PEZHVAKEIRAN.COM سر بسته با مصداقی ،قسمت سوم....
 

سر بسته با مصداقی ،قسمت سوم....
ناصر آبادانی

 

"پالانگری بر غایت خود ـ بهتر ز کلاهدوزی بد"

 

در نوشته "حدیث نفس" به شرایط و زمینی که همنشین بهار و دوستانش در آن بازی می کنند اشاره ای کرده ام ،مخصوصأ این بیت معروف مرحوم مغفور داموکلس را که درصدر نوشته اش آورده بود.

"زین بیش می نگویم امکان گفت نیست ـ ولله چه نکته ها در این سینه گفتنی است."

فکر می کنید بعد از نوشته آقای مصداقی چه اتفاقی افتاده است ،که امکان گفت برای همنشین بهار فراهم شده است

نه تنها همنشین بهار ،که برای بقیه دوستان کوچه بن بست نیز هم؟!

چه چیزی تا قبل از این، امکان گفت به بازیگران کوچه بن بست نداده بود؟ چه مانعی از سر راه آنان برداشته شد که این گونه امکان گفت پیدا کرده اند ؟ به مقالاتی که سلسله وار بازیگران کوچه بن بست می نویسند دقت کنید ،

ظاهرأ بعد از کیفر خواست آقای مصداقی، راه سینه همنشین و دوستانش باز شده است ،در " حدیث نفس به شرایط روانی "همنشین بهار" و دوستانشان خیلی بسیار سربسته تر از این بدون اشاره مستقیم به نام "همنشین بهار" اشاره کرده بودم، حالا بهتر میتوانید به پاسکاری همنیشنان کوچه بن بست در "سایت پژواک " نگاه کنید.

 

"رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم ـــ سر حق با ورق شعبده ملحق نکنیم."

 

<حالا فکر می کنم بدون نوشتن این نامه رسالتی را که بر دوش داشتم انجام نداده ام،و آنچه را که تا حالا انجام داده ام بر خواسته از دل و وجدان نبوده است ،گویی که به تعهدی که با عزیزانم در" راه رو مرگ" بسته بودم وفادار نبوده ام>

مصداقی در راهرو مرگ چرا به فکر تعهد بوده ،و چرا این تعهد را داده؟ طبیعی است ،که این تعهد نه در "راهرو مرگ " که بعد از پشت سر گذاشتن راهرو مرگ بوده است، در راهرو مرگ همچنان که از اسمش پیداست تنها چیزی که آدم به آن فکر میکند ،پروسه مرگ و چگونگی آن است ، تعهد مربوط به بعد از رهایی است، ،همانطور که از فحوای نوشته بر می آید مصداقی در مورد کارهایی صحبت می کند که تاکنون از دل جان نبوده است ، مصداقی چه کاری را از راهرو مرگ تاکنون با دل و جان انجام نداده است؟ مشخص است در رابطه با رژیم نبوده است ، چرا که ،همان طورکه در سیاهه کارهایش آنرا اعلام کرده ،تاکنون هرچه از دستش بر آمده انجام‌داده‌است ، پس آن چیزی را که تا حالا با دل جان انجام نداده در مورد مجاهدین بوده ،که با این ادعانامه آن را انجام داده ، حالا میتوانیم بهتر بفهمیم که این تعهد را به چه کسانی داده است ؟

 

 

چون حداقل می توانیم مطمئن باشیم که این تعهد را به شهدا نداده است ،چون خود مصداقی قبلأ گفته بود که آنان با

 عشق و نام مسعود ،به زیر تخت شکنجه و اعدام میرفتند.آیا‌ آقای‌‌ مصداقی‌در‌" راهرو‌مرگ"به‌این نتیجه رسیده بود که مسبب این اعدامها مسعود رجوی بوده است، و از راه رفته پشیمان شده‌ است . آیا این تعهد بابت پشیمانی خودش بوده است ؟   آیا آقای مصداقی می دانسته است در آن راهرو چه میگذرد؟ آیا جابه جایی هایی که در صف  "راهرو مرگ" به وجود آمده بود ، آنطور که مصداقی در کتابش شرح داده کاملأ تصادفی بوده و همان جا به جایی تصادفی، منجر به نجات جانش شده بود؟

 

نمیدانم، داستان شورآباد اثر جمال زاده را خواندید یا نه؟ اگر خواندید آن داستان را کاملأ بر عکس کنید ،میشود داستان بازیگران کوچه بن بست. انگار نه سیاست را میشناسند نه سازمان سیاسی را نه چیزی به نام نظام جمهوری اسلامی، مثل اینکه از دل کویری آمده اند که چیزی بنام آب در آن نیست، و لذا هیچ شناختی از آب ندارند.

برای همین است در تمام ادعا نامه هایی که توسط این بازیگران کوچه بن بست ،نوشته شده هیچ اشاره ای به سیاستهای جاری و درگیری های ما بین مجاهدین و رژیم نمیشود، د رگیری ۳۴ ساله که در یک طرف آن مجاهدین هستند و در طرف دیگر رژیم، وورد به این وادی ، مانند ورود "کلیدداران سعادت ملی" به شورآباد است،

""این گونه نبود که انتقادات در مورد مجاهدین را نمی شنیدم و یا اطلاعی از آنان نداشتم،و یا امروز آگاه شدم و نظرم نسبت به مسائل تغییر کرده است . نیاز داشتم همه جوانب امر را بسنجم،خیلی اوقات امید کاذبی داشتم که شرایط به گونه ای به شما تحمیل شود که مجبور به تغییر دیدگاه ها و رفتارهایتان شوید،اما آن روز فرا نرسید.""

این پاراگراف را بچسبانید به پاراگراف تعهد در "راهرو مرگ" تا با او هم عقیده شویم که ما هم می دانیم این تغییرات یک شبه نبوده است. حاصل پروسه ای است که از سر گذرانده اید،اگر نه کدام آدم میهن پرستی است که امید ،آنهم از نوع کاذبش ببندد : "شرایط به گونه ای به شما تحمیل شود "  بخوانید فشارها ، دستگیریها ،بمبارانها ،زندانها وشکنجه ها و اعدامها،تبعیدها آنهم از کشورهای اروپایی به" گابن" ها... آنهم به تنها نیروسیاسی، و دارایی یک ملت،ـ که دیدگاه ها ورفتارهای خود را تغییر دهد، آیا مصداقی با دل دادن به این فشار ها بود که به خود امید میداد؟ او خواهان تغییر رفتار مجاهدین به کدام سمت و به نفع چه کسانی بود؟آیا مصداقی وقتی همه این "جوانب" را دیده بود،  قانع شده که خود پا پیش گذارد و کار را یکسره کند. و همه را " وادادگان با توسل به هویت سازی دروغین "" نام ببرد، و اینچنین به خود نمره قبولی هم به دهد. که "من مانند بسیاری ضد شما نشدم"اگه می شدی چه می شد؟

" " " آنچه پیش روست غمنامه نسلی است که تا سرحد جنون عشق ورزید،غرورش را زیر پا له کرد،از همه چیزش گذشت ، با شور و اشتیاق اعتماد کرد،بر امیال طبیعی اش چشم پوشید به امید آنکه آزادی را برای میهنش هدیه آورد اما..."

" آنچه پیش روست غمنامه نسلی است که تا سرحد جنون عشق ورزید،غرورش را زیر پا له کرد،از همه چیزش گذشت ، با شور و اشتیاق اعتماد کرد،بر امیال طبیعی اش چشم پوشید به امید آنکه آزادی را برای میهنش هدیه آورد اما..."

عشق به آزادی کماکان در آن نسل وجود دارد ، اگر تو از آن نسل بُریدی و راه خود رفتی، آن هم بر اساس تعهدی که پس از گذشتن از "راهرو مرگ" داده ای به خودت مربوط است. اما حق با توست راه آزادی بس سهمگین و هولناک است ،رهروان نه تنها غرور که جان و جانمایه خود را نیز زیر پا له می کنند، شور و اشتییاق اگر در تو مرده در دیگران آنقدرها هست و آنقدر ها این توانایی ها را دارند ،که صحنه را بچرخانند،شمه ای از این شور و شوق را در ۱۷ ژوئن در پاریس دیده ای، روزی که پاریس به لرزه در آمد و آزادی رهبران مقاومت را به همراه داشت، شمه ای از این شور و شوق را در تغییرات سیاسی در عراق و سوریه دیده ای ،جایی که رژیم با تمام اندام واره های ز هر آلود خود بر آن دست یازیده بود. تا هر آنچه است را ببلعد، تغییر تعادل قوا را در عراق و سوریه دیده ای ، اگر چه هم نسلان شما، چون شما دل در میانه راه نبریده بودند،و راه عوض نکرده بودند ،هم نسلان دیروز شما برای این چرخشها، بهای سنگینی پرداخت کرده اند .شمه ای از این شور و شوق را در افشای سری ترین عمیلیاتهای هسته ای تاریخ دیده اید، شمه ای از این شور و شوق را  در اروپا و امریکا دیده ای ،البته اگر کمی چشمهایت را بشویی! و ببینی که چه گونه در سیاست ورزیده شدند ، که دشمن را به دوست تبدیل می کنند و از آنها بر علیه دشمن استفاده می کنند،راه درازی را رفته اند و بهای سنگینی پرداخته اند، و در این راه از امیال طبیعی خود هم گذشته اند،.

برای تو خوشحال هستم ، که از میانه  باز آمدی هم غرورت را به دست آوردی و هم به امیال طبیعی ات رسیدی!

به‌ اینها خوش باش دوست من !

چون باید کار هم بکنم، هر روز برای نوشتن فرصت ندارم و چون برای فاکت آوردن از نوشته های شما امکان کپی ندارم ،یعنی بلد نیستم پ، د ،اف را کپی کنم ،کوتاه می نویسم، یکی از دوستان کمک کرد ولی فایده نداشت،

در هر صورت ...

با احترام ناصر آبادانی

منبع:پژواک ایران