PEZHVAKEIRAN.COM دیریست ماهی ها از آبگیرها گذشته اند !
 

دیریست ماهی ها از آبگیرها گذشته اند !
ناصر آبادانی

 
 دیریست ماهی ها از آبگیرها گذشته اند !
 
خوبی این دور زمانه، اینه هر کسی برای خودش یه پهلوانه ، چرا که در این روز روزگار ،برای حضور در عرصه پهلوانی ،ابزار زیادی لازم نیست ،بعضی وقتها یک چشم بسته ، یک دهان باز ، یک روده دراز و یک دستگاه کامپیوتر کفایت می کند .
رهاوردش هم گم شدن در بی کرانگی توهم .
قبل از اینکه این کامپیو تر تو عرصه پهلوانی پیداش بشه ،و بشود یه ابزار مهم و آنهم مهمترین ، پهلوانهای عرصه فوق، کارشون یک مقدار سختتر بود ،
چرا که برای اثبات پهلونیشون باید زحمت از خانه بیرون آمدن را هم می کشیدند ، خوب بیرون آمدن ،خودش به خودی خود ،بگی نگی سخت بود،
چه برسد که بخواهی وارد گود هم بشوی ،
وارد گود شدن آن موقعا یه خوبی داشت ،آدمها اگر می خواستند و یا میتونستند، زود یارانشا ن را پیدا می کردند ،زود یار گیری می کردند .این ور گود ،آن ور گود یا توی گود کاملن مشخص بود ،که کیا ایستادند ،کیا نشستند و کیا دارند وسط گود کشتی می گیرند . پهلوانان عرصه هم همه مشخص ،و هر کسی هم که لنگ می انداخت ،اگر هر لباس دیگری هم می پوشید همه می شناختنش ،که یارو کیه ،چه کاره است ،چه زمانی،کی و کجا لنگ انداخته، یه خوبی دیگه هم که داشت،طرف سعی نمی کرد با لباس مبدل وارد همون گود بشه و هل من بخونه ،و برای دیگران رجز ،(حرف من در اینجا با مزدوران و نفوذیهای رژیم نیست طرف من کسانی هستند که خود را انقلابی می دانند )
آنهم وآسه کیا؟ واسه پهلوانها .درد آوره ،ولی واقعیه! .یا در بهترین حالت حد نگه می داشت ، و اینقدر حالیش بود ، اگر تو گود نیست و نمی تونه لنگ کنه ،بیرون گود پشت پا نزنه .
حالا همه چیز مغشوش شده ،دیگر آدمها مثل قدیمها وضعیت شان روشن نیست ، مرزها مشخص نیستند ، جایگاه گود و بیرون گود ،درون گود مشخص نیست ،بی مرزی مطلق .بعضی وقتها ،بعضیها توی زمین حریف توپ بازی میکنند و به خودیها گل میزنند ،هرچی هم بگی ،ولی باز دوست دارند بازی خودشون را بکنند خودشون را پهلوون جا میزنند ،دور می گیرند و رجز می خونند ،و ادعا می کنند بیش از ٢٠ سال کمتر یا بیشتر توی این وادی بازی کردند و نوشتند ،و جالبیش به اینه که هر دم از دری ،و هر دم با لباسی و هر دم با حرفی ، عرصه عرصه حرافیه ،آن هم از هر "دری (یا )"وری " خیا لی نیست ،طرف اینکاره است ،می تونه برای حرف دیروزش ،دلیل و سند بیاره ،و هم برای حرف های امروزش نیز هم ،
کتاب ١٩٩٨ جورج اورول را چند بآر از اول تا آخر خوانده ،و وای به زمانی که طرف یک کم ملات هم دستش باشه چپ و راست و در هر نوشته چه ضرورت داشته باشه چه نباشه،این ملات را می کوبه تو سر آن کسایی که تو میدونن ،،مثل این می مونه که یه جایی ،گوشه ذهنش نقش بسته که تمام حقیقت پیش آن پهلوانها است ، ولی با این حال می خواهد یه جوری به هر بهانه ای به آنها یا شاید به خودش ثابت کنه که یه حقیقتی هم هست که پیش واونه ،،خوب حرفی نیست ، حقیقت می تونه پیش همه باشه ،
توی این وانفسای بی در پیکری ،بعضی ها هستند که لباس استقلال می پوشند ،الحق والانصاف لباس خوبیه واسه استتار ،آدم می تونه تو هر میدانی باش وارد بشه، بتازونه،و هر نه آدمی خودش را توی این لباس جا کند ، بازی کند و بعضی وقتها یارگیری ، این لباس مزایای زیادی دارد ، گشاده ،ولنگ بازه و هر کسی یا ناکسی با ما سکی یا بی ما سکی می تونه واردش بشه و تنش کنه ،
خوبی این لباس اینه که ،این تو هستی که گیر میدی ،و می تونی مسئولانه یا بی مسئولانه ریا کارانه یا با"کارانه"همه چیز رو زیر سوال ببری بدون اینکه به تبعات حرف یا کاری میکنی بیندیشی ، و اگر پاسخی گاهی در خور وگاهی هم شاید تند دریافت کنی ، فقط میشی یک آدم مستقل ،که فقط کارت نوشتنه ،و اینقدر آگاه هستی که بدانی داری چکار می کنی ، چون برات مهمه که میگی ، میگی تا همه بدونند که هستی ، و برای اینکه این هستی و رسمیت بدهی ،باید به پهلوانان تو میدان گیر بدی ،، آخه میدانی آدمها ،هستیشون را از بودن میگرند نه از داشتن . و داشتن تنها مثل یک دفتر چه پس انداز می مونه، که گذاشتیش برای روز مبادا ، ولی بودن جاریه ، سیاله ،رود ، عشقه ،فرداست .
آدم عاقل چرا باید داشته هاش را به محک نداشته های دیگران بگذارد ، دیگرانی که سالهاست هرچه داشتند ، در داو آخوندی باختند، و یا بهترین حالت در اندر خم یک کوچه ماندند ¡
آخه بر خلاف معمول قدیمها ،،این روزها سنگ ها را همیشه به پاهای رونده می زنند ،تا از این طریق چه خود آگاه چه نا خود آگاه، به خیال خود ، پهلوانان رونده ،را لنگ یا کند کنند ، و یا متوقفش سازند ، تا شا ید به آن برسند ¡
چه کسی از ماهی های سیاه کوچک که از آب گیرها گذشتندو به دریاها پیوسته اند خوشش می آید ؟.
اگر جهان امروز تلاش می کند ، از گردنه های صعب عبور کند و به هستی رنگی انسانی دهد بدین خاطر است که یاد گرفته است به تنهایی امکان نداره به پیش بره ، یاد گرفته که از طریق تشکل و سازماندهی است که می تواند ، موانع را از پیش راه بردارد . و برای همین از قرون اعصار با تلاش و مجاهدت و فدای حد اکثر به قرون جدید پا گذاشت . ولی ما به محض اینکه کمی آرد بیختیم الک خود را آویزان میکنیم و به تیم منتقدین و مستقیلن که بسیار هم کم نیستیم اضافه میشویم ، برای همین هم بعد از صد ها سال مبارزه برای آزادی کماکان در عهد اعصاریم ،
و مثل همیشه معکوس عمل میکنیم، آن هم در دوره ای که خون بر سنگ فرشها نقش می زند ، و خاک میهن را به توبره کشیده اند ، مستقل بودن شده یک شاخص ، تنهاهی کارکردن شده افتخار ، انشعاب و جدا افتادن شده یک عادت ، و جمع شدن تعدادی اندک دور یک "اقلیت"شده سازمان .
"پیکار " در "راه کارگر " شده یک سایت ،و دیگر در هیچ "طوفان " ی ،"حکمت" ی نیست ، "اکثریت" ش در " توده" ادغام شده ، و" توده " در منجلاب خیانت و خود فروشی مدفون گشته است . و مستقلین نیز خود را در پستوی خانه نهان کرده اند، و از خورشیدی نجوا میکنند ، که در فراسوی اعماق ذهنشان نیز به آنها گرمی نمی دهد ، ولی فریاد میزنند " اینک چراغ معجزه " معجزه ای که با خود آنها در پستوی ذهنشان پنهان است ،و هیچ گرمی نه به خود آنها و نه به ما و میهن میدهد ، اگر خورشید آنان نه که ،١٠٠ که هزاران برابر خورشید تابناک میهنم باشد برای من پشیزی ارزش ندارد ، چرا که آنان خورشدشان را نه همچون کاردی از برای قسمت کردن ،که چون خنجری به پهلویی در نیام ذهنشان مدفون کرده اند، تا در لحظه محتوم فرودش آرند . من بدنبال خورشیدی هستم که حسش کنم ،بر فراز میهن ام ببینمش ،در کارزاری بی امان با دژخیمان ،و در صحنه نبرد همیشه حاضر ،بینمش که شاخه های نور خود را برای روشنایی و هدیه کردن به سوی من و ما دراز کرده است .
ببنمش در دوره ای که همه در لا ک خود فریبی فرو رفته اند سرافرازانه راه های جدید باز میکند ،و با این حال کماکان برای اتحاد و بزرگی جهت در هم کوبیدن حاکمان دژخیم بر میهن و رهایی هرچه زودتر خلق ایران، دست دراز می کند ،و جبهه ای به بزرگی ایران برای در هم کوبیدن اهریمنان طلب میکند ، جبهه همبستگی ، جبهه همبستگی ملی ایران ، هر که قدم در این راه نمی گذارد و یا که این نمیخواهد ،خانه اش ویران باد !
با احترام ناصر آبادانی
 

منبع:پژواک ایران