PEZHVAKEIRAN.COM می خواهی چکار کنی؟
 

می خواهی چکار کنی؟
ناصر آبادانی

می خواهی چکار کنی؟
 
داشت با خودش زمزمه میکرد ، کاری که همیشه میکرد ، به گذشته می رفت تا راههای رفته را دوباره و چند باره بررسی کند ،به فردا سفر میکرد تا هرآنچه از گذشته به غنیمت گرفته است به فردا منتقل کند .و از دیروز پلی بسازد برای فردا . جهانش تقسیم شده بود بین دیروز و فردا .
بارها با خودش فکر میکرد اگردیروز نگرش امروز را می داشت، دیروزی می ساخت کارستان ،و فردا را بر آن سوار میکرد ، تمام آنچه را که انجام داده بود زیر و رو می کرد، بر بسیاری خط بطلان می کشید ، و در پا ره یی تجدیدنظر می کرد . هیچ چیزی که او را اقناء کند ،وجود نداشت ،بسیار خوانده بود و بسیار نوشته بود ،ولی در هر نوشته رد پای دیروز را میدید ، که آزارش می داد ،و افسوسی که در جانش می خلید .، آنچه که از دیروز به یاد داشت ،حاصل یک تقسیم بندی سا ده بود .جهان تقسیم شده بود بین خیر و شر ، انتخاب بین این دو ساده بود ، طبیعی بود که او جانب خیر را بگیرد . آرمانی که تازه یافته بود ،سمت سوی او را مشخص می کرد ، سر در گمی نداشت به آسانی می توانست راه خود را پیدا کند ،و خود را در صف خیر جای دهد ،مثل قایقی می ماند که در مسیر شیب رود به سمت دریا قرار دارد . آن اوایل را به یاد می آورد و از هیجانش سرشار از لذت می شد ،چشمانش برق می زد و آماده بود تا در راهی که یافته جان را نیز فدا کند ، انرژی پایان ناپذیری را در خود می دید و برای تغیر امروز در ذهنش فردا را می ساخت ، یافته های آرمانی در اختیارش قرار می گرفت و ذهن او را پر با ر می کرد . مرز میان خیر و شر کارش را سا ده کرده بود . جهان دو قطبی همه چیز را برای شناخت آسان کرده بود .و داشتن دشمن مشترک مسیر را هموار .
اصلی و فرعی تضاد ها ،امپریالیسم ،کشور شوراها ،دیکتاروری شاه ،و همراهان یک دل ،آرامشی را به قلبش می آورد ،که مسیر را با استواری بیشتری به پیش ببرد ، پیروزی انقلاب و رفتن دیکتاتور ،او را بیش از پیش به آرمانش و درستی راه طی شده معتقد کرده بود . بهار آزادی به یمن فدا کاری او و همرزمانش متحقق شده بود . و دنبال راهی می گشت که تمام تواناییها یش را در تحقق عقاید انسانی اش به منثه ظهور برسا ند.
پیروزی انقلاب پرو بال بسته بسیاری را باز کرده بود و به صف او و همرزمانش پیوند داده بود ، در ذهن او و رفاقیش همه چیز برای احیای آرمانهایشان و بهسازی زندگی مردم مهیا بود ، دیکتاوری از میان رفته بود همه چیز سا ده و در دسترس می نمود ،شور و شوق جوانان تازه راه یافته به صفوفشان و اشتیاق آنها به راه باز کرد ن ، انرژی مضاعفی به آنها می داد و آنها را متقاعد می کرد که آینده در کف با کفایت آنها است .
اما شرایط بیرون از ذهن و در مادیت آنچنان که او و رفقا یش می پنداشتند ،پیش نمی رفت ، سرنگونی دیکتاتور قدر قدرت شاه ، و ساده انگاشتن قدرت جدید ،ذهن آنها را از پویایی انداخته بود .
شرایط به گونه یی دیگر پیش می رفت .تحلیل شرایط جدید و آنچه که در چشم انداز بود با فرمول بندی قبلی کار ساز نبود ، موجودی جدید بر اریکه قدرت تکیه زاده بود که به زیر و بم فرهنگ عوام و خواص مسلط بود و صدها سال چون موریانه در زیر پو ست جامعه زندگی می کرد در قالب تفکرات بعضی از رفقا نمی گنجید ، پیچیدگی جماعت آخوندی با ذهنیت سا ده آنها که در قالب خیر و شر، امپریالیسم و کمونیسم تنظیم شده بود خواناهی نداشت ،تا چشم باز کردن بسیاری از رهبران طراز نوین را در صف اول حمایت از رژیم ضد امپریالیسم دیدند ( بسیاری نیزکه هنوز قوام و دوام نگرفته بودند و خیلی زود به جنگ رفتند اکنون سالهاست پاسیو و در حال اعلامیه و مقا له نوشتن هستند ) و "اکثریت" رفقای خود را در کنار آنها ،(که کما کآن به شال سبز سیدی مزین هستند )دیدند و بل طبع بقیه عوامل امپریالیسم محسوب میشدند و دستگیری و قتل آنها واجب .
جهان ذهنی و ساده زیر و زبر شده بود ، و آنچه در چشم انداز بود تیره و تار می نمود .یاران قدیم قبل از اینکه به جان آن جانور که اینک به درستی ارتجاع نامیده میشد ، (و آنها به دلیل نگاه فوق با این مقوله آشنایی نداشتند )بیفتند ، به جان هم افتادند و به نام مبارزه ضد امپریالیستی شروع به حذف همدیگر کردند .و لاجرم حذف فکری را نیز به دنبال داشت .
یاران ضد امپریالیسم اینک بعد از نابودی تمام دستاوردها و خیانتها و قربانی کردن بسیاری از جان های شیفته ،که اکنون فقط یک اشتباه خوانده می شود تا قلب امپریالیسم عقب نشینی کردند . و آرام آرام علاوه بر فکر خود بینایی خود را هم از دست دادند .
حضور در قلب کشوهای امپریالیستی دست آوردهایی هم داشت، اما نه به کندی ،
آزادی ظرفی بزرگ که همه دنیای هم در آن جا نمی گرفت.
به سرعتی غیر قابل با ورتمام دست آوردهای دنیای مدرن که بیش از ٣٠٠ سال ظرف بازسازی و بهسازی آن بعد از انقلاب کبیر فرانسه شده بود و مردم برای رسیدن به آن تا کنون بهای سنگینی پرداخت کرده بودند یک جا به جیب خود ریختند ، و آن را الگویی کردند برای فردایی که در ذهن خود آفریده بودند ، ،با ر دیگر در پروسه یی دیگر همه چیز ساده و آسان شده بود اما از جهتی دیگر . و با این شا خص جدید، به جنگ و ابطال هر چیزی که در ظرف فکری آنها نمی گنجید رفتند . و یکباره آن جانهای شیفته دیگر باره به گونه ای دیگر به شیفتگان "جان "و "آزادی" فردا تبدیل شدند که حتا دیگربرای تحقق آن نیاز نبود از خانه هم بیرون بیا یند ، چه برسد که به خا طر آن "جان فشانی " هم کنند .و این چنین شد که هیچ گاه امروز و شرایطی که در آن زیست می کنند را در محاسبات خود لحاظ نمی کنند .مبارزه با اهریمن خمینی در خانه ها و در پشت کامپیوتر همچنان ادامه دارد ، و هرکسی میتواند بدون هیچ گونه مسولیتی هر آنچه که به ذهنش خطور می کند رادر سایتهای بی شمار مبارزه درج نماید . دستگاه جهنمی آخوندی نیاز شدیدی به این پراکندگی دارد و برای استمرار آن هزینه ها میکند ،چرا که پایه های رژیم خود را از این طریق استوارتر میکند.
تجربه جا به جایی قدرت از شاه به خمینی بسیاری را ترسانده ، و به همین دلیل با این پیش فرض دیگر نمی خواهند "به قولی " همه با هم به یک جوال بروند و بدین سان میهن به جای مبارز تا دلت بخواهد منتقد پیدا کرده است .
منتقدانی که خود یاری تحمل حتا یک انتقاد را هم ندارند و به محض دریافت هرگونه انتقادی فریاد وا مصیبتها ،که آزادی نیست را سر میدهند و جهان را به نظاره می گیرند . و در این شرایط است که هر کسی به مثابه یک منتقد به جان یک منتقد دیگر میافتد و در این پروسه نا به هنجار، است که هر فرد به خود این اجازه را میدهد که برای یک سازمان سیاسی تصمیم گیری کند بدون اینکه به تبعات آن فکر کند . بدون اینکه حتا این فرد یا افراد به حد اقل الزامات سیاسی این سازمان پایبند باشند. آن هم تنها سازمان و تشکل سیاسی دوران معاصر ، دورانی چنان پرخطرکه برای اولین بآر درتاریخ سیاسی جهان نه تنها از سوی حکومت دیکتاوری فاشیستی آخوندی زیر ضرب است ،نه تنها توسط امریکا و متحدانش بمباریان میشود و برای نابودی تمام عیار آن رهبرانش دستگیر و در لیست سیاه تروریستی قرار میگیرند ، نه تنها توسط حکومت دست نشانده عراق به مسلخ میروند بلکه برای اولین بآر "چنین علن " در طول تاریخ سیاسی جهان،" یونامی" یک ارگان وابسته به سازمان ملل نیز همسو با دشمنان مقاومت ایران نیز برای کشتار و نابودی آنها طراحی و برنامه ریزی میکند ، و وقتی که مقا ومت مردم ایران برای در هم شکستن این توطعه اقداماتی میکند تا در سطح جهان آن را افشاء کنند ،و موفق میشوند یکی از افراد منتسب به "یونامی را به صف خلق بکشا نند تا با افشاگری خود جهان را از وضعیت موجود آگاه کنند ،آقای منتقد به این امر هم اعتراض دارد و انتقاد می کند ، چگونه میشود در این برهوت بی تحرکی،
یک سازمان سیاسی و آرمان های یک ملت این چنین بازیچه دستها و ذهنهای بشود که در بهترین حالت فقط در ذهن آزدی خواه هستند .
و فاصله تحرکشان برای حل بیشمار تضادها ی سرنگونی به اندا زه رسیدن به اتاق کامپیوتر است ، و با رسیدن به این دستگاه معجزه گر می خواهند خلاء موجود بین دیروز و فردا را پر کنند ، وهمچنان خود را در" گود " مبارزه سرنگونی قرار دهند و گذشته را به آینده بدوزندو با ر سنگین رسالت خود را پایین بگذارند ،
"به گونه دیگر ادامه دارد "
 
با احترام ناصر آبادانی
----------------------------------------------------

منبع:پژواک ایران