«تروریستها» - بخش چهارم
علی ناظر
سخنی کوتاه
یکی از دوستان در مکالمه ای تلفنی رهنمود داد که متن طولانی است، و بهتر است کوتاه تر شود. متاسفانه این بخشی از یک کتاب است، و هنوز قسمت قابل ملاحظه ای از این فصل ارائه نشده است. اما از انجایی که رهنمودهای این رفیق عزیز را همیشه بگوش می گیرم، این مبحث را در اینجا به خاتمه می رسانم (متاسفم که نتوانستم خلاصه نویسی کنم). اما لازم است که بر یک نکته تأکید داشته باشم.
هرچند در مواردی نمی شود رفقای مجاهد را با یک من عسل هم تحملشان کرد، و به برخی از کارکردهای آنها انتقاد شدید و جدی وارد است، و تا خود را در این موارد تصحیح نکنند، مورد انتقاد (حداقل این قلم) قرار می گیرند، اما با تمام این وجود، و با تمام تلخی ها، و کاستی ها، آنها رفیق و فرزند خلق هستند.
دشمن می خواهد آنها را تا حد امکان محدود نگاهدارد، و در حد امکان اعضای آنها را به قتل برساند. سالها نوشته ام که آمریکا در موارد متعددی ترجیح داده که با رژیم همبستر شود تا به خواستهای بحق خلق قهرمان ایران توجه داشته باشد. اینها واقعیت است. با توجه به این واقعیات هرکس باید در حد امکانش در یاری رسانی به مجاهدین برای خروج از این لیست کذایی تروریستی تلاش کند.
دشمنان در حال معامله هستند، همیشه بوده اند. رژیم از جیب منافع ملی خرج می کند، و درست در بزنگاه ها، فیلی را هوا می کند. این روزها که آمریکا قرار است برای ابقا و یا حذف مجاهدین از لیست، به تصمیم برسد، محاکمه «گروگانها»ی آمریکایی در ایران آغاز شده است.
رژیم دائما در حال باج گرفتن و معامله است، و غرب دائما در حال باج دادن و تاراج مردم ستمدیده.
دوستی می گفت که ممکن است امسال و برای باری دیگر نام مجاهدین در لیست باقی بماند. عرض کردم، در این پروسه طولانی، همانطور که پیروزی هست، شکست هم هست، اما تا به لحظه آخر نباید دستها را بالا برد و به دشمن تسلیم شد. گل دقیقه 90 را از یاد نبریم. ما سرنگونی طلبان در مصافی بسیار پیچیده با رژیمی ددمنش هستیم. تا به آخرین لحظه، و تا به آخرین نفر نباید دستها را بالا برد. مهم نیست که در اینسو ما و خلقی ستمدیده و تنها، و در آنسو، گله ای آدم فروش و «تروریست» صف کشیده اند. «پیروزی از آن ماست» به این باور داشته باشیم که «پیروزی از آن انقلابیون است».
-
به ادامه مطلب اصلی بازگردم. در بخش اول، نوشتم که دلایل ورود و یا حذف نام مجاهدین در این لیست، چند بُعدی است. به دلایل مختلف سیاسی نام مجاهدین به لیست اضافه شد، و به دلایل متعدد دیگری این نام حذف خواهد شد. در این بخش (چهارم) به یکی از این ابعاد می پردازم.
برخلاف دکتر مصدق که سیاستمداری متین بود و تنها دردش ایران و منافع «ملت شریف» بود، خمینی با دیدی دیگر به ایران نگاه می کرد. وی از همان شروع شهرتش که در 15 خرداد 1
بدون شک ایران به لحاظ ژئوپلیتیک از موقعیت حساسی برخوردار بود. اما پس از به روی کار آمدن گورباچف و تغییر استراتژی کلان شوروی، موقعیت ایران (اسلامی) از ویژگی دوچندانی برخوردار می شد.
با شروع «اصلاحات» (شفافیت و بازسازی) پایه های شوروی به لرزه درآمد و علائم «فروپاشی» نمایان می شد. شوروی متوجه «خطر» گسترش اسلام در کشورهایی مانند چچن، تاجیکستان، ازبکستان، و حتی در مسکو بود. از یک سو نمی توانست تمام و کمال از جنبش های «اسلامی» در خاورمیانه و آفریقا حمایت کند چرا که این حمایت در طولانی مدت می توانست به عنوان چراغ سبزی به مسلمانان خود شوروی برای خیزش و شورش تلقی شود. از سوی دیگر، با حمایت از ایران اسلامی می توانست موقعیت تضعیف شده خود پس از «اصلاحات» را بازسازی کند (2). در این کشاکش برای تعیین خط و مشی در قبال ایران اسلامی، اتحاد جماهیر شوروی تصمیم به کاستن حمایت خود از عراق، و تأکید بر صلح بین دو کشور، گرفت. واقعیت دیگر روی میز شوروی حمایت رژیم اسلامی از مبارزان افغانی علیه اشغالگران «کمونیست» بود. در آن دوران، شوروی همچون امروز آمریکا، در باتلاق افغانستان دست و پا می زد.
یکسال پس از قبول قطعنامه 598، در 15 ژانویه 1989، شوروی آخرین سربازان خود را از افغانستان خارج کرد. تأثیر آتش بس با عراق، خروج شوروی از افغانستان و دو سال بعد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را نباید در تعیین سرنوشت جمهوری اسلامی نادیده و یا ناچیز گرفت.
آمریکا، که در تمام مدت جنگ ایران و عراق، علنا از صدام حمایت می کرد، و در خفا به رژیم کمک نظامی می کرد (چند ماه پیش در مقاله جداگانه ای پیرامون ایران گیت و زد وبندهای پشت پرده آن نوشته بودم). فراتر اینکه، دولت ریگان در یک طرح دراز مدت که «اصلاحات در شوروی» را زمینه سازی می کرد، در راستای پایان دادن به اشغال شوروی در افغانستان، وارد یک همکاری تنگاتنگ با رژیم اسلامی شده بود. حدود 4 میلیارد دلار به سران مرتجعی چون گلبدین حکمتیار کمک کرد (
هرچند این مجاهدین خلق بودند که به «عامل آمریکا» متهم می شدند، اما خمینی که در گام اول روی افغانستان و عراق متمرکز شده بود، در خفا برای برنامه های توسعه طلبانه خود از هیچ همکاری و همسویی با آمریکا خودداری نمی کرد.
اگر به برنامه های ارتش آزادی بخش ملی برای سرنگونی رژیم اسلامی، و بازتاب دستاوردها و شکستهای عملیات «فروغ جاویدان» بین سالهای 1989 – 1992 دقت کنیم، و فعالیت رژیم اسلامی و آمریکا در افغانستان را از زاویه متفاتی مورد بررسی قرار دهیم، «همکاری پنهان» آمریکا و رژیم روشن تر می شود.
آیا جای تعجب است که در سال 1994، آمریکا برای پیشبرد اهداف درازمدت خود، بناگاه به حداقل خواست رژیم اسلامی در محدود کردن مجاهدین خلق، جواب مثبت بدهد؟ بدون شک، جمهوری اسلامی، با توجه به فروپاشی شوروی، بازشدن میدان افغانستان برای تاخت و تاز، حمله نیروهای چند ملیتی به عراق، به موقعیت ویژه خود پی برده است. در چنین معادله پیچیده و کلانی، موقعیت مجاهدین را چگونه می توان ارزیابی کرد؟ بخاطر بیاوریم که همزمان با «فتح مهران» و سر دادن شعار «امروز مهران، فردا تهران»، آمریکا در حال خوش و بش با رژیم اسلامی و طراحی برنامه هایی دراز مدت برای خاورمیانه بود. اگر پته «ایران گیت» رو نمی شد، و اگر سفیر وقت آمریکا در سال 1
یک نکته محرز است؛ از آن زمان تاکنون 21 سال گذشته است. از عملیات فروغ جاویدان 2
بپذیریم که اینها نتیجه ء سه دهه فعالیت قشریون افراطی در خاورمیانه است، و یکشبه رخ نداده است.
پس از مرگ خمینی، جمهوری اسلامی به حداقل دستاوردهای سالهای 1990- 1988 (1
اسرائیل
برخلاف دیگر مناطق، در خاورمیانه، «تروریسم» به معنی اخص کلمه، از ماهیت چندگانه ای برخوردار است. در اکثر کشورها، «تروریسم» (منظور کشتار با نگاهی کور است) را هسته هایی هدایت می کنند که برای تصاحب قدرت و یا سرنگونی رژیم حاکم، باعث کشتار شهروندان خود می شوند. در این کشورها، رژیمهای حاکم، خود عامل عملیات تروریستی نیستند. کارکرد این رژیمها تلاشی هسته ها، دستگیری و شکنجه و اعدام اعضای هسته و اسرا است.
در خاورمیانه، بخصوص در مناطقی که اسرائیل مستقیما مورد تهاجم قرار می گیرد، دولت اسرائیل عملا خود «عامل ترور» است. اسرائیل مقابله به مثل کرده و از همان روشهایی استفاده می کند که «تروریستها» بکار می گیرند. این مقابله به مثل باعث می شود که پروسه درگیری با این روش در یک دور تسلسل بیفتد، و امکان «صلح» به حداقل برسد. در این موارد، «تروریسم» نوع و روشی از «جنگ کردن» شده است، و تا زمانی که اسرائیل به «مقابله به مثل» ادامه بدهد، هر دو طرف در امپاسی ناخواسته قرار دارند.
به چند نمونه اشاره می کنم. این نمونه ها بر روی دو نکته اصلی تأکید دارند. اول اینکه چگونه رژیم اسلامی از ابزار «تروریسم» و «مذاکره» برای پیشبرد اهداف خود در منطقه، و من غیر مستقیم در راستای محدود کردن فعالیتهای مجاهدین استفاده می کند. و دیگر اینکه موقعیت مجاهدین در عراق در 24 سال اخیر از پیچیدگی خاصی برخوردار شده است تا به آن حد که موجودیت آنها می تواند با کوچکترین حمایت رژیم از «عملیات تروریستی» و یا «مذاکره برای آزادی گروگانها» که خارج از کنترل مجاهدین است، به خطر بیفتد.
مضافا، اگر به نمونه های مشابه دقت کنیم، سیاست مماشات و همسویی و همبستری کشورهای غربی و اسرائیل با رژیم اسلامی را به راحتی مشاهده می کنیم. شایان یادآوری اینکه در این سالها خمینی مرده، و حجت الاسلام خامنه ای نه تنها یک شبه آیت الله و رهبر شده، بلکه دست به یک سری سازماندهی های مهم برای کنترل کامل قدرت زده است (در فصلی دیگر به آن پرداخته ام).
بهانه ای بنام «آراد»
در 16 اکتبر 1986 سروان «ران آراد» پس از سقوط جنگنده اسرائیلی در جنوب لبنان، به اسارت «امل» در می آید. از آن تاریخ تاکنون، «آراد» بعنوان موضوعی برای مذاکره، معامله و یا تشدید فشار از سوی طرفین درگیر، بخصوص بین سازمانهای شیعی طرفدار رژیم اسلامی از یک سو، و دولت اسرائیل از سوی دیگر تبدیل شده است. واقعیت این است که از سال 1988، کسی از محل نگاه داری او و یا سلامت او با خبر نیست، اما همچنان نیروهای درگیر، در حال معامله و مذاکره «بنام آراد» هستند.
19 سپتامبر 1991: نیویورک تایمز (6) از قول محمد جواد لاریجانی، مشاور رفسنجانی، خبر می دهد که «بزودی یک یا دو گروگان غربی» آزاد خواهند شد. وی مژده می دهد که «راه باز شده» و در عرض دو ماه آینده بسیاری از گروگانها آزاد خواهند شد، به شرط اینکه اسرائیل
26 دسامبر 1991: نیویورک تایمز (7) از قول شیخ عباس موسوی رهبر حزب الله خبر می دهد که به گروگان گرفتن سه کماندو شیعه در لبنان توسط اسرائیل، به پروسه «تبادل گروگانها و اسرا» کمک نخواهد کرد. در همین رابطه، رئیس هیأت مذاکره کننده اسرائیلی، اوری لوبرانی، در کنفرانس مطبوعاتی ابراز تأسف کرد که دبیرکل ملل متحد، آقای خاویار پرز دکولار، در تعیین سرنوشت آراد ناموفق بوده است.
18 فوریه 1992: نیویورک تایمز (8) از تبادل شدید آتش بین اسراائیل و میلیشیای شیعه، پس از اینکه اسرائیل رهبر حزب الله، شیخ عباس موسوی را در عملیاتی غافلگیرانه در داخل خاک لبنان به قتل می رساند، خبر می دهد. شایان توجه اینکه، حذف شیخ عباس موسوی به انتخاب حسن نصرالله بعنوان رهبر حزب الله منجر می شود. نکته دیگر اینکه، قرار بود یک هفته بعد (از ترور شیخ موسوی)، طرفین مذاکره برای صلح، در واشنگتن ملاقات داشته باشند.
کمی از اسرائیل و خاورمیانه دور می شویم، چرا که تروریسم مرز نمی شناسد.
چند ماه پیش از اینکه نام مجاهدین در لیست قرار بگیرد، در 18 ژوئیه 1994 در جلوی ساختمان مرکز يهوديان آرژانتين (آمیا) در بوینس آیرس، یک وانت مملو از مواد محترقه و بمب منفجر می شود. این انفجار منجر به قتل 85 (زن و مرد و کودک) و 252 مجروح می شود.
در اینجا به رخدادهای پیش و پس از آن انفجار، آنگونه که گزارش و یا گمانه زنی شده، به اختصار اشاره می شود.
روزهای سخت و تاریکی است. «شین بت» - نهادی اسرائیلی مترادف با اف بی آی در امریکا، ام آی5 در انگلستان و یا به زبانی ساده تر، لباس شخصی ها در ایران است - در حال تدارک عملیاتی مهم است (9). در عرض ماه های اخیر اسرائیل نتوانسته سروان نیروی هوایی «رون آراد» را ردیابی کرده و نجات دهد. هیات دولت به ویژه اهود باراک (رئیس ستاد) ایشک شمیر (نخست وزیر) و موشه آرن (وزیر جنگ) در 16 فوریه 1992 (1
طولی نمی کشد که حزب الله منطقه غربی (جلیلی) را به مدت 5 روز کاتیوشا باران می کند.
این «ترور» باعث می شود که حزب الله بهانه برای انجام عملیات تروریستی بیشتری داشته باشد. 7 مارس 1992، اهود صدان، مسئول حفاظتی سفارت اسرائیل در ترکیه، بر اثر بمبی که در زیر ماشینش جاسازی شده بود، کشته می شود.
ده روز بعد، در 17 مارس 1992، پس از انفجار بمبی در سفارت اسرائیل در آرژانتین، 4 کارمند اسرائیلی، 5 یهودی مقیم آرژانتین، 20 نفر دیگر (شامل محصلین مدرسه همجوار) کشته، و 242 مجروح بجا می گذارد.
موساد آن را «انتقامجویی» در رابطه با ترور موسوی ارزیابی می کند. عضو موساد که با مرکز ضد تروریستی وابسته به سیا، (سی تی سی) همکاری می کرد بوینوس آیرس را «آشفته بازاری» می نامد که جاسوسها از روی کول هم بالا می روند. همه از جمله سیا به این نتیجه رسیده بودند که قوانین بازی تغییر کرده است، و نمی توان فقط روی اطلاعاتی که مرکز جاسوسی و ضد تروریستی آرژانتین (اس آی دی ای) ارائه می کند، حساب کرد. سیا و موساد تصمیم می گیرند که موضوع را فراتر از داده های آرژانتین ارزیابی و ردیابی کنند.
در ادامه پیگیری ها، آژانس امنیت ملی آمریکا ( ان اس ای) به پیامی که از طرف سفارت ایران در مسکو به تهران مخابره شده بود برمی خورند که به «رخدادی در حال وقوع» که هدفش منافع اسرائیل در آمریکای جنوبی است، اشاره می کند. دو پیام دیگر هم از سفارت ایران در آرژانتین و برزیلا به وزارت خارجه رژیم مخابره می شود که به «عملیاتی که نزدیک» است اشاره می کند.
دکتر استانلی بدلینگتون (10)- سی تی سی (سیا) انگشت اتهام را بسوی رژیم اسلامی نشانه می گیرد. وی نحوه انجام عملیات مشابه را چنین شرح می دهد. عضو عملیاتی وابسته به حزب الله، لبنان را به سوی کشور مورد هدف با استفاده از مدارک و اسناد جعلی که در سفارتخانه رژیم اسلامی در بیروت تهیه می شود، ترک می کند. در کشور مورد نظر، از «هسته عملیاتی سمپات» که با رسم و رسوم و فرهنگ آن کشور آشنا هستند، یارگیری کرده، و به شناسایی می پردازد. پس از شناسایی «هدف»، سه یا چهار عضو دیگر حزب الله از لبنان به سوی مقصد حرکت می کنند. وظیفه این گروه انجام عملیات است.
بنا به گزارش موساد و سی تی سی، فرد مسئول این عملیات بخصوص «محمد ابو وردا»، و هسته ای که عملیات را پیاده کرد وابسته به گروه ویژه عملیاتی عماد مغنیه بود.
بنا به گزارش سیا، ایران و حزب الله چنین عملیاتی را در چندین کشور بالکان، قبرس، اسپانیا، مکزیک، تایلند، بریتانیا، اتریش، ونزوئلا و آرژانتین مورد بررسی قرار داده اند.
انفجار آمیا که در 18 ژوئیه 1994 رخ داد، پیامد «مذاکره»ای بود که ظاهرا به شکست انجامیده بود.
یکسال پیش از اینکه نام مجاهدین وارد لیست شود، در 199
با وجود اینکه انگشت اتهام به سوی حزب الله و رژیم ایران نشانه گرفته شده بود، از عملیات انفجار بوینس آیرس حدود 9 سال می گذرد. واقعیت این است که ادواردو دوحاله، رييس جمهور (پیشین) آرژانتين پرونده را بايگانی شده اعلام کرده بود (12). اما در ماه ژوئن 2002 نستور کريشنر، رييس جمهوری آرژانتين دستور پيگيری پرونده انفجار مرکز يهوديان را صادر می کند.
گاليانو، قاضی پرونده در مارس 200
وزیر خارجه بریتانیا جک استراو و وزیر کشور دیوید بلانکت هستند. روابط رژیم ایران و بریتانیا هر روز حسنه تر می شود، اما پرونده سلیمانپور تنش بین دو کشور را افزایش می دهد.
در اواخر اوت 200
محمد خاتمی بازداشت هادی سليمانپور را دارای انگيزه سياسی اعلام می کند و از بریتانیا خواستار عذر خواهی می شود. مهدی کروبی، رييس مجلس اسلامی این بازداشت را محکوم کرده، و محسن میردامادی، رييس کميسيون امنيت ملی مجلس، در مصاحبه ای با ایرنا، دولت انگلیس را تهدید کرد که "اگر دولت انگليس شرايط را به حالت عادی برنگرداند، دولت ايران به طور طبيعی نسبت به اين مساله واکنش شديدتری نشان خواهد داد." (14)
در 19 سپتامبر 200
نکته دیگر اینکه در این دوران، و پس از هشدار خرازی و میردامادی، سه بار به سمت سفارت بريتانيا يا ساختمان های ديپلماتيک بريتانيا در تهران تيراندازی می شود. شایعه می شود که این حملات با بازداشت و محاکمه سليمانپور در ارتباط بوده است (17). آقای رويس، قاضی دادگاه عالی انگلستان در دوازدهم سپتامبرحکم به آزادی او می دهد (18). بنا به تشخیص وی، آرژانتين نمی توانست مدارک محکمی ارائه دهد و دادگاه را قانع کند. وی ادامه می دهد که هيچ دليل مشخصی که نشاندهنده دست داشتن هادی سليمانپور در حمله باشد، ارائه نشده است (22 آبان 82).
دیوید بلانکت با توجه به این حکم، در یک چرخش نیمه علنی، پرونده قضایی را به پرونده سیاسی تبدیل می کند، و ادعا می کند که آرژانتين شواهد کافی در اختيار وی قرار نداده است و به همين دليل وی نمی تواند تقاضای آرژانتین برای استرداد را به مورد اجرا بگذارد. حمید آصفی سخنگوی وزارت خارجه این اقدام را مثبت می خواند. روابط رژیم و انگلستان که می رفت تا دوباره پشت ابرهای تیره نهان شود، با این حکم نفسی تازه می کشد.
روابط رژیم و آرژانتین اما همچنان تیره و پر تنش می ماند. رژیم روابط اقتصادی و فرهنگی خود را با آرژانتين قطع می کند، اما پس از این حکم، بناگاه رافائل بی يلسا وزیر خارجه آرژانتین اعلام می کند که طی دعوتنامه غیر مترقبه ای از سوی رژیم، قصد دارد هرچه زودتر به ایران سفر کند (19).
خبرنگار بی بی سی، طی تحلیلی گزارش می دهد که این حکم در چنین شرایط حساسی به نفع رژیم تمام خواهد شد، چرا که قرار است بريتانيا، فرانسه و آلمان رهبری ابتکار عمل اتحاديه اروپا را برای بهبود روابط با ايران در دست بگیرند (20). هرچند آژانس بين المللی انرژی اتمی در گزارش خود از مخفی کاری هسته ای ايران انتقاد می کند، اما نتيجه می گیرد که هيچ شواهدی از يک برنامه سلاح های هسته ای در اين کشور در دست نيست. رئیس مرکز یهودیان (آمیا) این حکم و تصمیمات را «تحت تأثیر منافع سیاسی» ارزیابی می کند. تا دیروز رهبران رژیم اسلامی اتهام رابطه رژیم با انفجار در آمیا را «سیاسی» می خواندند، و حال، اسرائیل آن را «سیاسی» می خواند.
در 19 نوامبر 200
انفجار در آمیا، یک اقدام تروریستی بود، اما در مرور زمان و تا 2004 که 10 سال از آن انفجار می گذشت، این انفجار بیشتر به ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی، زدو بندهای بین المللی، و پوشاندن بحران ها در داخل و خارج از رژیم اسلامی تبدیل شده بود.
در اکتبر 2004 (18 آبان 1
اما کیفر خواست دادستان کل آرژانتین، فقط شامل ابراهیم حسن برو نمی شد. 8 نفر از اعضای با نفوذ رژیم اسلامی هم مورد ظن هستند. ردولفو کانيکوبا کورال، قاضی فدرال آرژانتينی از رژیم اسلامی و پليس بين الملل (اينترپل) می خواهد تا متهمان پرونده را بازداشت و به آرژانتين تحويل دهند. این متهمان (اکبر هاشمی رفسنجانی، علی فلاحيان و علی اکبر ولايتی، وزيران اطلاعات و امورخارجه دولت او، محسن رضائی، فرمانده پيشين سپاه پاسداران، احمد وحيدی، فرمانده پيشين نيروی قدس سپاه پاسداران (وزیر دفاع کنونی)، محسن ربانی، رايزن فرهنگی پيشين سفارت رژیم در آرژانتين، احمدرضا اصغری، دبير سوم پيشين سفارت رژیم در آرژانتين و هادی سليمانپور، سفير سابق در آرژانتين) بودند (2
حکم جلب رفسنجانی درست در زمانی صادر می شود که احمدی نژاد در یک درگیری پر تنش سیاسی، رفسنجانی را به کناری زده و رئیس جمهور دولت اسلامی شده است. حکم دستگیری رفسنجانی، به ظاهر موقعیت رفسنجانی را می بایست تضعیف کند، اما چنین نبود. مجلس خبرگان در حال آماده شدن برای انتخاب رئیس مجلس بود. اگر رفسنجانی به هر دلیلی کنار گذاشته می شد، این حذف نتیجه «اعمال نفوذ صهیونیستها» تلقی می شد. نتیجه اینکه احمدی نژاد، هرچند به دنبال حذف کامل رفسنجانی از صحنه سیاست بود، به ناچار می بایست از وی حمایت کند، و حامیان وی در مجلس خبرگان به رفسنجانی رأی می دهند.
در اینجا لازم است به ترفند رژیم در «ارعاب» سیاستمداران غربی، و در نتیجه فشار بر غرب برای تغییر خط و مشی، توجه خاص بشود.
رژیم اسلامی از ابزار همیشگی دیپلماسی خود استفاده می کند. محسن بهاروند، کاردار سفارت در آرژانتین، در مصاحبه ای با ایرنا خواهان گفتگوی سازنده با آرژانتین بر سر پرونده بمب گذاری در آمیا می شود (24). وی در عین حال از ابزار ارعاب بهره جسته و در اسفند 1
تک ها و پاتک های سیاسی و قضایی همچنان ادامه می یابد. چند ماه پیش از این و بنا به خواست آرژانتین، اینترپل قرار بود برای مقامات رژیم اسلامی اخطاریه صادر کند، اما تصمیم می گیرد که اتخاذ تصمیم نهایی را به مجمع عمومی اینترپل که 5 ماه بعد (آبان 86) در مراکش برگزار می شود، محول کند (25). این تصمیم شامل عماد مغنیه هم می شود. همه در حال وقت کشی هستند.
تصمیم مجمع عمومی پلیس بین الملل (اینترپل) برای صدور حکم جلب برای سه مقام و دو دیپلمات سابق ایرانی در آبان 1
در 27 تیر 1
روی دیگر سکه
رژیم اسلامی از دو اهرم دیپلماسی فعال (در راستای بقای جمهوری اسلامی، با هرکس و بخاطر هرچیز)، و ارعاب (قتل و کشتار و ترور هرکس و در هر کجا) برای پیشبرد اهداف و استراتژی خود بهره می جوید. اگر وعده ای بتواند بقای رژیم را برای لحظه ای کوتاه تضمین کند، رژیم وعده بهشت و باغ «سبز» (و حتی اصلاحات »سبز») را به هر کس و کشوری می دهد. با اسرائیل همبستر می شود در حالیکه احمدی نژاد فریبکارانه خواهان حذف اسرائیل می شوند. جیغ های گوشخراش مرگ بر آمریکا و نه شرقی و نه غربی تا به عرش می رسد، اما در پنهان کلت و کیک و انجیل داد و ستد می کنند. برای آزادی «رون آراد» وارد مذاکره با اسرائیل می شوند، و اسرائیل که رژیم اسلامی را دشمن شماره یک خود می داند می پذیرد که میلیارد ها دلار زیرلفظی به رژیم اسلامی، حامی حماس و حزب الله، بدهد تا مثلا فقط یک پرسنل هوایی آزاد شود، و چون کار بجایی نمی رسد، مانند خود رژیم اسلامی یا مصیبتا سر می دهد که رژیم اسلامی تروریست و مخل پروسه صلح در خاورمیانه و عامل ترور در این کشور و آن کشور است.
آیا به راستی می توان گزارش ها، و تحلیل های ژورنالیستهای مدافع اسرائیل را باور کرد؟ شاید تمام آنها را نه، اما برخی از این گزارش ها دقیق بوده، و رژیم اسلامی علنا به حمایت مالی حماس و حزب الله ادامه می دهد، و بدون شک پشت انفجار سفارت اسرائیل و آمیا بوده است.
آیا اسرائیل قربانی تروریسم است؟ تا حدودی آری، اما اسرائیل بارها ثابت کرده که اگر بتواند خاورمیانه را در بحران نگاه داشته و تنش ایجاد می کند؛ مگر اینکه سنبه پر زور باشد و ترور خواب را از چشمان تبعه اش برباید، و موشکهای کاتیوشا زیر گوشش صدا کنند. اسرائیل، همچون رژیم اسلامی از دو ابزار دیپلماسی و ارعاب استفاده می کند تا به حیات خود ادامه دهد. هر دو دچار بحران موجودیت هستند. هر دو با بحران زایی زندگی می کنند و هر دو در یک محیط دموکراتیک دچار بحران ماهیت می شوند. و هر دو حاضرند بر سر هر کس و مطلبی «معامله» کنند.
معامله کلان 1373
زد و بندهای رژیم با امپریالیسم جهانخوار و صهیونیسم اشغالگر فقط در چارچوب معامله های خُرد چون تعیین سرنوشت 4 تبعه ایرانی مورد علاقه رژیم و یا رون آراد اسرائیلی، و یا انفجار در اینجا و بهم زدن برنامه وام گیری رژیم در اروپا خلاصه نمی شود. اینها معاملات با اهداف کوتاه مدت هستند. معامله کلان به موجودیت و امنیت جمهوری اسلامی ربط پیدا می کند. رژیم اسلامی برای امنیت خود، حاضر به دادن هر آوانس و به رسمیت شناختن هر کشور و دولتی است، اما تنها به شرطی که امنیت و بقای رژیم اسلامی تضمین شود.
این را جک استرا از هر کس دیگری بهتر درک کرده است.
در بحبوحه متهم کردن ها و پرونده سازی ها و ارائه اسناد محکمه پسند، کشورهای اروپایی و آمریکا به دنبال خرسندی طولانی مدت رژیم بودند. واقعیت این بود که رژیم باید تغییر رفتار داده و در حد امکان از گسترش تروریسم در سطح جهان خودداری کند. امنیت منافع جهانخواران باید تضمین شود، تا امنیت رژیم اسلامی تأمین شود. در این داد و ستدها، نام سازمان مجاهدین به لیست تروریستی اضافه می شود.
وزارت خارجه آمریکا در (1994) 6 آبان 1
جیمز بیل که از او بعنوان منبعی برای تهیه این گزارش نام برده شده است و یکی از لابی های سازش با رژیم است در سال 1
مجاهدین ناباورانه سعی می کنند تا مساله وزارت خارجه را از زاویه پراگماتیسم مورد بررسی قرار دهند «مگر در دوران جنگ سرد و مقابله با شوروی، خمر های سرخ و پل پت مورد حمایت ضمنی آمریکا نبودند(29)؟ آیا رژیم حاکم بر ایران نظام دموکراتیک است که آمریکا خواهان گفتگو و بهبود روابط با آن است؟» و به درستی نتیجه می گیرند که «مشکل نه در مجاهدین و غیر دموکراتیک بودن آنها، بلکه در واقعیت صحنه سیاسی امروز ایران نهفته است»
این نکته را می شود در چند خبر زیر جست.
وال استریت در 19 اوت 1996 چنین می نویسد(
در سال 199
شایان توجه اینکه حجم معاملات آلمان و رژیم در سال 199
نکته جالب دیگر اینکه «برند اشمیدباور» تأیید کرده بود که دیدار فلاحیان در 199
به امروز باز گردیم.
11 ژوئیه 2011: لئون پانتا (
1 اوت 2011: مايک مالن (
1 اوت 2011: وزیر دفاع (
در چنین موقعیت بسیار حساس و نا متعینی، خروج نام مجاهدین از لیست نمی تواند از اهمیت بسزایی برخوردار نباشد.
علی ناظر
10 مرداد 1
منبع:دیدگاه
