و این صدای دل من است
ثریا پاستور
می خواهم فریاد بر آورم
و فریاد دلم را
به عرش برسانم
به آسمان ها
به کهکشان ها
به دنیا
و به هستی بی کران
می خواهم فریاد بر آورم
و ارتعاش صدایم را
در وجود همه بگسترانم
و بر منحنی قلب هاشان پیاده کنم
تا که همه
صدای گرم عشقم
و طنین آتشین وجودم را
باور کنند
می خواهم فریاد دلم را
به کبوتران دور حرم
به غنچههای عطر آگین گل سرخ
به آشیانهٔ انس پرندگان
به باغچهٔ کوچک دل ها
به باغچهٔ خاکی حیات و گل های رنگارنگش
و به نیلوفرهای آرمیده بر آب
برسانم
چه خوب بود اگر نفسم را
با نفس گرم لالههای وحشی میدوختم
نفسم را
با عطر گل های شب بو , سیراب میکردم
همراه با شکوفه ها
همراه با جوانه ها
باز میشدم
به دیدار نور میرفتم
و زندگی را از نزدیک , لمس میکردم
می خواهم صدای خود را
به گوش آبهای روان
اقیانوسهای بی کران
امواج دریا ها
شیبها و فراز ها
پستیها و بلندی ها
و به گوش طوفان رها شده در کویر
برسانم
می خواهم صدای دلم را
به گوش پرستوها و چکاوک ها
قناریها و طوطیان عشق
برسانم
و صدای عشقم را
با صدای گرمشان
در باغ زندگی
در آمیزم
می خواهم صدای خود را
با نغمههای شادی بخش بلبلان
با همهمهٔ غازهای وحشی
و با صدای جیرجیرکهای باغ
در هم آمیزم
می خواهم
آسمان را به زمین
گل را به گل
آب را به آب
رنگ سبز را به سبزه ها
ستارهها را به زمین
خورشید را به عشق
آتش را به هستی
و دلها را به هم
پیوند دهم
می خواهم از فرط شوق
گل های دلم را
در آسمان پر پر کنم
و همراه با باد زندگی
به دیدار عظمت عشق بروم
از بوی آن , مست شوم
و نقطه اوج عشق را
دیدار کنم
میخواهم
همراه با ترانههای گرم زندگی
آهنگ سپید عشق را
زمزمه کنم
با نتهای موسیقی
درون گوش ها
به گشت بپردازم
با نقاشان طبیعت
چهرهٔ زیبائیها را بکشم
و همراه با زمزمههای عاشقانه یاران
شاهد پیوند گرمشان باشم
می خواهم
آهنگ عشق را
با همهٔ زیر و بمهایش , بسازم
چهرهٔ عشق را
با تمامی زیبائیهای عارفانه اش
بر روی کاغذ سپید زندگی
به تصویر کشم
و آن را
در نمایشگاه طبیعت
به نمایش بگذارم
در مسابقهٔ عشق , پیروز شوم
و جایزهٔ گرم و صمیمی زندگی را
همراه با جاذبه هایش
از آن خویش سازم
منبع:پژواک ایران