PEZHVAKEIRAN.COM جغرافیای گرسنه
 

جغرافیای گرسنه
ناصر آبادانی

 
 
بیاد آر که کودکان دشت بر گردشان عصاری
چرخ زنان گندمهای له شده را طلب میکنند
و از نیافتن اندوهی به دل راه نمیدهند
چرا که اندوه خود نیازمند قوتی است که در توانشان نیست
لاجرم سکوت میکنند
چرا که سکوت را نیازی نیست
 
.
 
جهان بیرون از ذهن واقعیت دارد و بسیار نیز سرسخت خود را به رخ ما میکشد ، و چنان جاذبه ای دارد که میتواند چون چاله سیاه ما را در خود فرو کشد ،و از هستی توهی مآن نما ید،بی آنکه آگاه شویم، برای وارد نشدن به این چاله سیاه (رژیم) و تغیر شرایط آن، باید به شناخت و آگاهی دست یافت ، و آنگاه سر سختانه و در استمراری بی امان و در جدالی بی واسطه واردش شدو به چالشش کشید تا سرنگون شود ، آنگاه است که معلوم میشود یک من ماست چقدرکره داره؟
دشمن در آستین خود مارهای زهر آگین بسیار دارد که در لباسها و رفتارها ی متفاوت آنها را عرضه میکند و هر کدام با اندیشه ای برای بقاء رژیم به میدان فرستاده میشوند .
در جامعه ای بی آرمان نفوذ می کنند تا بدیل فردا را به زهر خود آغشته و جامعه را از جلو رفتن باز دارند .
زهر و زر گلوله و رسانه های فراوان اینترنتی، ماموریت آنها را جهت نیل به مقصود تسهیل میکنند ،آنچنان به نشر افکارشان از طرق زبانها و افراد مختلف ادامه میدهند ،تا در چرخی ای طولانی از زبان دوست تکرار شود ، و واقعی و انسانی جلوه گر شوند.بی تحرکی ،ناامیدی و انقیاد را در خونها تزریق میکنند تا جامعه در مرگی تدریجی به فاجعه خو کند ،و در خلأ فرو رود .
دیگر سو ،فراوانی اطلاعات فراوانی توهم آگاهی بوجود می آورد ، و در رویایی خیال انگیز مانیفست سرنگونی انتشار میدهند ، وبا ایجاد تشکلهای یکماهه با غوغا و هیاهو بسیار به میدان میایند و بعد بی سرو صدا از هم جدا میشوند تا دگر باره و دگر باره در جایی دیگر این سیکل معیوب رابه گونه ای دیگر و با نام دیگرادامه دهند، ودر ان سو اکثریت خاموش تا ان لحظه محتوم چنان درگیر امورشخصی می شوند که به آنچه خارج از قلمرو ذهن آنان اتفاق میفتاد توجه ای نمی کنند ، و این اکثریت خاموش ،دامگه این ماران زهر آگین می شوند ، و به گونه ای آنان را هدایت می کنند تا فاجعه را به فداکاری ترجیح داده و آینده را تاریک و خالی از نور جلوه ببینند تا در بهترین حالت در گذاشته ای شناور و نشئه شوند که دیریست بهای سنگینی برای به تاریخ سپردن آن پرداخت شده است . و ان سو ترک روشن فکرانش نیز در گوشه ای دیگر دوره میکنند <<شب را و روز را و هنوز را >>
بی آنکه به تاریخ تاریک ما برگی بیافزایند یا نوری بتابانند ،
روشنفکران ما ورود و خروجشان را به سیاست باروشنفکران غربی به قیاس میگیرند بدون آنکه آگاه باشند که آنها سالییانی است آ ردهایشان را بیختاند
روشنفکرانی که زمانی حتا برای بیرون راندن فرانکو از اسپانیا تفنگ بدست گرفتند ،جو گیر میشوند و سیاست زده ،و خیلی چالک و چست الک هایشان را آویزان میکنند ،، و خمیازهی کشیده و دستانشان را به دوطرف دراز میکنند و از سر رفع رخوت، مشتی هم به سینه میزند .و آنگاه برای تعریفی جدید از جهان پیرامونی خودشان به هزار لای پستوخانشان میروند.
مرگ اندیشه ،مرگ فرهنگ مرگ دانش ،مرگ سیاست و جدایی انسانهای در فاجعه زیسته ،از انبوه همدردانشان،، رهاوردی است که ناکسان به انتظار نشستند برای بگور بردن میهن در لحظه فاجعه ،،،،.مرزهای مغشوش ذهنهای مغشوش را با خود میآورد ،چنانکه توامان هم دلش را و هم راییش را به شیطان میدهد ، در چهار راه هر ور باد می ایستاند و پرچم دار هدایت گمشده گان ،مایوسان ،در هم شکستگان به اقلیم شیطان میشوند.
<< حس شناخت ،انتقاد و تفکر را از مردم میگیرند و آنان را به قبول وضعیت جعلی موجود وادار میکنند ، و چنین مردمانی به علت ایمان و اعتقاد به وضع ساختگی موجود حقیقت را نمیبینند . وپعضأ آگاهی و آنچه را که بیشتر حقیقت میدانند و یا وجود امری راشاهدی بر مسلم بودن آن میشمارند >>(١) بی آنکه بدانند نتیجه القائات گرگانی است که در لباس میش درآمدند . و در این سو کسا نی هستند که داعیه انقلابی دارند ولی ا تول خود را سوار میشوند و هراز گاهی با خنجری در دست ،
(١) اریک فروم
 
با احترام ناصر آبادانی

منبع:پژواک ایران