دل تنگ پر از عشقم ، شکسته
شدم از هر چه رنگ عشق ، خسته
دل تنگم ، دگر سرخی نداره
کبودی و غمم ، هر جا نشسته
کبودم من ، کبودم چون غم و دود
کبودی پر شده ، بر هر چه معبود
دل تنگ پر از عشقم ، شکسته
شدم از هر چه رنگ می ، رسته
دل تنگم ، دگر" مستی" نداره
تن و جانم ، دگر "هستی" نداره
بیا تا پر شوم ، از هر چه " هستی "
بیا تا پر شوم ، از هر چه " مستی "
غم و دردم ، بسان باد کنک ها
رها گردند همه ، در آسمان ها
تب و گرما ، بپاشند گرمی و نور
بجای غم ، در این دنیای مسرور
همه عالم شود ، دنیایی از نور
همه دنیا شود ، دریایی از نور
همه دلها شود ، کندویی از عشق
همه سرها شود ، اندیشه ی عشق
همه غمها شود ، خاکستر سرد
همه دلها شود ، خالی ز هر درد
بیا تا پر شوم ، از هر چه " هستی "
بیا تا پر شوم ، از هر چه " مستی "
ثریا پاستور لوس آنجلس / کالیفرنیا
Oct 30 , 2015
بر گرفته از : مجموعه ی کهکشان های خیال