گلوله ی رهایی
ثریا پاستور
ی سیاهی شده پیدا
ی فضایی پر، ز غوغا
ی کویری پر ، ز تنها
توی این دنیای خالی
ی گلوله ی رهایی
واسه ی این دل کویری
ی راهی ، پر از رهایی
توی زندون تن من
ی کبو تر ، ی پرنده
تو قفس ، پر از فدایی
می زنند دم از رهایی
چشای پر از نگاهم
لبای پر از کلامم
تو , قلب پر از نیازم
سایهها همه ، شکسته
نه غروبی ، نه نمازی
نه طلوعی ، نه سجودی
در هستی ، همه بسته
کشتیها ، به گًل نشسته
واسه ی این تن خسته
همه هسته ها ، شکسته
میوه ها ، بدون هسته
همه درها ، رو ما بسته
کوزه هامون ، خالی از آب
گلدونامون ، خالی از خاک
کرکسها ، دنبال مرده
آسمون ، پر از سیاهی
نور مهتاب ،همه خاموش
همه خسته ، دل شکسته
همه پًلها ، شده بسته
همه جادهها ، شکسته
اسرأ ، تو صف نشسته
گلوله ، حلقها رو بسته
همه رگها ، شده پاره
همه حرفها ، شده یاوه
مثل گنجشکها ، تو لونه
همه ساکت ، همه خاموش
همه تنها و فراموش
ی طلوعئ , واسه قلبها
ی خروشی ، واسه دلها
ی خدایی ، ی رهایی
منبع:پژواک ایران