین و دلسوزان که یا شناخت یاحال گفتن یک تبریک را ندارند، ،کاشکی حد اقل این فعا لین و دلسوزان در صحنه عمل ،حل این تضادها بودند کاشکی مجاهدین میتوانستند بر شانه های خود بنشاند این فعالین و دلسوزان را ،تا با دو چشم خود میدیدند حقیقت کجاست ،کاش میتوانستند،
۱۶- کاسه داغ تر از اش
آقای ناظر در این پاراگراف ،در مورد بمباران مجاهدین صحبت می کند ، یک سازمان سیاسی نظامی محاط در یک قرار گاه و در گیر با غولهای آدمخواری چون امریکا ،انگلیس رژیم آخوندی و حکومت عراق و خیل دشمنان داخلی،،( مقاومت به معنی عام مقاومت) میگویم .و البته در کناری مثل همیشه فعا لین و دلسوزان ،تا به طنز بگویند رئال پلتیک یعنی همین ، هندوانه زیر بغل حضرا ت گذاشتن ، این اوج بی مسولیتی و ساده انگارانه پنداشتن امر سیاسی درعرصه پر تلاطم امروز است ،چگونه میشود باور کرد در این جنگ نابرابر این فعالین و دلسوزان نگران فرزندان خلق هستندبر هر خطی قلم خطا میزنند بدون آنکه خطی نوشته باشند ،این که ایشان چه کسانی را شریف میداند حق طبیعی شان هست ولی به این نگاه ساده انگارانه و حکم صادر کردن همه چیز میتوان گفت جز نقد.
۱۷- تلفیق دو روش
مقایسه عملیات نظامی ارتش آزادی بخش با جنگی که مابین مردم سوریه با رژیم بشار اسد برقرار است قیاس مع الفارغ است تنها کافی بود آقای ناظر نگاهی به عملیاتهای نظامی مجاهدین که تانزدیکی کرمانشاه هم آمدند و به قول سردار قاسمی ظرف ۳روز به روایتی ۱۲۰۰۰ نفر و به روایتی ۲۲۰۰۰ نفر اسیر گرفتند توجه میکرد که حتا رژیم نیز نتوانست ادعا کند که یک خشت از دیوار مردم به پایین ریخته شده باشد ولی قیاس ارتش آزادی سوریه هم از دید آقای ناظر جالب است ارتشی که از دل نارامیها و سرکوبها به پا خواسته و دارد شکل میگیرد با ارتش آزادی بخش که حتا در زمان حملات درون شهری رهبرش مسعود رجوی اعلام میکند چه سهوا و چه عامدان کسی کشته یا زخم،ی شد ما مسوول هستیم و حاضریم در هر دادگاهی محاکمه شویم،
مجاهدین به کدامین گناه نکرده باید چیزی را محکوم کنند که قبل از آن با فریاد تبری خودرا از آن جستند شاید به خاطر بیاوری که رژیم در دوران محاکمه رهبران مجاهدین در فرانسه تعدادی را به عنوان مجروحین عملیات مجاهدین به صحن دادگاه آورده بود تا حق بستاند ولی رو سیاه بیرون رفتند. .
همان طور که قبلا گفتم خوب است آقای ناظر کمی به جوابهای خودش هم نگاه کند ،و جواب را در متن خود بجویدیشنهاد ارائه «راه حل سوم» بسیار خوب و بجاست، اما فقط اگر همراه با محکوم کردن هر گونه حمله نظامی از سوی هر نیروی اجنبی، باشد. «کس نخارد...» تنها در این حالت است که معنای واقعی خود را پیدا می کند، آقای ناظر معنی در کلام مستتر است«راه حل سوم و«کس نخارد ... و حالا وظیفه فعالین و دلسوزان است که یک گوشه کار را بگیرند و فعا لانه در جبهه هم بستگی ملی شرکت کنند ، آقای ناظر شماشروع کنند اباشد، و اعلام همبستگی نماید، یا حد اقل میتونید فراخوانی برای شرکت در یک جبهه همبستگی ملی بدهید ، یارانی که همفکر هستید، هر چند تا که میشود با پیوستن به جبهیه همبستگی ملی راه را باز کنید ،تا اگر ریگی به پای کفش هرکسی هست پیدا شود ، تا سیه رو شود هر که در غش باشد،
با احترام ناصر آبادانی
پایان قسمت دوم قسمتهای بعدی متاقبان ارسال میگردد،
......» ، .
 
 

منبع:پژواک ایران