عشق و فریاد
ثریا پاستور
سال ها
عطر وجودم را
نثارگل های بی بو کردم
تا طعم خوش هوس را
برسانم به دل هاشان
سال ها
هر چه درد بود
دزدیدم از دیگران
انباشتم در پستوی تنم
فریاد زدم
درد بی کرانه ی همگان را
تا نثار زندگی هاشان کنم
لذت بی دردی را
و من
از خاک و نم نم باران
کلبه ای ساختم , از گل
و از لابلای دیواره های گلی
گل هایی پروراندم , از درد
گل هایی پروراندم , از عشق
و گلزاری ساختم
از این کلبه ی گلی
و همه ی عمر
عشق را فریاد زدم
با عشق
ترانه ای ساختم
از آب و خاک
و بذری رویاندم
از عشق و فریاد
ثریا پاستور
منبع:پژواک ایران