پروژه باورشکنی
علی ناظر
من زندانی خمینی نبوده ام. اشتباه گفتم. ما همه زندانی خمینی بوده و هستیم. منظورم این است که در بند و زندانهای خمینی نبوده ام، و به این علت از حد و درجه شکنجه، و درنده خویی شکنجه گران – از لاجوردی و حاج داوود گرفته تا برسد به شلاق زنهای ماسک پوش، عملا تجربه ای ندارم. آنچه که "دانسته" من از جنایات رژیم است، آن است که خوانده و شنیده ام. منبع و مأخذ من خاطرات از بند رستگان سیاسی، و یا مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی است که از داخل کشور گزارش کرده اند. به گفته ها و گزارشهای آنها باور داشته ام چرا که به مبارزه آنها باور داشته ام. به گزارشهای آنها باور داشته ام، چرا که ماهیت خمینی و جمهوری اسلامی، و دستورات اسلامی را بخوبی می شناسم. جنس آخوند را می شناسم؛ و بر مبنای این شناخت است که باور دارم این نظام و بانی آن خمینی جنایتکارند. این باور خدشه بردار نیست.
چندی است که یکی از بند رستگان که ده سال از عمر خود را در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده، و بنا به گفته اش، شاهد قتل عام سال 1
خوانندگان این سطور در صورت علاقه می توانند نظرات ایرج مصداقی را در سایت خصوصی اش پی گیری کنند.
آنچه که مرا به نوشتن این سطور واداشت مطلبی بود که در سایت ایران دیدبان در همین باره آمده است. ایران دیدبان می نویسد: " ایرج مصداقی نویسندهی كتاب « نه زیستن ، نه مرگ » ، نقدی به خاطرات "غلامرضا جلال" و روایتهای غیرواقعی او از زندان نگاشته که بهگفتهی خود او هدفش "پاک نگه داشتن تاریخ زندان از روایتهای ساختگی و غیرواقعی" بوده است." ایران دیدبان ادامه می دهد که: " در مورد غلامرضا جلال، ایرج مصداقی تعبیر جالبی بهكار برده و مینویسد: « بهمن و اسفند ۸۴ دوران طلایی غلامرضا جلال است. او روی بورس است، چانه اش گرم شده هر روز سناریوی جدیدی خلق میکند و نشریه مجاهد هم بیدریغ چاپ میکند. »". در اینجا نمی خواهم به این واقعیت به پردازم که ایران دیدبان عمدا محتوای کتاب چهار جلدی مصداقی که در سطر سطر آن جنایات رژیم را افشا می کند، نادیده گرفته است. پاسخ به ایران دیدبان را به خود مصداقی می سپارم.
همانطور که نوشته ام، من شاهد عینی این جنایات نبوده ام (چه آنهایی را که ایرج مصداقی در کتابش شرح داده، که هر یک بر ددمنشی این نظام تأکید دارد، و یا آنهایی را که دیگر زندانیان سیاسی - وابسته به مجاهدین و یا نیروهای چپ گزارش کرده اند). اما هر چه بیشتر دو گونه گویی می بینم بیشتر باور می کنم که نمی دانم کدام گزارش صحیح است و کدام نیست (پروژه باورشکنی رژیم را مد نظر داشته باشیم). از آنجایی که این دوگونه گویی ها ادامه پیدا کرده است، متاسفانه این تنها من نیستم که از "واقعیت" آنطور که بوده و است ("گویی") بی خبر است؛ و از آنجایی که قتل و کشتار و شکنجه و نقض حقوق بشر امری است تخصصی، میلیون ها ایرانی دیگر هم که مثل من در زندان نبوده اند، و میلیاردها شهروند در جهان که از جنایات رژیم جمهوری اسلامی در ایران، با خبر شده اند، هم به مانند من گویی با "واقعیت" به درستی آشنا نشده اند.
می دانیم که این رژیم رفتنی است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی رفتنی است – باید برود، چرا که قانونمندی طبیعت چنین حکم می کند. اما بعد از رفتن و سرنگونی، ایران و ایرانی می ماند و تاریخی که نوشته شده و یا نوشته خواهد شد.
خیلی از ما، و بخصوص بسیاری از قربانیان این نظام جهنمی اسلامی، می خواهند که عاملان و آمران سه دهه جنایت به "دادگاهی خلقی" که به حقوق بشر هم احترام گذاشته و دستور از بالا نخواهد گرفت، فراخوانده شده و به کلیه اتهامات پاسخگو بشوند. اما می دانیم که دادگاه خلق (و یا دادگاه بین المللی) حکم خود را بر مبنای سند و مدرک و نقل قول شاهدان زنده تنظیم می کند. متاسفانه آنطور که من می بینم (بی آنکه از علم حقوق قضایی شناخت داشته باشم) چنین دادگاهی در آینده مشکل اساسی خواهد داشت. بسیاری از عاملان و آمران در آن روز موعود از دوگونه گویی های امروز "شاهدان جنایات" سوء استفاده کرده و برای خود راه و چاره برای برون رفت از "عدالت" خواهند یافت.
ایرج مصداقی نوشتار و گزارشهای بسیاری را به نقد کشیده، و بر درستی گزارش ها و داده های خود اصرار می ورزد. وی خیلی از گزارش های زندانیان سیاسی رها شده را هم مطابق با واقعیت نمی داند. آمار داده شده در باره تعداد اعدام شده گان را نجومی می داند. بطور مثال، مجاهدین می گویند
در اینجا دو گزینه قابل تأمل است.
1- ایرج مصداقی درست می گوید. در اینصورت باید پرسید که چرا مجاهدین خود را ملزم به بزرگ گویی می دانند؟ مگر درجه اهمیت قتل عام با "تعداد"، کم و زیاد می شود؟ آیا اگر رژیم بجای قتل
2- از سوی دیگر، آیا ایرج مصداقی نمی تواند بعنوان یک "شاهد زنده"، و خواهان "پاک نگه داشتن تاریخ زندان از روایتهای ساختگی و غیرواقعی" در داده هایش اشتباه کرده باشد؟ مضافا اینکه مجاهدین به عنوان یک سازمان سیاسی و دست در آتش، از منابع بیشتری، و از "شاهدان زنده" بیشتری بهره جسته، و آمار و ارقام و گزارش هایشان (به لحاظ علمی) از داده های "یک نفر" (صادق) می تواند به واقعیت نزدیک تر باشد. اما مشاهده می کنیم که هردو بر تک تک داده های خود اصرار ورزیده و به هیچ کدام شک نمی کنند.
هر چه که باشد و به هر دلیلی که باشد، واقعیت تغییر نمی کند. واقعیت این است که من و میلیونها ایرانی و میلیاردها شهروند در سطح جهان "گویی" تصویر درست و صحیحی از جنایات رژیم نداریم. شاید برای میلیاردها شهروند جهان آنقدر ها مهم نباشد که در 1
خلاصه کنم:
- باید روشن شود که کدام گزارش از جنایات رژیم صحیح و دقیق است؛
- دوگونه گویی به نفع رژیم است؛
- از دور تسلسل پرهیز کنیم؛
- عنصر حقیقت گویی در فرهنگ مبارزاتی را پررنگ کنیم؛
- حساسیت مردم نسبت به "دانستن" را تقویت کنیم؛
- استفاده ابزاری از تاریخ نگاری به لوث کردن واقعیت و جنایت ختم می شود؛
بی شک دو گونه گویی ها و گزارشهایی که "دقیق" نباشند، در مرور زمان، مخاطب را در برابر انتخاب یکی از سه گزینه زیر قرار می دهد:
1- گزارشگران و شاهدان زنده ناصحیح گزارش می دهند و مدلل نقد نمی کنند؛
2- نهادهای سیاسی دقیق گزارش نداده، دستاورد سیاسی را به واقعیت نگاری الویت می دهند؛
3- در این جو دروغ پردازی و سناریو نویسی های کاذب، باید به همه شک کرده و هیچ کس و هیچ گزارشی را باور نداشت؛
به امید آنروز.
علی ناظر – 20 آبان 1
منبع:وبلاگ چپ و راست
